راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

گردش به چپ

در روسیه

گریزناپذیر شده!

ساویتسکایا راسیا-.م. لیتورنکو

ترجمه- آزاده اسفندیاری

 

با شروع عملیات ویژه ارتش روسیه، جهت سرکوب نئو فاشیست ها در اکراین، شرایطی فراهم آمده است تا با اطمینان و اعتماد بنفس اقدام به توسعه مستقل کشور و محور قرار دادن زحمتکشان، در سیاست دولت با جدیت دنبال شود. زمان آن فرا رسیده است تا با برداشتن قدم‌های استوار، بر تجارب ارزشمند سر زمین مادری ما، اتحاد شوروی تکیه کرده، جوهر موفقیت‌های جمهوری خلق چین را درک کنیم و با دقت راه آینده را بگشائیم. در این ارتباط، در رویکردهای برنامه‌ ای حزب کمونیست، دستور العمل های دقیقی در بیست محور، برای حرکت روسیه به سوی آینده‌ ای شفاف و مطمئن ارائه شده است. یعنی با تکیه بر قدرت مردم، باز گشت به سوی حکومت سوسیالیستی در کشور ما.  

در سال 1991 حاکمان اوکراین با سیاست «بازگشت به اصالت خود» کار را آغاز کردند. شخصیت هایی مانند کراچوک و کوچما ( روسای جمهور اسبق اوکراین) نشان دادند که باید سیاستی تهاجمی را علیه روسیه در پیش گرفت. هدف ساده بود: در این صورت غرب با ما عقد اخوت خواهد بست و ما را دوست خواهد داشت، ما نیز مانند پاریس دلپذیر و پذیرفتنی خواهیم شد!

از طرف دیگر، غربی‌ها پس از پایان جنگ سرد، احیا و تقویت بنیه اقتصادی و دفاعی روسیه را بر نمی تابیدند. بنا بر این وظیفه آن‌ها مشخص شد: با هر امکانی باید روسیه را به درگیری‌های بی پایان نظامی کشاند، همانطور که در افغانستان و در زمان خود انجام شد.

در اوکراین، عملیات ناسیونالیستی ضد روسی در همه عرصه ها آغاز گشت. در مدارس کتاب‌های درسی نئو فاشیست ها و باندرا، منتشر گردید و کل تاریخ این کشور را از نو باز نویسی کردند. تا جایی که نوشتند، اهالی اوکراین صدها سال زیر یوغ برادر بزرگتر خود روسیه، در رنج و عذاب بودند. کوچما، در کتاب خود«اوکراین روسیه نیست» از این دست تز ها دفاع کرد و در سیاست خارجی وی و یوشچنکو، اشتیاق وافری وجود داشت تا به اتحادیه اروپا پیوسته زیر چتر دفاعی سازمان نظامی ناتو قرار بگیرند و«مانند غرب زندگی کنند». در یک کلام: سیاست روز، « ضدیت با روسیه».

با وقایع میدان در سال 2014 باندرا و نئوفاشیست ها، ناسیونالیسم کور اوکراین را به نمایش گذاشتند و با انجام یک کودتا در کنار یک کشور بزرگ، خود را فاتح میدان دانستند و با جنون آتش افروزی، جنگ را نه در کریمه بلکه در دونتسک و لوگانسک شعله‌ ور کردند. این رویارویی خونبار، به مدت هشت سال به طول انجامید که در آن نه تنها شبه نظامیان، حتی غیر نظامیان بی‌گناه، کودکان، افراد مسن و زنان کشته شدند.

کمونیست‌ها طی سال‌های 2015- 2018 به ولادیمیر پوتین جهت محافظت از منطقه دنباس، پیش نهاد به رسمیت شناختن این مناطق را دادند. در همین ارتباط پوتین، طی فرمانی پذیرش شهروندان دنباس را به عنوان شهروند روسیه ابلاغ و متعاقب این فرمان، صدها هزار نفر از اهالی مناطق جنگی دونتسک و لوگانسک، تابعیت روسیه را جهت مصون ماندن از کشتار و ویرانی پذیرفته و به آن سوی مرزها رفتند. در آن سوی خط مقدم جبهه - در اوکراین، گردان های ملی که توسط آواکف، تورچینف، کلومایسکی، همراه باندرا و نازیست ها، با نماد نازی ها، در شهرهای مختلف از جمله در کیف، خارکوف، اودسا و دیگر شهرها با در دست داشتن مشعل در خیابان ها، عرض اندام کردند و به حاکمان جدید نشان دادند، حکومت در دست چه کسانی است. در چنین شرایطی بود که حاکمان کیف، پی بردند که طی این سال ها زیر سایه نازی ها قرار داده شده اند. از طرفی دیگر، طی مدت این 8 سال چشم‌ها و امید مردم جهت خلاصی از جهنم جنگ و اوضاع به هم ریخته اوکراین، به روسیه بود.

تاریخ نشان داده است که پیشقراولان مبارزه با فاشیسم و نازیسم، کمونیست های کشورهای مختلف جهان بوده اند. کمونیست‌ها با در دست گرفتن سلاح، در اسپانیا، ایتالیا و در جبهه های جنگ بزرگ میهنی اتحاد شوروی پیشقدم بودند. کمونیست های اتحاد شوروی بودند که بشریت را از طاعون فاشیسم نجات دادند. آن‌ها بودند که در سال 1945علاوه بر کوبیدن سر فاشیست های آلمان به سنگ، با باقی‌ مانده های نازی های دستگیر شده، همراه پرونده ها، مبنی بر تبهکاری آنها در اردوگاه های کشتار و شکنجه اهالی بلاروس، اوکراین و روسیه، به دادگاه نورنبرگ آلمان سپرده شدند و هر کدام سهم مجازات خود را گرفتند.

هنگامی که مسکو به دفاع از دونتسک و لوگانسک برخاست، من به عنوان یک فرد با تجربه زندگی، بر این تفکر متمرکز شدم که چگونه این تصمیم عملی خواهد شد: نیروهای مسلح اوکراین باید از دنباس بیرون ریخته شود، خارکف، ادسا، خرسون گرفته، پاک سازی شود و نه چیزی کمتر از اینها. از همین روی با اشتیاق خبر آغاز عملیات ویژه در مقیاس عظیمی را شنیده و دنبال کردم. نمی‌دانم این امر تا کجا فرا خواهد رفت اما همه به این مسئله معتقد شده‌ اند که روسیه تنها قدرتی است که دارای نیروهای هوا- فضای کامل، تجهیزات زرهی قدرتمند و تاکتیک‌های جنگی تجربه شده در افغانستان، قفقاز و سوریه، همینطور مجهز به تجهیزات با دقت بالا می باشد. علاوه بر این روش‌های مبارزه با نظامیگری و نازیسم و استفاده از عملیات شبکه محوری در سال‌های 2015 تا 2017 که در دنباس و سوریه انجام گردید و دستیابی به این تجارب منجر به آن شد تا در عملیات نظامی در اوکراین با پایین‌ ترین تلفات، مؤثر واقع شوند. واکنش غیر قابل پیش‌ بینی و بهت آور کشورهای غربی به این عملیات ویژه بسیار چشمگیر بود. فرانسویها، آمریکایی ها و همینطور لهستانی ها ناگهان گویی چشم به دهان یکدیگر دوخته و یکی از پس دیگری گفتند، ما نیروی نظامی برای کمک به زلنسکی نخواهیم فرستاد و فقط به تحریم های روسیه بسنده خواهیم کرد. دلیل آن نیز امری بود واضح، چرا که خود را در مقابل قدرت نظامی روسیه ضعیف‌ تر و ناتوان‌ تر از آن چیزی که فکر می‌کردند می دیدند.

چنانچه عملیات ویژه نظامی روسیه طی ماه آوریل و مه، به نتایج مورد نظر دست یابد، موقعیت پوتین، در چشم مردم روسیه، اکراین، همینطور جهانیان به بالا ترین حد خود خواهد رسید. با اطمینان می‌توان گفت که غرب با جنگ اطلاعاتی همه چیز را به نفع خود تحریف کرده و خواهد کرد. لذا شوکی که پس از این تحولات به جهان وارد خواهد شد، بسیار عظیم خواهد بود. سرمایه داری جهانی، یعنی دشمنان ما باید بفهمند که روسیه بار دیگر سر برآورده است و می‌تواند از کشور و مردم خود به دفاع برخیزد. بدون تردید روزگار دیگری پدید خواهد آمد و گریزی از آن نیست.

اگر صادقانه بر کرسی قضاوت بنشینیم، طی قرن‌های 20 و 21 تنها کمونیست های جهان بودند که سرمایه داری را به چالش کشیدند. با پایان یافتن جنگ‌های داخلی در دهه 1920 در کشور نو بنیاد اتحاد شوروی، دنیای سرمایه داری دریافت: بودن و نبودن در دستور کار است. الیگارش ها به شدت نگران کیسه های پول خود شدند چرا که در یک ششم خاک جهان، گورکن آن‌ها پای به عرصه وجود گذاشته و توانایی‌های شگرفی را به دست آورده است. در آن زمان آمریکا و اروپا درگیر بحران های شدید اقتصادی بودند و همین امر مانع از آن شد تا آن‌ها بتوانند با حمله نظامی با اتحاد شوروی وارد جنگ بشوند. از سویی دیگر، این گیرایی ایدئولوژی اتحاد شوروی بود که به سراسر جهان نفوذ کرد و زمینه‌ ساز دوستی‌های زیادی با کشور شوراها در ملل جهان شد. گروه‌های متعدد و مختلفی از طریق کمینترن ندای برابری و برادری را در جهان سر دادند که کینه بورژوازی را به حد اعلای خود رساند. تا زمانی که وقت آن فرا رسید و فرانکو را در اسپانیا، موسولینی را در ایتالیا و هیتلر را در آلمان برای سرکوب اولین حکومت کارگری جهان آماده کردند. در این زمینه ایالات متحده، در آن سوی اقیانوس ها، هیزم بیار حریق بود و بدور از آب و آتش، خود را نظاره‌ گر حوادث می دانست.

در شرایط حاضر، ولادیمیر پوتین، برای نجات خلق های برادر اوکراین، سرمایه داری تجاوزگر جهانی را به چالش کشیده است. او به درستی می‌داند چنانچه امروز، پوزه پیروان هیتلر در همسایگی ما به خاک مالیده نشود، فردا بسیار دیر خواهد بود. از همین روی تقریباً کلیه روابط را با غرب قطع کرد. پوتین به وضوح می‌ دانست که روابط تجاری و درآمد حاصل از مواد خام و خرید هواپیما بر اقتصاد کشور تأثیر مستقیم دارد و از سویی دیگر، با الیگارش های داخلی نیز باید تسویه حساب بکند. چرا که این کمپرادور های فاسد بیشترین ابزار تولید، از آن جمله کارخانه ها و معادن را در دست گرفته بودند. در شرایط فعلی آن‌ها تا حدودی در فعالیت خود محدود شده‌ اند اما این امکان وجود دارد که از در اعتراض درآیند و علیه کشور دست به خرابکاری بزنند. آنچه مسلم است در برخورد با الیگارش ها اقدام‌های پلیسی- امنیتی کافی نخواهد بود. برای پایداری و حفظ منافع کشور و مردم، باید ایدئولوژی جدیدی جهت ساختن یک جامعه سالم و رشد یابنده در پرتو عدالت اجتماعی که در قانون اساسی جدید نیز جای ویژه ای دارد حاکم شود. در آن صورت می‌توان از نتیجه مبارزه با  سرمایه داری جهانی و عوامل داخلی آنها اطمینان حاصل کرد.

در این برهه زمانی، چرا گردش به چپ ضرورت حیاتی دارد؟ کافی است به اطراف خود نظری بیفکنیم تا متوجه شویم چه نیروهایی از پوتین قاطعانه حمایت می کنند. در اولین نظر، حمایت جمهوری بلاروس است که مسیر سوسیالیستی را برگزیده و دستاورد های آن عینیت یافته اند. بی دلیل نیست که غربی‌ها نسبت به راه درستی که رهبر آن کشور دنبال کرده است کینه توزانه رفتار می کنند. در نظر دوم، جمهوری خلق چین است که سوسیالیسم را با ویژگی‌های چینی انتخاب کرده است. در ادامه، جمهوری سوسیالیستی ویتنام، کوبا، ونزوئلا و برخی از کشورهای آفریقایی که از طرف غربی‌ها غارت شده‌ اند از این به بعد می‌دانند چه کشورهایی آن‌ها را یاری خواهند کرد. بشار اسد، رهبر حزب بعث رنسانس پشت سر گذاشته عرب هم که جای خود را دارد. چنین متحدان جهانی، همواره گردش به چپ در روسیه را درک کرده و از آن حمایت خواهند کرد.

با وجود حمایت مردمی از جانب خلق های فدراسیون روسیه و احزاب چپ از دولت، ولادیمیر پوتین، باری سنگین و مخاطره آمیزی را بر دوش گرفته است اما تنها یک نیروی سیاسی مجرب و کار کشته ای مانند حزب کمونیست فدراسیون روسیه است که می‌تواند به طور مؤثر وی را در راهی که برگزیده است یاری رساند!

 

https://www.sovross.ru/articles/2248/56496

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 828  - 17 فروردین 1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت