راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

مارکسیسم و شرق – 12

مارکسیسم و افزایش

دانش ما درباره

تاریخ جوامع

 

  

تا بدینجا ما از سیر تاریخ و نقش تمدن‌ها سخن گفتیم. این پرسش می تواند پیش آید که همه این بحث‌ها برای چیست و برای رسیدن به کجاست؟ تمدن و فرماسیون با هم تفاوتی دارند یا ندارند، تمدن‌ها درآمیزی کرده‌اند یا نکرده‌اند چه اهمیتی دارد و به چه پرسشی پاسخ می دهد؟ می توان گفت هدف از طرح همه این مباحث کوشش برای یافتن پاسخ به یک پرسش است یعنی دلایل "رشد ناموزون" میان کشورها و ملت‌ها. وقتی به تاریخ نگاه می کنیم می بینیم برخی کشورها یا مناطق یا سرزمین‌ها که در یک دوره در مراحل عالی پیشرفت قرار داشته‌اند در مرحله یا دوره‌های بعد دچار عقب ماندگی‌های دردناک می شوند. مصر و بین الهنرین و هند و ایران خود ما نمونه‌های بارز آن هستند. آنچیزی که بدان "عقب ماندگی"‌ می گویند جلوه‌‌ای از همین رشد ناموزون است. درواقع عقب ماندگی مطلق تمدن‌ها آنچنان که ایدئولوژی عقب ماندگی وانمود می کند وجود ندارد. عقب ماندگی بالنسبه مطلقی اگر وجود داشته باشد حاصل انزوای نسبی و طولانی است و ارتباطی به تمدن‌های قدیمی ندارد. همه خلق‌ها و تمدن‌هایی که با یکدیگر در ارتباط بوده و درآمیزی کرده‌اند در یک دوره از تاریخ خود عقب مانده بوده و در دوره‌‌ای دیگر پیشرفته. انگلستان چند هزار سال پس از تمدن مصر هنوز در عصر بربریت بود. در حالیکه همین انگلستان در سده نوزدهم مصر را تحت قیمومت خود در آورد.

ایدئولوژی عقب ماندگی که امروز در پیوند با اروپامحوری است اساسا علاقه‌‌ای ندارد که مسئله عقب ماندگی را به شکل رشد ناموزون طرح کند. زیرا بدنبال یافتن دلایلی فراتاریخی است و مدعی است عقب ماندگی مربوط به خصوصیات همیشگی یک خلق یا قلمرو می شود و عنصری پایدار است. در نزد غیر مارکسیست‌ها این ایدئولوژی عقب ماندگی معمولا متکی بر نژاد، مذهب، بود یا نبود عقلانیت، عوامل جغرافیایی، روبنای سیاسی، زبان، فرهنگ و خلاصه عواملی معرفی می شود که ربطی به این یا آن دوره تاریخی ندارند. مارکسیست‌ها نیز از نفوذ این نظریات برکنار نمانده‌اند که نمونه بارز آن نظریه شیوه تولید آسیایی است که تقریبا دلایل عقب ماندگی آسیا را غیرتاریخی می کند یعنی آن را به چند هزار سال قبل و زمان فروپاشی جامعه اشتراکی اولیه می کشاند.

ولی دشواری تنها در شیوه تولید آسیایی نیست. خود شیوه تولید آسیایی برخاسته از درک فرماسیونی است و درون این درک اصولا زمینه‌‌ای برای غیرتاریخی کردن رشد ناموزون یا به اصطلاح عقب ماندگی وجود دارد. همان زمینه‌‌ای که موجب شده مارکسیست‌ها تا به امروز نتوانند مسئله ناموزونی رشد را حل کنند و دربرابر ایدئولوژی عقب‌ ماندگی و اروپامحوری جایگزینی معتبر ارائه دهند. می دانیم که مارکس با کشف نقش نیروهای مولد و مناسبات تولید در پیشرفت و حرکت جوامع و ترکیب آنها درون یک شیوه تولید همراه با روبنایی که یک فرماسیون یا سازند را تشکیل می دهند تاریخ را از حرکت و تاثیر مغشوش اراده‌ها و قهرمانان و مشیت الهی به یک دانش تبدیل کرد. مقولات و مفاهیم و یافته‌های این دانش برای دورانی طولانی در سده بیستم به نحوی موثر و ثمربخش توسط دانشمندان مارکسیست به کار گرفته شد و دستاوردهایی بزرگ ببار آورد به نحوی که بسیاری از پژوهشگران غیرمارکسیست ناگزیر شدند اهمیت این مقولات را تبیین تاریخی کمتر یا بیشتر بپذیرند.

با اینحال و با افزایش دانش ما درباره تاریخ جوامع، کاربست این مقولات در عمل بتدریج با موانع و پرسش‌هایی روبرو گردید. خود فرماسیون‌ها ابتدا به پنج فرماسیون تقسیم شد که بتدریج مشخص شد در همه جا بدین شکل در توالی یکدیگر نیامده یا دارای ویژگی‌ها، شرایط یا اساسا اشکالی دیگر بوده است. برخی گمان کردند اگر این فرماسیون‌ها را از پنج به شش یا هفت بیفزایند سیری چند خطی و دقیق تر از تاریخ بدست داده‌اند. در حالیکه دشواری کار در شمار فرماسیون‌ها نبود. دشواری در تبیین و توضیح مسئله گذار و رشد بود. در واقع اگر چنین است که بین نیروهای مولد و مناسبات تولید رابطه‌‌ای مستقیم برقرار است با توجه به رشد پیوسته ولو کند نیروهای مولد باید در تاریخ شاهد یک تحول موزون و هماهنگ در شیوه‌های تولیدی و فرماسیون‌ها و سازندها باشیم در حالیکه در عمل چنانکه گفتیم چنین چیزی در تاریخ دیده نمی شد. اساسا نبوغ مارکس در همین بود که نه تنها تناسب میان رشد نیروهای مولد و مناسبات تولید را در تاریخ دید بلکه تضاد آنها را هم دید. چنین نیست که نیروهای مولد برای خود رشد می کنند و مناسبات تولید هم همراه با آنها تغییر می کند. در بین آنها تضاد بوجود می‌آید. مارکس حل این تضاد را در چارچوب یک انقلاب می دید که مناسبات تولیدی پیشین را در هم بکشند، نگاهی که برای سیر عمومی تاریخ درست است ولی نه برای یک قلمرو خاص. در عمل و در یک قلمرو معین رشد همواره بصورت ناموزون است. هیچ کشور و هیچ قلمرویی را در تاریخ سراغ نداریم که در آن رشد بصورت موزون ادامه یافته و هربار با یک انقلاب به مرحله‌‌ای یا فرماسیونی بالاتر رفته باشد.

تفسیری از نگرش فرماسیونی که رشد را به شکلی موزون تصور می بیند بحث‌های پیرامون گذار را نیز به بن بست کشاند. چنانکه بحث درباره گذار از فئودالیسم به سرمایه داری که در نیمه‌های دهه پنجاه سده گذشته آغاز شد و از جمله بحث معروفی که به ابتکار موریس داب و پل سوییزی مارکسیست‌های برجسته بریتانیایی و آمریکایی و بعدها با بحث معروف به برنر و آثار پری‌‌اندرسن مارکسیست بریتانیایی ادامه یافت همه عقیم ماند و به بن بست رسید زیرا هیچکدام نتوانستند ناموزونی رشد را همچون یک قانون تاریخ درون روند گذار وارد کنند. درواقع نیز تا زمانی که ما نپذیریم که رشد و پیشرفت یک روند ناموزون است چگونه می توانیم گذار از مثلا فئودالیسم به سرمایه داری را تبیین کنیم؟ نتیجه این نگرش آن است که گمان کنیم گذار از فئودالیسم به سرمایه داری در انگلستان حاصل یک رشد موزون و پیوسته است یعنی در فئودالیسم اروپایی ویژگی‌های خاصی وجود داشته که موجب گذار آن به سرمایه داری شده؛ ویژگی‌هایی که در فئودالیسم یا زمینداری دیگر کشورها – مثلا آسیا – وجود نداشته. در حالیکه وقتی ناموزونی رشد را بعنوان یک قانون تاریخ وارد روند گذار می کنیم، درک ما از مسئله گذار به کلی تغییر می کند و ریشه‌های آن را به شکلی دیگر و در جایی دیگر جستجو می کنیم.

