راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

جهان سرمایه داری

در حال

پوست اندازی است

 

 

هر چه زمان می گذرد بیشتر اشکار می شود که برنامه نولیبرالی جهانی که شالوده آن بر بازار آزاد و رقابت آزاد در عرصه داخلی و بین المللی در بن بست قرار گرفته است و به همراه خود نظام سرمایه داری و کل سیستم مبتنی بر سودآوری را به بن بست می کشاند. این بن بست هم محصول تضادها و تناقضات در عرصه جهانی و هم تضادها در عرصه داخلی است.

کشورهای سرمایه داری غرب که در دهه هشتاد میلادی تهاجم نولیبرالی را آغاز کردند، مفاهیم و برنامه‌های آن را جهانشمول اعلام کردند و جهانشمول می خواستند. حذف تعرفه‌های گمرکی، پایان دادن به حمایت از صنایع داخلی و باز کردن درهای کشورهای "جهان سوم" بر روی کالاهای غربی به قصد نابودی بنیه صنعتی این کشورها در همدستی با بورژازی تجاری داخلی از اجزای این برنامه‌ها بود. ولی این مستلزم دادن دست باز به حرکت سرمایه‌های داخلی و باز کردن دروازه‌های خود بر روی رفت و آمد سرمایه‌ها و کالاهای دیگر کشورها نیز بود. نمی شد مانند عصر استعمار اعلام کرد کالاهایمان را به کشورهای عقب مانده صادر می کنیم و آنها باید تعرفه‌هایشان را بردارند یا کاهش دهند ولی ما جلوی ورود کالاها و رقابت آنها در کشور خود را می گیریم. جهان دهه هشتاد دیگر جهان دوران استعمار کهن نبود. ضمن آنکه تحولات تکنولوژیک و فنی شرایط را برای انتقال بخشی از صنایع آلوده ساز و کاربر به جهان سوم فراهم کرده بود و این گمان وجود داشت قدرت اقتصادی و تسلط غرب بر تکنولوژی های نوین در حدیست که جلوی هرگونه رقابت جهان سوم را خواهد گرفت.

نتیجه این سمتگیری آن شد که در کنار غارت بیسابقه کشورهای عقب نگاه داشته شده، بخشی از سرمایه‌های کشورهای غربی و اروپایی نیز، گاه با همراهی و تشویق دولت‌ها، بسوی کشورهای بویژه آسیایی مانند چین و هند و کره جنوبی سرازیر شد، و در مقابل دروازه‌های این کشورها بر روی کالاهایی که از سوی آسیا و چین می آمد باز گردید. این برنامه که در آغاز محتاطانه پیش می رفت با فروپاشی اتحاد شوروی سرعتی بیسابقه به خود گرفت و هرگونه حزم و احتیاطی به کنار رفت. با فروپاشی شوروی کشورهای غربی گمان می کردند "پایان تاریخ" فرا رسیده و موازنه استراتژیک و نظامی در جهان برای همیشه بسود آنها تغییر کرده است چنانکه قادرند هرگونه سرکشی را به مدد برتری نظامی، تکنولوژیک و استراتژیک خود سرکوب کنند.

طی دو دهه بعدی، با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین در روسیه و آغاز برنامه بازسازی صنعتی و نظامی آن کشور از یکسو، و رشد سریع و بیسابقه چین از سوی دیگر، همه داده‌ها و محاسبات برهم ریخت. اکنون همه در غرب می دانند که زیردریایی‌ها و هواپیماها و موشک‌های روسیه اسباب بازی نیستند و روسیه توانسته قدرت نظامی که در زمان اتحاد شوروی پایه ریزی شد را احیا کند و هر نوع ماجراجویی و زیاده خواهی می تواند به نابودی خود کشورها و سرمایه داران حاکم بر غرب  تمام شود. روس‌ها ضمنا با کندن سنگرها و ساختن پناهگاه‌های ضد بمباران اتمی نشان دادند که اراده شان برای اجازه ندادن به آنکه روسیه به مستعمره غرب تبدیل شود تا کجاست. بنابراین بطلان تصور برهم خوردن همیشگی موازنه استراتژیک نظامی بسود غرب که آنها را نسبت به پیشرفت چین و هند و دیگر کشورهایی آسیایی نگران نمی کرد بتدریج و بویژه در سال‌های اخیر آشکار شد. از سوی دیگر رشد سریع و بیسابقه اقتصادی چین، بر بستر بحران سرمایه داری آمریکایی و اروپایی، آنچنان شتابی به خود گرفت که از حد گمان غرب بیرون بود و با سرعت زیاد در حال پیشی گرفتن نه تنها از اروپا بلکه بزودی از امریکاست. چین امروز در سراسر جهان از افریقای جنوبی و جیبوتی و الجزایر گرفته تا کانادا و آمریکا لاتین حضور دارد و با آمریکا و غرب رقابت می کند. همکاری و اتحاد نانوشته میان روسیه و چین اکنون بزرگترین تهدید برای هژمونی سرمایه داری غرب بر جهان است. غرب از نظر اقتصادی قدرت رقابت با چین و در نتیجه زمین زدن اقتصادی روسیه را ندارد، از نظر نظامی هم قدرت تحمیل خواست‌های خود به روسیه و در نتیجه باجگیری از چین را ندارد.

همه اینها اکنون به صورت بن بست نولیبرالیسم و در ادامه آن نظم سرمایه داری درآمده است. ادامه تجارت آزاد بسود چین است. جلوگیری از آن یعنی بازگشت به دهه هفتاد و در بهترین حالت برای غرب، احیای سرمایه داری انحصاری- دولتی. و این یعنی حمایت از بازارهای داخلی مانند تعرفه‌هایی که اکنون ترامپ بر روی کالاهای چینی برای حمایت از صنایع آمریکا می بندد یا ممانعت از ورود اتومبیل‌های چینی به اروپا برای حمایت از صنعت اتومبیل سازی اروپا. ولی این اقدامات هنوز جنبه فرعی دارد و به شکلی انجام می شود که ایدئولوژی نولبیرالیسم و موقعیت سرمایه داری مالی در غرب یا سرمایه داری تجاری در کشورهایی مانند ما (ایران) بعنوان واردکننده کالاها و صادرکننده موادخام و همدست سرمایه داری جهانی به خطر نیفتد. تا چه زمان می شود این شترسواری دولا دولا را ادامه داد؟ به دیگر کشورها گفت که واردات کالاها موجب رقابت و رشد صنایع شما می شود ولی در کشور خود مانع چنین وارداتی شد و بر روی آنها تعرفه بست؟

بدینسان دیالکتیک تحولات و تناقضات جهان کنونی در حال تخریب پایه‌های نظام سرمایه داری است. چین بزرگترین سودبرنده از نظم نولیبرال است ولی بطور معکوس عامل اصلی فروپاشی این نظم در عرصه جهانی است. سرمایه داری غرب نظم نولیبرال را به جهان تحمیل کرد ولی اکنون خود را بازنده آن می بیند. روسیه به یک کشور سرمایه داری تبدیل شده ولی سلاح‌ها و قدرت نظامی آن به عامل اصلی تعادل قوای جهانی و ناتوانی سرمایه داری غرب برای تحمیل خواسته‌هایش به روسیه و چین و هند و دیگر کشورهای جهان تبدیل شده است.

از سوی دیگر نوع روابط با کشورهای جهان سوم و عقب مانده نیز در حال رسیدن به بن بست است. امروز روشن شده که مواد خام این کشورها که زمانی فناناپذیر معرفی می شد رو به پایان است یا استخراج آن هزینه‌های گزاف خواهد داشت. ضمن اینکه ادامه غارت این کشورها می تواند به فقر و فلاکت یا به جنگ‌های بزرگ و در هر دو حال به راه افتادن امواج  بزرگ مهاجرتی منجر شود. هم آمریکا و هم اروپا روزبروز این خطر را بیشتر احساس می کنند و بیشتر می کوشند به دور خود حصار بکشند. ولی اگر نخواهند جهان سوم را غارت کنند چگونه سود سرمایه و نرخ رشد اقتصادی را حفظ کنند و به نیازهای داخلی مردم خود پاسخ بگویند. در نتیجه ادامه غارت این کشورها یعنی نبود قدرت خرید کالاهای ساخته شده و فقر و فلاکت و جنگ و امواج مهاجرتی. عدم غارت یعنی نارضایتی و ناتوانی در ایجاد حداقل زندگی در کشورهای غربی. ظرفیت غارت جهان سوم برای حفظ هژمونی و نظام سرمایه داری نیز در حال رسیدن به بن بست است.

اما اشکار شدن چشم‌انداز پایان کار سرمایه داری تنها در عرصه اقتصادی نیست. استراتژی انتقال صنایع به کشورهای دیگر و از جمله چین بخشی از راه حلی بود که سرمایه داری برای فرار از مسائل اجتماعی و از بین بردن جنبش کارگری در پیش گرفت. آنها برای درهم شکستن قدرت احزاب چپ و کمونیست و سندیکاهای کارگری کوشیدند مراکز تجمعات کارگری را از هم بپاشانند. عقبگرد از این سمتگیری و بازگشت به استراتژی صنعتی در عین حال به معنای بازگشت به تمرکز دوباره صنایع و طبقه کارگر و قدرت گیری دوباره احزاب چپ نیز هست آن هم در شرایطی که تجربه بزرگ نولیبرالیسم دربرابر مردم قرار گرفته است.

این در شرایطی است که ظرفیت بهره گیری از راست افراطی بویژه در اتحادیه اروپا برای عقب راندن احزاب چپ و همچون نیرویی برای فرار از بحران رو به پایان است. همانگونه که روی کار امدن ترامپ در آمریکا مسیر فروپاشی اتحادیه اروپا را هموارتر کرده است. درواقع احزاب راست افراطی اکنون مخالفان اتحادیه اروپا هستند و باز کردن راه دربرابر این احزاب علیه احزاب چپ یعنی رفتن به سمت فروپاشی اتحادیه اروپا. فروپاشی این اتحادیه یعنی مجموعه‌‌ای از کشورهای کوچکی که ناگزیر هرکدام باید راه استراتژی توسعه صنعتی ملی را در پیش بگیرد. بدینسان هم بهره برداری از احزاب راست افراطی دیگر ناممکن است و آنها به یک خطر برای بقای اتحادیه اروپا تبدیل شده‌اند، هم خود این احزاب در استراتژی خود دچار تناقض و دوگانگی هستند. برای نجات سرمایه داری از بحران به میدان آمده‌اند اما نقش عملی آنها تشدید بحران شده است.

به این ترتیب همه راهها برای حفظ سیستم نولیبرالیسم و سرمایه داری همزمان با هم در حال رسیدن به بن بست است. نه امکان برتری بر روسیه و چین وجود دارد، نه می توان آنها را از هم جدا کرد یا زیر نفوذ درآورد یا متوقف کرد. نه در عقب نشینی به سرمایه داری انحصاری- دولتی راه نجاتی پیدا می شود. نه می شود مانند گذشته جهان سوم را غارت کرد، نه می شود از غارت آنها صرفنظر کرد. نه می توان به برنامه فروپاشی مراکز تجمع صنعتی و کارگری در داخل اروپا یا امریکا ادامه داد، نه می توان این مراکز را بدون پذیرش خطر سر برآوردن احزاب کمونیست و کارگری احیا کرد. نه می توان به سیاست باد کردن احزاب راست افراطی ادامه داد، نه می توان راهی برای عقب زدن آنها بدون اجازه دادن به قدرت گیری احزاب چپ پیدا کرد. تکیه کردن به پشتیبانی احزاب چپ و کمونیست اروپایی که مخالف فروپاشی اتحادیه اروپا ولی خواهان تغییر سمتگیری آن از اروپای لیبرال به اروپا سوسیال هستند بعنوان یگانه راه حل داخلی مطرح است ولی این خود مستلزم پذیرش تغییر سمتگیری اتحادیه اروپاست.

همه اینها به بن بست سیستم تولید برای سود انجامیده که علاوه بر نقش آن در فقر و بحران اقتصادی، مسبب ویرانی محیط زیست، گرم شدن کره زمین و انواع و اقسام خطرهای زیست محیطی و حیات در کل سیاره ماست. بحران سیستم تولید برای سود از یک بحران صرفا اقتصادی‌‌ و اجتماعی به بحران سرنوشت بشر، بحرانی اخلاقی، فرهنگی و تمدنی نیز تبدیل شده است. سیستم سودآوری در یک دوره تاریخی توانست پیشرفت‌هایی را برای بشر به بهای نابودی زندگی صدها میلیون تن و طبیعت فراهم کند، ولی اکنون جنبه‌های ویرانگر این سیستم بر جنبه‌های سازنده آن در سطح جهانی غلبه کرده و می رود که کل جهان را نابود سازد.    

آمریکا و بویژه اروپا و جهان، نه برای حفظ برتری که برای بقا، فقط و فقط یک راه حل دارد و آنهم تدارک عقب نشینی گام به گام از نظام سرمایه داری است و نه فقط نولیبرالیسم. سرمایه داری حاکم بر غرب و سرمایه داری تجاری و مالی متحد آن در کشورهای عقب مانده و از جمله ایران چنین چیزی را نمی خواهند و تا لحظه آخر و تا سرحد جنون نیز در برابر آن مقاومت می کنند، همانگونه که تا به امروز مقاومت کرده‌اند. بنابراین پدیدار شدن بن بست کامل نظم نولیبرالی و سرمایه داری به معنای عقب نشینی فوری از این نظم یا دست و پا نزدن تا لحظه آخر برای نجات نظم حاکم نیست. هنوز سرمایه داری ذخیره‌های زیادی را برای مقابله با مردم کشورهای خود و جهان در اختیار دارد. ولی چشم‌انداز یک نظم نوین جهانی بر مبنای صلح و همکاری زیر تاثیر تناقضات نظم نولیبرالی کنونی و توازن قوای اقتصادی و نظامی در جهان قابل مشاهده است. آنچه دراین شرایط بیش از هر زمان دیگری مهم است حفظ توازن قوا و صلح، و حفظ طبیعت و محیط زیست سیاره ماست تا مردم خود راه تازه ای را از درون این بن بست و تناقضات بگشایند.

 

 

 

 

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 707 - 21 شهریور ماه 1398

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت