راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

خاطرات تلگرافچی رضاشاه!

هوش وافر، خشم هول انگیز

و سوء ظن همیشگی رضا شاه

 

از کتاب هائی که در دوارن ریاست جمهوری محمد خاتمی اجازه انتشار گرفت و در سال 1385 منتشر شد، خاطرات و يا "يادمانده های" تلگرافچی دربار رضا شاه بنام "محمد ارجمند" است. کتاب را آنقدر کش داده و حاشیه بر آن افزوده اند تا به 290 صفحه برسد. درحاليکه اگر حاشيه ها و زوائدش را بزنند شايد 40- 50 صفحه خاطرات مستقيم نويسنده از رضا شاه باشد، که بسيار هم خواندنی است.

نويسنده آشکارا شيفته رضاشاه است و اين را در جای جای کتابش هم می گويد و هم نشان ميدهد. بنابراين؛ کتاب را نه يکی از تبليغاتچی های جمهوری اسلامی نوشته و نه يکی از چپ ها و يا توده ايها. اعتبار مضاعف کتاب هم در همين است.

 

 

رضاشاه با عبای نائينی زرد بر دوش و تسبيح 33 دانه درشت در دست، رای مجلس موسسان برای تفويض سلطنت از قاجاريه به پهلوی را از هيات اعزامی گرفت و به داخل خانه اش بازگشت. شيخ حسين يزدی رئيس سنی مجلس موسسانی بود که رای به سلطنت رضا شاه داد. تنها کسی که در مجلس موسسان عليه سلطنت و پادشاهی رضاشاه سخنرانی کرد سليمان ميرزا اسکندری ليدر سوسياليست های ايران بود که بعدها، پس از سقوط رژیم رضاشاه و آزادی زندانیان سیاسی حزب کمونیست ایران، از موسسان حزب توده ایران و اولین رهبر آن شد. تيمورتاش، آقااسدی و تدين گرداننده اصلی مجلس موسسان و تفويض سلطنت به رضا شاه بودند که بعدها یکی یکی قربانی خشم و سوء ظن بيمارگونه رضا شاه شدند. در کارهای مملکتی هيچ کس حق دخالت نداشت.  هيئت دولت، مأموران لشکری و کشوری و نمايندگان مجلس همگی تابع رأی و مجری اوامر شاه بودند. هيچ مقامی قدرت مخالفت با دستورهايی که صادر می کرد را نداشت. رضاشاه به مشورت عقيده نداشت. متصديان امور از ترس کليه احکام صادره شاه را، چه شفاهی و چه کتبی، ولو اينکه غلط بود، اجرا می کردند. هر کس از ترس جان و مال خود تملق را در روابط درباری پیشه خود کرده بود.

از کتاب هائی که در دوارن ریاست جمهوری محمد خاتمی اجازه انتشار گرفت و در سال 1385 منتشر شد، خاطرات و يا "يادمانده های" تلگرافچی دربار رضا شاه بنام "محمد ارجمند" است. کتاب را آنقدر کش داده و حاشیه بر آن افزوده اند تا به 290 صفحه برسد. درحاليکه اگر حاشيه ها و زوائدش را بزنند شايد 40- 50 صفحه خاطرات مستقيم نويسنده از رضا شاه باشد، که بسيار هم خواندنی است.

نويسنده آشکارا شيفته رضاشاه است و اين را در جای جای کتابش هم می گويد و هم نشان ميدهد. بنابراين؛ کتاب را نه يکی از تبليغاتچی های جمهوری اسلامی نوشته و نه يکی از چپ ها و يا توده ايها. اعتبار مضاعف کتاب هم در همين است. اگر ويراستارهای مرکز اسناد انقلاب اسلامی – تشکيلات زير نظر روح الله حسينيان- و يا يکی از انتشاراتی های وابسته به وزارت اطلاعات و يا شورای تبليغات اسلامی و يا هر ارگان مشابه ديگری در حاشيه و يا متن اين خاطرات دست برده و آن را باصطلاح خودشان انقلابی و اسلامی کرده بودند اين اعتبار از کف رفته بود. چقدر عاقلانه وزارت ارشاد مهاجرانی رفتار کرد که اجازه داد نويسنده رضاشاه را با همان احترام و القاب دوران خودش ياد کند و آنها را از متن کتاب حذف نکرد. شيوه خوب و تاثير گذار تبليغات يعنی همين و نه آن مزخرفاتی که در ستون های پنهان و آشکار کيهان می نويسند و يا سيمای جمهوری اسلامی پخش می کند و می گويد و عملا باعث توجیه استبداد رضاشاه شده و می شود.

در اين خاطرات، يکی از مستند ترين و زنده ترين گزارش ها مربوط به تشکيل مجلس موسسان در "تکيه دولت" در تهران و خواندن خطبه سلطنت به نام اوست. نويسنده 6 سال بطور بی وقفه و در طول روز، بارها رضا شاه را ديده است، حتی نيمه شب ها که کار فوری پيش می آمده است. بنابراين شرح ژست ها و عادات رضا شاه از قلم او هم دقيق و هم خواندنی است. وقتی از بی سوادی رضا شاه می نويسد، در کنارش از هوش و هوشياری او هم می نويسد. يکی ديگر از بخش های بسيار خواندنی کتاب شرح تندخوئی ها، خشونت و بی رحمی کم نظير رضا شاه، در کنار نظم و دقت نظامی اوست.

در هر صورت، درباره اين ريزه کاری های دربار رضا شاه و عادات و خصلت ها ی او تاکنون بسيار کم شنيده و خوانده ايم و به همين دليل نيز کتاب خاطرات "محمد ارجمند" سرتلگرافچی دربار رضاشاه خواندنی است. ما در اين شماره و دو شماره آينده راه توده بخش هائی از اين خاطرات و مشاهدات را منتشر می کنيم، تا هم گذشته را بدانيم و هم نگرانی از آينده را فراموش نکنيم. نه ما، که حاکميت نيز فراموش نکند. همان ها که تصور می کنند برای ابد بر ايران حاکم شده اند و يادشان رفته که از اين مجلس های خبرگان و موسسان پيش تر هم بسیار تشکيل شده و بعدا هم خواهد شد! و تقلید از رژیم رضا شاه سرانجامی جز همان ندارد که بر رژیم رضاشاه رفت. بخوانید از کتاب تلگرافچی رضاشاه:

شش سال در دربار پهلوي:

مجلس مؤسسان

در تهران تکیه دولت برای تعزيه خوانی و روضه خوانی های دربار سلاطين قاجاريه ساخته شده بود. به طوری که قدما نقل می کردند همه ساله در ماه های محرم و صفر تعزيه خوانی مفصل درباری برپا می شد و ناصرالدين شاه و ساير سلاطين قاجاريه نيز اغلب روزهای اين دو ماه در يکی از غرفه های آن به نام شاه نشين برای تماشای تعزيه و تفريح و شايد هم عزاداری حضور به هم می رساندند و جلوس می کردند. آن روز بساط تعزيه به سبب خلع سلطنت از سلسله قاجار و تفويض آن به دودمان پهلوی برپا بود و آخرين تعزيه تماشايی آن سلسله را نمايش می دادند. اطراف و محوطه تکيه دولت را با بهترين وضع و مجلل ترين اثاثیه تزئين نموده و هر غرفه را به جلوس يک دسته تخصيص داده بودند و برای دويست و سی و چهار نفر نمايندگان مجلس مؤسسان نيز جاهای مخصوصی با ذکر اسم هر يک و نمره های مخصوص تعيين شده بود. در وسط تکيه دولت با چوب بندی تخت بزرگی نصب کرده و روی تخت را محل جلوس رئيس مجلس مؤسسان و هيئت رئيسه و جايگاه سخنرانی قرار داده بودند. تکيه دولت محوطه بسيار وسيع و مدوری بود که علاوه بر وسعت صحنه آن، دور تا دور محوطه دو طبقه فوقانی ساخته بودند که در اين محوطه شايد سه چهار هزار نفر جمعيت می توانستند جلوس نمايند. بنابر تصميم دولت، روز رسمی اولين جلسه مجلس مؤسسان به کليه نمايندگان اعلام شده و به وسيله کارت های مخصوص دعوت رسمی به عمل آمده بود.

بعد از حضور کليه وکلای مجلس مؤسسان و ساير مدعوين که عبارت بودند از اعيان و اشراف مملکت و اصناف و تجار و ماموران عالی رتبه دولت و رئيس الوزراهای سابق و اسبق و سفرا و وزرای مختار و ديگر ماموران سياسی خارجی و نمايندگان مطبوعات و افسران ارشد ارتش و شهربانی و ژاندارمری، مجلس رسميت پيدا کرد شیخ حسین یزدی که از معمرين مجلس مؤسسان بود برای اداره کردن جلسه به رياست سنی انتخاب شد. سپس والاحضرت سردار سپه، رئيس حکومت موقت، با تشريفات رسمی وارد مجلس مؤسسان شد و در جايگاه سخنرانی قرار گرفت و خطابه افتتاح مجلس مؤسسان را قرائت کرد و مجلس مؤسسان را برای تعيين شاهنشاه ايران افتتاح نمود و مراجعت کرد. بعد مستشارالدوله صادق با اخذ رأی به رياست مجلس انتخاب شد و هيئت رئيسه مجلس نيز معين گرديد و جلسه اول مجلس مؤسسان با اين تشريفات به پايان رسيد.

درجلسه دوم مجلس مؤسسان بعد از تشکيل و رسميت يافتن جلسه، مذاکراتی بين نمايندگان به عمل آمد و در پايان جلسه با اخذ رأی، سلطنت موروثی مملکت ايران به والاحضرت سردار سپه که از آن تاريخ اعليحضرت رضاشاه پهلوی ناميده شد تفويض شد و اين تشريفات با کمال نظم و آرامش برگزار شد. تنها کسی که نطق مخالفت آميز ايراد نمود شاهزاده سليمان ميرزا (اسکندری)، رهبر حزب سوسياليست بود که به دليل عقايد حزبی خود با رژيم سلطنت مخالفت کرد. فقط او و ميرزا شهاب کرمانی، که وی نيز سوسياليست بود، در موقع اخذ رأی ورقه کبود در کوزه رأی انداختند، والا بقيه نمايندگان به اتفاق آرا رأی موافق نسبت به تفويض سلطنت به دودمان پهلوی دادند. اين مجلس در واقع مجلس ختم سلسله قاجار بود که با کمال سادگی و آرامش به پايان رسيد.

پس از انتخاب اعليحضرت رضاشاه پهلوی به سلطنت ايران، روز بعد در سومين جلسه مجلس مؤسسان که آخرين جلسه بود، سی نفر از نمايندگان به حکم قرعه انتخاب شدند که رأی تفويض سلطنت را که ارباب کيخسرو با خطوط طلائی در جلد زيبايی با نهايت سليقه تهيه کرده بود، به دربار ببرند و تسليم اعليحضرت رضاشاه پهلوی کنند. اتفاقا من نيز جزو سی نفر نماينده انتخاب شدم.

بنابر اطلاع قبلی، ساعت نه صبح روز بعد در دربار، يعنی منزل شخصی اعليحضرت پهلوی، حاضر شديم و ماده واحده را با تشريفاتی تقديم نموديم. در آن روز شاه در اتاق کوچکی که بعدها دفتر کار تيمورتاش، وزير دربار شد، از ما پذيرايی کرد. به قدر نشستن سی چهل نفر جمعيت صندلی در آن اتاق نبود. بعد از آنکه همگی وارد اتاق شديم، از در ديگر شاه در حالی که عبای زرد نائينی بر دوش وتسبيح زرد رنگ درشت 33 دانه در دست داشت وارد اتاق شد. پس از ادای احترامات، مستشارالدوله که به واسطه کوتاهی قد بين جمعيت پنهان بود، جلو رفت و بعد از بياناتی ماده واحده را دو دستی تقديم نمود.

شاه در ابتدای ورود نگاهی به جمعيت کرد. بعد که مستشارالدوله از بين جمعيت جلو رفت، شاه گفت: «از بس رئيس مجلس مؤسسان قدش کوتاه است، او را نديدم

سپس اجازه جلوس به عموم داد. عده ای روی صندلی ها نشستند و جماعت ديگری سر پا ماندند، که به دستور اعليحضرت جلوی صندلی ها روی زمين دو زانو نشستند. خوب به ياد دارم بين اشخاصی که روی زمين نشسته بودند صارم الدوله و حاج امين الضرب مهدوی و حاج حسين آقا ملک هم بودند.

اعليحضرت روی صندلی ای جلوس فرمود و نطق مفصلی ايراد نمود که بسيار جالب توجه بود، زيرا نطق او که شايد ده دقيقه طول کشيد، بدون آنکه يادداشتی تهيه کرده باشد با کمال روانی و سادگی بيان شد. مفاد بيانات ملوکانه شمه ای از زحماتی که برای ايجاد امنيت و ترقيات مملکت تا کنون کشيده شده و اظهار امتنان از قدردانی ملت و تقاضای کمک و مساعدت از نمايندگان مجلس مؤسسان و مجلس شورای ملی در پيشرفت امور و وعده های اصلاحات در کليه شئون کشور بود که روی هم رفته بسيار مفيد واقع شد. سپس رئيس مجلس مؤسسان پاسخی به بيانات ملوکانه عرض کرد و بعد اسدالله زوار با لهجه عربی اين بيت معروف حافظ را با صدای بلند خواند که:

خوش به جای خويشتن بود اين نشست خسروی

تا نشیند هر کسی اکنون به جای خويشتن

 اعليحضرت نگاه متبسمی به زوار نمود و بلافاصله سيد تقی تقوی، مدير روزنامه گلستان فارس، از بين جمعيت برخاست و خطابه مبسوطی قرائت نمود. پس از ختم خطابه او و ندای تحسين حضار، شاه بلند شد و با عموم حاضران خداحافظی نمود و از در اتاق خارج شد. آقايان نيز از اتاق خارج شدند و پس از صرف چای و اندک توقفی در دربار، هر يک راه خود پيش گرفتند و از منزل اعليحضرت همايونی خارج شدند.

اشخاصی که سرجنبان و متولی مجلس مؤسسان بودند و در آن چند روزه بيش از همه دوندگی می کردند و آتش بيار مجلس مؤسسان بودند، در درجه اول تيمورتاش (بعدها بدستور رضاشاه زندانی و در زندان به قتل رسید) و داور (بنیانگذار دادگستری شد اما بعد از ترس دچار شدن به سرنوشت تیمورتاش با شلیک گلوله به زندگی خود خاتمه داد) و بعد تدين (روحانی از لباس درآمده ای که متن انقراض قاجاریه و سلطنت رضاشاه را تهیه و قرائت کرد و بعدها مورد غضب رضاشاه قرار گرفت و برکنار شد و از سرطان درگذشت)  اسدی (آقااسدی تولیت آستانقدس که بعدها بدستور رضاشاه اعدام شد) بودند.

صفات خصوصی و طرز مملکت داری  رضا شاه پهلوی

رضاشاه پهلوی در طفوليت و جوانی تحصيلاتی نکرده بود. سواد فارسی او کم بود و منحصر به خواندن مراسلات خوش خط و روزنامه بود. خط فارسی او خوب نبود و در انشاء و املا نيز بسيار ضعيف بود. زبان روسی را در قزاقخانه آموخته بود و گاهی ترکی صحبت می کرد، ولی بيانش بسيار محکم و منظم بود. هر وقت می خواست به تلگرافهای حضوری پاسخ بدهد، به من دستور نوشتن می داد و جملات را خودش بيان می کرد و من می نوشتم. بعد که می خواندم، می ديدم کاملا منشيانه بيان کرده و ابدا محتاج به تحريف نيست.

در ذکاوت و هوش مخلوقی فوق العاده بود. مخصوصا در قسمت های نظامی و عمليات جنگی محفوظاتش بسيار بود و دستورهايش غالبا صحيح بود و به نتيجه می رسيد. چند مرتبه راجع به شکستن محاصره قوای دولت در لرستان و غيره بدون مراجعه به نقشه و متخصصان نظامی و اطلاع ستاد ارتش شخصا به اتاق مخابرات آمد و با قلم من اوامری به فرماندهان قسمت های مربوطه تلگرافی صادر فرمود که من فی المجلس به طرف ابلاغ کردم و بعد از اين که فرماندهان حسب الامر دستورهای صادره را عينا به موقع اجرا گذاردند، قشون از محاصره خارج شد. در موقع صدور اين قبيل دستورها با اين که او در تهران بود و قشون در جايی در اطراف لرستان محاصره شده بود، اسامی تمام تنگه ها و کوهها، تپه ها، قراء و دهات را به خاطر داشت و از حفظ بيان می کرد. واقعا موجب تعجب بود که چطور اين همه اسامی مختلف در حافظه اش محفوظ است.

رضاشاه در کارها خيلی عجول بود و به محض اينکه خبر غير مترقبه ای به عرضش می رسيد سخت عصبانی می شد و در همان حال عصبانيت دستورهايی صادر می کرد. ولی بعد ترديد پيدا می کرد. اغلب مرا احضار می کرد و دستور صدور تلگرافی را می داد، و بعد از چند دقيقه از مضمون آن پشيمان می شد. مجددا من احضار می شدم و مضمون دستور صادره را تغيير می داد. گاهی دو سه مرتبه در امری ترديد پيدا می کرد و چون من به اين نکته برخورده بودم، با اينکه موظف بودم اوامر صادره را فورا اجرا نمايم، مخصوصا يک ساعتی عقب می انداختم که از عدم ترديد شاه مطمئن شوم، و اين عمل با احتياط من گاهی خيلی موجب خرسندی رضاشاه می شد.

 

شاه در عين حال که ديکتاتوری به تمام معنی مقتدر بود، بزرگ ترين نقص اخلاقی اش سوءظن مفرط بود و خيال می کنم اين سوءظن در مخيله اش بعد از رسيدن به سلطنت و مکنت سرشار بيشتر شده بود. مثل اينکه هنوز باور نمی کرد به سلطنت ايران رسيده است و به هيچ کس خوش بين نبود و از هر جا صدايی در می آمد، به هر کس سوءظن می برد و احتياطا با تمام قوا در خاموش کردن صدا و از بين بردن شخص مورد سوءظن اقدام می کرد، و شايد اين بزرگ ترين بدبختی برای ملت ايران بود. اطرافيان شاه به هيچ وجه قدرت انتقاد و خرده گيری نداشتند و هر کس از ترس جان و مال خود اصل تملق و فروتنی را در روابط درباری برای خود اتخاذ کرده بود و خودش را حتی المقدور حفظ می نمود. بنابراين بسياری از حقايق امور به عرض شاه نمی رسيد و اشتباه کاري های عجيب گاهی موجب اضمحلال و فنای اشخاص و خانواده ها می شد.

شاه در امر نظافت بسيار دقيق و ايرادگير بود. مستخدمان درباری همه روزه مورد ايراد واقع می شدند و اغلب بر اثر غفلت در ريزه کاري های نظافت فحش و کتک های فراوانی از دست مبارک شاه می خوردند. با اينکه خيلی دقت می کردند که همه جا ظاهرا پاک و تميز باشد، گاهی بر اثر کوچک ترين غفلت دم چک می افتادند. ياد دارم يک روز در اتاق تلگراف خانه مخصوص به انتظار وصول پاسخ مخابره حضوری قدم می زدند و من هم دست به سينه ايستاده بودم. يک مرتبه گوشه فرش اتاق را بالا زد و نگاهی به زير فرش کرد. اتفاقا يک دانه چوب کبريت زير فرش بود. فورا توسط پيشخدمت مخصوص خودش سرايداران عمارت را احضار کرد. وقتی سرايدار آمد، چوب کبريت زير فرش را به او نشان داد و گفت: «اين طور اتاق ها را تميز می کنی؟» و بلافاصله يک اردنگی به او زد که بيچاره محمد آقا توی اتاق پخش شد. روز ديگری بی خبر وارد اتاق دفتر دربار شد و يک استکان خالی که چای آن را خورده بودند روی ميز ديد. فوری پيشخدمت آن اتاق را احضار کرد و چنان سيلی ای به صورت او زد که بيچاره محمد علی خان از يک گوش و يک چشم سنگين و تار شد. روزی نبود که يکی از خدمتگزاران دربار که غفلتی در انجام وظيفه می نمود گرفتار اين قبيل مجازات های شاهانه نشود.

تنها حربه برنده او در پيشرفت امور، سختی و خشونت و خشکی و احيانا فحاشی به زيردستان و متصديان امور بود و به اين جهت در قلب کليه متصديان لشکری و کشوری و بلکه قاطبه مردم از هر طبقه و صنفی که بودند رعب و ترس مخصوصی ايجاد شده بود و بهره برداری از آن، کليد رسيدن شاه به کمال مطلوب بود.

در کارهای مملکتی هيچ کس حق دخالت نداشت. هيئت دولت، مأموران لشکری و کشوری، و نمايندگان مجلس همگی تابع رأی و مجری اوامر شاه بودند. هيچ مقامی قدرت مخالفت با دستورهايی را که صادر می شد نداشت. شاه به مشورت با زيردستان در انجام دادن امور عقيده نداشت. متصديان امور از ترس کليه احکام صادره شاه را، چه شفاهی و چه کتبی، ولو اينکه غلط بود، اجرا می نمودند.

شاه بيشتر ساعات تنهايی را در محوطه ای در دربار مشغول قدم زدن و فکر کردن می شد. گاهی بيش از دو ساعت قدم می زد. اغلب بدون اطلاع قبلی به هر کجا که تصميم می گرفت سرکشی می کرد، به اين جهت ادارات دربار و شايد کليه وزارتخانه ها و ادارات قشونی هر دقيقه منتظر ورود شاه بودند. هميشه بی خبر می رفت. مخصوصا به تلگرافخانه مخصوص که در ابتدای سلطنت بی اندازه مورد توجه شاه بود هميشه بی خبر تشريف می آورد و مکرر اتفاق افتاد که بعد از ظهر تابستان من در اتاق خودم در سعدآباد دراز می کشيدم و خوابم می برد که شاه وارد اتاق من می شد و با نوک پا مرا بيدار می کرد. بعد از اتاق خارج می شد تا من بلند شوم و سرو وضع خود را مرتب کنم و شرفياب شوم. من از اين طرز رفتار او بسيار ناراحت بودم.

تنها علامت رضايت شاه از زيردستان سکوت بود. وقتی ماموری وظيفه خود را به نحو احسن و مطابق ميل شاه انجام می داد و نتيجه را شفاها يا کتبا به عرض می رساند، شاه اگر ناراضی بود که طرف را مورد مؤاخذه و تغير شديد و حتی فحش قرار می داد، اما اگر راضی بود فقط سکوت می کرد، و اين سکوت شاه برای اشخاص موفقيت بزرگی محسوب می شد. (بخش دوم این گزارش را در شماره 712 راه توده خواهید خواند!)

 تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

 




 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 781  -  18 فروردین 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت