راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نا امنی و حل بحران

با رئیس جمهور

تحمیلی بدست نمی آید

 

  

اگر به تاریخ نگاه کنیم می بینیم هر کشوری، در هر کجای جهان تا وقتی،- برخلاف جمهوری اسلامی- واقعا بدنبال برقراری صلح و عدالت بوده، زمانی از مسیر خود منحرف شده که امنیت را بجای آنکه در عدالت و آزادی ببیند، در رقابت و موازنه تسلیحاتی و جنگ دیده است. مثلا در اتحاد شوروی لنین اصلا امنیت شوروی را در تولید بیشتر سلاح نمی دید. او بارها و بدرستی گفته بود که بزرگترین و مخرب ترین سلاح‌ها نیز بدون مردم هیچ ارزشی ندارند. لنین معتقد بود که اگر کشور شوروی بتواند الگویی از صلح، برادری، عدالت و آزادی باشد در اینصورت مردم کشورهای دیگر اصلا به رهبرانشان اجازه نخواهند داد برضد کشور شوراها مسلح شوند، یا اگر مسلح شدند این سلاح‌ها را در جنگی بکار اندازند و یا اگر بکار انداخته شد حاضر به شرکت در این جنگ نخواهند بود. امنیت شوروی از نظر لنین مسئله ای مربوط به نظام اجتماعی و میزان درخشش و تلالو آن بود و نه برابری تسلیحاتی. با درگذشت لنین بتدریج که مشکلات انباشته شد و این درک از امنیت نیز ضعیف تر. عقب ماندگی دردناک روسیه تزاری امر پیشرفت اقتصادی و اجتماعی را کند می کرد و تصمیمات اراده گرایانه رهبران پیامدهای منفی بیشتری برجای می گذاشت. بتدریج این فکر غالب شد که مشکلات اقتصادی ناشی از دمکراسی است، زیرا این دمکراسی فضایی را برای نفوذ جاسوسان بیگانه به درون حزب کمونیست و جامعه شوروی بوجود آورده است. گام به گام گناه تمام مشکلات اقتصادی و اجتماعی به گردن "جاسوس" های بیگانه افتاد که گویا در سرتا پای حزب کمونیست رخنه کرده اند و در تصمیمات رهبران خرابکاری می کنند و نمی گذارند این تصمیمات بدرستی اجرا شود و یا تدارک نفوذ برای این اهداف اند. این فضا به قتل و اعدام و کشتار بهترین کمونیست‌ها و اعضای حزب انجامید که نیروی درونی خلاق و انتقادی حزب را به کلی تحلیل برد و ضعیف کرد. اتفاقا گفته می شود که نفوذ شبکه جاسوسی انگلستان موفق به جا انداختن این طرز تلقی از امنیت ملی در دستگاه رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی شد و فاجعه همینجا بود!

اثر بیرونی این وضع، از میان رفتن آن تلالو و درخشش انقلاب اکتبر و الگوی کشور شوراها بود که لنین مولفه اساسی امنیت شوروی می دانست. بدین ترتیب و در طول جنگ سرد، جامعه شوروی نه تنها در میان طبقه حاکم کشورهای امپریالیستی که نسبت به آن کینه و دشمنی طبقاتی داشتند، بلکه در نزد بخش مهمی ازمردم این کشورها نیز دیگر یک الگو نبود، حتی ضد الگو شد. اینان پذیرفته بودند که کمونیسم مترادف دیکتاتوری و قحطی است و نگران خطرصدور آن به کشور خود شدند. حتی در برخی کشورهای بزرگ سرمایه داری مردم را با ترساندن از مدل و الگوی اتحاد شوروی توانستند متقاعد کنند که باید پشت حکومت های خود قرار گرفته، سیستم نظامی را تقویت کرده وآماده جنگ علیه اتحاد شوروی شوند.

"رومن رولان" نویسنده مشهور و صلح دوست نامه هائی به استالین نوشت که پس از مرگ رولان منتتشر شد. رولان در این نامه‌ها می نویسد که روزنامه‌ها مملو از اخباریست از کسانی که در شوروی اعدام یا ناپدید شده اند. وی چند تن از آنان را که خود از نزدیک می شناخت و نسبت به وفاداری آنان نسبت به نظام شوروی کمترین تردیدی نداشت نام می برد و از استالین در مورد سرنوشت آنان سئوال می کند. رومن رولان می نویسد کار به جایی رسیده که ما که دوستان شوروی هستیم نیز دیگر نمی دانیم چه بگوییم و نمی توانیم دفاع کنیم.