خود این مشکل دیدن رشد بصورت روندی موزون که از نگاه فرماسیونی سرچشمه می گیرد ریشه در آن دارد که تحول و دگرگونی و گذار را یک پدیده درون سرزمینی می بیند. گویا در یک قلمرو معین نیروهای مولد رشد می کنند و بعد با مناسبات تولید در آن قلمرو در تضاد قرار می گیرند و سپس براساس این تضاد یک انقلاب صورت می گیرد. در حالیکه گفتیم سیر تاریخ این چنین نیست. اگر چنین بود الان باید ایران و مصر و آشور و روم و یونان و هند و چین خداوندان حاکم برجهان باشند. اساسا مرزهای میان قلمروها و سرزمین‌ها نسبی است. از این گذشته هیچ قلمرو و سرزمینی بدون ارتباط با قلمروهای دیگر نه پیشرفت کرده و نه عقب مانده. رشد ناموزون یعنی همین. یعنی اینکه در حالیکه یک قلمرو رشد می کند، قلمرویی دیگر عقب می ماند. بعبارت دیگر رشد ناموزون را نمی توان خارج از ارتباط میان قلمروها و سرزمین‌ها و خلق‌ها درک کرد. از اینجاست که ما به مفهومی نیاز داریم که بتواند قلمروها و سرزمین‌های مختلف را در ارتباط با یکدیگر، در طول زمان و صرفنظر از نوع فرماسیون‌ها به هم پیوند دهد و این همان مفهوم "تمدن" است.

اصولا بیشتر تاریخنگاران مطرح غیرمارکسیست در چارچوب "تمدن" می‌اندیشند. بسیاری از آنها به سیکل و دوری بودن تمدن‌ها اعتقاد دارند یعنی به مراحل پیدایش، رشد، زوال و سقوط تمدن‌ها. اگر خوب دقت کنیم این نظریه ادواری بودن تمدن‌ها بیان دیگری از همان "رشد ناموزون" است. تمدنی که همواره و به شکل موزون پیشرفت کند وجود ندارد. مشکل تاریخنگاران تمدنی آن است که این ادواری بودن تمدن‌ها را به شکلی ایدالیستی درک می کنند و آن را خارج از روند تاریخی می خواهند توضیح دهند؛ نه شرایط انحطاط و سقوط این یا آن تمدن خاص بلکه اینکه چرا اساسا پیدایش و رشد تمدن‌ها به شکل ادواریست برای آنها نتیجه وجود مشیتی خارج از تاریخ و گریزناپذیر است. مثلا آرنولد توین‌بی تاریخنگار شهیر بریتانیایی ضمن اعتقاد به ادواری بودن و تولد و رشد و زوال و مرگ تمدن‌ها می گوید "بذر تمام تمدن‌ها بوسیله یک بذرافشان و بامید یک محصول واحد، افشانده شده است. تمام تاریخ، عبارت از تحقق طرح الهی است. انسان در حدود این طرح، برخوردار از آزادی اراده و از آزادی انتخاب است." در حالیکه نظریه مارکسیستی می کوشد یا باید بکوشد دلایل رشد ناموزن را درون خود تاریخ توضیح دهد و نه متکی به عواملی خارج از آن.

بنابراین مفهوم تمدن از یکسو ما را به درک دلایل رشد ناموزون نزدیک می کند و اساسا غیراز درآمیزی تمدن‌ها راه دیگری برای توضیح رشد ناموزون وجود ندارد ولی از سوی دیگر باید دلیل این ناموزونی را در چارچوب ماتریالیسم تاریخی یعنی توضیح تاریخ از درون خود تاریخ قرار داد. همانطور که احسان طبری می گوید: "تفاوت اصولی نظر ما با آنها (تاریخنگاران تمدنی- ر.ت) این است که آنها اصل قضیه، یعنی تبادل فرماسیون‌های اقتصادی-اجتماعی را که شکل عمدهٔ سیر تکاملی تاریخ انسانی است نمی فهمیدند. برای ما رشد تمدنی (یا ارگانیک) با هزار پیوند به رشد اقتصادی-اجتماعی مربوط است و در آخرین تحلیل به وسیله این رشد اقتصادی- اجتماعی مشروط و معین میگردد."

تمدن‌ها در تحلیل نهایی خارج از رشد اقتصادی و اجتماعی و فرماسیون‌ها (نه این یا آن فرماسیون خاص) قرار ندارند، ولی از طریق آنها و درآمیزی آنها می توان دلایل ناموزونی این رشد و سیر مارپیچی تاریخ را توضیح داد که خود نظریه فرماسیون‌ها به تنهایی قادر به توضیح آن نیست.

ما تا بدینجا به سه مارکسیست در جهان اشاره کردیم که از چارچوب‌های رایج خارج شده‌اند و هریک به شکلی توانسته‌اند کلیدهایی برای درک مسئله ناموزونی رشد بدست دهند. نیکلای کنراد، تاریخنگار اتحاد شوروی، که به نظرات وی مفصلا اشاره کردیم. احسان طبری و ژان ژاک گوبلو فرانسوی که پیشتر از او یاد کرده ایم. بنظر ما این سه تن با تکیه بردانش وسیع و استثنایی خود موفق شدند از تنگنای نگاه صرفا فرماسیونی عبور کنند و محدودیت‌های آن را درک کنند. ولی همه آنها، با وجود تاکیدهای کمتر یا بیشتری که بر روی عنصر تمدن می گذاشتند، در جهان ماقبل دهه هشتاد آثار خود را بوجود آورده‌اند و به همین دلیل یعنی به دلیل جهانی که در آن زندگی می کردند موفق نشدند تبیینی آنچنان مسنجم ارائه دهند که بتواند جایگزین تبیین‌های قبلی شود و درآمیزی تمدن‌ها را بعنوان یک عنصر ضروری دگرگونی تاریخی در درون نگاه فرماسیونی و تبیین مارکسیستی تحول و دگرگونی اجتماعی بگنجاند. به این سه باید گوردون چایلد تاریخنگار نامدار بریتانیایی و سمیر امین مارکسیست‌ برجسته مصری- فرانسوی را افزود. امین با آنکه از چندین دهه پیشتر پیشگام بررسی رشد ناموزون بوده است ولی کوشش‌های وی از آنجا که همچنان در چارچوب نظریه فرماسیونی صرف باقی مانده‌ بود در نهایت تنها موفق به نشان دادن تناقض‌ها و بن بست شده بود و نه چگونگی برونرفت از آن. وی ولی در آخرین آثارش می کوشد درآمیزی تمدن‌ها را بطور ضمنی درون تبیین دلایل رشد ناموزون بگنجاند و از این نظر به پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌‌ای دست یافته است بدون آنکه فرصت آن را بیابد که تبیین خود را منسجم سازد. به نظریات ایندو نیز در آینده اشاره خواهیم کرد. در ایران، مرحوم دکتر حسین عظیمی - اقتصاددان برجسته و مترقی - نیز از معدود کسانی است که مسئله "تمدن" را (هرچند در مفهومی کمابیش ایدآلیستی) به شکل نظری درون روند توسعه و تاریخ گنجانده و نکات قابل تاملی را طرح کرده است که بدان نیز خواهیم پرداخت.

--------------------------------------

در مورد نظریات آرنولد توین‌بی مراجعه کنید به نقد نافذ کاسمینسکی بر آن در منبع : 2- 6 ، همچنین درباره دیدگاه‌های تاریخنگاران تمدنی و نظریه ادواری بودن تمدن‌ها نگاه کنید به بخش سوم رساله دینامیسم تاریخ نوشته دکتر امیرحسین آریان پور :

12-1

آریان پور، امیرحسین؛ در آستانه رستاخیر (رساله‌‌ای در باب دینامیسم تاریخ)، تهران، امیرکبیر، 1357

2- 12

طبری، احسان؛ نوشته‌های فلسفی و اجتماعی، انتشارات حزب توده ایران، جلد دوم، تهران، 1361

 

 

 تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 684  - 16 اسفند ماه 1297

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت