راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

دالان پیچ در پیچ

مذاهبی که ایرانی ها

از آن عبور کردند

"احسان طبری"

 

«یک روبنای [تجربی] واحد، که از جهت شرایط عمده همانند است، در پرتوی کیفیات بی نهایت مختلف آمپیریک: شرایط طبیعی، مناسبات نژادی که از خارج به تاثیرات تاریخی اثر می کنند، و غیره و غیره می تواند در بروز خود تنوع بی پایان و درجه بندی های بی نهایتی را نمودار سازد و تنها به کمک تحلیل این کیفیات آمپریک است که می توان آن را درک کرد.»

کارل مارکس، سرمایه، ج 3 ، ص 804

 

 

 در این اندک سطور، نظری از سویی تند و پران و از سویی دیگر ژرف و ریشه یاب به تاریخ جامعه ای بیفکنیم که در فلات ایران طی هزاران سال دوام آورده و دگرگونی یافته است. دانش کنونی جامعه شناسی، جامعه را هم به صورت در زمان (دیاکرونیک) و به صورت همزمان (سنکرونیک) بررسی می کند و قانون ها و ضابطه هایی برای شناخت پدیده ها به دست داده است تا بتوان در گم بیشه رویدادهای تاریخ راه برُد و مراحل این سیر و سمت تکاملی آن را معین کرد. این کوشش چه از جانب مورخان مارکسیست و غیر مارکسیست اروپایی و چه از جانب مورخان و محققان ایرانی طی چند دهه اخیر انجام گرفته است و می گیرد و با فیض گیری از همین کوشش هاست که ما این «مدخل» را تنظیم می کنیم. ستاره راهنمای ما در تنظیم این مدخل همان گفتار پر ارجی است که در سر لوحه آورده ایم؛ یعنی با آن که تاریخ جوامع انسانی از جهت ثبت قوانین اقتصادی- اجتماعی خود، از سلسله فرماسیون های معینی (مانند زندگی ابتدایی اولیه و نظام دودمانی، نظام بردگی، نظام فئودالی و نظام سرمایه داری و نظام سوسیالیستی) می گذرد. اشکال بروز این نظام ها یا فرماسیون ها در تاریخ، تندی و کندی تحول آن ها، درآمیختگی اشکال کهن با اشکال نوین. ویژگی این اشکال به اندازه ای متنوع و رنگارنگ است که نباید تنها به تحمیل مصنوعی یک مشت مقولات منطقی بر تاریخ بسنده کرد، بلکه باید منطقی را از متن تاریخ کلی را از متن جزیی، عام را از متن تجربی و آمپیریک بیرون آورد و یا به اصطلاح مارکس در برخورد به «تنوع بی پایان» و «درجه بندی های بی نهایت» یک «زیر بنای واحد» که «از جهت شرایط عمده» همانند است، روش آمپیریک داشت.

خود مارکس در یک سلسله آثار خود، شیوه تولید آسیایی و جامعه کهن آسیایی را مورد تحلیل قرار می دهد و می نویسد: «شرایط اقلیمی، وضع زمین، فضای عظیم، بیابانی که از صحرای آفریقا از طریق عربستان و ایران و هندوستان و تاتارستان، تا ارتفاعات فلات آسیا ممتد است، سیستم آبیاری مصنوعی را به کمک ترعه ها و تاسیسات آبیاری، پایه زراعت شرقی کرده است». همچنین، «ضرورت بدیهی استفاده صرفه جویانه از آب... در شرق، ناگزیر مداخله قدرت متمرکز دولت را می طلبد. منشاء آن وظیفه اقتصادی، یعنی به ویژه وظیفه سازمان دادن امور عمومی که دولت های آسیایی مجبور بودند اجرا کنند، از همین جاست»، (کلیات، جلد 9، صفحات 347 – 348 ترجمه روسی). مارکس از همین منشاء «دسپوتیسم شرقی» را توضیح می دهد. انگلس بر اساس همین تکامل قدرت دولتی است که ساسانیان را «سلطنت منتظم ایرانی ساسانیان» می نامد (کلیات آثار مارکس و انگلس، جلد 21، صفحه 494). در واقع، پیچیدگی ساختمان «دیوارها» طی قرن های متمادی در ایران پیش و پس از اسلام و تقسیم کار مفصلی که در میان آن ها شده بود و سیستم خراج ها که مثلا در دوران ساسانی به وسیله «واستریوشان سالار» آمارکاران یا تحصیلداران او جمع آوری می شد و گنجور و گهبدها (متخصصان حفظ مسکوکات و تبدیل مالیات جنسی به نقدی) آن ها را نگاه می داشته اند و سپس برای مخارج جنگی، دولتی، دربار و غیره مصرف می کردند، در اروپای غربی بدین شیوه همانند ندارد و یکی از مختصات تکامل جامعه ماست.