از اینجاست که مسابقه تسلیحاتی به رهبری شوروی تحمیل شد. رهبری شوروی ناتوان از جلب پشتیبانی افکار عمومی و مردم کشورهای غرب، دکترین امنیت ملی لنین را که عبارت بود از تبدیل کشور شوراها به الگویی از صلح و عدالت و آزادی، تبدیل کرد به دکترین امینت براساس موازنه تسلیحاتی. تلاش برای برقراری این موازنه که در جای خود محفوظ و خوب بود، تمام منابع را صرف خود کرد و امکان برقراری عدالت و دمکراسی را در داخل هم از میان برد تا آنجا که شوروی زیر بار مسابقه تسلیحاتی از پای در آمد. تصفیه های خونین را همین اندیشه امنیتی- تسلیحاتی حاکم کرد و دیدیم در اتحاد شوروی چگونه برجسته ترین کادرهای حزبی که می توانستند پس از استالین سکان رهبری حزب و کشور شوراها را بدست بگیرند، در زمان استالین نابود شدند و عرصه برای ظهور گرباچف و یلتسین و فروپاشی اتحاد شوروی فراهم آمد. این فاجعه را نبود نسل انقلاب در درون حزب و سیستم برای نقد عملکرد رهبری حزب کامل کرد. نسلی که به پشتوانه سابقه انقلابی خود جسارت بیان نظرات انتقادی خود را داشت. این تصفیه ها تا برکناری برجسته ترین ژنرال ارتش سرخ "ژوکف" پیش رفت. ژنرالی که نقش قاطعی در پیروزی در جنگ علیه فاشیسم داشت.

حالا باز گردیم به اوضاع امروز ایران و دور شدن مطلق آن از انقلاب 57 و آرمان های آن.

آیا قدرت نظامی کنونی جمهوری اسلامی به معنای امنیت ملی و دور شدن خطر از ایران است؟ کافی است نگاهی به آمار و ارقام بحران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر کشور و فساد مالی و اخلاقی نهادینه شدن در تمام ارکان نظام انداخته شود تا پاسخ بدست بیآید. این که هنوز در خیابان های تهران بمب انتحاری منفجر نمی شود به معنای تامین امنیت ملی نیست. این ها حادثه است و هر زمان که شرایطش فراهم شود، ممکن است انفجارهای انتحاری نیز آغاز شود. آنچه امنیت ملی را با خطر مواجه کرده نارضائی عمیق مردم و بحرانی است که سراپای جامعه ما را در بر گرفته است. بحرانی که با توپ و تانک و اتم  برطرف نمی شود که اگر می شد در اتحاد شوروی می شد که بمراتب قدرتمند تر از جمهوری اسلامی بود. امنیت با حرافی و خطبه و سخنرانی و وعده های توخالی هم تامین نمی شود، چنان که شاهدیم در سالهای گذشته وضع وخیم ترنیز شد. نه به صرف دور شدن خطر حمله نظامی به ایران امنیت ملی تامین شده و یا می شود و نه با شاخ و شانه کشیدن های نظامی برای امریکا و اسرائیل و یا هر کشور دیگری. فرماندهان سپاه اگر درد قدرت و ثروت نداشته باشند، به فکر امنیت و دور کردن هر خطر نظامی در آینده باید اینگونه به مسئله نگاه کنند و میدانیم که طی 8 سال ریاست جمهوری روحانی چنین نگاهی نداشتند و بخش مهمی از بحران سراسری و حتی انتخابات آلوده به توطئه کنونی نیز حاصل همین نگاه و کارشکنی هاست.

با کوتاه شدن دست کسانی از قدرت که تفکر امنیتی - نظامی در سر دارند و حل بحران بیکاری و تولید و کنترل مالیاتی تمام نهادها و ارگان های نظام، آنوقت می توان از امنیت ملی سخن گفت. امنیتی که مردم خود از آن دفاع می کنند. در غیر اینصورت، مسیری که تاکنون طی شده و می خواهند با انتخابات آلوده به توطئه و حذف مردم از صحنه طی می شود به همان نتیجه ای خواهد رسید که در بالا و در ارتباط با اتحاد شوروی نوشتیم.

امنیت نه با غنی سازی اروانیوم و دستیابی به عالی ترین تکنولوژی اتمی و حتی تولید موشک اتمی بدست می آید، نه با سرکوب زنان و جوانان و شلاق زدن کارگران و زندانی کردن روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و سانسور و خانه نشین کردن روشنفکران. امنیت واقعی در ایجاد نظام و جامعه ای است که الگو و نمونه صلح و دوستی و پیشرفت و عدالت باشد. تا زمانی که تفکر و برداشت جناح راست و نظامی ها و شخص رهبر جمهوری اسلامی از امنیت ملی حاکم است و تا زمانی که غارتگری و سرکوب بنام اصولگرائی بر سر کاراست جامعه ایران روی امنیت به خود نخواهد دید. چنان که روی تحول فرهنگی و متوقف شدن سقوط همه معیارهای اخلاقی و اجتماعی را به خود نخواهد دید. چرا که این سقوط از راس حاکمیت به عمق جامعه نفوذ کرده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 




 



 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 791  -  26 خرداد 1400

                                اشتراک گذاری:

بازگشت