راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

به یاد ابوتراب باقرزاده - 2

حکومت ها، پیوسته مانع پیوند

تجربه نسل ها درایران بوده اند

احد قربانی

 

 

3 آبان ماه 1357 ابوتراب از زندان آزاد می شود. ابوتراب و فردوس جمشیدی پس از آزادی به شاهی «قائمشهر» می آیند. کمیته ای از جوانان مشتاق برای برگزاری مراسم خوش آمد تشکیل می شود. مراسم استقبال در خانه برادر سرهنگ کاظم جمشیدی برگزار می شود. شهر یک پارچه شوق و شور است. امید به ثمر رسیدن مبارزات روحیه ها را بالا برده است. ابوتراب و فردوس آزاد می شوند. دو نسل و دو مبارز از دو دوران مبارزات مردم.

غم انگیزترین فصل تاریخ مبارزات آزایخواهانه و برابر طلبانه ایران این است که هیچ نسلی قادر نبود و نیست پرچم مبارزه را از نسل پیشین خود تحویل بگیرد و راه پیشکسوتان را ادامه دهد. مبارزان ما نسل های پیشین مبارزه را یا در زندان ها ملاقات می کنند و یا پس از اعدام، تبعید و گریز، اعمال و افکار آن ها را از زبان دشمنان آن ها می شنوند.

زندگی و افکار مزدکیان را از زبان مغان کینه ورز می شنویم. تاریخ زنگیان، زنادقه، حروفیه و سربداران را در روایت قشریون متعصب و یا تاریخ نویسان وابسته به دربارهای شاهان می خوانیم.

مبارزان سال های 25 – 1320 از مبارزه مشروطه خواهان اطلاع دقیق ندارند. رزمندگان سال های 32 – 1327 از آن چه در سال های پیش اتفاق افتاد بی خبرند و تنها روایت دشمن از حوادث به گوش آن ها می رسد. جوانانی که اواخر سال های 1340 و اوایل 1350 شروع به مبارزه کردند به نسل گذشته دسترسی نداشتند. نسلی که در انقلاب بهمن شرکت کرد پیشکسوتان خود را از زندان آزاد کردند. فرصت دیداری جانانه نشد که بخش بزرگی از این نسل یا به جوخه های اعدام سپرده شدند، یا مجددا به زندان ها افتادند و یا به کشورهای دیگر پناهنده شدند. وسائل ارتباط جمعی جمهوری اسلامی معرف این نسل به جوانانی شد که تیر 1378 میله های روبروی دانشگاه تهران را با خون خود برای آزادی و جامعه مدنی رنگین کردند.

یکی از پیامدهای عدم ارتباط نسل های مبارز ایران، جهل ژرف از تاریخ و تجربه مبارزه ملی می باشد. شاید یکی از علت های گرایش شدید جوانان در دهه 40 به تجربیات و الگو های امریکای لاتین و آسیای جنوب شرقی عدم دسترسی و آگاهی از مبارزه در ایران بود.

.....

ابوتراب 25 سال از مردمی که به آن ها عشق می ورزید جدا بود. مردم عاشق خویش را از بند رهاندند. او عاشق اختلاط با مردم بود. مدتی من در دیدارهایش با مردم همراهش بودم.

هر جا که با او بودم مردم مشتاق، پیر و جوان، سیاسی و غیر سیاسی، مذهبی و غیر مذهبی از زندان و زندانیان از او می پرسیدند. او اماکن، وقایع و افراد را دقیق و قابل لمس توصیف می کرد. شوخی و طنز در همه روایاتش موج می زد. به پرسش ها با علاقه پاسخ می گفت. همواره آرام و گوشنواز در جواب سیل پرسش ها حکایت می کرد. ابوتراب در زمستان 1309 در روستای  «چره» (چهره) در گنج افروز بابل کنار متولد شد. در کلبه ای گلی. در شبی بغایت سیاه، نم نم پیگیر باران بر جنگل و بیشه های تاریک. دوران کودکی را در «چهره» گذراند. تحصیلات ابتدائی را در «درازگل» و «شیرگاه» سپری کرد و در سال 1323 برای گذراندن تحصیلات متوسطه به بابل رفت و تا سال 1329 در بابل درس خواند.

دو خواهر و دو برادر هستند. برادرش در شیرگاه زندگی می کند، یکی از خواهرها در بابل زندگی می کند و دیگری در «چهره». از صحبت هایش بر می آید که با خواهری که در چهره زندگی می کند صمیمیتی ویژه دارد. او شوهر ندارد و با دو دخترش زندگی می کند.

«چهره» را بیش از حد دوست داشت و از مناظرش در زندان همیشه یاد می کرد. از غروب آفتابش، از درختان رنگارنگش، از رودخانه، از شالیزار و از مردمش. «چهره» زیبا و سرسبزش در دامنه تپه ای نشسته است. رودخانه «بابل» کم عمق و آرام از کنارش می گذرد.

درختی نزدیکی خانه شان بود که از دوران کودکی خیلی با آن «خوگر» بود و زمان افسری زیر آن می نشست. در زندان همیشه از این درخت یاد می کرد. این درخت با زندگی او عجین بود. بعد از آزادی در اولین فرصت به دیدار آن درخت شتافت.

ابوتراب از سال 1323 تا 1329 در بابل می زیست و از مبارزات 70 هزار نفری دهقانان منطقه بابل و بابل کنار در سال های 1325 خاطرات روشن داشت. شاید این یکی از عوامل موثر در جذب او به سیاست بود.

در دبیرستان شاهپور بابل درس خواند. حضور سربازان متفقین در اواخر جنگ جهانی دوم در ایران و سربازان شوروی در شمال ایران با سال های دبیرستان او مصادف بود. هر روز از سربازان روسی چند واژه روسی یاد می گرفت. زبان خارجی او در امتحان ورودی دانشکده افسری روسی بود. وقتی توی جلسه نشست برایش امتحان انگلیسی آوردند گفت آقا من انگلیسی انتخاب نکردم من زبان روسی انتخاب کردم. مسئولین خیلی دست پاچه شدند و رفتند زود یک امتحان زبان روسی برای او تهیه کردند.

سال 1329 در بابل دیپلم گرفت و همین سال وارد دانشکده افسری شهربانی شد. دوران دانشکده افسری ابوتراب مصادف با دوران مبارزه مردم ایران برای ملی کردن صنعت نفت ایران بود. ابوتراب شاهد بسط و گسترش روز افزون مبارزات مردم بود.

پس از پایان دانشکده افسری در شهربانی شروع به کار کرد. تشکیلات افسران توده ای علیرغم حوادث سال های 25- 1324 در آذربایجان، اواخر سال 1326 تجدید سازمان کرد. او و چند تن از یارانش در سال 1330 جذب این سازمان شدند. هر چند قیام افسران خراسان با ناکامی روبرو شد و نظامیان دخیل در جنبش آذربایجان و کردستان به وحشی ترین شکل سرکوب، اسیر و یا راهی میدان های تیرباران شدند و یا مجبور به جلای وطن گشتند، باز دریادلان به فکر تشکیل نیرو در قلب بازوی مسلح سرکوبگر رژیم افتادند و ابوتراب نیز به این دریادلان پیوست.

سازمان نظامی حزب توده ایران شهریور 1333 لو رفت و اعضای هیئت دبیران آن – جز خسرو روزبه- دستگیر شدند. اولین هجوم ماموران رژیم شاه بر سازمان افسران در سوم شهریور ماه به وقوع پیوست. بازداشت گسترده اعضای سازمان افسران از 15 شهریور آغاز شد. مهر ماه 1333 نخستین گروه افسران عضو حزب همراه شاعر توده ای مرتضی کیوان تیرباران شدند.

ابوتراب در دادگاه بدوی به اعدام محکوم شد. بعد از مدتی طولانی زیر اعدام بودن، این حکم یک درجه تخفیف خورد و به حبس ابد تبدیل شد. همچنان که درباره عموئی و ذوالقدر و کی منش و حجری و شلتوکی شد. (ادامه در شماره آینده راه توده)

لینک شماره گذشته:

1 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2020/may/737/bagherzadeh.html

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 738 -  25 اردیبهشت 1399

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت