راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

از چه زمانی

ایرانی ها متوجه

عقب ماندگی شدند؟

دکتر سروش سهرابی

 

   

از دوران جنگ های ایران و روسیه که ایران برای نخستین بار با واقعیت تلخ ناتوانی و "عقب ماندگی" خود روبرو شد تلاش برای درک علل این عقب ماندگی نخست از سوی دولتمردان و سپس روشنفکران پیرامون حاکمیت آغاز شد. در دهه های اخیر و به ویژه پس از انقلاب ۵۷ و مقاومت سنگینی که دربرابر تغییر مناسبات گذشته صورت گرفت، کوشش برای درک علل این عقب ماندگی، ابعادی گسترده تر و وسیع تر یافته و در مواردی جنبه توهم آمیز و خیالی آن از پیش بیشتر شده است. برای ساده کردن موضوع می توان تلاش هایی را که در این عرصه انجام شده است به سه نظر کلی تقسیم بندی کرد هر چند هیچ یک از این نظریات کاملا از دیگری جدا نیست و در موارد بسیاری تفکیک آنها از یکدیگر ممکن نمیباشد.

الف - نقش عوامل فرهنگی و روان اجتماعی

اولین نظر، "عقب ماندگی" ایران را به عواملی نسبت می دهد که ریشه آنها بنوعی فرهنگی است و پدیده‌هایی همچون نبود قانون، عدم توجه به علم، نابسامانی نظم اجتماعی، نقش مذهب، سنن، آداب و رسوم و مشابه آن را از دلایل عقب ماندگی می داند. این نظر در واقع عقب ماندگی ایران را بنوعی ناشی از ویژگی های فرهنگی و تاریخی مردم ایران یا "انسان ایرانی" می داند. این نگاهی است که از همان سده‌های هفده و هیجده به بعد در غرب نسبت به شرق آغاز شد و سپس مورد پذیرش بسیاری از روشنگران و روشنفکران کشورهای شرقی قرار گرفت.

این درک از دلایل عقب ماندگی، در واقع بسیط ترین و ساده ترین سطح تحلیل و حاصل نخستین مشاهده است و قدرت آن هم اتفاقا از همینجاست. نخستین دانشجویان و بازرگانانی که توانسته بودند به غرب سفر کنند و شرایط سیاسی و زندگی اجتماعی آن دیار را با ایران آن روز مقایسه کنند حامل و مروج این دیدگاه بودند. امروز نیز، همین عوامل که در زمان خود حاصل ساده ترین و کم عمق ترین مشاهده و مقایسه انگلستان و فرانسه با ایران سده نوزدهم بود، همچون کشف و دستآورد مطالعات و پژوهش‌های طولانی برخی محققان ارائه می شود.

نقطه قوت این دیدگاه، چنانکه گفتیم، در آن است که مبتنی بر ارائه یک سلسله شواهد بلاواسطه در تایید خود است و می تواند بسیاری از جنبه‌های تفاوت ایران سده نوزدهم با انگلستان یا فرانسه همان سده را بخوبی توصیف کند. و از این نظر اعتراضی نمی تواند متوجه آن باشد. ولی نقطه ضعف آن در آنجاست که همه آنچه درباره نقش منفی نبود قانون و مذهب و رسوم اجتماعی و خصائل فرد "ایرانی" مدعی است تنها به عوامل فرهنگی تقلیل می دهد و آن را از روندی که به افزایش مثلا نقش قانون یا تکامل علمی و فنی و فردی در اروپا منجر شده است جدا می کند. بعبارت دیگر بجای بررسی دو روند متفاوت، به مقایسه دو وضعیت متفاوت دست می زند. و این مقایسه دو وضعیت در نهایت به مقایسه فرد ایرانی با فرد اروپایی و بعدها با بسیاری از کشورهایی که راه پیشرفت را طی کردند مانند فرد چینی و ژاپنی تبدیل می شود.

از نظر متدلوژیکی مشکل این روش در آنجاست که حاصل یک مقایسه را همچون دلیل ارائه می کند. یعنی آنچه نخستین روشنگران بدان دست زدند و تا به امروز هم روش آنها ادامه یافته است عبارت از آن بود که "نمود"های پیشرفت در اروپا همچون کشف "دلیل" عقب ماندگی در شرق و در ایران معرفی گردید.

در تمام شاخه های علم مشاهده پایه بررسی است. مقایسه هم خود نوعی مشاهده است. بنابراین از این نظر ایرادی به روش بالا وجود ندارد که چرا دست به مشاهده و مقایسه می زند. اما در عرصه اجتماعی و تاریخی که وضعیت موجود خود حاصل یک روند تاریخی است، رویکرد بالا بجای مقایسه دو روند به مقایسه دو وضعیت دست می زند. یعنی بجای آنکه به بررسی روندی بپردازد که در طی آن ایران سده نوزدهم و اروپای سده نوزدهم بوجود آمد، به مقایسه وضعیت ایران و اروپای سده نوزدهم دست زد. سپس نتایج حاصل از این وضعیت به شکل یک روند و جزیی از عنصر تاریخ در می آید. مثلا در مقایسه ایران سده نوزدهم و اروپای سده نوزدهم مشاهده می شود که قانون در اروپا تکامل بیشتری یافته و حکومت نیز در چارچوب همین قانون تعریف میشود. در حالیکه در ایران چنین تکاملی از قانون دیده نمی شود و همچنان پادشاهی مستبد و فراقانون بر آن حکم می راند. از این ساده ترین مقایسه  نتیجه گرفته می شود که دلیل عقب ماندگی ایران نبود قانون است. سپس این نبود قانون به تاریخ تسری داده می شود و چنین ادعا می شود که دلیل عقب ماندگی ایران اصولا این بوده که در تاریخ کشور ما از زمان کوروش و داریوش هیچگاه قانون وجود نداشته است. بدینسان روند بررسی علمی معکوس می شود. بجای آنکه از روند نتیجه گرفته شود و دلایل وضع موجود فهمیده شود، از وضعیت موجود نتیجه گرفته می شود و تاریخ از این طریق بازسازی می شود. بازسازی تاریخ بر این اساس منجر به پذیرش این اندیشه می شود که ویژگی های پایدار انسان ایرانی موجب عقب ماندگی آن شده است.

نظریه عقب ماندگی مبتنی بر مقایسه های ساده و ادعای تمایز انسان اروپایی با انسان غیراروپایی از همان آغاز در اروپا وجود داشت و همچنان نیز به شکل های مختلف و پوشیده تر نظریه حاکم است که پیگیری و ترویج آن ادامه دارد. بدیهی است روشنگران ایرانی نخستین با چنین نظریه هایی موافق نبودند. ولی از آنجا که خود نمی توانستند تبیین درستی از دلایل انحطاط ایران ارائه دهند به ترویج نظراتی روی آوردند که مبتنی بر ساده ترین و نخستین مشاهدات بود و با ناکامی های بعدی  سرانجام به پذیرش برتری انسان اروپایی بر انسان ایرانی می رسند.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 750 - 23 مرداد ماه  1399

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت