راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

تناسب بین دو قطب دیالکتیکی

"احسان طبری"

 

  

میانگین زرین

 

یکی از چهره های اساطیر یونانی «نه مه زیس» است که وی را می توان الهه انتقام و مکافات دانست. به نظر یونانیان باستان، کسی که آیین های خدایان را نقض می کرد و آن که از فضیلت روی برتافته، دچار کبر و غرور می شد، این الهه سنگ دل ولی عادل، این دختر Nox (الهه شب)، بلیه خود را بر وی نازل می ساخت. چنین کسی می توانست فردی باشد یا خلقی. یونانیان بر آن بودند که زوال اقوام گذشته، همه، کار نه مه زیس است، زیرا بر خود غره شده، در تباهی غوطه زده، آیین های خدا و فضیلت را زیر پا هشته بودند. هر خلقی به ناچار در جاده هستی خود با نه مه زیس دیداری نکبت خیز دارد. سر ویلیام واتسن در یک منظومه می گوید:

 

«راه ها گر جه پیچاپیچ و تاریک

ولی گام های نه مه زیس چه مطمئن است.»

 

این همان اصل حتمی وجود «مکافات» در طبیعت است که در معتقدات شرقی ما نیز ریشه های فراوان دارد و از آن جمله نظامی گنجوی می گوید:

 

به چشم خویش دیدم در گذرگاه

که زد بر جای موری، مرغکی راه

هنوز از صید منقارش نپرداخت

که مرغ دیگری آمد کار او ساخت

چو بد کردی مشو ایمن ز آفات

که واجب شد طبیعت را مکافات

 

فضیلت از نظر متفکران باستان، مراعات حد تعادل بین افراط و تفریط بود. افراط، به معنای فزون تر از حد ضرور و تفریط، به معنی کمتر از حد خواستن است. مثلا اگر کسی بیش از حد معین و ضرور شجاعت به خرج دهد کارش به تهور و بی پروایی می رسد که دیگر فضیلت نیست و اگر این شجاعت را کم تر از حد معین و ضرور داشته باشد، کارش به ترسندگی و هراسندگی می رسد و به قول شاعر: «هراسنده مردم نیرزد به هیچ»، کلیه صفات نیک، بدون استثنا، حد و اندازه ای دارد که فراتر از آن، موجب «استحاله کیفی» آن صفت می گردد، یعنی از فضیلت به رذیلت مبدل می شود و به احتمال قوی مفهوم «اندازه» در فلسفه هگل به معنای «مرز تحول کیفی» از این مفهوم کهنه تر اخلاقی و اسطوره ای ملهم شده است. این مطلب را بدون تحقیق خاص و بر پایه حدس منطقی می گوییم.

اما این حد اعتدال از آنجا که میان دو خط مجانب افراط و تفریط (فرابود و فروبود) قرار داشت، «میانگین زرین» یا به قول هوراس شاعر رومی « aurea mediocritas» نام یافته بود. مثال های عربی «خیرالامور اوسطها» و «خیرالامور احمدها مسغبته» با همین مفهوم ارتباط دارد. بهترین کارها، کارهای میانگین است، کارهایی است که پایانش نیک است.

تمام این مطالب که یونانیان باستان آن را به زبان «اساطیری» خود بیان می داشتند، تمره تجربه بود. درباره اسطوره یا «میت»، بررسی های عالمانه فراوانی شده و از زمان تحلیل «زیگموند فروید» از توتم ها، تابوها در طوایف بدون تا کنون در این باره پی کاوی های فلسفی و تحقیقی بسیار انجام گرفته است. نکته ای که همیشه نظر اینجانب را جلب کرده و اسطوره «نه مه زیس» یک نمونه آن است، غناء عجیب چهره ها یا ایماژهای اسطوره ای حتی برای بیان مباحث پیچیده فلسفی است.

خوشبختانه، در فارسی ترجمه کتاب پر مطلب «پیر گریمال» به نام فرهنگ اساطیر یونان و روم (ترجمه دکتر احمد بهمنش) را در دو جلد داریم و کسی که طالب این مبحث است می تواند این کتاب را بخواند و از غنای حیرت آور اساطیر یونانی که خود زبان وسیعی برای بیان پدیده ها و آیین های طبیعت و جامعه است، تصوری به دست آورد.

با وجود گستردگی اساطیر هندی و ایرانی و نوردیک و ژرمنی و سلتی و اساطیر سرخ پوستان بر جدید و غیره، اساطیر یونان از جهت مضمون آراستگی نظیری ندارند و در کنار فلسفه و منطق و هنر یونان باستان، این هم پدیده رازآمیز دیگری است که در تمدن «هلاد»، در تمدن یونان قدیم، تجلی کرده است.

به نظر اینجانب، توضیح این پدیده های رازآمیز را باید در موقعیت زمانی – مکانی سرزمین اصلی و شبه جزیره پلوپونز و کوچ نشین های یونانی از جنوب شبه جزیره ایبری و ایتالیا تا آسیای صغیر و کریمه و قفقاز دانست که از آن جمله، این تمدن در دریاهای اژه و ایونی و هلسپونت و در ده ها و ده ها جزیره بزرگ و کوچک پراکنده بود و با مصریان، فنیقی ها، سکاها، کارتاژها، اتروسک ها، مادها و پارس ها و بسیاری اقوام دیگر وارد رابطه بازرگانی و بده بستان فرهنگی شد. تمدن های یونانی تروا و میسن و کرت (مینوس) پایه های آن تمدن خیره کننده ای را گذاشتند که در آتن و اسپارت زبانه زد و فروغی بزرگ در جهان انسانیت پدید آورد، مانند اخگر زندگی که گویند از شعله آسمان جدا شد.

یونانی ها عملا از این مجاری و سپس مستقیم به کمک کشتیرانی و معامله تجاری و سفرها، از راه مصر و فنیقیه و اقوام بخش شرقی آسیای صغیر، بسیاری دستاوردهای فرهنگی بین النهرین و ایران و تا میزانی هند را به خود جذب کردند.

اقوام یونانی اجزای این تمدن ترکیبی (سنکرتیک) را در انبیق جادویی خود جوشاندند. نخست از آن، میتولوژی خود را با خدایان و نیمه خدایان و نیمه انسان ها و تیتان ها و قهرمانان و پهلوانان گسترده تر ساختند و در حماسه های هومر و هژیود و در تراژدی های آشیل و اوری پید بود که چهره های اسطوره ای ژرفا و تابشی فراوان یافت و ساخته تر و پرداخته تر گردید. سپس گام بر بام تجریدهای علمی و منطقی و ریاضی هشتند و در دوران سوفسطائیان و فلاسفه، آن چنان ارثیه فرهنگی پدید آوردند که ما تا امروز خود را بدان نیازمند می یابیم. یونانیان به آغازگر واقعی فلسفه و علم و هنر انسانی بدل شدند و به جای غول های اساطیری، غول های واقعی و انسانی در هر زمینه پدید آوردند. بعدها این گسترش «تئوگونی» (یزدان شناسی) یونانی، در مراکزی مانند اسکندریه و سپس در امپراطوری رم ادامه یافت و کاخ رفیع اساطیر یونان سر به عیوق کشید.

 

به الهه «نه مه زیس» باز گردیم.

 

اگر این مفهوم اساطیری را بخواهیم به زبان منطق علمی امروزی بیان کنیم، باید بگوییم: نقض قوانین عینی طبیعت و جامعه، شخص را «مجازات می کند». بدین معنی که شکست و اختلال و عوارض نامطلوب به بار می آورد. یکی از فلاسفه به درستی و به کوتاهی می گوید: «اختبار یعنی جبر شناخته شده.» شما زمانی آزاد و مختار در عمل خویشید که قوانین جبری طبیعت و جامعه را بشناسید و آن ها را به کار گیرید. «اختیاری» که بر جبر شناخته شده مبتنی نباشد، خودسری است و الهه «نه مه زیس» که پاسدار قوانین است شما را مجازات می کند.

در اساطیر ملل دیگر نیز چهره هایی از این قبیل دیده می شود و تعجبی نیست، زیرا اساطیر، دین و فلسفه و جادو و عرفان و اصول اخلاقی و دیدهای ذوقی و هنری را در «بازتاب های پنداری» (که همان چهره های اسطوره ای است) یک جا همراه می کردند. اسطوره، پرداخت ناخودآگاه و هنری واقعیت است و هر آنچه که در درون واقعیت است، در این پرداخت ناخودآگاه منعکس می گردد. در نزد مصریان، الهه «مه آت» دختر یا مادر «رع» در عین حال نمودار عدل و صحت و درستی است. در نزد هندی ها «مایا» (پندار جهان) و ایرانیان «شیده» (مهر) و در نزد چینی ها «دائو» (راه، نظم) این مفهوم را منعکس می کنند.

این که یونانیان آسیای صغیر به ویژه در دوران سلسله مصری «سائیت» ها با مصریان رابطه داشتند و طالس ملطی به مصر سفر کرده و این که آن ها هندسه و نجوم و «کائنات جو» و طب را از مصریان آموخته و پادشاهان قوم «هیت» (که در آسیای صغیر همسایه دیوار به دیوار یونانی ها بودند) از قرن 13 ق. م. پزشکان مصری داشتند، مطالبی است مسلم و حتی خود یونانیان مانند هرودوت و افلاطون به آن ها اشاره کرده اند. این نیز ثابت است که در دوران حمله آسوری ها به مصر، مصریان دانش نجوم بابلی را از آنان آموختند. لذا حتی روایات تاریخ چیزهایی را نشان می دهد و نیاز به حدس نیست و منطقا هم قابل پذیرش است که درآمیزی فرهنگ های اساطیری، هم چهره ها، و هم معانی و مفاهیم همانند ایجاد کنند.

بحث را در مجرای دیگری از همین باب یعنی مسئله فضیلت که حد وسط افراط و تفریط یا میانه طلایی یا میانگین زرین (aurea mediocritas به قول هوراس) است، دنبال کنیم.

میانگین زرین که یونانیان آن را راه فضیلت می دانستند، در فلسفه به اشکال مختلف تکرار شده و حتی در مباحث علمی – منطقی امروزی تکرار می شود. صحیح ترین شیوه عمل، مراعات تناسب بین دو قطب متضاد دیالکتیکی است که اگر هر یک را مطلق کنید، دچار عوارض می شود. مثلا در امور سازماندهی اجتماعی، مرکزیت و دمکراسی دو قطب متضاد دیالکتیکی است که در هر لحظه تاریخی یکی از آن ها عمده است، بدون آن که دیگری از صحنه به کل خارج شود. مطلق کردن هر یک از آن ها موجب یک سلسله پیامدهای نامطلوب می شود.

اما از نظر منطق علمی «میانگین زرین»، یک خط مستقیم بین دو خط موازی و مجانب نیست، بلکه خط شکسته ای است که به «اقتضای موقع» گاه به سوی چپ (فرضا دمکراسی) و گاه به سوی راست (فرضا مرکزیت) میل می کند و باید میل کند.

چگونه می توان تشخیص داد که باید مسیر را به محور مرکزی به سوی چپ یا راست عوض کرد؟ این را خود زندگی «آژیر می دهد». وقتی شما افراط کنید، اولین آثار اختلال و برهم خوردن تناسب، جایی و به گونه ای بروز می کند. همین طور وقتی تفریط کنید.

لذا قانون «میانگین زرین» از نظر منطق علمی امروزین یعنی:

یافتن بهترین تناسب ممکن در هر لحظه معین بین دو قطب متضاد دیالکتیکی بدون مطلق کردن یا مسکوت گذاشتن هیچ یک از قطب ها.

اندیشه انسانی که در تماس با واقعیت (یعنی در عمل) قانونی را لمس می کند، وقتی هنوز به وسایل امروزی مجهز نیست، آن را با یک «اسطوره» (مثلا نه مه زیس) بیان می دارد و وقتی مجهز شد، آن را به نحوی که ما فرمول بندی کردیم ، ارائه می کند و برای رسیدن از آنجا تا اینجا باید نزدیک به سه هزار سال راه بپیماید!

به هر صورت بر حذر باشیم که با نقض قوانین عینی تکامل، با عدم مراعات تناسب ضرور بین دو قطب دیالکتیکی در یک پدیده (مانند مرکزیت و دمکراسی، مبارزه و سازش، کار و آسایش، جسارت و احتیاط و هزاران قطبین دیگر) خود را با الهه خشماگین نه مه زیس روبه رو نکنیم. نظامی میگوید:

 

درشتی و نرمی به هم در، به است

چو رگ زن که جراح و مرهم نه است

 

میانگین زرین ( چیستا شماره 9 خرداد 61)

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 684  - 16 اسفند ماه 1297

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت