راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

نگاهی به سیر انقلاب ایران (هامون سرمدی)- 4

ارتجاع و سرمایه داری تجاری

قدرتمند تر از جنبش سبز بود!

 

 

 در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ در حالی که نیروهای راستگرا اعم از محافظه کاران و نيولیبرال ها بی دغدغه در پی ادامه سیاست های خود بودند میر حسین موسوی به عنوان «اصولگرای اصلاح طلب» پای به میدان انتخابات نهاد. او شعارها و برنامه های خود را بر  اساس آرمانهای انقلاب بهمن و اجرای «قانون اساسی» اعلام کرد و همین خواب هر دو جناح  راست  را آشفته کرد. جناحی که ماسک مبارزه با غرب و اجرای عدالت را بر چهره داشت در موضع انفعالی قرار گرفت زیرا در صورت مخالفت با موسوی چهره واقعی آن نمایان می شد و از این رو نتوانست با ابزارهای همیشگی مانند نظارت استصوابی از شرکت او در انتخابات پیشگیری کند و وظیفه مقابله با او را بر عهده جناح دیگر که بصورت علنی از غرب و خصوصی سازی دفاع می کرد واگذار نمود. آنان نیز با یادآوری همه سیاهکاری های قشریون و موتلفه و حجتیه در دهه شصت و منتسب کردن آنها به موسوی تلاش کردند که افکار عمومی و بویژه نسل جوانی که در زمان انقلاب دوران کودکی خود را می گذراندند و یا پس از انقلاب به دنیا آمده بودند را بر علیه او تحریک کنند و به سوی تحریم سوق دهند. در این کشاکش، راست سلطنت طلب خارج از کشور نیز به یاری همتایان خویش در داخل کشور شتافت و با یارگیری از «چپ» های سابق و پشیمان به کارزار مبارزه با موسوی پیوست ولی به رغم همه این تلاش ها مردم ایران با هوشیاری و تجربه اندوزی خویش به درستی انقلابی را از مرتجع انقلابی نما تمیز دادند و با رای به موسوی تمام رشته های راستگرایان داخل و خارج را پنبه کردند. از این به بعد بود که  راست انقلابی نما به ناچار چهره واقعی خود را نشان داد و به سرکوب جنبش سبز  روی آورد و در نهایت هم موسوی و رهنورد و کاندیدای دیگر انتخابات یعنی کروبی و همسرش که بعد از انتخابات با موسوی در جبهه واحدی متحد شده بودند در زندان خانگی به بند کشید تا ارتباط آنها را با جامعه قطع کند و به مرور زمان آب رفته را به جوی بازگرداند. در پی سرکوب جنبش سبز و قطع ارتباط رهبران آن با مردم این بار بسیاری از غربگرایان ریاکارانه به جنبش سبز پیوستند و با طرح اینکه جنبش سبز رهبر مشخصی نداشته و همه طرفداران «آزادی و دموکراسی» را در بر می گیرد،  برای مسخ گام به گام این جنبش و کمرنگ کردن خطوط اصلی آن به راه افتادند تا این جنبش را نیز مانند اصلاحات از محتوی تهی سازند. در حالی که دار و دسته احمدی نژاد ادامه سیاست های نئولیبرالی امپریالیسم  را با شدت در کشور به پیش می بردند، هواداران آشکار غرب و آمریکا نیز در کشور به ترویج نظریات «بازار آزاد» مشغول بودند و تنها اختلاف آنها با جناح مقابل در آن بود که چرا در خصوصی سازی ها و تقسیم اموال عمومی، به آنها سهمی داده نمی شود. راست سلطنت طلب هم که پیشروی همتایان خود را در ایران تعقیب می کرد، در همین سال تلویزیون «من و تو » را در لندن راه اندازی کرد و به یاری غربگرایان داخلی در زدودن آرمانهای انقلاب پرداخت و چنانکه بعدا خواهیم دید از همکاری و همراهی راست محافظه کار حاکم و صدا و سیما نیز بی نصیب نماند .

در همین سالها بهار عربی هم شروع شده بود و جنبش های آزادیخواهی بدنبال جنبش سبز در ایران، در تونس و مصر و سپس در لیبی آغاز شد. در تونس این جنبش توانست به پیروزی برسد و در مصر هم مبارک سقوط کرد و از این رو نوعی همدلی در میان ایرانیان با جنبش های کشورهای عرب بوجود آمده بود. در مصر امپریالیسم توانست با یک بازی زیرکانه، جنبش مردم مصر را مهار کند و یاران مبارک را دوباره به قدرت باز گرداند و در اردن هم، پیش از گسترش جنبش آن را خنثی کرد. در این زمان امپریالیسم توانست در لیبی، این جنبش را به خدمت خود در آورد و دشمن دیرینه خود را با کمک ناتو و گسیل خیل مزدوران به زیر بکشد و منابع آن  را غارت کند. غربگرایان ایرانی نیز که از پیروزی همتایان بین المللی خود به شوق آمده بودند، در همراهی با ناتو سنگ تمام گذاشتند تا جایی که برخی مانند صادق زیبا کلام نامه ای خطاب به «انقلابیون لیبی» یعنی همان کسانی که بعدها با نام داعش در عراق و سوریه ظاهر شدند نوشتند و از همدلی و همراهی مردم ایران با آنان داستانها گفتند. پس از لیبی، جنبش بهار عربی در سوریه آغاز شد و حکومت بشار اسد دچار یک خطای استراتژیک شد و به سرکوب جنبش مسالمت جویانه دست زد و این امکان را به ارتجاع بین المللی داد تا به سرعت با همدستی قطر و سایر کشورهای خلیج فارس دست بکار شود و با گسیل نیرو از طریق ترکیه به داخل خاک سوریه، جنبش مردم را به حاشیه برده و جنگ ناتو با دولت سوریه به دست تروریست ها آغاز شد. ارتجاع بین المللی و راست سلطنت طلب و هواداران ایرانی آن امیدوار بودند که همانند لیبی، حکومت سوریه نیز به سرعت سرنگون شود و در ادامه « طرح خاورمیانه بزرگ» هدف بعدی یعنی ایران مورد حمله قرار گیرد. در این دوره بود که غرب گرایان ایرانی، همآوا با غرب و اردوغان برای سرنگونی حکومت سکولار سوریه و جایگزینی آن با گروه های تروریست اسلامگرا روز شماری و هلهله می کردند. در آن روزها راست خارج از کشور آشکارا حمله نظامی ناتو به ایران را طلب می کرد و سخن از «بمب های هوشمند» می گفت که گویا فقط اهداف نظامی را هدف قرار می دهد و به مردم عادی آسیب نمی زند. با پیوستن تروریست های عراقی به گروه های تروریستی سوریه و تشکیل حکومت داعش، حکومت ایران با احساس نزدیک شدن خطر، کمک به دولت سوریه را آغاز کرد. غرب گرایان ایرانی که رویای خود را بر باد رفته می دیدند، تحت نام دفاع از «منافع ملی» به مخالفت با دخالت ایران در سوریه روی آوردند و با چشم برهم نهادن بر جنایات داعش، لبه تیز حملات خود را متوجه دولت سوریه و کمک های ایران به دولت سوریه کردند. با ورود روسیه برای کمک به دولت سوریه و مبارزه با داعش، «طرح خاورمیانه بزرگ» غرب، به گل نشست و ناتو و غرب غافلگیر شدند. این برای نخستین بار بود که پس از پایان جنگ سرد، روسیه در برابر نقشه های غرب و ناتو واکنش نشان می داد.

آغاز روسیه ستیزی

بتدریج و با پر رنگ تر شدن نقش روسیه در سوریه مردم این کشور و غرب آسیا و آفریقا که از تجاوزات کشورهای ناتو و غرب و یکه تازی های آمریکا در جهان تک قطبی به ستوه آمده و پیوسته در بیم حمله  غرب  و ویرانی سرزمین های خود بودند، از نقش آفرینی دوباره روسیه در پهنه جهانی استقبال کردند. ولی در ایران به دلیل تبلیغات چند ساله دلدادگان غرب وضعیت به گونه ای دیگر بود. در حالی که کشور ما بوسیله ارتش های ناتو و غرب از هر سو محاصره شده و پیوسته بوسیله این کشورها تهدید می شد، باز هم این دلدادگان در ستایش غرب تردید نمی کردند. حتی هنگامی که اوباما بطور آشکار بیان کرد که آمریکا خود را متعهد می داند که علیه هیچ کشور غیر اتمی به جز ایران و کره شمالی از بمب اتم استفاده نخواهد کرد، باز هم در جامعه ایران بازتابی از این سخنان وحشت آور مشاهده نشد. برعکس، دلبستگان آمریکا و غرب در ایران مانند همتایان خود در آمریکا و اروپا  بایگانی ها را گشودند و هر آنچه از  راست و دروغ  را که پیشینیان آنان بر علیه روس ها به هم بافته بودند، اعم از دوران تزارها و یا اتحاد شوروی، از صندوق خانه ها بیرون آوردند تا روس ستیزی را در جامعه گسترش دهند و بسیار هم موفق شدند زیرا در غیبت نیروهای چپ و ملی، نیروهای راست و پشتیبانان خارجی آنها در آمریکا، اروپا و در منطقه، همه اهرم های رسانه ای را در دست دارند و هیستری روسیه ستیزی را گسترش می دهند. با برآمدن چین و طرح مشارکت ایران در «جاده ابریشم»، چین ستیزی نیز به چپ ستیزی و روس ستیزی افزوده شد. برای همه نیروهای دموکراتیک و ملی و میهن دوست این پرسش وجود دارد که در پس این ارکستر هماهنگ ستیز و دشمنی با چپ، روسیه، سوریه و چین چه نیروهایی قرار دارند و از آن سود  می برند و پرسش مهمتر این است که چگونه می توان در راستای «منافع ملی» با این تبلیغات مبارزه کرد. برنده این کارزار ضد روسی و ضد چینی کشورهای امپریالیستی، اسرائیل، ارتجاع منطقه و نیروهای وابسته به آنها هستند که به روش های گوناگون از طریق کارگزاران ایرانی همسو با خود یعنی سرمایه داری تجاری وابسته به خود، این کارزار را به پیش می برند.

آگاه ترین نیروی پیش برنده تبلیغات روسیه ستیزی و چین ستیزی در ایران «راست سلطنت طلب» است که از دیرباز پیوندهای محکمی با امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع بین المللی داشته و دارد و دشمنی آن با مردم ایران و نیروهای چپ و دموکراتیک آشکار و طبیعی است زیرا این گروه بر اثر انقلاب از کشور رانده شده است. هسته اصلی آن از بقایای رژیم گذشته است ولی در سالهای اخیر توانسته از میان نیروهای مدعی «اصلاح طلبی» که به اروپا و آمریکا مهاجرت کرده و به عنوان پژوهشگر در اندیشکده های وابسته به سیا و پنتاگون و سایر سازمانهای جاسوسی غرب استخدام شده و در خدمت آنها در آمده اند، یارگیری کند. تجربه جنبش اصلاحات و جنبش سبز به این نیروها نشان  داد که هر جنبشی که در داخل کشور بر علیه حکومت کنونی شکل بگیرد، در راستای آرمانهای انقلاب، یعنی استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی و جمهوریت خواهد بود و آنان نمی توانند با امید به مبارزات داخل کشور به قدرت برسند و یگانه راهی که برای بازگشت آنان به قدرت وجود دارد، حمله نظامی ناتو و غرب به ایران است. آنان با توجه به تجربه سوریه که با کمک روسیه و ایران سرنوشتی مانند لیبی نیافت، روسیه را مانعی جدی در نیل به هدف های خود می بینند. با روی کار آمدن ترامپ و خروج آمریکا از برجام، این گروه امیدوار بود که سناریوی عراق در ایران تکرار شود. تحریم ها در عراق موجب آوار شدن یک فاجعه انسانی در عراق شد و سبب شد که ساختارهای اقتصادی و اجتماعی از هم بپاشد و بیش از نیم ملیون کودک عراقی از بین بروند و کشور عراق بقدری ضعیف شود که حکومت آن با تهاجم آمریکا سرنگون و احمد چلبی که در آستین آمریکا بود، در عراق به قدرت برسد. هر چند تحریم های ترامپ توانست فشار بیسابقه ای را بر مردم ایران تحمیل و ساختارهای فاسد حکومت ایران را فاسدتر کند، ولی روابط بازرگانی ایران با چین و روسیه، از تکرار فاجعه ای مانند عراق پیشگیری کرد و به هدف نرسید و همین باعث نفرت بیشتر این گروه از چین و روسیه شد. البته نمایندگان  راست خارج از کشور در تبلیغات خود از طریق بلندگوهای امپریالیستی نظیر «بی بی سی» و «صدای آمریکا» و یا تلویزیون «ایران اینتر ناشنال» و ... ریاکارانه نعل وارونه می زنند و ضدیت خود را با روسیه و چین به نحوی تبلیغ می کنند که گویا آنها دغدغه "منافع ملی ایران" و خطر مخدوش شدن استقلال کشور از سوی چین و روسیه را دارند و این در حالی است که آنها کارمندان حقوق بگیر مستقیم  و یا غیر مستقیم دستگاه های جاسوسی غرب و ارتجاع منطقه هستند. آش بقدری شور است که شخصی مانند «منشه امیر» مدیر رادیو اسرائیل در برابر دوربین با حرارت از منافع ملی ایران دم می زند و صدایش می لرزد و چشمانش پر از اشک می شود. درحالی که اسرائیل می کوشد که روابط خود را با روسیه و چین هر روز مستحکم تر کند و کسی از آقای منشه امیر نمی پرسد که اگر رابطه با چین اینقدر زیانبار است، چرا اسرائیل به رغم مخالفت آمریکا در بندر حیفا در حال ساخت و ساز با همکاری چین و ورود به جاده ابریشم است. همین پرسش در مورد عربستان سعودی و امارات عربی متحده نیز وجود دارد.  کشورهای عربستان و امارات سالهاست که در این پروژه چینی شرکت و قرارداد های گوناگونی با چین منعقد کرده اند و تلاش می کنند که ایران را از شرکت در این پروژه بزرگ جهانی حذف کنند. در سال ۹۶ با پول عربستان سعودی تلویزیون «ایران اینتر ناشنال» و دو سال بعد نشریه « ایندیپندنت فارسی» با پول امارات متحده عربی آغاز به کار کردند و اکنون این تلویزیون و نشریه همگام با «بی بی سی» و «رادیو فردا» و... بلندگوهای خود را در اختیار به اصطلاح «کارشناسان» و «پژوهشگران» مزد یگیر غرب قرار می دهند تا از تهدید «منافع ملی» ایران از سوی روسیه و چین سخنرانی کنند. گروه دوم سردمدار روسیه ستیزی و چین ستیزی همان «راست نئولیبرال» پیرامون حاکمیت در ایران هستند که در سالهای پس از انقلاب با استفاده از  رانت های حکومتی و چپاول اموال عمومی و پول نفت به اردوی سرمایه داری تجاری ایران پیوسته اند و شیفته آمریکا و اروپا و «نظام بازار ازاد» هستند و در «اتاق بازرگانی» و«مجمع فعالان اقتصادی» گرد آمده و بوسیله ریزه خوارانی که در دانشگاه ها و روزنامه ها به عنوان استاد و روزنامه نگار و کارشناس برگمار کرده اند، به زدودن اندیشه های چپ و آرمانهای انقلاب و تحکیم ایدئولوژی سرمایه داری در جامعه مشغولند که پیشتر شرح داده شد. شبه روشنفکران وابسته به این گروه که گاهی هم خود را «ملی» و «مصدقی» معرفی می کنند، ابایی ندارند که حتی از ملی شدن صنعت نفت بوسیله مصدق انتقاد کنند و مدال های قهرمانی و میهن دوستی  را بر سینه قوام السلطنه، مهره شناخته شده انگلیس بچسبانند. اینان سالهاست که با آمریکا، اروپا، کانادا و بطور کلی با جهان غرب بده بستان دارند و بخشی از اموال خود را در این کشورها سرمایه گذاری و حتی تابعیت این کشورها  را کسب کرده اند و فرزندان آنها در این کشورها زندگی می کنند. مهمتر اینکه از دیدگاه راستگرایان ایران حاکمیت در روسیه با توجه به پیشینه این کشور استحکام لازم را ندارد و حزب کمونیست در این کشور نیروی سیاسی نیرومندی است و باز گشت نظام سوسیالیستی به روسیه, کابوس سرمایه داری تجاری ایران و ارتجاع جهانی است. بنابراین راست نئولیبرال ایران بنا بر ماهیت طبقاتی خود و دشمنی با چپ و عدالت اجتماعی، روسیه ستیزی را در  کنار  چین ستیزی به پیش می برد. مهمترین نیروی پیشبرنده چپ ستیزی، روسیه ستیزی و چین ستیزی در ایران بر خلاف آنچه که بسیاری تصور می کنند  گروه سوم یعنی "راست محافظه کار" به سردمداری دار و دسته موتلفه و حجتیه است، ولی رفتار آن پیچیده است و نیاز به موشکافی دارد و لازم است که قدری بیشتر به توضیح مواضع آنها بپردازیم. این گروه به همان دلایلی که در مورد  راست  نئو لیبرال بر شمرده شد،  شیفته غرب است و در رابطه با عدالت اجتماعی و روسیه و چین مواضع یکسانی با گروه های اول و دوم دارد ولی به دو دلیل نمی تواند مانند گروه های اول و دوم مواضع خود را آشکارا بروز دهد. دلیل نخست آن است که این گروه نقاب"انقلابیگری" را بر چهره ارتجاعی خود کشیده است و به نام انقلاب و عدالت و مبارزه با غرب و امپریالیسم سیاست های سرکوب و غارت زحمتکشان را به   پیش می برد. دلیل دوم که مهمتر است بی اعتمادی به غرب است. این گروه که تا مغز استخوان غرب گرا و نماینده عقب مانده ترین و وابسته ترین بخش  سرمایه داری تجاری ایران است به درستی می ترسد که غرب به رغم خدمات چند ده ساله آنها در سرکوب انقلاب و اندیشه های انقلابی، در نهایت آنان را با قذافی در لیبی و یا اخوان المسلمین در مصر هم سرنوشت کند. قذافی در سالهای آخر به همه خواسته های غرب تن داد، از روسیه دوری کرد، اتهام انفجار هواپیمای آمریکایی را پذیرفت و به قربانیان خسارت داد و تمام فعالیت های هسته ای خود را تعطیل و تجهیزات غنی سازی خود را به غرب تحویل داد و آمریکا هم او را از لیست سیاه بیرون آورد و درست در زمانی که او سرخوش از روابط دوستانه با غرب بود، به یکباره از سوی ناتو و غرب مورد حمله قرار گرفت و سلاخی شد. علی خامنه ای هم در یک سخنرانی در مشهد به همین موضوع اشاره کرد و غرب را غیر قابل اعتماد خواند. مورد دوم سرنوشت اخوان المسلمین در مصر است. در بهار عربی، وقتی که مردم مصر در میدان تحریر قاهره بر علیه حکومت غربگرای مصر شورش کردند، غرب با حمایت از اخوان المسلمین و محمد مرسی، جنبش مردم را به انحراف کشید و با روی کار آوردن آنها، نیروهای دموکرات و مستقل را سرکوب و صفوف جنبش مردم را پراکنده کرد. پس از مدتی که غرب به هدف خود رسید و تاریخ مصرف این گروه به پایان رسید با کمک ارتش مصر، غربی ها کودتای سیسی را در مصر سازمان دادند و مرسی زندانی و سپس محکوم به اعدام و اعضای اخوان المسلمین سر از زندان درآوردند.

لینکهای شماره های گذشته:

 

1 -  https://www.rahetudeh.com/rahetude/2022/may/831/hamoon.html

 

2 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2022/may/832/sarmadi.html

 

3 - https://www.rahetudeh.com/rahetude/2022/may/833/sarmadi.html

 

 

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

 

 

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 834  - 11 خرداد 1401

                                اشتراک گذاری:

بازگشت