راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

برلنی ها- 3

اوضاع آشفته ایران

در آستانه جنگ اول جهانی

 

 

 از نخستین اقدامات کمیته ملیون، فرستادن گروهی از اعضای خود به ایران بود تا عملاً و با همکاری آلمانها و ترکها در راه آزادی ایران بکوشند. در آغاز جنگ جهانی اول نواحی شمالی و شمال غربی ایران در اشغال نیروهای روسیه تزاری بود. ارتش عثمانی نیز در ولایات غربی حضور داشت و انگلیس هم از چند سال پیش به عنوان حفاظت از منابع (نفت) و حمایت از کادر کنسولی و اتباع خود نیروهایی را به جنوب فرستاده بود. در این هنگامه بزرگ ایران اعلان بیطرفی کرده بود اما هیچ یک از دول بزرگ رعایت آن را نمی کردند و دولت ایران چنان وضع نابسامانی داشت که حتی نمی توانست بیطرفی ظاهری خود را حفظ کند.

ماهها از شروع جنگ اول میگذشت و آلمان در همۀ جبهه ها پیروز بود. آلمانها بر آن بودند تا با یاری ایرانیها و افغانها و هندیها راه را برای پیشرفت های نظامی آینده خود در آسیا هموار کنند. آلمانها همچنین نفع خود را در آن می دیدند که با ایجاد درگیری در این منطقه بخشی از نیروهای روس و انگلیس را در این نواحی گرفتار کنند. نخست ترکها آلمانیها را به آمدن به ایران تشویق نمودند تا بدین ترتیب متحدی برای خود در جنگ علیه روس و انگلیس در این منطقه داشته باشند. آلمانها قصدشان فرستادن میسیونی به افغانستان از راه ایران بود اما مدتی بعد میسیون مستقل دیگری شامل ۱۲ افسر و ۴ درجه دار به ریاست مستشار نظامی سابق سفارت آلمان به ایران آمد و مأموریت این گروه خرابکاری در تأسیسات نفت و تبلیغات در شهرهای مذهبی عراق و گرفتن فتوای جهاد از علما علیه انگلیس ها و روس ها بود. آلمانها اندک اندک اقدامات سیاسی و نظامی خود را آغاز کردند. با رجال ایران و خصوصاً اعضای حزب دمکرات تماس گرفتند و در میان ایلات به فعالیت پرداختند. آنها میخواستند احمدشاه را وادار کنند که بیطرفی ایران را ندیده گرفته به سود آنان با روسیه و انگلیس وارد جنگ شود و چون روسها تهران را تهدید میکردند نمایندگان آلمان اصرار داشتند که شاه تهران را ترک کند و پایتخت به اصفهان منتقل شود. دولت مستوفی الممالک که بر سر دو راهی دشواری قرار گرفته بود سرانجام تصمیم گرفت که شاه در پایتخت باقی بماند و روسها هم در مقابل از اشغال تهران صرف نظر کردند اما این تصمیم دولت موجب مهاجرت عده ای از سیاستمداران و سفیر آلمان از تهران شد.

این جماعت که پیش گرفتن رویه بیطرفی را نمی پسندیدند به قم رفته و کمیته دفاع ملی را تشکیل دادند و نیرویی مرکب از ژاندارمها و داوطلبان به وجود آمد که با روسها به مبارزه برخاست و خیلی زود شکست خورد. آنگاه مهاجران به سوی کرمانشاه رفتند و در آن شهر «حکومت موقت را به ریاست نظام السلطنه مافی تشکیل دادند: ادیب السلطنه (وزیر داخله)، قاسم صوراسرافیل پست و تلگراف محمد علی کلوب (مالیه)، سیدحسن مدرس، عدلیه) سالار لشکر (جنگ)، ساغر الممالک اردلان (خزانه دار کل پس از تشکیل حکومت موقت طبقات مردم چون روحانیون و خوانین و تجار و کسبه از دیگر نقاط ایران به این اردوی ملی» پیوستند. داستان فعالیتهای این جماعت مرتباً در دوره اول مجله کاوه منتشر می شد. نظام السلطنه قبل از ترک بروجرد از طریق امضاء مقاوله نامه ای با مستشار نظامی سفارت، آلمان قرار همکاری با آن دولت را گذاشته بود و ضمانت نامه ای داشت که تا مدت 20 سال آنها استقلال سیاسی و اقتصادی ایران را ضمانت میکردند. در همین ضمانت نامه درباره دادن پول و اسلحه نیز ترتیباتی داده شده بود. پس از امضای این قرار داد نظام السلطنه به کرمانشاه رفت و افراد اردوی نجات ملی را که در کرمانشاه و همدان و ساوه و کاشان در فعالیت بودند، تحت نظر خود قرار داد و در همین هنگام اعضای کمیته دفاع ملی نیز به کرمانشاه رسیدند. پس از تشکیل دولت موقت به مدت بیش از یک سال در غرب ایران حوادثی روی داد که داستان آن را، احمد کسروی و یحیی دولت آبادی و جمالزاده هر یک به روایت خود نوشته اند. و نیز اسناد وزارت داخله ایران و آرشیو وزارت خارجه آلمان شاهد آن رویدادهاست: جنگ قوای روس با ارتش عثمانی و جنگ ملیون ایران با روسها، دست به دست داد تا  در شهرهایی چون کرمانشاه و کرند و صحنه جنگهای سخت شود و دولت موقت به بغداد بگریزد. این جنگ و گریزها به قول کسروی "جزر و مدها" مدتی ادامه داشت تا اینکه بالاخره کوت العماره به وسیله انگلیسها فتح شد و ترکها مجبور به ترک ایران شدند (فوریه ۱۹۱۷) در تمام این مدت غرب ایران تحت اشغال قوای خارجی بود و سربازان انگلیسی و روسی و حتی فرانسوی در قزوین و کرمانشاه و جاهای دیگر رفت و آمد میکردند. نویسنده فرانسوی، امیل زاویه در دو کتاب خود این ماجرا را به تفصیل شرح میدهد. دولت فرانسه در ۱۹۱۷ تصمیم گرفت که یک بیمارستان صحرایی برای کمک به ارتش تزاری در جنگ با عثمانی بفرستد. این مأموریت به نام  "میسیون آمبولانس" معروف شد و امیل زاویه افسر فرانسوی و نویسنده کتاب مسئول رساندن این بیمارستان از راه روسیه به جبهه ایران گردید. این بیمارستان سرانجام پس از طی راه دور و دراز روسیه به شهر رضائیه رسید. مردم مسیحی این شهر از فرانسوی ها استقبال کردند اما بعداً به خاطر اختلافات قومی و نیز خشم ناسیونالیستهای ایرانی این مأموریت با شکست روبرو شد. افسر فرانسوی در سرگردانی خود مدتی با سربازان روسی که تمایلی به بازگشت به کشور انقلاب زده خود نداشتند و سربازان انگلیسی که هدفشان رسیدن هرچه زودتر به باکو بود همنشین شد. کتاب "شبهای زیبای ایران" زندگی افسران خارجی در قزوین و همدان و ارتباط آنها را با ایرانیان شرح می دهد و از زندگی روزانه این افسران انگلیسی و روسی و فرانسوی منطقه که از علت حضور خود در این منطقه بی خبرند سخن میگوید. فعالیت آلمانها نیز در منطقه و در میان ایلات خصوصاً عشایر لر و  ایلات سنجابی و کلهر چشمگیر بود.

 آلمانها با خان های جوانتر این ایلات در رابطه بودند و تجهیز سواران آنها با سلاحهای جدید آلمانی نیروی قابل ملاحظه ای را به وجود آورده بود. آلمانها از هیچگونه سرمایه گذاری دریغ نمی کردند. به قولی کمک آلمانها بر دو میلیون مارک طلا بالغ شد. آلمان نیرویی در ایران نداشت و از طریق شوراندن مردم شهرها و ایلات اقدام میکرد و برای رسیدن به این هدف پول زیادی خرج می شد. در آن زمان این بیت از ایرج میرزا برسر زبانها بود:

گاری لیره ز آلمان آمد

می به تن مردم ری جان آمد

دولت آلمان در دوره جنگ برای مصارف مختلف خود در شهرهای غربی ایران به انتشار اسکناسهایی پرداخت که به همان صورت مارک آلمانی بود و بر دو روی آن به خط فارسی معادل آن به تومان قید شده بود، از جمله روی بیست مارکی با چاپ دوباره رقم تومان رایج در بود. آلمان درباره تأمین پول برای فعالیت های محرمانه چون دو بانک موجود، یعنی بانک شاهی و بانک استقراضی که در دست انگلیس ها و روس ها بود و در نتیجه آلمانها نمیتوانستند از طریق آنها تأمین اعتبار کنند. لذا ناگزیر شدند که با تجار معتبر قراردادهای مخفیانه ای منعقد کنند، طبق آن قراردادها، آلمانها در خارج به تجار ارز میفروختند و این تجار در ایران پول رایج کشور را به عمال آلمانیها میپرداختند. انگلیس ها که از قضیه باخبر بودند لیست سیاهی ترتیب دادند و تجاری را که با آلمانها در رابطه بودند تهدید کردند. [۱۶] یحیی دولت آبادی که خود در شهرهای مختلف ایران خصوصاً در کرمانشاهان شاهد این جریانات بوده است می نویسد: نمایندگان آلمان در کرمانشاه برای موفقیت به کوتاه کردندست سیاست روس و انگلیس از ناحیه غرب ایران در صورتی که قوه در دست نداشته چاره خود را منحصر دیده اند که مردم را به طمع بیندازند. پول زیادی به هر عنوان ریخته، چشم مردم سالها رنگ طلا ندیده را به لیره های زرد خود آشنا نموده اند. از شهر و ایلات سوار گرفته اند. مواجب گرانی به سوار و سرکردگان داده اند. اشخاص طماعی هم به میان افتاده وسیله داخلی برای خود مهیا ساخته و بالجمله افراط و تفریط بسیار در ظرف مدت چند ماه آخر در این کار شده، حتی آنکه اغلب بزرگان شهری از هر طبقه بعضی برای موافقت کردن و برخی برای مخالفت نکردن در این کار شرکت جسته دادن یک عده سوار را به عهده گرفته اند به شرط آنکه به میدان جنگ نروند و به اصطلاح سیاهی لشکر یا وسیله دخل رؤسای خویش باشند آنگاه کسان و بستگان خود. را ماهی یکی دو مرتبه بر اسبهای شخصی سوار و برای نقد نمودن حقوق ماهیانه به آلمانها سان می دادند در صورتی که اغلب همان اشخاص شهریه مستقیم و بی بهانه هم از آلمانها داشته اند و بیشتر سبب ایجاد این وضع ناپسند ایرانیان بستگان آلمانها بوده اند که از این انقلاب و از بی خبری آلمانها از تقلبات آنها استفاده مینمودهاند. تلگراف هایی که سرحدداران و مأموران گمرک یا حکام ولایات از منطقه غرب به تهران میفرستادند حاکی از رویدادهایی بود که با بیطرفی ایران تضاد کامل داشت. گذشتن افسران و مأموران آلمانی از مرز، ارسال اسلحه و مهمات به داخل، ایران درگیری میان عثمانیها و آلمانیها در ایران غارت اموال و تجاوز به زنان در دهات منطقه کرمانشاه توسط ارتش عثمانی، رفت و آمد مأموران آلمانی در ایلات و امثال آن موضوع اسنادی خاکی است که در آرشیو وزارت داخله ایران وجود دارند. همچنین در این آرشیو اعلامیه هایی مبنی بر اتفاق و اتحاد با آلمان که در شهر کرمانشاه  منتشر شده بود بر میخوریم. نظام السلطنه در طول ماهها به رغم میل ملیون و آلمانها روابط نزدیکی با ترکها برقرار کرده بود و مایل نبود نمایندگی خود را در آلمان به کمیته ملیون ایرانی واگذار کند و درخواست فرستادن نماینده شخصی خود را به برلن داشت و عاقبت هم وحیدالملک شیبانی را به آلمان فرستاد (آوریل ۱۹۱۶)، در چنین شرایطی تقی زاده از رفتن به کرمانشاه برای همکاری با دولت موقت خودداری کرد. گروهی از انقلابیون از جمله سلیمان میرزا و دوستان او تحت نظر پلیس ترک قرار گرفتند و میان ملیون و دولت موقت اختلافاتی به وجود آمد. گروهی طرفدار آلمان و گروه دیگر هواخواه عثمانی شدند. چندی بعد مستشار نظامی آلمان درخواست قطع کمک مالی نظامی به نظام السلطنه و ساقط کردن حکومت موقت را نمود و حتی تقی زاده یا مخبرالسلطنه را برای جانشینی او پیشنهاد کرد. واقعیت این بود که ترکها بیش از حد لزوم کمکی به متحدین آلمانی خود یا ملیون ایرانی نمی کردند و همان طور که نظام السلطنه از مسلح شدن لرها دلخوش نبود ترکها نیز از مسلح شدن قبایل کرد در مرز ایران و عثمانی خشنود نبودند... هنگامی که راه بالکان به وسیلهٔ آلمانها گشوده شد ملیون ایرانی امیدوار بودند که سیلی از تسلیحات آلمان از مقصد برلن و از طریق عثمانی به ایران برسد. اما این سیل جنگ افزارها هرگز نیامد زیرا عثمانی ها خود نیاز مبرم به این سلاحها داشتند... انورپاشا از تفرقه میان ملیون ایرانی که به سوی او رانده شده بودند قلباً خوشحال بود..... در سراسر مدت همکاری آلمان و عثمانی در مسئله کمک رساندن به ملیون ایرانی میان آلمان و عثمانی عدم هماهنگی و سوءظن وجود داشتو در چنین فضای سیاسی بود که کمیته ملیون عده ای از اعضای خود را به ایران فرستاد تا عملاً در راه آزادی ایران فعالیت کنند. هدف تماس با رؤسای حزب دمکرات در تهران همکاری نزدیک با مأموران آلمانی در منطقه غرب و تحریک و تشویق ایلات به مبارزه با قوای انگلیس و روس بود. این مأموریت یک سال و چند ماه طول کشید و گاهی جنبه نظامی و جنگی به خود گرفت. کاظم زاده و رضا افشار به تهران رفتند. اشرف زاده و علیقلی راوندی و سعداله درویش مأمور شيراز شدند و محل فعالیت جمال زاده و پورداود و نوبری و امیرخیزی و یکانی و ناله ملت در کرمانشاه تعیین شد. جمال زاده در بهار ۱۹۱۵ راهی ایران شد. او در اسلامبول توسط پلیس بازداشت شد و خود را دانشجوی ایرانی مقیم سويس معرفی کرد و سپس با کمک رضا تربیت که در آن شهر دکان کتابفروشی داشت و با ترکها در ارتباط بود آزاد شد و خود را به زحمت به شهر حلب رساند. در این شهر بود که با دوستانی که از اروپا رسیده بودند یعنی پورداود، یکانی، امیرخیزی، راوندی، اشرف زاده، درویش و یک هندی و چند آلمانی ملاقات کرد و دسته جمعی از راه رودخانه با کشتی عازم بغداد شدند . «فون هنینگ» افسر معروف آلمانی نیز در این سفر همراه آنها بود. اسمعیل یکانی درباره این سفر می نویسد: ... بعداً لازم شد دستورالعملهای تازه ای به تهران فرستاده شود و ناچار من هم روانه تهران گردیدم... در محلی موسوم به «طرابلس» که راه من در آنجا منتهی به دجله میشد با آقای جمال زاده برخوردم و چون وسیله ای برای حرکت پیدا نکرده بودند قریب چهل روز در آنجا بلاتکلیف و با کمال مرارت وزحمت به سر برده بودند. من در اسلامبول از انور پاشا دستور قاطعی برای مساعدت مأمورین عثمانی تهیه کرده بودم و موفق شدم که در ظرف سه روز «شخطوری» تهیه کنم که عبارت بود از دو تا زورق بزرگ که بهم وصل شده و اطاقی بر روی آن ساخته شده بود و توسط دو نفر پاروزن با جریان آب به طرف شرق حرکت میکرد. در این اثنا فن هنینگ آلمانی و دو رفیقش و آقایان امیرخیزی و اشرف زاده و ناله ملت، علی آقا برادرش سعداله خان درویش و پرفسور برکتاله هندی و کاظم بیگ افسر ترک نیز به ما رسیدند. در «دیر زور» که شهری است که دجله از وسط آن میگذرد و شادروان ناله ملت در همانجا دفن شد. از آنجا بی هیچ حادثه ای وارد بغداد شدیم. از آنجا من با هنینگ و دو تن يارانش عازم تهران گردیدم و پس از ورود به تهران دستورالعملها و نوشته هایی را که حامل آنها بودم تحویل کمیته مرکزی فرقه دمکرات دادم که اعضای آن عبارت بودند از آقایان مساوات، سید جلیل وحیدالملک سید عبدالرحیم خلخالی و حسین پرویز به فاصله شش ماه از ورود من به تهران قضیه مهاجرت پیش آمد که منتهی به تشکیل حکومت موقت گردید. داستان سفر حلب به بغداد را جمال زاده نیز نوشته است که با روایت اسمعیل یکانی تقریباً تطبیق میکند. طی همین سفر و در راه حلب به بغداد است که جمال زاده شاهد عيني بلاها و مصیبتهایی میگردد که در سالهای اول جنگ بین المللی در عثمانی بر سر ارامنه آمد و موجب قتل هزاران نفر شد.

جمال زاده با تعجب و اندوه درباره وضع صدها زن و مرد ارمنی سخن میگوید که آنها را با کودکانشان به حال زاری به ضرب شلاق و اسلحه پیاده و ناتوان به جلو می راندند، نویسنده این وقایع را به یک کابوس وحشتناک تشبیه میکند.

 

تلگرام راه توده:

https://telegram.me/rahetudeh

 

        پیج فیسبوک راه توده

 

 

 

                        راه توده شماره 880  -  27 اردیبهشت 1402                                اشتراک گذاری:

بازگشت