راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

جنبش اسمعیلیه
پدر خوانده شیعه
اثنی عشری درایران
احسان طبری

مقدمه – منشأ پیدایش – اصول عقاید- سازمان- اسلوب تبلیغ - مراكز قدرت تروریسم- جا و اهمیت تاریخی
 

جنبش اسمعیلیه یا ملاحده یكی از بزرگترین و شاید بزرگترین جنبش متشكل و فعال ایرانی در بحبوحه ی قرون وسطی است. این جنبش قریب 400 سال در ایران پائید و حتی 80 سال پس از انقراض فاطمیان مصر كه زمانی تكیه گاه سیاسی آن محسوب می گردید در دژهای ملحدان اسمعیلی دوام آورد. زمانی این جنبش در میان روشنفكران ایرانی ( مانند بلعمی وزیر، جیهانی وزیر، رودكی، شهید بلخی،‌ فردوسی، ابوریحان بیرونی، ابو علی سینا، ناصر خسرو و دیگران) نفوذی داشت و از انواع اشكال مبارزه از مسالمت آمیز تا قهرآمیز را آزمود و درهر زمینه تجاربی گرد آورد. بررسی این جنبش برای رزمندگان امروزی خالی از فایده نیست. حتی برخی از تجارب اسمعیلیان ( مثلا در زمینه ی شیوه ی تبلیغ ) می تواند جنبه جالب و سودمند خود را الی یومنا هذا حفظ كند. شمه ای كه در اینجا درباره این جنبش نگاشته می شود با همه كوتاهی خود پژوهش های متعددی را در مهم ترین و جالب ترین نكات خود منعكس می كند و اندیشه های عمده را برای تحلیل این پدیده ی مهم تاریخ كشور ما بدست می دهد . منابع عمده محققان بسیار اروپائی و ایرانی در مورد اسمعیلیه بویژه جامع التواریخ رشیدی و جهانگشای جوینی است. درباره این فرقه كتب متعددی نوشته شده و ما در نگارش این بررسی از كتبی استفاده كردیم كه در خاتمه این مقال ذكر شده است.

منشأ‌ پیدایش- اسمعیلیه در ظاهر امر یك جنبش دینی و الحاد آمیز است و از شعب و فرق مذهب اسلام به شمار می رود. ولی در واقع اسمعیلیان بویژه قرمطیان پا را از حدود دین اسلام فراتر هشته بودند و عناصری از آئین های الحاد آمیز ایرانی و غیر ایرانی را به خود جذب كرده بودند.
امام ششم شیعیان "جعفر صادق" را فرزندی بود بنام "اسمعیل" كه در سال 133 هجری در گذشت، پیش از مرگ خود امام كه در 148 هجری واقع شد.
پس از جعفر صادق،‌ به زعم شیعه اثنی عشری، ‌امام موسی كاظم امامت یافت ولی اسمعیلیه بر آن بودند كه امام بر حق و ” سابع تام “ كه ” دور هفت “ بدو تمام می شود ( زیرا هفت در دستگاه وجود عددی است مقدس و اسرار آمیز) همانا اسمعیل است. قرامطه كه در بسیاری نكات معتقداتی عین اسمعیلیه دارند، ” سابع تام “ اسمعیل را كه قبل از امام در گذشته بود نمی شمارند،‌ بلكه به نظر آنها فرزندش محمد بن اسمعیل پس از مرگ امام ششم سمت امامت یافته است. قرامطه محمد بن اسمعیل را نه تنها امام بلكه پیمبر اولی العزم می دانسته اند . باری شخصی بنام میمون بن دیصان اهوازی ملقب به القداح در خوزستان و عراق و شام به دعوت این آئین پرداخت و این قداح مبلغی به نام خلف را به ری، قم ،‌ كاشان و طبرستان فرستاد و او در این نقاط پیروانی گرد آورد كه به خلیفه شهرت یافتند. كار اسمعیلیه بویژه از آنزمان بالا گرفت كه مردی بنام عبید اله مهدی معروف به ” صاحب مغرب “ و ” قیم الامر “‌ كه نسب به اسمعیل می رساند و خود را علوی می خواند دعوت آشكار كرد. مركز عمل وی در دیار مغرب بود. وی خویش را ” مهدی آل علی “‌اعلام داشت و دولت اغالبه ی مغرب را بر انداخت و در 297 هجری در قیروان مركز قدرتی دائر كرد. عبید اله مهدی سر سلسله فاطمیان است و آنها توانستند در سال 358 هجری در زمان خلافت المعز فاطمی مصر را به تصرف در آورند و پایتخت را از قیروان به قاهره ببرند و در قبال خلفا عباسی بساطی بگسترند و با آنان به رقابتی سخت و خونین بپردازند كه داستانی شگرف در تاریخ دارد. اسمعیلیه در ایران از همان آغاز پیدایش ،‌ چنانكه گفتیم سخت سرگرم فعالیت بودند و مبلغان ( دُعاه) فراوانی به اكناف وطن ما گسیل می داشتند. ما درباره ی مشاهیر این دعاه بموقع خود سخن خواهیم گفت. قبل از آنكه جنبش اسمعیلیه جان گیرد،‌آئین همانند آن، ‌یعنی آئین قرمطیان در بحرین و یمامه و فارس كرّ و فرّی داشت. جنبش قرمطی در سالهای 270 پدید شد و حداقل 30 سال قبل از پیدایش حكومت فاطمیان قیروان و 90 سال پیش از تأسیس خلافت فاطمی در مصر وارد عرصه شده بود و قریب 30 سال از پیدایش این خلافت راه افول پیمود. منظور از این سخن آنست كه جنبش اسمعیلی و قرمطی در دورانی همزمان بودند و دوران طلوع نخستین با افول دومین مقارن است. شایان ذكر است كه دشمنان كیش اسمعیلی آنرا پیوسته قرمطی می خوانده اند و وقتی كه محمود غزنوی می گفت كه ” انگشت گرد جهان كرده ام و قرمطی می جویم “ مقصدش اسمعیلیان و حتی كلیه ی كسانیست كه مهرآل علی در دل داشتند. در آغاز بین قرمطی و اسمعیلی از جهت اسلوب مبارزه نیز اختلاف بود. قرمطیان معتقد به ” قیام به سیف “ ( مبارزه قهرآمیز) و قتل و حرق مخالفان بودند، اسمعیلیه بعد ها به این روش گرویدند .

اصول عقاید اسمعیلی

باطنی گری – اسمعیلیه به تأویل احادیث و آیات می پرداختند و ظاهر را اساس نمی گرفتند و استناد باین حدیث نبوی می كردند كه ” انّ هذا القرآن انزل علی سبعة احرف لكل حرف آیه منها ظهر و بطن “ ‌یعنی ” همانا این قرآن به هفت حرف نازل شده و هر حرفی را آیتی است و هر آیه ای را درونی و برونی “ و سپس به سیزدهمین آیه سوره ی قرآن استناد می جسته اند كه ” باطنه فی الرحمه و ظاهر من قبله العذاب “ یعنی ” درونش پر از رحمت است و ظاهرش رو به جانب شكنجه و عذاب دارد “. بدین ترتیب تأویل آیات را موجه می ساختند و گرونده را نسبت به معنای ظاهری و محتوی واقعی آیات و خود احادیث مشكوك می كرده اند. یعنی عملا قید این آیات و احادیث را از پای بر می داشته اند و دست خود را برای دعوی آنچه كه بخواهند باز می گذاشته اند.

مهدی گری – اسمعیلیه به اصل ظهور برای تقدیس پیشوایان خود تكیه می كرده اند . مستند آنها این حدیث نبوی بود كه ” لو بقی من الدنیا یوم واحد یطول اله ذلك الیوم حتی یخرج من اهل بیتی رجلاء یعلاء الارض عَد لا و قِسْطا كما ملأت ظلما و جورا “ یعنی ” اگر از جهان تنها یك روز نیز بماند خداوند آن روز را چندان دراز خواهد ساخت تا مردی از خاندان من بپای خیزد و جهانی را كه از جور و ستم انباشته است از عدل و داد پر سازد “ . اصل معرفت، معرفت امام زمان است و خداشناسی و جهان شناسی نیز به عقل نیست بلكه به تعلیم امام است. حسن بن صباح پیشوای فرقه نزاریه كه ذكرش را خواهیم آورد عادتاً بحث خود را با این سخن آغاز می كرد: ” خرد بس یا نه ؟‌ “ آیا عقل برای پی بردن به همه ی حقایق كافیست و چون عادتاً ‌پاسخ نمی شنید كه عقل برای پی بردن به كنه حقایق امور كافی نیست لذا پاسخ می داد پس آدمیزاد را معلمی باید و آن معلم كه راهنمای جان ماست امام زمان است.
كیش اعداد – اسمعیلیه تحت تأثیر عقاید فیثاغورثی و نظایر این عقاید به كیش اعداد معتقد بودند. اعداد5 و 7 و12 24 و 30 برای آنها اهمیت داشت. بمناسبت عدد5 به 5 حد جسمانی و روحانی معتقد بودند. عدد 7 را ارزشی خاص بود و به همین جهت امام هفتم را سابع تام می دانستند و ” دور هفت “‌را بدو مختوم می كردند. آنها می گفتند وجود هفت آسمان و هفت زمین و هفت دریا و هفت سیاره و هفت روز خلقت و هفت آیه در سوره ی فاتحه و هفت عضو در بدن و هفت حفره درصورت انسانی ( دو چشم ، دو گوش ، دو منخرین و دهان ) خود رمزی از اهمیت ویژه ی عدد هفت است. هفت اصل وجود عبارتست از خالق، مخلوق،‌ عقل كل ، نفس كل، هیولا اولی، مكان و زمان. تعداد انبیا ناطق نیز هفت است: آدم، نوح، ابراهیم، موسی ،‌مسیح ، محمد ،‌محمد بن اسمعیل و تعداد انبیا صامت یا امان نیز هفت است: علی، حسن، ‌حسین، ‌زین العابدین، باقر، ‌صادق، ‌اسمعیل. خلق نیز از جهت تقرب خود به ذات باری بر هفت دسته اند: نبی، ‌امام یا اساس، وصی، ‌حجت،‌ باب، داعی، مستجیب. عدد دوازده كه برابر با دوازده ماه است نیز عددد مهمی است و پس از مقام وصی مقام حجت های دوازده گانه بود كه پنج تن از آنها پیوسته ملازم وصی بودند. و چون جهان را به 7 جزیره تقسیم می كردند و برای هر جزیرده حجتی بود لذا آن هفت تن حجت هر یك مأمور اداره ی جزیره ای بودند. عدد 24 برابر با ساعات شبانه روز است و عدد سی با ایام ماه. تعداد باب ها ( كه آنها را داعی الدعاه نیز می خواندند ) كه در زیر سرپرستی یك حجت قرار داشته اند سی و تعداد دعاه كه در زیر سرپرستی یك داعی الدعاه یا باب قرار داشته اند 24 بود .

رابطه با فلسفه – نكته ی جالب و مترقی در اصول عقاید اسمعیلی رابطه ی مثبت آنها با فلسفه بود. آنها فلسفه و دین را مكمل یكدیگر می شمردند و فلاسفه ی بزرگ از قبیل افلاطون و ارسطو را همانند انبیا می دانستند و می گفتند كه ” سیاست عامه “ از آن پیمبران است و ”‌حكمت خاصه “‌از آن فلاسفه. در دوران نخست انتشار كیش اسمعیلی كه به علت آزاد اندیشی متداول در ایران، اسمعیلی ها با سهولت نسبی می توانستند نظریات خود را پخش كنند، ‌یكی از امور آن ها پخش فلسفه یونان بود و كوشش برای تعلیم موازین عقلی و فلسفی به گروندگان و مستجیبان. به همین جهت این فرقه ”‌ تعلیمه “ لقب یافت. از جرگه های آنهاست كه فیلسوف سترگ ایران و خاور زمین "ابو علی سینا" برخاست . درباره ی نظریات اسمعیلیه براون می نویسد :
” در واقع آئین واقعی آنها ( كه تنها به اهل آن مخصوص بود ) فلسفی و التقاطی است و بسیاری از سیستم های ایرانی و سامی و چیزهائی از اندیشه های نو افلاطونی و نو فیثاغورثی را به قرض گرفته اند “ ( تاریخ ادبی ایران – به انگلیسی – چاپ دانشگاه كمبریج، 1957 ، صفحه ی 197 ).

