"اتحاد و انتقاد" و "مبارزه و اتحاد" سیاستی توده ای |
45 سال از انقلاب 57 میگذرد و نبرد بر سر تحقق اهداف و آرمانهای انقلاب در کشور ما همچنان ادامه دارد. برخلاف آنان که به شکست انقلاب معتقد هستند، باید گفت دورانی که با انقلاب ایران در کشور ما گشوده شده هنوز پایان نیافته است. معنای این سخن آن نیست که جامعه ایران در همه این دوران 45 ساله جامعهای انقلابی بوده است، بلکه بدان معناست که کشور ما با انقلاب 57 وارد یک دوران گذار شده است که این دوران یا با تحقق کامل آرمان های آن انقلاب و فرارویی آن به شکلی دیگر از نظام اجتماعی خاتمه خواهد یافت و یا یک بازگشت به عقب فرجام آن خواهد بود. این دوران گذار یک دوران طولانی است و تا کنون سه دهه طول کشیده و ممکن است چند دهه دیگر نیز طول بکشد. در این دوران ما شاهد فراز و نشیبها، پیشرفتها و عقب نشینیها، "نیمه انقلاب"ها از جنبش نوع دوم خرداد، شورشها و جنبشها و حتی قیامها هم میتوانیم باشیم، اما همه اینها از چارچوب عام فراهم آمدن شرایط برای بازگشت به گذشته یا رفتن بسوی آینده خارج نخواهد بود. مسئلهای که امروز دربرابر جامعه ماست عبارت از آن است که در درون این دوران گذار ما هنوز به یک تثبیت نسبی از دستاوردهای انقلاب هم نرسیدهایم و بنابراین نمیتوانیم بگوییم خطر بازگشت به گذشته را پشت سر گذاشتهایم و تنها به تحقق کامل آرمان های انقلاب و فرارویی آن میاندیشیم. بدیهی است، هم تحقق اهداف انقلاب و هم بازگشت به عقب هر دو نسبی است. زیرا آرمانهای انقلاب ایران، یعنی استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی خود مفاهیمی نسبی و وابسته به شرایط تاریخی هستند. جامعه ایران همین امروز نیز، در عرصه استقلال و آزادی - با همه ضعفها و کمبودهایی که در قیاس با سطح خواستها و آرمانهای انقلاب و مردم در آن وجود دارد - با جامعه پیش از انقلاب اصلا و ابدا قابل مقایسه نیست. حتی در عرصه عدالت اجتماعی نیز اگر بخشی از این عدالت را تقسیم دستاوردهای نوسازی و پیشرفت اجتماعی در میان وسیع ترین و محروم ترین تودههای مردم بدانیم - یعنی دقیقا همان بخش از عدالت که در انقلاب ایران بیش از همه خواست محروم ترین تودههای شرکت کننده در انقلاب بود - در این عرصه نیز نسبت به دوران پیش از انقلاب که این دستاوردها در اختیار لایه نازکی از جامعه قرار داشت فرسنگ ها به پیش گام برداشته ایم. درست به دلیل همین تحقق بخشی آرمانهای انقلاب 57 است که نظام برآمده از این انقلاب، یعنی جمهوری اسلامی نیز با نظام شاهنشاهی قابل مقایسه نیست. همین انعطافی که در جمهوری اسلامی وجود دارد و میتواند خود را با شرایط گوناگون تطبیق دهد، دقیقا در رابطه با میزانی از آرمانهای انقلاب است که تحقق یافته است. حضور طبقات گوناگون در عرصه اجتماع و سیاست، آزادی های نسبی که این طبقات برای خود فراهم کرده اند، وجود جناحها و مبارزه و رقابت میان آنان، هر چند در ظاهر جمهوری اسلامی را شکننده جلوه میدهد، اما در عمل امکان انطباق و مقاومت فوق العادهای به آن میدهد. در حالیکه برعکس ناقوس مرگ جمهوری اسلامی با یک دست شدن حاکمیت و حذف جناحها از آنست که نواخته خواهد شد. وضعی که در دوران احمدی نژاد برای آن تلاش شد و میشود و موقعیت جمهوری اسلامی را به ضعیف ترین وضع آن در 45 سال گذشته رسانده است. بدینسان، حتی مفهوم عدم تحقق آرمانهای انقلاب هم مفهومی نسبی است، چه رسد به اعلام و پذیرش شکست انقلاب. اما بدیهی است، در مهمترین عرصههای استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی با آرمان های انقلاب 57 و بویژه با تثبیت و بازگشت ناپذیر شدن آنها همچنان فاصلهای بزرگ داریم که این فاصله را باید با مبارزه طی کرد و بویژه جلوی خطر جدی بازگشت به عقب را گرفت. این بازگشت به گذشته امروز در سیمای یک دیکتاتوری نظامی یا یک قدرت بلامنازع حجتیهای میتواند خودنمایی کند و به همین دلیل تمام توش و توان ما باید صرف مقابله با چنین رویدادی شود. سیاست اتحاد و مبارزه در این شرایط، پرسشی که بسیاری مطرح می کنند آن است که بالاخره سیاست دقیق تودهای نسبت به جمهوری اسلامی چیست؟ راه توده که سیاست دیگر نیروهای سیاسی را که همزمان از سرنگونی و برکناری و طرد جمهوری اسلامی سخن میگویند و ضمنا در این یا آن انتخابات از رای دادن یا ندادن بحث می کنند "غیرمنسجم" میداند، خود چه سیاست منسجمی را پیشنهاد و دنبال میکند؟ آیا راه توده همچنان به سیاست "اتحاد و انتقاد" معتقد است؟ اگر نیست پس، مثلا از شرکت در انتخابات دفاع می کند ؟ و اگر به "اتحاد و انتقاد" معتقد است پس این مبارزه بی وقفه و خستگی ناپذیر با مرتجعین و راستگرایان و غرب پرستان در چه چارچوبی میگنجد و "اتحاد" آن در کجاست؟
برای یافتن پاسخ به این پرسشها، باید کمی به عقب بازگشت و به سیاست حزب توده ایران در قبال انقلاب 57 توجه کرد. میدانیم که این سیاست برای یک دوران کامل تاریخی تدوین شده بود و نه برای سه یا چهار سال. سیاست حزب توده ایران نسبت به انقلاب و رژیم برآمده از آن، یعنی جمهوری اسلامی معمولا تحت عنوان "اتحاد و انتقاد" شناخته شده است. با اینحال میدانیم که این اصطلاح در زمان خود مورد انتقاد نورالدین کیانوری قرار داشت که آن را "نادقیق" و نارسا توصیف میکرد و بجای آن اصطلاح سیاست "اتحاد و مبارزه" را بکار میگرفت. در تمام آثار نورالدین کیانوری که بررسی کردیم، یک بار هم اصطلاح "اتحاد و انتقاد" بکار نرفته، بلکه برعکس همواره از مفهوم "اتحاد و مبارزه" استفاده شده است. مثلا در نخستین شماره پرسش و پاسخ چنین میخوانیم: "شیوه مبارزه در داخل جنبش، همیشه عبارت است از اتحاد و مبارزه. باید در همان حال که میکوشیم جنبش را در مجموع خود متحد و به هم پیوسته نگاه داریم، در راه بهتر کردن و درست ترکردن روش عمده جنبش، مبارزه کنیم." (پرسش و پاسخ - 1 سال 1358( در جای دیگر: "مبارزه برای تشکل طبقه کارگر و ایجاد صف مستقل آن، میتواند همراه با مبارزه در جهت تشکیل جبهه متحد خلق، با شرکت سایر نیروهای انقلابی بر اساس وحدت، اتحاد و مبارزه صورت گیرد."(پرسش و پاسخ - 4 سال 1358( در پرسش و پاسخ شماره 5، سال 1358 کیانوری از "تز لنینی اتحاد و مبارزه" نام میبرد. پرسش و پاسخ شماره1 سال 1359 اصلا بنام "حزب توده ایران و سیاست اتحاد و مبارزه" منتشر میشود و در آن این پرسش و پاسخ دیده میشود: "س: چرا به اظهارات آقای بنی صدر پاسخ نمیدهید؟ آیا در مورد او باز هم سیاست "اتحاد و مبارزه" را ادامه خواهید داد؟ ج: "بله، دوستان عزیز! این سیاست استراتژیک ما است و ما هرگز آن را تغییر نخواهیم داد" اصرار بر اصطلاح "اتحاد و مبارزه" و عدم بکارگیری "اتحاد و انتقاد" نشان میدهد که از نظر کیانوری این مفهوم سیاست حزب را دقیق تر بیان میکند، تا مفهوم "اتحاد و انتقاد". از سوی دیگر این را نیز میدانیم که اصطلاح "اتحاد و انتقاد" توسط احسان طبری ابداع و بکار گرفته شد. و این اصطلاح در مطبوعات حزبی رایج بود و همه تودهایها نیز در عمل این احساس را داشتند که سیاست حزب ما نسبت به جمهوری اسلامی آن زمان بطور واقعی در مفهوم "اتحاد و انتقاد" بیان میشود و بنابراین، اینکه گفته شود سیاست حزب توده ایران نسبت به جمهوری اسلامی "اتحاد و انتقاد" بود نیز نادرست نبود. با اینحال نه کیانوری و نه طبری تمایز میان دو سیاست "اتحاد و انتقاد" و "اتحاد و مبارزه" را روشن نمیکنند و دلیل این مسئله تا حدودی معلوم است: در ابتدای انقلاب، سیاست اتحاد و مبارزه با سیاست اتحاد و انتقاد یکی بود و شرایط عینی، امکان تفکیک دقیق نظری این دو سیاست را، برخلاف امروز، هنوز بوجود نیآورده بود. این مسئله را روشن تر کنیم. سیاست اتحاد و مبارزه، سیاست ما نسبت به "جنبش"، نسبت به انقلاب و جمهوری اسلامی در مجموع خود، در تمام دوران گذار آن است. این چارچوب سیاسی است، که در این دوران گذار، بقول کیانوری "ما هرگز آن را تغییر نخواهیم داد". هدف از سیاست "اتحاد و مبارزه" عبارتست از تلاش برای پیشبرد انقلاب و جلوگیری از بازگشت آن به عقب. همه اتحادها و همه مبارزهها در چارچوب این هدف و این تلاش معنی میدهد. بدیهی است در این چارچوب، در شرایطی، نسبت به نیروهایی "اتحاد" عمده است و در شرایط دیگر و نسبت به نیروهای دیگر "مبارزه". آن زمان که اتحاد عمده است سیاست "اتحاد و مبارزه" تبدیل میشود به "اتحاد و انتقاد". یعنی اتحاد ما نا مشروط نیست، بلکه با انتقاد توام است. اما زمانی که "مبارزه" عمده است دیگر چیزی بنام "اتحاد و انتقاد" طبعا وجود ندارد، اما این مبارزه نیز نامشروط نیست. اگر قرار باشد عمده شدن جنبه "مبارزه" مثلا به احیای سلطه امپریالیسم یا بازگشت سلطنت منجر شود، "مبارزه" معنای خود را از دست خواهد داد، چون هدف از مبارزه دقیقا جلوگیری از این بازگشت است. بنابراین "مبارزه" هم در چارچوب عمومی اهداف "اتحاد و مبارزه" است نه مبارزه کور و بیهدف و انتقام جویانه. چنانکه میبینیم، هم در دوران خاتمی و هم در دوران احمدی نژاد چارچوب کلی سیاست ما نسبت به جمهوری اسلامی "اتحاد و مبارزه" بود. اما در دوران خاتمی جنبه اتحاد عمده بود و بنابراین سیاست ما نسبت به خاتمی اتحاد و انتقاد بود، در حالیکه در دوران احمدی نژاد جنبه "مبارزه" عمده است. در همان دوران خاتمی، نسبت به مجلس پنجم یا قوه قضاییه یا شورای نگهبان سیاست مبارزه عمده بود، در حالیکه نسبت به مجلس ششم اتحاد عمده بود. بنابراین "اتحاد و مبارزه" چارچوب کلی یک سیاست است، درحالیکه "اتحاد و انتقاد" شکل مشخصی است که این سیاست بخود میگیرد. زمانی که در این چارچوب کلی، جنبه اتحاد عمده میشود، یعنی همان شکلی که مثلا در ابتدای انقلاب وجود داشت و موجب میشد که سیاست اتحاد و مبارزه به شکل اتحاد و انتقاد درآید و با آن عملا یکی شود. میبینیم چرا در ابتدای انقلاب امکان تفکیک میان دو سیاست اتحاد و مبارزه همچون چارچوب عام سیاسی و اتحاد و انتقاد همچون شکل مشخص آن سیاست وجود نداشت. کیانوری و طبری هرچند این تفاوت را بطور کلی درک میکردند ولی شرایط امکان آن را نمیداد که این تمایز را بطور مشخص تبیین کنند. به این نکته نیز باید توجه داشت که اتحاد و مبارزه خود همچنان مفاهیمی نسبی هستند و این مسئله نه بطور کلی و یک بار برای همیشه، بلکه همواره بطور مشخص مطرح است. یعنی اتحاد در چه شرایطی؟ با جه کسی در برابر چه کسی؟ مثلا در دورانهاشمی رفسنجانی، سیاست تعدیل اقتصادی مورد انتقاد ما بود و با آن مبارزه میکردیم، اما زمانی که در آستانه تشکیل مجلس پنجم، وی زیر فشار محافظه کاران راست قرار گرفت که به انشعاب کارگزاران سازندگی منجر شد، ما از کارگزاران دربرابر فشار راست پشتیبانی کردیم و حتی در انتخابات مجلس پنجم به ائتلاف نانوشته کارگزاران و چپ مذهبی رای دادیم. درستی این مشی در عمل معلوم شد. در نتیجه این سیاست، مجلس پنجم از حالت یکدست راست محافظ کار بیرون آمد و راه برای انتخابات دوره هفتم و ریاست جمهوری محمد خاتمی از همانجا فراهم شد. در چند ماه آینده نیز، در پی انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم، بسته به اینکه چه کسی رئیس جمهور شود و چه سیاستی دنبال گردد، "اتحاد" یا "مبارزه" عمده خواهد گردید. بدیهی است تلاش ما در این انتخابات در آن است که نیروهایی پیروز شوند که به پیشبرد اهداف انقلاب یاری رساند. بنابراین، در درون یک جنبش، در درون گذار یک انقلاب، که نیروها و طبقات مختلف با هم بر سر اهداف انقلاب، بر سر تثبیت آنها در نبرد هستند، ما ناگزیریم سیاست "اتحاد و مبارزه" را در پیش بگیریم تا در هر مقطع به اتحاد نیروهای پیشروتر یاری رسانیم و نیروهای واپسگرا را منزوی کنیم. "اتحاد و مبارزه" سیاست حزب توده ایران دربرابر جمهوری اسلامی بوده و هست. از این سیاست در یک دوران 1362 تا 1370 در بخشی از حزب فاصله گرفته شد که نتایجی تلخ و نامطلوب در همه عرصهها ببار آورد. با در نظر گرفتن همین تجربه بود که "راه توده" از همان زمان آغاز فعالیت خود، در ابتدای دهه هفتاد، بر فشار سنگین سیاسی، روحی و ذهنی که در آن زمان علیه آن وجود داشت غلبه کرده و با بازگشت به "اتحاد و مبارزه" در شرایط دیگری که جمهوری اسلامی در آن قرار گرفته توانست راه را برای تحولات و حضور مشی تودهای در عرصه به روزترین و مهم ترین جنبه های نبرد اجتماعی باز کند. برخوردهای احساسی، اصطلاحاتی نظیر "حکومت آخوندی"، "رژیم ولایت فقیه"، "کاست روحانیت" و ... یا این ادعا که همه جناحها و نیروهای جمهوری اسلامی "سر و ته یک کرباسند"، "سگ زرد برادر شغال است" و مشابه آنها شاید برای برخی تلویزیونهای سلطنت طلب یا نشریات چپ رو خارج از کشور تحلیل و اصطلاحاتی جالب باشد ولی بدرد تدوین سیاست علمی و انقلابی، برای حضور و اثرگذاری در یک جامعه در حال نبرد و تحول نمیخورد. این جامعه را تنها با درک درست سیاست اتحاد و مبارزه - و مهمتر از آن - پیاده کردن دقیق این سیاست در عمل میتوان به پیش برد. این امر مستلزم حداکثر توجه و دقت و مراقبت به آرایش نیروهای سیاسی و حداقل امکانهای تحول مثبت و استفاده از آنهاست. این کار از هر جهت دشوار است ولی چاره دیگری وجود ندارد. آزادیها، و بویژه آزادی کلیه نیروهای مدافع انقلاب و از جمله حزب توده ایران، یکی از نشانههای تثبیت دستاوردها و شرط بدون جایگزین پیشبرد انقلاب است. اما این آزادی اگر شرط تثبیت و پیروزی نهایی انقلاب است، پیش شرط سیاست "اتحاد و مبارزه" نیست. برعکس با پیگیری بر روی سیاست "اتحاد و مبارزه" و کاربست درست آن است که باید شرایط را برای آزادی کلیه نیروهای مدافع انقلاب بتدریج فراهم کرد. اگر درست است که میان آزادی حزب توده ایران و پیشبرد انقلاب رابطه ناگسستنی وجود دارد، بنابراین در مبارزه برای پیشبرد انقلاب و جلوگیری از تحول منفی آن است که میتوان و باید شرایط آزادی حزب را فراهم کرد. با فاصله گرفتن از سیاست "اتحاد و مبارزه" ما به آزادی حزب توده ایران و دیگر نیروهای مترقی کشور نزدیک نمیشویم، از آن دور میشویم. خلاصه کنیم. انقلاب ایران یک دوران گذار را در کشور ما بوجود آورده است که یا با بازگشت به عقب و "شکست" آن پایان مییابد، یا با یک پیشروی و فرارویی به جلو که گذار آن به شکلی دیگر از نظام اجتماعی، و انقلابی از نوعی بالاتر خواهد بود. فاصله میان این دو باید با سیاست "اتحاد و مبارزه" طی شود. تا زمانی که جمهوری اسلامی در این یا آن سمت تثبیت نشده است، در سمت منفی و ارتجاعی و یا در سمت مثبت و مترقی، سیاست "اتحاد و مبارزه" جایگزینی ندارد. این، همان درک درستی است که حزب توده ایران از سیاست خود نسبت به دوران پس از انقلاب 57 داشت و تجربه سی سال اخیر و حتی امروز، بیش از هر زمان درستی آن را به ما نشان می دهد.
تلگرام راه توده:
|