بازگشت   

 واژه نامه سیاسی

 

66 ـ شخصیت، نقش و كيش آن

        

شخصيت ـ در جامعه شناسي به معناي انسان از لحاظ استعدادهاي فردي و وظايف و نقش آن در جامعه است. شخصيت محصول تكامل اجتماعي و حامل مناسبات توليدي ا ست و بخشي از گروه هاي اجتماعي ( قشر، طبقه، ملت و جامعه ) را تشكيل مي دهد. ماركسيسم ـ لنينيسم مقام شخصيت را در جامعه به نحو مشخص با در نظر گرفتن خصلت دوران اجتماعي ـ اقتصادي مربوطه بررسي مي كند. مثلاً در جوامع منقسم به طبقات متخاصم ميان مقام و وضع و امكانات هر شخصيت متعلق به طبقات حاكمه استثمار گر و هر شخصيت متعلق به طبقات ستمكش و محروم تضاد اساسي وجود دارد. درهر دوران اجتماعي ـ اقتصادي معيني نيز اين وضع تغيير مي كند. روشن است كه تنها اجتماع سوسياليستي از طريق الغاي استثمار و مالكيت خصوصي بر وسائل توليد مي تواند امكان شكفتگي كامل شخصيت انساني را با تامين پايه هاي مادي آن فراهم سازد . به وجود آمدن بهترين شرايط براي رشد شخصيت و پرورش همه جانبه فرد و بروز همه استعدادها بر شالوده بهروزي عمومي از وظايف و هدف هاي مهم جامعه سوسياليستي به شمار مي رود.

         نقش شخصيت ها درتاريخ يكي از مسائل مهم جامعه شناسي است. ماركسيسم ـ لنينيسم معتقد است كه تاريخ ثمره فعاليت توده هاي مردم است. توده هاي مردم آفريننده واقعي تاريخ و نيروي تعيين كننده تكامل اجتماعي هستند، زيرا شالوده مادي تكامل تاريخ رشد توليد است و توده هاي زحمتكش نيروي اساسي و مولد تمام نعم مادي هستند و بقاي جامعه بشري بدون كار آنان ممكن نيست. توده هاي زحمتكش محرك اساسي ترقي تكنيك هستند و ترقي تكنيك به تغيير نيروهاي توليدي مي انجامد و اين نيز خود تغيير شيوه توليد را به دنبال مي آورد. توده خلق آن نيروي عمده اي هستند كه سرنوشت انقلاب هاي اجتماعي و جنبش هاي سياسي و آزاديبخش را تعيين مي كنند و سرانجام توده هاي مردم سهمي عظيم در رشد و تكامل فرهنگ و علم و هنر جامعه دارند و به قول گوركي سازنده همه حماسه هاي بزرگ، همه تراژدي هاي روي زمين و سازنده تاريخ فرهنگ جهاني هستند . نقش توده هاي مردم در طي تكامل تاريخ روز افزونست. در نظام سوسياليستي اين نقش و وظايف فوق العاده افزايش مي يابد و تحولات عظيم جامعه كمونيستي در تمام زمينه هاي زندگي فقط از طريق شركت وسيع و فعال و آگاهانه و پرشور توده هاي خلق امكان پذير است. ماركسيسم در عين حال بر آنست شخصيت فرد درتكامل اجتماعي نقش بزرگي بازي مي كند،  اگرچه بدلخواه نمي تواند جريان عيني تاريخ را تغيير دهد. تاييد نقش قاطع خلق در آفريدن تاريخ به معناي نفي و يا بي اعتنايي به نقش شخصيت و تاثير آن بر روي حوادث در تاريخ نيست . يك شخصيت بزرگ مي تواند تاثير عظيم در جريان تكامل تاريخ به جاي گذارد، اگر فعاليت وي با شرايط و قوانين عيني تكامل جامعه تطبيق كند. رهبران توده ها را متشكل مي كنند، فعاليت آن ها را بالا مي برند، در برابر آن ها وظايف مشخصي قرار مي دهند و آن ها را براي انجام اين وظايف تجهيز مي كنند. طبقه پيشرو بدون رهبران شايسته و پيشوايان واقعي نميتواند تسلط سياسي بدست آورد ، دولت را برقرار سازد و با دشمنان موفقيت آميز مبارزه كند. شخصيت بزرگ كسي است كه تمام نيرو و فعاليت خود را در راه پيشرفت جامعه به كار اندازد. به رسالت طبقه پيشرو، به تناسب نيروهاي طبقاتي، به نحوه تغيير شرايط آگاه باشد، به توده مردم تكيه كند، در راه برقراري نظام مترقي اجتماعي كوشش كند.

         خصوصيات شخصي يك رهبر نيز داراي اهميت ويژه است. استعداد، خردمندي، انرژي، ا بتكار و قاطعيت، قريحه سازماندهي و ايمان به آرمان، مهر به مردم محروم و كينه به دشمنان، صداقت و فضائل اخلاقي در اين ميان نقشي به سزا دارد. برعكس برخي صفات مذموم شخصي مي تواند اثرات سوء و عميق بجاي گذارد.

         شخصيتي كه بر خلاف قوانين عيني تكامل تاريخ عمل كند فعاليت او ارتجاعي، ترمز كننده رشد جامعه و بالاخره محكوم به شكست خواهد بود. پس از اين توضيح درباره نقش شخصيت بايد اضافه كنيم كه ماركسيسم ـ لنينيسم ماهيتاً با پرستش شخصيت سازگار نيست. كيش شخصيت عبارتست از تبعيت كوركورانه از شخصيت بزرگ. اعتقاد به قدرت فوق العاده او، مطلق كردن ميل و اراده او، ماركس و انگلس و لنين هميشه از مخالفين سرسخت پرستش شخصيت بوده اند، عليه مبالغه در نقش او، عليه مدح و ثنا و تملق برخاسته اند. آن ها در حيات حزبي، رهبري جمعي را ضامن پيروزي جنبش انقلابي مي دانستند. كيش شخص پرستي و عوامل ناشي از آن يعني نقض اصول رهبري جمعي و دموكراسي درون حزبي و قانونيت سوسياليستي با اصول لنيني زندگي حزبي همساز نيست. كيش شخصيت به معناي كاهش نقش حزب و نقش توده هاي مردم است، جلو تكامل فعاليت ايدئولوژيك، فعاليت خلاق زحمتكشان، ابتكار و شور و حس مسئوليت آنان را مي گيرد. توده مردم را به مجريان بي اراده خداي اعظم كه خود قادر مطلق و انديشمند واحد است مبدل مي كند. تجربه جنبش كمونيستي و اثرات سوء كيش شخصيت استالين و سپس كيش مائو نشان داد كه تا چه اندازه شخص پرستي به ويژه در شرايط حزب حاكم نيازمند و از سرتا پا با ماركسيسم – لنينيسم بيگانه است .

 

67 ـ شمشير داموكلس ( Epee de Damocles )

        

اين عبارت از يك داستان افسانه اي قديمي اساطيري گرفته شده است. بنابر اين افسانه، ديو نيسوس سلطان مستبد سيراكوس شمشير بسيار تيز و برنده اي را بالاي سر داموكلس كه بر او حسد مي برد و رقيبش بود با يك موي اسب آويخته بود به نحوي كه با كمترين حركت و تكان داموكلس ممكن بود مو پاره شود و شمشير سنگين بر او فرود آيد.

         از اين داستان اساطيري عبارت بسيار مصطلح «شمشير داموكلس» گرفته شده كه مقصود از آن در مباحث معمولي سياسي و اجتماعي عبارتست از يك خطر حاد، يك تهديد دائمي كه هميشه موجود است و هر حركت و عكس العملي را دچار مخاطره مي كند. مثلاً مصطلح است كه رژيم ضد دموكراتيك شاه، سازمان امنيت را چون شمشير داموكلس بر فرق آزادي خواهان و استقلال طلبان آويزان كرده، يعني سازمان امنيت حربه و وسيله اي براي ترور و اختناق است و دائماً براي جلوگيري از حق طلبي و آزاديخواهي به صورت خطر دستگيري، توقيف، شكنجه، زندان و اعدام بالاي سر مردم نگهداشته مي شود. يا مثلاً مي گوييم قرضه هاي كشورهاي امپرياليستي همچون شمشير داموكلس استقلال و حق حاكميت و اقتصاد ميهن ما را تهديد مي كنند، در اينجا هم عبارت شمشير داموكلس خطردائمي و تهديد مداومي را مي رساند كه از جانب قرضه هاي خانمان بر باد ده و اسارت آور متوجه استقلال سياسي و اقتصادي كشور مي شود.

 

68 ـ شوينيسم، كسموپوليتيسم، ميهن پرستی

( Chauvinisme , cosmopolitisme , patriotisme )

 

شوينيسم عبارت از سياست ارتجاعي اي است كه هدف آن به زير سلطه كشيدن و برده كردن ساير ملت ها و بر افروختن آتش نفاق و دشمن ملي و برترنمودن ملت خودي و خوار شمردن ساير ملل مي باشد. شوينيسم يك سيستم بورژوايي است و اغلب بر شالوده نژاد پرستي قرار دارد. شوينيسم ازعلاقه و عشق به ميهن كه يكي از شريف ترين احساسات بشريت است سوء  استفاده مي كند، سود و برتري ملت خودي را به ضرر ساير ملل تبليغ مي نمايد، ملل مختلف را در مقابل هم قرار مي دهد، دشمني بر مي انگيزاند، هدف ها و آرمان هاي مشترك زحمتكشان ملل مختلف را به كلي نفي كرده به جاي دوستي و همكاري و اعتلاء و ترقي مشترك همه ملل، برتري و سود يك ملت را عليرغم منافع ساير ملل قرار مي دهد. ارتجاع و استثمار و استعمار از اين سياست براي نفاق افكني در بين ملل و پيشبرد مقاصد طبقاتي سودجويانه و استيلاگرانه خود بهره برداري مي كنند و بدون آنكه كمترين علاقه ملي و عشق ميهني داشته باشند با دامن زدن به تعصب كور و در بند كشيدن ملل ديگرمي كشاند، حق حاكميت و آزادي ساير ملل را نقض مي كند، به ستم ملي ميدان مي دهد، آن را توجيه مي كند، نفرت و كينه ملي را به جاي دوستي و همكاري و آزادي خلق ها و حق حاكميت همه ملل مي نشاند.

         هيئت ها حاكمه ارتجاعي به كرات از اين سياست و روش عليه منافع واقعي و اساسي همه خلق و منجمله ملت خودي استفاده كرده اند. فاشيست ها با اين سياست فاجعه بزرگي ايجاد كردند و آن را دستاويز سلطه جابرانه بر ساير ملل قرار دادند. هم اكنون نيز امپرياليست ها با توسل باين شيوه بين ملل نفاق و دشمني ايجاد مي كنند، يكي را به جان ديگري مي اندازند و از آب گل آلود به نفع خود ماهي مي گيرند.

         منافع اساسي، هدف ها و آرمان هاي همه خلق ها مشترك و همگون است. زحمتكشان هيچگونه دشمني با هم ندارند. اعتلاء و ترقي يكي، ضعف و انحطاط و سر شكستگي ديگري را ايجاب نمي كند. دشمن همه امپرياليسم و ارتجاع است. شوينيست ها با پنهان كردن اين واقعيت اساسي به امپرياليسم و ارتجاع خدمت مي كنند.

         در نقطه مقابل شوينيسم تئوري و سياست كسموپوليتيسم قرار  دارد كه آن را «جهان وطني» ترجمه كرده اند. اين تئوري بي علاقگي كامل و عدم توجه به منافع ميهني، به خلق خودي، به فرهنگ ملي و به سنن و تاريخ آن را تبليغ مي كند. اين نيز يك تئوري بورژوايي ارتجاعي است. در اين زمينه اصولاً شخصيت ملي و حاكميت ملي وضرورت مبارزه به خاطراستقلال و سربلندي ملي نفي مي شود. طرفداران اين نظريه گاه خواستار يك حكومت جهاني مي شوند كه البته مستقيماً به معناي تسلط امپرياليست ها بر ساير ملل و كشورهاست.

         در كشورهاي جهان سوم در ممالكي كه تحت سيطره امپرياليست ها و استعمارگران قرار دارند،  خواست استقلال ملي به قدري ريشه دوانده كه مبلغين كسموپوليتيسم كمتر جرات مي كنند آشكارا از اين تئوري دفاع كنند. آن ها كمتر امكان دارند از اين طريق مبارزه حقه ملي عليه امپرياليسم را خلع سلاح نمايند. در هر حال شوينيسم و كسموپوليتيسم هر دو، از آنجا كه در عمل مبارزه ضد امپرياليستي را نفي مي كنند، براي نهضت هاي ملي و آزاديبخش خطرناكند.

         خطر شوينيسم ناشي از تبليغات زهر آگين و سخيف، از آرمان هاي والاي ميهني و ملي و طبقاتي و انساني خود دفاع كرده پرچم ميهن پرستي و انترناسيوناليسم پرولتري يا همبستگي بين المللي زحمتكشان را در راه هدف مشترك در اهتزار نگاه مي دارند.

         ميهن پرستي پرچم ما در مبارزه عليه شوينيسم و كسموپوليتيسم است. كمونيست ها همواره با قهرماني هاي خود نمونه هاي الهام بخش ميهن پرستي را به جوامع خود در همه كشورها عرضه داشته اند. ميهن پرستي يعني عشق و علاقه به ميهن و به خلق. طبقات استثمارگرهميشه نشان داده اند كه در مقابل منافع تنگ نظرانه طبقاتي خويش به آساني منافع ملي را قرباني مي كنند، در حالي كه توده هاي مردم زحمتكش همواره پرچمدار ميهن پرستي واقعي تا آخرين مرز ايثار بوده و هستند. ميهن پرستي يعني مبارزه به خاطر استقلال اقتصادي و سياسي كشور، عليه هر نوع بردگي و بهره كشي از آن، يعني پيكار به خاطر سربلندي ملي و تكامل ارزش هاي مادي و معنوي ميهن، به خاطر فرهنگ و سنن مترقي، يعني نبرد براي بهروزي وسعادت توده هاي مردمي كه در اين خاك زيست مي كنند.

         در زمان ما كه امپرياليسم از كليه وسائل فني و علمي و شيوه هاي تبليغاتي و نفوذ فرهنگي و رواج فساد و انحطاط و  غيره استفاده مي كند، ستمگري بر يك ملت و استثمار آن ممكن است چنان شكل و دامنه اي به خود بگيرد كه شخصيت ملت را به درجات و اشكال مختلف از آن سلب نمايد. اين يك خطر جدي عليه موجوديت ملي است. تنها مبارزه براي آزادي و استقلال ملي مي تواند اين كوشش شيطاني براي سلب شخصيت ملي را محدود كرده و سپس اين شخصيت را احياء نمايد. از جانب ديگر ملتي كه در راه آزادي و استقلال يعني عليه ستمگري و استثمار و بالنتيجه عليه سلب شخصيت خويش نبرد مي كند مي تواند و بايد با ملل ديگري كه آزاد شده اند و يا در راه آزادي و استقلال خود مبارزه مي كنند مناسبات برادرانه و دوستانه داشته باشد و اين همان مسئله دوستي و همكاري انترناسيوناليستي ميان ملل و زحمتكشان است.

 

 

        

  مقاله در فرمات PDF :                                                                                              بازگشت