بنابراین، به جای جست و جوی اشکال یونانی – رومی بردگی در ایران، به جای یافتن اشکال فرانسوی – آلمانی فئودالیسم در ایران، و به جای جست و جوی شکل انگلیسی – هلندی رشد سرمایه داری در کشور ما، باید به دنبال یافتن اشکالی رفت که در این کشور وجود داشته است و با آن که از جهت سرشت خود، پدیده های جوامع دیگر بشری را تکرار می کند، از بسیاری جهات شکل بروز خود، یگانه و ویژه است.

ویژگی های جامعه ایرانی پیش از اسلام

در باره جامعه ایرانی پیش از اسلام به ویژه در باره سلسله های ایرانی مانند هخامنشی، اشکانی، ساسانی که از آن ها اطلاعات بسیاری در دست است، از سوی پژوهندگان ایرانی و غیر ایرانی تحقیق کمی انجام نگرفته و تحلیل های عمیق و دقیق اندکی به عمل نیامده است.

تاریخ ایران پیش از اسلام، چنان که امروز مسلم شده، تاریخ دیرنده ای است. قبل از آن که، دو نوبت اقوام آری (آریاها) یک بار در حدود 2000 و یک بار در حدود هزار سال ق. م. و از سوی شرق و شمال شرقی به نجد یا فلات ایران رخنه کنند، در این سرزمین اقوام غیر آریایی که آن ها را مانند دراویدهای هند و حبشی های آفریقا از نژاد حامی (کوشیت) می دانند زندگی می کردند. در باره این اقوام (در شمال مانند تاپورها، ماردها، کادوس ها، کاسپی ها و در غرب مانند خوتی ها، لولویی ها و ایلام ها) به تدریج به کمک کاوش ها اطلاعاتی گرد آمده است. تاریخ ایلام را بهتر از تاریخ خوتی ها و لولبی ها و تاریخ این دو قوم اخیر را بهتر از تاریخ کادوس ها و کاسپی ها می شناسیم.

ظاهرا پیدایش تمدن نوین از ترکیب مدنیت کوچنده شبانی آریایی و مدنیت ساکن بومیان به همان ترتیب که برخی مورخان از آن جمله "گیرشمن" متعرض شده اند، تاریخ خونینی نیست و اغلب اختلاط تدریجی و «مسالمت آمیزی» رخ داده است. به هر صورت، ما در حدود هزاره قبل از میلاد، یعنی قریب سه هزار سال پیش، با چنان چهره ای از ایران رو به رو می شویم که تقریبا تا یورش بزرگ تازیان مسلمان کما بیش از جهت اتنیک یکسان باقی می ماند.

در باره دوره آریایی نیز بحث هایی وجود دارد. باید با نظر محققانی که افسانه های خداینامه پهلوی و شاهنامه فردوسی را در باره دوران پیشدادیان و کیانیان جدی می گیرند و آن را بر سرگذشت تاریخی اقوام ایرانی شرقی و شمال شرقی فلات ایران مربوط می دانند، از جهت استدلال منطقی و تاریخی موافق بود. اگر چه تعدادی از اساطیر ما، به ویژه در باره شاهان و پهلوانان پیشدادی با اساطیر هندو مخلوط است، اما دوران کیانی بیشتر متعلق به خود ماست. ایران از دسترس دید مورخان یونانی که از مادها و هخامنشیان سخن گفته اند دور بوده است، و به همین دلیل داستان کیانیان و پهلوانان سیستان همگی در جرگه اساطیر و افسانه ها باقی مانده است. این اساطیر بعدها در متون مذهبی مانند اوستا و تفسیرهای آن رخنه کردند و در «خداینامه» یاد شد. با این حال چنان که به تازگی روشن شده است، حتی در نوشته های هرودوت نیز می توان اشارات مبهم و دور و مغلوطی به نام های پیشدادی و کیانی یافت. هرودوت این مطالب را به ویژه در بیان  احوال سکاهای شمالی که خود از اقوام ایرانی بوده اند، آورده است.

با این حال، همه اینها زمینه کار مورخان است و ما در این زمینه صلاحیت ورود نداریم. آن چه برای یک بررسی کننده جریانات ایدئولوژیک دوران پیش از اسلام دانستنش واجب است آن است که جامعه ایران در دوران بالنسبه شناخته شده ای که "مزده یسنه" در آن رواج یافت، تا درآمدن لشگریان تازیان مسلمان چگونه جامعه ای بوده است؟

ما مطلب را از مادها آغاز می کنیم که از اوایل قرن هفتم قبل از میلاد سلسله خود را بنیاد نهادند و به ساسانیان ختم می کنیم که در سال 652 بعد از میلاد منقرض شدند. این دوران قریب 1500 سال را در بر می گیرد و کمی بیش از دورانی است که ما را از انقراض ساسانیان جدا می کند.

طی این دوران مادها، هخامنشی ها، اسکندر و سلوکیه ها، پارت ها و ساسانیان در ایران حکومت کردند. به احتمال قوی، در شرق ایران کیانیان با بخشی از این دوران، البته بخش آغازین این دوران، معاصر بوده اند. در این دوران است که دین مزدایی کهن زوال می یابد، دین اصلاح شده زرتشت به نام «مزده یسنه» که در آغاز هزاره پیش از میلاد در شرق ایران پدیدار شده بود، در سراسر ایران رخنه می کند. در این دوران است که کیش جهانگیر مهرپرستی که ریشه های کهن دارد، رنگ و جلایی می گیرد. در اواخر اشکانی، و به ویژه در اوایل ساسانی، دین زرتشت تحول و انتظام تازه ای می یابد و به دین رسمی دولتی ساسانیان بدل می گردد. در این دوران مانی گری و مزدکی گری ظهور می کند و کیش کهن زورانی بار دیگر رواج می یابد. در این دوران ایران با هند و چین و قلمرو کوشانیان در شرق و یونان و رم و بیزانس و سوریه و مصر در غرب روابط برقرار می سازد و مانند موجودی دو چهره، رویی به سوی غرب و رویی به سوی شرق دارد به گونه ای که از هر دو فیض می گیرد و به هر دو فیض می رساند. از این مبادله مدنی و فرهنگی مکاتب سنکرتیک مذهبی فلسفی عدیده ای پدیدار می گردد. در این دوران است که دین زرتشتی با ادیان یهودی، بودایی و عیسوی دست و پنجه نرم می کند، الاهیات و فقهیات خود را منظم می سازد، و احتجاجات خود را عرضه می دارد. همچنین، در این دوران فلسفه عملی (اتیک) دقیق و جالبی در ایران به نام «هندرچ» (اندرز) تنظیم می گردد و فرزانگان فراوانی در این مرز و بوم ظهور می کنند و داستان های حماسی و غنایی متعددی نوشته می شود و زندگی معنوی و فرهنگی ویژه و جالبی بسط می یابد.

نقل از کتاب (برخی بررسی ها در جنبش های اجتماعی ایران)

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 863  - 7 دیماه 1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت