راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خواست های

سوسیالیستی درایران

آرمان نیست

واقعیت است

دکتر سروش سهرابی

   

نگاه پانورامیک به چگونگی شکل‌گیری همبستگی اجتماعی در کشورهایی که مسیر همپیوندی اقتصادی و اجتماعی را پیمودند نتایجی جالب را در برابر ما قرار میدهد. از جمله در باره کشورهایی که اکنون از آنها با عنوان کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری یاد می شود.‌ اندیشه اجتماعی یعنی درک مسئولیت فرد و جامعه در برابر یکدیگر روندی است که در این جوامع براساس تحول در مناسبات اجتماعی طی گردید تا سرانجام در سده‌های هیجدهم و نوزدهم همراه با اجتماعی شدن هر چه بیشتر تولید به شکلگیری‌اندیشه "سوسیالیسم" انجامید.

البته کسانی که سرمایه‌داری را پایان تاریخ بشری معرفی می کنند‌اندیشه‌های سوسیالیستی را هم یک "تخیل"، یک "اتوپی" می دانستند و می دانند. در آغاز هم تا حدودی چنین بود. یعنی‌اندیشه‌های سوسیالیستی در آغاز خود ادامه همان‌اندیشه‌های عدالت خواهانه بود که در طول تاریخ شکل گرفته بود و بازتابی از امکان اجتماعی نبود؛ بیشتر یک آرزوی نیک‌اندیشانه، تصور و امید به جامعه‌ای دیگر بود که ظاهرا باید توسط انسان‌های خیرخواه و نیک‌اندیش و آرمانگرا تحقق یابد. ولی به‌ تدریج این ‌اندیشه‌ها از این مرحله عبور کرد و بر امکان‌های واقعی ناشی از اجتماعی تر شدن روزافزون تولید متکی شد؛ چه امکان‌های اقتصادی یعنی رشد نیروهای تولیدی که شرایط زندگی نسبتا مرفه تر را برای همه مردم میسر می کرد؛ و چه امکان‌های اجتماعی یعنی پیدایش آن نیروهای اجتماعی که می توانستند برای برقراری جامعه‌ و نظمی دیگر مبارزه کنند و آن را تحقق بخشند. از اینجاست که مفهوم "سوسیالیسم علمی" بوجود آمد. بنابراین منظور از سوسیالیسم علمی این نیست که "علم" جدیدی به وجود آمده با احکامی خارج از زمان و مکان و تغییرناپذیر. سوسیالیسم تخیلی‌اندیشیدن به آرمان بود. در حالیکه سوسیالیسم علمی‌اندیشیدن به شرایط مشخص بر مبنای امکان، بر مبنای واقعیت‌های قابل ارزیابی است.

در واقع اگر‌اندیشه‌های سوسیالیستی، صرفا یک‌اندیشه، یک آرمان بودند، اگر بازتابی در واقعیت اجتماعی تحولات اروپای غربی، در روند اجتماعی شدن تولید، نداشتند چرا نیمی از مردم این کشورها به احزابی که نام آنها سوسيالیست، سوسيال دمكرات، کمونیست، کارگر و غیره است رای می دادند و می دهند؟ چرا خواست‌هایی نظیر حداکثر ساعات کار روزانه، مرخصی با حقوق، بیمه بیکاری، بازنشستگی که همه آنها در سده نوزدهم و حتی نیمه اول سده بیستم در اکثر کشورهای سرمایه‌داری "اتوپی" و تخیل دانسته و حتی به عنوان یک خواست ممکن و قابل تحقق ریشخند می شد، به‌ تدریج و سرانجام خود را به این نظام‌ها تحمیل کرد و همچنان گسترش آن یا پایمال کردن آن موضوع مبارزه‌های اجتماعی و انتخاباتی است؟ بنابراین نه‌اندیشه سوسیالیسم و نه نهادها و قوانین و تحولاتی که در کشورهای پیشرفته اروپایی براساس آن بوجود آمد هیچکدام جنبه صرف‌اندیشه یا تحول در‌اندیشه‌ها نداشت بلکه بازتاب طبیعی تحولات اجتماعی و افزایش همپیوندی اجتماعی در این کشورها بود، تحولاتی که بنوبه خود موجد مبارزه نیروهای اجتماعی بود که توانسته‌اند آن را از صرف یک آرمان خارج و به بخشی از واقعیت زندگی این جوامع تبدیل کنند و می کوشند در آینده آن را حاکم کنند.

حتی آن بخش از مردم این کشورها که ممکن است خود فکر کنند با سوسیالیسم مخالف‌اند یا به احزاب چپ رای نمی دهند هیچکدام حاضر نیستند که سیستم حاکم و دولت حمایت اجتماعی بدست آمده در مبارزات صد سال اخیر را از آنها دریغ کند، حاضر نیستند که پیش از ورود به بیمارستان‌ها از آنها پول مطالبه شود، هیچکدام هوادار آموزش و پرورش پول محور، بی مسکنی، بیکاری و مشابه آن نیستند. بسیاری از خدماتی که مثلا در کشور ما بابت آن پول مطالبه می شود برای مردم این کشورها جزیی از حقوق اجتماعی اولیه محسوب می شود.

در ایران شکل گیری‌اندیشه اجتماعی با دشواری توام بود و این مشکل تنها مربوط به شکلگیری مفهوم سوسیالیسم یا برابری اجتماعی نبود. مشکل فقط این نبود و نیست که بسیاری از خدمات و نیازهای اولیه در کشور ما را باید با پول بدست آورد یعنی برخورداری از این خدمات یک مسئله فردی تلقی می شود که جامعه ما تعهدی نسبت به فرد و اعضای خود از بابت آن ندارد. در حالیکه تامین همین خدمات در بسیاری کشورهای دیگر یک "حق ابتدایی" و بدیهی محسوب می شود. مشکل در اینجاست که بسیاری از مفاهیمی که امکان درک آنها به سهولت در کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری وجود دارد برای کشورهایی که وارد روند انحطاط شدند وجود نداشته و یا اینکه به شکلی مبهم بازتاب پیدا کرده است.

در نتیجه نه تنها‌اندیشه اجتماعی بلکه کل جریان‌اندیشه در کشور ما و کشورهای مشابه ما دچار نوعی ناهماهنگی و عقب ماندگی شد. همانگونه که برای ما مفهوم تعهد جامعه نسبت به سلامت تک تک افراد و اعضای خود، مفهوم "بهداشت رایگان"، اینکه مثلا جراحی یا بستری شدن در بیمارستان رایگان باشد یا بابت دارو از کسی وجهی مطالبه نشود دیگر قابل تصور و قابل درک نیست، همانگونه هم مفاهیم سرمایه‌داری، بورژوازی، صادرات، مزیت نسبی، اقتصاد آزاد، اقتصاد دولتی و غیره غیرقابل درک گردید. مثل همین اصطلاح "اقتصاد دولتی". اقتصاد شوروی سابق را که در آن از آب و برق تا مسکن و بهداشت و ورزش و آموزش و هنر و دانشگاه و خلاصه همه نیازهای اولیه برای همه مردم یک حق محسوب می شد که جامعه به تامین آن تعهد داشت و برای همه برابر و رایگان یا تقریبا رایگان بود می گویند "اقتصاد دولتی". به اقتصاد ایران هم که همه اینها نابرابر و طبقاتی و پول محور است می گویند "اقتصاد دولتی". معلوم نیست در این نافهمی تعمد دارند یا کلیشه‌هایی است که آن را بنا به عادت تکرار می کنند.

بن بست این جامعه طبقاتی و پول محور شرایط را برای شکستن کلیشه‌ها فراهم کرده است و بیش از این فراهم خواهد کرد. جامعه سوسیالیستی امروز بیش از هر زمان نه فقط از آرمان به امکان تبدیل شده بلکه در حال بدل شدن به ضرورت و ناگزیریست. مسیر تحقق این ناگزیری تاریخی را باید هموار کرد.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 740 -  8 خرداد 1399

 

                                اشتراک گذاری:

بازگشت