سازمان
هیرارشی – چنانكه گفتیم اسمعیلیه یك سلسله مراتب منظم و اكید داشتند. بر رأ‌س این سلسله مراتب خلیفه قرار داشت و او حجت های خود را به 7 جزیره می فرستاد و پس از حجت باب الابواب و یا داعی الدعاه بود كه مأمور بحر بودند و سپس داعی كه آنها را به مطلق و مأدون تقسیم می كردند. مطلق حق تبلیغ نداشت و مأدون داشت و سپس مقام مستجیب می رسید. در سازمانی كه حسن بن صباح ایجاد كرده بود بر رأس سازمان داعی الدعاه یا شیخ الجلیل بود و سپس داعی كبیر و آنگاه داعی و اعضا ساده جمعیت را ” رلفیقان “‌ یا ” لاحقان “ یا ” فدائیان “ می خواندند .
سازمانها – در تواریخ از چند واحد سازمانی نام برده می شود مانند دعوت خانه كه اعضا آن حق عضویت می پرداخته اند و فراموشخانه كه انجمن های سری اسمعیلی بود و نیز روزهای دوشنبه و پنجشنبه داعی الدعاه مجالس عامه و خاصه برای بحث و مناظره تشكیل می داد . برای اداره این سازمان ها و مجالس مبلغی بنام حق النجوی به میزان سه دینار و ثلث از اغنیا و سه درهم و ثلث از فقرا می ستاندند . پنهانكاری و كتمان سر از اصول مسلمه سازمان های اسمعیلی بوده است .

اسلوب تبلیغ
اسمعیلیه در كار تبلیغ استاد بودند و قواعد آن را تنظیم كرده بودند. تبلیع به پنج مرحله تقسیم می شد:
1 – مرحله ی تقریس – یعنی جستجو برای پیدا كردن شخص مناسب و مساعد برای قبول نظریات اسمعیلیان.
2 – مرحله ی تأسیس – یعنی مرحله ای كه مبلغ می كوشید با شخص مناسب دوست شود و تماس زندگی حاصل نماید.
3 – مرحله ی تشكیك – یعنی مرحله ای كه مبلغ بتدریج می كوشد در عقاید شخصی كه مورد تبلیغ اوست رخنه كند، تناقضات معتقدات او را بیرون بكشد، ‌خطاهای فكری او را نشان بدهد بدون آنكه عقاید واقعی خود را بیان كند .
4 – مرحله ربط – یعنی مرحله ای كه داعی و مبلغ بتدریج عقاید خود و اهمیت و هویت فكری خویش را برای شخص مورد تبلیغ افشا می كند . در این مرحله معمولا داعی شخص مورد تبلیغ را به قید قسم به ” كتمان سرّ “ وامیدارد .
5– مرحله ی تعلیق – یعنی مرحله ای كه مبلغ شخص مورد تبلیغ خود را به سازمان اسمعیلی وابسته می كند و باو نام ” مستجیب “ می دهد و او را وارد خاندان اسمعیلی جهان می سازد.
حسن صباح پیشوای ” دعوت جدید “‌علاوه بر این اسلوب های تعقلی برخی اسلوبهای دیگر نیز برای ایجاد ایمان در طرفداران خود بكار می برد و از آنجمله استفاده از مخدرها بویژه حشیش بود. داستان بهشت الموت معروف است و این داستان را ماركوپولو در سفرنامه ی خود آورده است. توضیح آنكه فدائی را بیهوش می ساختند و حشیش بسیار باو می نوشاندند و سپس او را به جائی نزهت افزا كه نمونه ای از غرفات و روضات بهشت بود می بردند و پس از آنكه مدتی در آنجا او را درعیش و نوش نگاه می داشتند، ‌باز بیهوش كرده بجای نخست باز می گرداندند. فدائی چون به هوش می آمد آنچه كه گذشته، مانند رویائی زنده و واقعی در نظرش مجسم بود. پس به او می گفتند كه تو بهشت را دیده ای و اینك اگر خواستار بازگشت بدان بقعه خرم هستی باید از فداكاری باز نایستی. مرگ تو این بار شرط ورود در این ساحت دل انگیز و زندگی ابدی در آنست. در اثر همین باور ها بود كه می گویند گاه مادر یك فدائی وقتی می دید او زنده از ” مبارزه “ باز گشته است از غصه می گریست.
شایان ذكر است كه اصولا اسلوب حسن كه مانند قرامطه كهن ” قیام بسیف “ را جانشین تبلیغ مسالمت آمیز كرده بود هم در مبارزه و هم در تبلیغ با اسلوب پیشینیان او ( دعوت قدیم ) فرق داشت. از دوران دعوت قدیم كه تا پیش از پیدایش سلسله محتشمان صباحی به ریاست حسن در الموت و لمبه سر طول كشید مبلغان و داعیان نامبردار در خاك وطن ما فعالیت می كردند و برخی از آنها جان خود را بر سر تبلیغ كیش خویش نهادند.
یكی از نخستین دعاه بزرگ اسمعیلی ابوحاتم الرازی است كه بدست او شاهان و امیرانی مانند اسفار بن شیرویه و مرداویج و یوسف بن ابی الساج عامل نیرومند شهر ری اسمعیلی شدند. داعی معروف پس از او محمد بن احمد النسفی است كه توانست احمد سامانی پادشاه وقت را به كیش اسمعیلی جلب كند .
داعی نامبردار دیگر شاعر و فیلسوف و نویسنده ی كبیر ما "ناصر خسرو علوی قبادیانی" است كه حجت جزیره خراسان بود و مردم را به ” میانجی زمان المستنصر بالله خلیفه ی فاطمی “ دعوت می كرد و پیروانش ناصریه لقب یافتند. وی مدت چهل سال در قریه یمكان از چنگ دشمنان متواری بود و قصایدی فصیح، ‌عمیق، ‌پر سوز و دل انگیز در دفاع از عقاید خود سروده است. داعی دیگر كه پس از ناصر شهرت یافت احمد بن عبدالملك عكاش است كه دعوتخانه های اسمعیلی را ایجاد كرد. عكاش یكی از آخرین داعیان دعوت قدیم است و دوران او مقارن بود با زمانی كه دیگر عصر آزاد اندیشی سامانی و آل بویه و آل زیار درایران پایان یافته و سلطانان سلجوقی عرصه را بر جان ها و دل ها تنگ ساخته بودند. سلطان محمد سلجوقی عكاش را كشت. سپس نعش او را هفت روز آویخت. آنگاه فرمود آنرا تیر باران كنند و سپس بسوزانند. برای قتل عكاش به دستور سلطان تعبیه های عجیب كرده بودند . گروهی رندان و اوباشان،‌ به رسم آنزمان در برابر او كه به سوی دار می رفت،‌ رقص كنان و ” حراره “‌ ( سرود ) خوانان می رفتند . سرود آنان چنین بود:
” عكّاش عالی ،‌ جان من ، عكاش عالی !
میان سر هلا لی
ترا با دز چكارو ؟ “
داعی دیگری كه نامش در تاریخ آمده مؤید الدین شیرازی است كه موفق شد ”‌ با كالیجار “ از امراء ‌معروف بوئی را بسوی كیش اسمعیلی جلب كند ولی سرانجام نفی بلد شد. سرانجام نوبت به حسن می رسد كه رسمی جدید می گذارد. براون درباره ی داعیان اسمعیلی می نویسد :
” دعاه مبلغین ماهر و فداكار و با دانش عمیق درباره قلب انسانی بودند و بر اسلوبی تسلط داشتند كه به كمك آن آئین خود را به بهترین نحو می توانستند در دماغ متنوع ترین كاراكترها القا كنند “ ( تاریخ ادبی ایران – جلد 2 – صفحه ی 196 ).

مراكزقدرت
اسمعیلیه در ایران و خارج از ایران دو مركز مهم قدرت ایجاد كردند.
مركز اول قدرت در مصر – چنانكه گفتیم فاطمیه شمال افریقا در زمان المعزالدین ( 358 ) از قیروان به قاهره منتقل شدند و بدست جوهر صیقلی مملوك و سردار خود سلطنت آل طولون را در مصر بر انداختند. خلافت خود را در مصر بر پای ساختند و تا سال 567 كه صلاح الدین ایوبی آنها را منقرض كرد و حكومت ممالیك را در این كشور دائر نمود حكومت آنها در مصر برقرار بود. سازمان های اسمعیلی در ایران تا زمانیكه حسن صباح ” دعوت جدید “‌ خود را اعلام نكرده بود با آنها در ارتباط بودند و از آنها دستور و الهام می گرفتند. فاطمیان مصر رقبا سرسخت عباسیان بودند و برای اشاعه نظریات خود زر و سیم بسیار پخش می كردند و زمانی نیز در سال 450 ابوالحارث بساسیری یكی از سرداران آنها بغداد را متصرف شد و خلیفه القادر بالله را مقید كرد، و لی سرانجام طغرل سلجوقی بغداد را گرفت، ‌خلیفه را رهاند و بساسیری را كشت.
اسمعیلیه ایران از زمان حسن ( ملقب به سیدنا ) از اسمعیلیه مصر رویگردان شدند. علت آن بود كه پس از المستنصر با لله خلیفه فاطمی بین فرزندانش نزار و مستعلی رقابت در گرفت. مستعلی بر برادر مستولی شد ولی حسن به دفاع از نزار كمر بست و چنانكه گفتیم ”دعوت جدید“ را بنام نزار آغاز كرد و حساب خود را از مصر جدا ساخت. دامنه نفوذ فرقه نزاریه از ایران تا شامات (سوریه) گسترده می شد و از این جهت ملاحده ی سوریه از الموت الهام می گرفتند .

مركز دوم قدرت در الموت – بدینسان حسن پایگاه نوین قدرت در ایران بوجود آورد و در نقاط مختلف ایران شام ” محتشمان صباحیه “ ‌فرماندهان قلاع نیرومندی شدند كه مركز قدرت اسمعیلیه بود. تاریخ صعود حسن به قلعه ی الموت 6 رجب 483 است. حسن بن صباح حمیری كوفی اصلا عرب نژاد است و بقول ابن اثیر در ریاضی و حساب و نجوم سحر و جادو دست داشت و با حسن بن عكاش مشروح در فوق بیعت كرده بود. اسمعیلیه در سراسر ایران دژهای فراوانی را تصرف كرده و آنرا پایگاه مقاومت قرار دادند. از آن قبیل است لمبسر و گرد كوه و میمون دژ الموت و شاهْدِ ژْوتون و طبس و زوزن و شمكوكه و استون آوند و اردهان و غیره. حسن در 26 ربیع الاول 518 در زمان سنجر در گذشت و كیا بزرگ امید محتشم لمبسر را جانشین خود ساخت. سلسله خداوندان الموت تا سال 654 یعنی 177 سال طول كشید . حادثه جالب در احوال این سلسله آنست كه در زمان نواده بزرگ امید كه چهارمین خداوند الموت است یعنی حسن بن محمد بن بزرگ امید ( متوفی 560 ) وی دعوت جدیدی را آغاز نهاد بنام ” دعوت قیامت “‌ و بقول معروف ”‌اباحث آشكار ساخت “ . ولی نواده این شخص بنام جلال الدین حسن نومسلمان ( متوفی 618 ) برسم قدیم و تظاهر به اسلامیت بازگشت. چنانكه گفتیم ركن الدین خورشاه آخرین خداوند الموت در سال 654 در برابر جنبش هلاكو شكست خورد و از قلعه بزیر آمد و تسلیم فاتح مغول گردید . یكسال پس از تسلیم خود شاه خود او و سپس خاندان او بدستور هلاكو بقتل رسیدند و سپس كشتاری عجیب از اسمعیلیان ایران و شام و مصر شد و ریشه این طایفه بر افتاد.
تروریسم
دشمنان اسمعیلیه با این كیش نبردی سخت بیرحمانه می كرده اند. قضاوت یكی از بزرگترین دشمنان اسمعیلیه خواجه نظام الملك درباره این طایفه چنین است :
”هیچ گروهی شوم تر و بد فعل تر از این قوم نیست كه از پس دیوارها بدی این مملكت میسگالند و فساد دین می جویند و گوش به آواز بد نهاده و چشم بچشم زدگی . اگر نعوذ با لله دولت قاهره را آسیبی آسمانی رسید، ‌این سگان از بیغوله ها بیرون آیند و بر این دولت خروج كنند و دعوی شیعیت كنند و مدد و قوت ایشان بیشتر از روافض و خرمدینان باشد و هر چه ممكن بود از شر و فساد و بدعت هیچ باقی نگذارند و بقول دعوی مسلمانیب كنند و لیكن به معنا عقل كافران دارند. باطن ایشان بر خلاف ظاهر باشد و قول بر خلاف فعل. دین محمد را هیچ دشمن بدتر از ایشان نیست و ملک خداوند را هیچ خصمی از ایشان شوم تر نیست. “
خواجه نظام الملك سخت با كینه و بغض درباره اسمعیلیه نوشته است و مسلما این قضاوت ناشی از عملی سخت تر و بغض آلودتر بود. بیهوده نیست كه تروریست های اسمعیلی،‌ چنانكه خواهیم دید، به او و فرزندانش را به عنوان بدترین دشمنان اسمعیلیه ابقاء نكردند.
طی تاریخ خلفا و سلاطین و وزرا بسیا ربا اسمعیلیه در افتادند، كشتار كردند،‌ علیه آنها و برای اثبات علوی نبودن پیشوای آنها عبیداله مهدی محضر ها نوشتند و تكفیرها نمودند و از آن جمله خلفا عباسی در سالهای 402 و 444 هجری طی محضر های مستند اعلام داشتند كه فاطمیه فرزندان القداح ایرانی هستند و نه اسمعیل علوی یا فاطمه ی بنت رسول. اسمعیلیه برای خاموش ساختن این موج ظلمانی دست به ترور زدند. آنها المسترشدبالله خلیفه عباسی را در 17 ذی القعده ی 529 در شهر مراغه و الراشد بالله خلیفه دیگر عباسی را در اصفهان تروركردند و از آن تاریخ به بعد خلفا ” از بیم باطنیان محتجب گشتند “ . آنها خواجه نظام الملك دشمن سر سخت خود و فرزندانش احمد را (در بغداد)،‌ فخر الملك را (در نیشابور) ترور كردند. برخی را تنها با تهدید خاموش می ساختند. از آن جمله است سنجر بن ملكشاه سلجوقی كه قصد مبارزه با آنان داشت، پس بامدادی كه از خواب برخاست در كنار تخت خود دشنه ای بر زمین كاشته یافت و همراه آن نامه ای دید . در این نامه نوشته شده بود كسی كه می تواند این دشنه را در زمین سخت بكارد در سینه ی نرم سلطان آسان تر خواهد توانست. سنجر پس از این حادثه مرعوب شد و دست از پا خطا نكرد. می گویند فخر رازی متكلم و خطیب و دانشمند معروف را نیز بدین سان به سكوت واداشتند. حامیان دین و دولت گاه در اثر این تهدید ها مجبور می شدند لحن سخن را به سود اسمعیلیه تغییر دهند و چون علت تغییر از آنها سئوال می شد ، به تعریض می گفتند كه دیشب بر این امر ” برهانی قاطع “ دیده اند . تروریسم موجب شد كه بیم و هییت اسمعیلیه در دل ها نشست و تقریبا واكنشهای خشن علیه آنها قطع شد و از قصد حمله به قلاع ملاحده انصراف حاصل گردید. فدائیان اسمعیلی كه در همه جا رخنه داشتند و شبكه ی وسیع و فعال و مؤثر آنها در شرق و غرب و جنوب و شمال كشور از ایران تا شامات در كار بود تا زمان حمله ی تاتار عملا سیطره معنوی كیش خود را در ایران مستقر ساختند .
پس از آنكه الموت سقوط كرد، دیگر در كشور ما جنبشی دارای همه مختصات جنبش اسمعیلیه بویژه در دوران ” دعوت جدید “ ظهور نكرد ولی تأ‌ثیرات معنوی و اسلوبی وی تا دیر زمانی باقی ماند .

جا و اهمیت تاریخی
چنین است وصفی كوتاه از تاریخ پر شور اسمعیلیه. تردیدی نیست كه برای بررسی این جنبش نگاشتن كتابی لازم است و در مقاله ای كوتاه جز بیان فهرست وار از وقایع و اشخاص ممكن نیست ولی همین مختصر نیز نشان می دهد كه اسمعیلیه هم از جهت ایدئولوژیك و هم از جهت سازمانی و هم از جهت موفقیت های عملی یكی از جالب ترین فرق مذهبی،‌ سیاسی و اجتماعی تاریخند .
جنبش اسمعیلی را باید بحساب جنبش مردم ایران علیه سیطره خلفای عباسی و چاكران آنان، امیران و سلاطین و اشراف ایرانی گذاشت. این جنبش قشرهای فقیر و متوسط شهر و دهقانان را در بر می گرفت. جنبش چهره خود را در دو دوران دعوت قدیم و دعوت جدید تغییر می دهد. در دعوت قدیم شیوه عمده تعلیم و تبلیغ است. درست است كه در این دوران نیز سخت گیری های وحشیانه ای نسبت به اسمعیلیان می شود (مانند قتل عام اسمعیلیان در سال 331 در زمان نوح بن نصر سامانی و تداركات عضدالدوله بوئی برای حمله به مصر و بر انداختن فاطمیان)، ولی نبرد واقعی را با آنان سلطان محمود غزنوی و سپس بویژه سلجوقیان آغاز می كنند. طغرل و ملكشاه و سلطان محمد سلجوقی هر یك ضربات سنگینی بر اسمعیلیان وارد می سازند. تغییر روش هیئت های حاكمه در ایران كه بنا به الهام و اصرار خلفا عباسی انجام گرفته بود اسمعیلیه را وا می دارد كه دست به روش های قهر آمیز بزنند. اگر در دوران دعوت قدیم بیشتر توجه اسمعیلیان به روشنفكران و رجال دولتی است، در دوران دعوت جدید توجه آن ها به جلب دهقانان و فقرا است و لذا اسلوب تعقلی و راسیونالیستی تبلیغ دوران اول به اسلوب های دیگری كه می توانست در توده های عقب مانده و جاهل و مذهبی آنروزی مؤثر گردد بدل می شود. بجای مردان فكر و احتجاح مانند ناصر خسرو، مردان عمل و پراتیك از نوع حسن به میدان می آیند. تروریسم به حربه ی نبرد مبدل می شود. حسن رابطه با مصر را هم می برد و از آن تاریخ جنبش اسمعیلی به جنبش قهر آمیز توده ها علیه خلافت و سلطنت و اشرافیت بدل می شود. اسلوب جدید مبارزه توانست رعبی عظیم در دل ها بیفكند ولی روشن بود كه جنبش اسمعیلی نمی توانست بعلت خطاهای فكری و اسلوبی خود دوام آورد. محتشمان اسمعیلی خود را در قلعه محصور ساختند و پس از آنكه پیشوای پر عزم و ابتكاری مانند حسن و جانشین لایق او بزرگ امید را از دست دادند، دیگر نتوانستند به كار خود رونقی در خورد بدهند. با اینحال اگر لشكر جرار مغول به ایران نمی آمد،‌ روشن نبود كه امراء محلی بتوانند بر خداوندان الموت غلبه كنند. از جهت ایدئولوژیك جنبش اسمعیلی موجی است از جنبش تشیع به عنوان پرچم مسلكی و مرامی ایرانیان علیه خلافت. درست است كه دین اسمعیلی در ایران فاتح نشد ولی كیش اثنی عشری سرانجام پیروز گردید و از آن جهت باید گفت كه تلاش ها بی ثمر و عبث نیفتاد و با لاخره به جایی رسید .
جنبش اسمعیلی با فعالیت همه جهته خود از مهمترین جنبش های تاریخ است و از اینكه مركز فعال این جنبش و میدان خلاقیت آن ایران بود، مردم سرزمین ما حق دارند بدان ببالند. نام داعیان و مجاهدان اسمعیلی كه در راه آرمان های به شكل نسبی مترقی زمان خود بی باكانه رزمیدند ثبت صحیفه جاوید تاریخ است و می تواند الهام بخش مجاهدان امروزی میهن ما باشد.

 

در نگارش این بررسی از كتب زیرین استفاده شده است :
تاریخ ادبی ایران ، ادوارد براون ، جلد دوم
سیاست نامه ی نظام الملك
تاریخ تمدن در اسلام ، جرجی زیدان ، جلد چهارم
تاریخ مغول از عباس اقبال ، چاپ دوم
غزالی نامه همائی ، چاپ دوم
چجت الحق ابو علی سینا تألیف دكتر سید صادق گو هرین
تاریخ ادبیات ایران دكتر صفا ، جلد 1و 2
تاریخ علوم عقلیه – دكتر صفا

 


راه توده 164 28.01.2008
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت