راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

بخشی از دو جلد کتاب خاطرات

دکتر بهزادی مدیر و سردبیر

مجله سپید و سیاه

شاه از "کودتا" می ترسید

اما با "انقلاب" سرنگون شد!

 

  

در راس رویداد مهم داخلی در سال 1347، علنی شدن اقدامات سپهبد بختیار در خارج از ایران برای حرکت های نظامی و کودتائی علیه شاه است. در این دوران بختیار در لبنان و فرانسه و عراق در حرکت است و با جابجائی سلاح و سازمان دادن افرادی در مرزهای مشترک ایران و عراق، حرکت به سمت تهران و سرنگونی شاه را تدارک می بیند. شاه تلاش می کند به دولت لبنان فشار بیآورد تا بختیار را دستگیر کرده و به ایران تحویل دهد، اما دولت لبنان که در آنزمان دنباله رو سیاست های دولت فرانسه است از این اقدام سر باز می زند. در همین دوران ساواک با استفاده از برخی نظامی های وفادار به شاه – مانند سرگرد خسرو داد که بعدها به درجه سرلشکری رسید و بعد از انقلاب تیرباران شد- سعی می کنند بختیار را در یک پرواز هوائی ربوده و به تهران منتقل کنند اما ناکام می مانند. (از جمله طرح هائی که در جمهوری اسلامی بارها تکرار شد و در واقع از روی دست ساواک کپی برداری کردند.)

بختیار در یاداشت هائی که بعنوان خاطرات نوشته و دکتر بهزادی صاحب امتیاز و سردبیر مجله سپبد و سیاه آن را در کتاب خاطراتش منتشر کرده، می نویسد که طرح ربودن بختیار در پرواز لبنان- فرانسه به کمک دولت فرانسه لو می رود و دولت فرانسه از بختیار می خواهد تا با پرواز مورد اشاره از لبنان راهی فرانسه نشود، اما بختیار نمی پذیرد. دقایقی پیش از بلند شدن هواپیما از باند فرودگاه بیروت، بختیار سوار هواپیما می شود و سرگرد خسرو داد را که در لباس شخصی روی یکی از صندلی ها نشسته و روزنامه ای را مقابل خود گرفته تا شناخته نشود می شناسد. خسرو داد فرمانده عملیات ربودن هواپیما و بردن بختیار را برعهده داشته. بختیار مستقیم می رود جلو و روزنامه را از مقابل صورت خسروداد پس می زند. خسرو داد وحشتزده از روی صندلی بلند می شود و با ترس می گوید: تیمسار سلام!

گفته می شود هیچ نظامی باندازه بختیار در میان افسران ارتش نفوذ نداشته و به همین دلیل شاه از کودتای بختیار همیشه وحشت داشته است. باز، بختیار در خاطرات خود می نویسد و مصدق نیز در یادداشت های خود آن را تائید می کند که در دوران زندان سه ساله مصدق در لشکر دو زرهی که بختیار فرمانده مقتدر آن بوده، بختیار اغلب روزها صبحانه را با مصدق می خورده است. مصدق که پیش از نخست وزیری حاکم فارس بوده با پدر بختیار آشنائی قدیمی داشته و بختیار از نوجوانی مصدق را می شناخته است. درجریان این صبحانه خوردن ها چند بار مصدق دست می گذارد روی شانه بختیار و به او می گوید: تیمور! ناصر هم یک سرهنگ بود!

بختیار در خاطراتش با تاسف می نویسد این جمله مصدق تشویق او به تمام کردن کار شاه بود اما او وفادار به شاه باقی ماند!

ارتشبد عبدالله هدایت در 69 سالگی، در سال 1347 در گذشت. درهمین سال، شاه که از شر هدایت و بختیار خلاص شده بود گام های بلند علیه قانون اساسی را برداشت و با صراحت گفت که "من" یعنی قانون اساسی. دولت را "من" تعیین می کنم. در حالیکه این انتخاب مطابق قانون اساسی از اختیارات مجلس بود. در همین سال با موافقت شاه خانم فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش شد تا تشکیلاتی برای نظارت مذهبی بر کتب فارسی را، به بهانه پاک کردن جای پای توده ایها در کتاب های درسی تشکیل بدهد. در این تشکیلات افرادی مانند آیت الله بهشتی، حجت الاسلام باهنر و حتی محمد علی رجائی و شماری دیگر از روحانیون که بعد از انقلاب کشته شدند کار می کردند. کسانی که بعد از انقلاب همه کاره شدند و حکم تیرباران خانم فرخ رو پارسا را صادر کردند و یا اگر حکم را صادر نکردند با سکوت خود آن را تائید کردند. از جمله آیت الله بهشتی. بهانه این اعدام وابستگی و یا گرایش او به بهائیت اعلام شد. مسئله ای که تاکنون در هیچ کجا بصورت رسمی و مستند اعلام نشده است و به همین دلیل اعدام خانم فرخ رو پارسا بیشتر یک انتقام بود تا داشتن اتهامات مذهبی و یا سیاسی.

در همین سال رابرت کندی برادر جان اف کندی نیز ترور شد و شاه نفسی به راحتی کشید و خیالش از این که یک کندی دیگر وارد کاخ سفید شود و با سیاست های شاه موافق نباشد راحت شد. او  کاندیدای حزب دمکرات امریکا برای انتخابات ریاست جمهوری بود و پیروزی اش در «انتخابات قطعی بود و به همین دلیل او را هم به سرنوشت برادرش جان اف کندی دچار کردند.»

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 841  - 29 تیرماه 1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت