راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

آخرین بخش جنبش های اجتماعی...
زکریای رازی
فیلسوف بزرگ
ماتریالیست ایران
احسان طبری
 

 

انتقاد ناصر خسرو از " اصحاب هیولی "
اگر ناصر خسرو در مورد طباعیان و دهریان نامی ذكر نمی كند در مورد "اصحاب هیولی" نام دو تن را بصراحت می برد و آن نام ایرانشهری و محمد زكریای رازی است. پیش از ورود در اصل مطلب نخست بنگریم این عبارت " اصحاب هیولی " بچه معناست و از كجا آمده است.
واژه هیولی معرب واژه ی یونانی "اؤله" به معنای شیئی یا ماده آمده است و اصحاب هیولی قاعدتا باید معادل واژه "هیلوزوئیت" باشد كه از همان "اؤله" یونانی و لفظ یونانی دیگر یعنی "زوئه " (یعنی زندگی) مشتق است. هیلوزوئیت ها نخستین ماتریالیست های یونان قدیم بوده اند. لذا این واژه را به یك تعبیر باید با واژه ی "ماتریالیست" یكی دانست. لذا عبارت "اصحاب هیولی" در نزد ناصر خسرو با اصطلاح "مادی" یا "ماتریالیست" در دوران ما كاملا یكسان است و ذكر آنكه ایرانشهری و زكریای رازی اصحاب هیولی بوده اند از این جهت جالب است كه ناصر خسرو محتوی عمده ی تفكر فلسفی این دوتن را "ماتریالیسم" و اصالت هیولی تشخیص می دهد. ناصر خسرو می نویسد:
"اصحاب هیولی چون ایرانشهری و محمد زكریای رازی و جز ایشان گفتند كه هیولی جوهری قدیم بوده است" .
در حالیكه ابوبكر محمد بن زكریای رازی فیلسوف و طبیب و كیمیا شناس معروف ایران(251 – 313 هجری) را همه می شناسیم، حكیم ایرانشهری كه از وی ناصر خسرو تجلیل می كند برای نگارنده تا كنون شناخته نشده. ناصر خسرو او را معلم رازی می شمرد.
وصف زندگی رازی و عظمت مقام او و آثار و افكارش وظیفه این نوشته نیست، زیرا هدف ما در این نوشته بررسی انتقادات ناصر خسرو از ماتریالیسم معاصر اوست. لذا اجرا این وظیفه را بجای دیگر احاله می كنیم ولی همینقدر تصریح می نمائیم كه رازی یكی از خلاق ترین متفكرین قرون وسطی و یكی از برجسته ترین ماتریالیست های خاورزمین است و جا دارد كه ملت ما بداشتن چنین داهی بزرگواری ببالد.
رازی دفاع از علم و ماتریالیسم را در عصری خشن و جاهل با خرید خطراتی مهیب و قبول اهانت های فجیع انجام داد. كسانی مانند ابونصر فارابی، ابن سینا، ابن هیثم، ابن حزم، شهید بلخی، ناصر خسرو، امام فخرالدین رازی و غیره یا كتب و رسالاتی در رد عقاید رازی تألیف كردند و یا او را مورد اعتراضات دشنام آمیز شدید قرار دادند. پژوهندگان تاریخ تفكر فلسفی در ایران موظفند توجه فراوانی به مطالعه ی ارثیه علمی و فلسفی رازی معطوف دارند.

مسئله ی قِدَم هیولی
مهمترین اعتراض ناصر به ایرانشهری و رازی درباره ی قدیم بودن هیولی است یعنی اینكه ماده یا عالم مخلوق نیست و كسی آنرا از عدم بوجود نیاورده است بلكه همیشه بوده است. ببینیم ناصر در این باره از قول رازی چه نقل می كند :
" هیولی قدیم است و روانیست كه چیزی پدید آید نه از چیزی ".
و نیز :
" و گفته است: قدیم است از بهر آنكه روانیست كه چیزی قائم بذات(كه جسم باشد) به از چیزی موجود شود، كه عقل مر این سخن را نپذیرد " .
و نیز:
"پدید آمدن طبایع از چیزی بوده است و آن چیز قدیم بوده است و آن هیولی بوده است، پس هیولی قدیم است و همیشه بوده است.. بآخر كار كه عالم برخیزد هیولی همچنانكه بوده است گشاده شود و گشاده بماند " .
از این نقل قولها كاملا روشن می شود كه رازی به ابدی بودن ماده و محال بودن خلق از عدم Exnihilo یا باصطلاح فلسفی "ابداع " معتقد بود. ناصر خسرو با آنكه رازی را به صفت "زیركی و بیداری" می ستاید ولی تمام این اقوال را "اعتقادی فاسد" و "بنیادی سست و نا استوار" و "قاعده ای ضعیف" می خواند. ناصر بویژه از نظر رازی نسبت به محال بودن ابداع ناراضی است و بر آنست كه وی قول استاد خود حكیم ایرانشهری را كه سخنان نیكو و معانی لطیف بود به عباراتی زشت بازگفته است تا متابعان او از بی دینان و مدبِران عالم همی پندارند كه از ذات خویش علمی استخراج كرده است .
قول ایرانشهری چیست كه ناصر آنرا می ستاید. ناصر در این باره توضیح می دهد :
"و از قول های نیكو که حكیم ایرانشهری اندر قدیمی هیولی و مكان گفته است و محمد زكریای رازی آنرا زشت كرده است، آنست كه ایرانشهری گفته است: ایزد تعالی همیشه صانع بود و وقتی نبود كه مر او را صنع نبود تا از حال بی صنعی به حال صنع آید و حالش بگردد. چون واجب است كه همیشه صانع بود،‌ واجب آمد كه آنچه صنع او، بر او پدید آید قدیم باشد و صنع او بر هیولی پدید آینده است. پس هیولی قدیم است و هیولی دلیل قدرت ظاهری خدای است و چون مر هیولی را از مكان چاره نیست و هیولی قدیم است واجب آید كه مكان قدیم باشد ".
در واقع ایرانشهری با این استدلال سازشكارانه مسئله ربط قدیم(خداوند) به حادث(جهان مادی) را كوشیده است بنحوی كه هم مذهب راضی باشد و هم فلسفه، حل كند و به اعتراض دهریان درباره وجود خداوند كه در همین مقاله بدان اشاره رفته است پاسخ گوید. ایرانشهری قدم هیولی را با قدم خلقت هیولی ثابت می كند و بدینسان از زیر بار اعتراض كسانی كه ابداع را محال می شمردند در می آید. ایرانشهری در آنجا كه اعتقاد به ابدی و قدیم بودن هیولی(ماده) دارد ماتریالیست است ولی در آنجا كه وجود هیولی را بوجود خالق و صانع مربوط می كند، بهر جهت به تقدم مبدأ غیر مادی به مادی(ولو این تقدم زمانی نباشد و وجودی باشد) معتقد است. ولی در سخن رازی این ناپیگیری نیست و او صرفا ابداع و خلق را محال می شمرد. ناصر خسرو كه بواسطه ی مزاج فلسفی خویش با نظریه ی قدیم بودن هیولی مخالفتی نداشت و از آنسو به جهت تمایل شدید مذهبی نمی خواست خلق و ابداع را منكر گردد، گریز گاه منطقی ایرانشهری را سخت می پسندد و آنرا " قول و سخن نیكو و معنی لطیف" می نامد ولی به رازی كه در ماتریالیسم خود پیگیر است می تازد و می نویسد:
"و زشت كردن پسر آن قول را بدانست كه گفت: چون اند عالم چیزی پدید همی نیاید مگر از چیزی، این حال دلیل است بر آنكه ابداع محالست واجب آید كه هیولی قدیم باشد و چون مرهیولی را كه قدیم است از مكان چاره نیست پس مكان قدیم است". (زاد المسافرین، صفحه ی 103)
پس رازی به قدیم بودن هیولی از آن باب معتقد نیست كه صنع صانع همیشه بر او "پدید آینده" بود بلكه از آنجهت كه اصولا ابداع و خلق از عدم محال است و چون ماده نمی تواند مخلوق و حادث باشد پس قدیم و ابدی است .
اعتقاد به قدیم هیولی از اعتقادات اساسی ماتریالیستی رازی و كلیه ی كسانیست كه در دوران وی گرایش به فلسفه ی به اصطلاح یونانی داشته اند. با آنكه مفهوم فلسفه و فیلسوف در آن ایام بمثابه مقولاتی واحد و بسیط و بی اجزاء تلقی می شد ولی در واقع چنین نبود و ما بین فلسفه ی آن ایام از قبیل كندی و رازی و فارابی و ابن سینا و ابن طفیل و ابن رشد و غیره و غیره تفاوت های اساسی وجود دارد.
سه جریان عمده ی فلسفه ی یونان یعنی خط مشی افلاطون(ایدآلیسم) و خط مشی ذیمقراطیس (ماتریالیسم) و خط مشی بینابینی ارسطو(ماتریالیسم ناپیگیر) در وجود فلاسفه ی ما منعكس است و می توان در این میانه مثلا ابن سینا را بطور عمده یك مشاء و ارسطوئی(البته با یك سلسله مختصات و تفاوتها) و رازی را نماینده ی خط مشی ماتریالیستی ذیمقراطیس(البته آنهم با یك سلسله مختصات و تفاوتها) دانست.
علیرغم این تفاوت ها اعتقاد به قدم هیولی در نزد فلاسفه آن ایام تقریبا یك اعتقاد عام بوده است. فرید ریش انگلس متذكر می شود كه :
"مسئله ی نسبت فكر به هستی و اینكه كدام مقدمند: روح یا طبیعت(یعنی مسئله ای كه در سكولاستیك قرون وسطی نقش بزرگی ایفا كرده است) علیرغم كلیسا شكل مادی بخود گرفت یعنی: آیا جهان را خدا آفریده است یا ابد الاباد و همیشه وجود داشته است".
این تذكر مهم انگلس در مورد سكولاستیك اروپائی كاملا در ایران صادقست زیرا مسئله ی قدم هیولی در سكولاستیك ما نیز با شدت تمام مطرح بوده است و غزالی در كتاب خود "تهافت الفلاسفه" همین مسئله ی اعتقاد به قدم هیولی را یكی از دلائل و مظاهر شرك و كفر فلاسفه می داند. لذا با اطمینان تمام می توان كلیه ی طرفداران قدم هیولی از رازی گرفته تا ابن سینا را در جهت گرایش ماتریالیستی قرار داد ولی مسلم است كه در این زمینه رازی پیگیری بیشتری نشان داده است.

اتمیستیك رازی
علاوه بر هیولی كه رازی آنرا قدیم می داند و به چهار قدیم دیگر(جمعا پنج قدیم) معتقد است و ناصر خسرو در این باره چنین می نویسد :
" محمد زكریا پنج قدیم ثابت كرده است: یكی هیولی، دیگر زمان، سه دیگر مكان، چهارم نفس، پنجم باری سبحانه و تعالی" .
قدیم بودن زمان و مكان كه از صفات لاینفك ماده اند پس از قبول قدیم بودن ماده(هیولی) كمی است احتراز ناپذیر. اما نفس كلی را رازی وسیله ی ارتباط مبدأ الهی و هیولی قرار میدهد. قدم هیولی و زمان و مكان عملا برای مبدأ الهی وظیفه و عملی باقی نمی گذارد زیرا سلب وظیفه خلقت از خالق در حكم نفی آنست.
رازی بنا بقول زاد المسافرین جهان را مركب از اجزاء لایتجزی می دانست كه "فراز آمدن" (انقباض) و "گشاده شدن" (انبساط) آن اجزاء لایتجزی موجب بروز و تنوع كیفیت در جهانست یعنی تنوع كیفی ناشی از تنوع در كمیت است. ناصر خسرو باعتقاد رازی بوجود "جزوه های هیولی" (یا " اتم " باصطلاح دموكریت) اشاره كرده و از قول رازی می نویسد:
"هیولی مطلق جزءها بوده است لایتجزی ".
و سپس می نویسد :
" از این جزء ها هیولی آنچه كه نخست فراز آمده از او جوهر زمین آمده است و آنچه از او گشاده تر آمد جوهرهوا آمده است و آنچه از جوهر هوا گشاده تر آمده است جوهر آتش است و از جوهر هوا آنچه فرازتر گردد آب شود ".
آنگاه می نویسد :
"تركیب جرم فلك هم از آن جزوه های هیولی است و لیكن آن تركیب بخلاف این تراكیب است" .
ناصر می نویسد "از این جمله كه یاد كردیم مغز سخن محمد زكریای رازی است اندر هیولی" و در واقع در همین جملات تئوری اتمیستیك رازی خلاصه می شود. اتمیستیك رازی در كنار تئوری "قدم هیولی" منظره تفكر مادی رازی را تكمیل می كند. برای آنكه مقام اتمیستیك رازی از جهت تاریخی روشن شود طرح برخی مسائل ضروریست.
از آنجا كه رازی بنا به قرائن مختلف از فلسفه ی هندی خبر داشته و از آن متأثر بوده است می توان در ابتدا فرض كرد كه نظریه ی اتمیستیك رازی از این قبیل افكار فلاسفه ی هندی متأثر باشد زیرا د رواقع مكتب "نیاباوای شه شیكا" هند بوجود اتم ها(" پارامانو" ها) معتقد بود. ولی اتمیستیك رازی از آنجا نیامده است زیرا این مكتب هندی عقیده داشت كه تنوع عالم نتیجه ی تنوع كیفی اتمهاست و حال آنكه اتمهای رازی دارای كیفیت و طبیعت واحدند.
اما ذیمقراطیس(دموكریت) فیلسوف مادی معروف یونان قدیم(قرن پنجم قبل از میلاد) بر آن بود كه جهان از اتم و خلاء تشكیل شده است و صفات همه ی اتمها داشتن بعد، چگالی، قسمت ناپذیری، شكل و حركت است و در نتیجه ی تركیب اتمها فشردگی یا گشادگی آنهاست كه اشیاء مختلف تشكیل می شوند. ما بین اتمیستیك دموكریت و لِوْ كیپ و از آنِ رازی شباهت بسیاریست و احتمال قوی می رود كه اعتقاد رازی به اجزاء لایتجزی هیولی از نظریات دموكریت متأثر است.
و اما این داستان اعتقاد به اجزا لایتجزی در فلسفه ی سكولاستیك ما داستان بغرنج و شگرفی است كه برای مزید فایدت ذكر آن بیفایده نیست. علاوه بر رازی، معتزله هم كه از زمره ی متكلمین هستند علیرغم فلاسفه ی مشاء ایرانی(مانند فارابی و ابن سینا) كه به پیروی از ارسطو نظریه ی اتمیستیك دموكریت را رد می كردند، معتقد بوجود جزء لایتجزی هستند. البته اعتقاد بوجود جزء لایتجزی كه یكی از مبانی ماتریالیسم دموكریت است از طرف متكلمین معتزله عجیب و نوعی آناكرونیسم و وصله ی ناجور است ولی علت آنرا بویژه موسی بن میمون یهودی(كه اروپائیان او را مایمونید می نامند) در كتاب خود موسوم به " هدایة المضلین " بخوبی بیان كرده و ما با استفاده از توضیحات موسی بن میمون و توضیحات اضافی دوبوئر سابق الذكر(كه او نیز بطور عمده از توضیحات موسی بن میمون استفاده كرده) مطلب را توضیح می دهیم:
معتزله معتقد بودند كه نه فقط ماده منفصل است و از اجزاء لایتجزی و خلاء تشكیل شده بلكه زمان و مكان نیز منفصلند. خود حركت نیز امری انفصالی و مركب از نقاطی است كه در میان آنها سكونست. هر چه سكون بیشتر حركت بطئی تر و هر چه سكون كمتر حركت سریعتر. معتزله از نظریه ی وجود " اجزاء لایتجزی " برای اثبات حدوث عالم استفاده می كرده اند. از لحاظ معتزله چون جهان اجزاء منفصل است و این اجزاء منفصل اعراض گذرا هستند نه جواهر ثابته، لذا جهان محتاج بخالق است و این خالق جهان را ازلحاظ آفرینش پی در پی(خلق مدام) پدید می آورد و بپای می دارد.
نَظٌام معتزلی كه بیش از همه از نظریه ی وجود اجزاء لایتجزی دفاع كرد مورد حملات شدید مشائیون ما قرار گرفت. فلاسفه ی پیرو ارسطو جزء لایتجزی را به پیروی از استاد رد می كرده اند، زیرا معتزله چون ارسطو را شیخ الفلاسفه می شمرده اند و فلاسفه را دشمن دین می دانسته اند لذا با نظریه ی ارسطو در مسئله ی رد جزء لایتجزی دشمنی می كرده اند. پس لازم می آمد كه پیروان ارسطو با نظام معتزلی و دیگر معتزله به نبرد برخیزند. معتزله بر آن بودند كه عقیده ی ارسطو مبتنی است بر قدم هیولی و نفی خلقت و قبول كون و فساد و این عقاید او ناشی از انكار جزء لایتجزی و اعتقاد به عناصر اربعه است لذا بنارا بر استدلال خلف گذاشتند و می كوشیدند تا حدوث ماده و وجوب خلقت را از طریق اعتقاد به جزء لایتجزی اثبات نمایند. تفتازانی صاحب كتاب " عقاید نسفیه " درباره ی اعتقاد متكلمین به اجزاء لایتجزی(یا جواهر فرد) می نویسد :
" اگر بپرسند آیا این بحث سودی دارد در پاسخ باید گفت آری زیرا قبول جوهر بسیط یا فرد از مبهمات فراوانی كه در نزد فلاسفه وجود دارد جلوگیری می شود مانند نظریه ی وجود هیولی اولی و صور نوعیه كه منجر بقبول ابدیت عالم و نفی معاد جسمانی و ابدیت حركت افلاك است " .(محقق تفتازانی، عقاید نسفیه، صفحه ی 52)
دوبوئر بر آنست كه این نظریه ی اتمیستیك معتزله بیشتر از تئوری " هومئومریس Homeomeris " انكثاغورث(آناكساگر) فیلسوف مادی ناپیگیر یونان(500 – 428 ق. م.) ناشی شده است نه از اتمیستیك دموكریت. هومئومریس یعنی بذر اشیاء و آناكساگر آنرا واحد ماده می دانست و آنها را قابل تجزیه باجزاء كوچكتری می شمرد. اجزاء بوسیله ی عقل كل(نوس Noos) به حركت در می آیند. بعید بنظر می رسد كه نظریات معتزله از اندیشه ی انكثاغورث ناشی شده باشد. معلوم نیست دوبوئر این حدس خود را بر چه دلائلی می سازد.
آنچه مسلم است بن اتمیستیك رازی كه به اتمیستیك دموكریت شباهت تامه دارد و اتمیستیك معتزله تفاوت اساسی از جهت محتویست: یكی مبنای مادیت و دیگری مبنای تألٌه است. به مسئله ی تفاوت اتمیستیك رازی و متكلمین معتزله كلیه ی كسانیكه در این امر تعمق كرده اند(و از آن جمله س. پی نس S. Pines) در اثر خود موسوم به تحقیقی درباره ی آموزش اتم در اسلام Beitrag zur islamischen atomlehre برلین – 1936) توجه داشته اند.
مادام گواشن مترجم فرانسوی كتاب " الاشارات و التنبیهات " بوعلی سینا در حواشی ترجمه ی خود متذكر می شود كه پس از تحقیقاتی كه تا سال 1909 د راطراف اتمیستیك متكلمین شده است روشن گردید كه یك آموزش دیگر نیز كه از بیخ و بن با آموزش متكلمین تفاوت دارد در زمینه ی اعتقاد بوجود اتم در فلسفه ی اسلامی وجود داشت و آن هم آموزش زكریای رازی است و این آموزش از بسیار ی جهات با آموزش اتمی ذیمقراطیس خویشاوندی دارد. گواشن تصریح می كند كه در اندیشه ی رازی ماده قبل از خلقت و درحالت اولیه ی خود از اتمها ی جداگانه تشكیل می شد و این اتمها نیز بعد داشته اند.
در زاد المسافرین ناصر خسرو بحثی نیز درباره ی نظریه ی رازی راجع به لذت و الم وجود دارد كه برای احتراز از اطاله ی بیشتر كلام از آن انصراف می جوئیم و به برخی نتیجه گیریهائی درباره ی گرایشهای مادی در اندیشه ی ایرانی می پردازیم.

چند نتیجه گیری مهم
ما در این مقاله چند مكتب مادی یعنی طباعی، دهری و مكتب اصحاب هیولی را( كه می تواند همگی اسامی یك جریان نیز باشد) طبق روایات یك سند تاریخی مشخص یعنی زادالمسافرین ناصر خسرو مطالعه كردیم. با توجه باین بررسی و با توجه به واقعیات عدیده ی دیگر این نتیجه مهم بدست می آید كه در تفكر فلسفی كشور ما نیز نبرد ماتریالیسم و ایدآلیسم محتوی اساسی را تشكیل می دهد.
جریانات عمده ی ماتریالیستی در كشور ما را بطور خلاصه می توان از اینقرار دانست :
1- پیش از اسلام. جناح مادی زروانیان(زیرا به احتمال قوی همه زروانیها مادی نبوده اند) یعنی همان جناحی كه در "شكند گمانی ویچار" (گزارش گمان شكن) به كفر و الحاد آنها و باورشان به ابدیت ماده و فساد روح با بدن و نادرستی مذاهب اشاره شده است و ما در بخش " دهریان كیانند " از آن سخن راندیم.
2- پس از اسلام. دهریه، طباعیه، اصحاب هیولی و بطور كلی آن بخشی از زنادقه كه به ابدیت ماده و فساد روح با بدن باور داشته اند و نیز فلاسفه مشاء از قبیل فارابی، ابن سینا، بهمنیار و غیره كه به ابدیت ماده معتقد بوده اند و رستاخیز جسمانی را منكر می شده اند و همچنین بخشی از عرفا از جهت اعتقاد به وحدت وجود و مستحیل كردن ذات خداوند در پیكره ی طبیعت.
ما در اینجا اصحاب هیولی(از قبیل رازی را) از گروه فلاسفه(مانند فارابی و ابن سینا) جدا كرده ایم زیرا فلاسفه ی ما بطور عمده پیرو مشاء ارسطو(البته با آمیزه ی فراوانی از فلسفه ی افلاطون و فلوطین) بوده اند ولی رازی كه باحتمال قوی مشی دموكریت را همراه با سنن ایرانی مادیگری دنبال می كرد از جرگه ی آنها خارج است. نویسنده ی كتاب طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی بدین نكته توجه دارد آنجا كه می نویسد :
" جماعتی از متأخران كتبی بر مذهب فیثاغورث و پیروان او نگاشته و در آنها فلاسفه ی طبیعیه ی قدیم را تأیید كرده اند و از كسانیكه در این باب تألیفی دارد ابوبكر محمد بن زكریای رازی است كه از رأی ارسطاطالیس شدیدا منحرف بود و او را بسب جدا شدن از غالب آراء معلم خود افلاطون و دیگر فلاسفه مقدم بر او عیب میكرد و می پنداشت كه او فلاسفه را تباه كرده و بسیاری از اصول آنرا تغییر داده است ".
در اینجا نكته ی جالب تصریح قاضی صاعد اندلسی است به پیروی رازی از " فلاسفه ی طبیعیه ی قدیم یونان " كه بطور كلی فلسفه ای مادی بود. ابوریحان بیرونی نیز در كتاب فهرست كتب زكریای رازی بر آنست كه وی تحت تأثیر تعالیم مانویه بوده است. بهر صورت این اشارات به ما حق می دهد رازی را از جرگه ی فلاسفه ی مشاء آن دوران خارج سازیم بدون آنكه ذیحق باشیم او را از جرگه ی فلاسفه ی زمان كه در آن پیشوای جریان مادی است خارج نمائیم.
البته در اغلب جریانات مذكور در فوق ما با ماتریالیسم پیگیر روبرو نیستیم ولی اعتقاد بوجود عینی و مستقل ماده ی بی انتها و بیكران در زمان و مكان و سست كردن منادی خلقت عالم بدون شك مضمون ماتریالیستی جدی به این جریانات می بخشد. در میان این عده اصحاب هیولی و بویژه زكریای رازی از همه به ماتریالیسم پیگیر نزدیكترند زیرا نه فقط اعتقاد به قدم ماده بلكه انكار ابداع و انكار بقاء روح و اعتقاد به ساختمان اتمیك ماده نیز فلسفه ی رازی را بیكی از عمیقترین فلسفه های مادی عصر مبدل می سازد.
ما در جریان این بررسی كوشیدیم تا منابع فكری جریانات فلسفی متفكرین مادی یا غیر مادی را در ایران خواه نزد اسلاف ایرانی این متفكرین و خواه غیر ایرانی نشان دهیم و توارث افكار یا Filiation آنرا روشن كنیم به پیروی از سخن خردمندانه ی انگلس كه گفت :
" فلسفه ی هر دورانی مصالح فكری معینی را بمثابه محمل و مقدمه در اختیار دارد و آن مصالح فكری را اسلاف آن فلسفه پدید آورده اند ".
مطالعه ی جریان توارث فكری تأثیر عظیم یونان و هند را در تفكر فلسفی ایران نشان می هد و نیز واضح می گرداند كه جریانات فكری پس از اسلام ریشه هاس عمیق د رجریان فكری پیش از اسلام (مزد یسنا، مانیگری، مزدكی گری، زروانیگری، مهر پرستی و غیره) دارد.
اما تصور اینكه این جریانات تنها فرزندان افكار پیشین اند تصور غلطی است. فكر مادی مورد بحث در ایران در زمینه ی اعتلاء اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی جامعه ی فئودال در قرنهای چهارم و پنجم و حتی تا حدودی ششم هجری در كشورهای خاورمیانه و نزدیك پدید شده است. دو تن از دانشمندان شوروی یعنی دانشمند معروف گرجی آكاد میسین "نو سو بید زه" و دانشمند ارمنی دكتر فلسفه "چالویان" كه نقش مردم خاور زمین را در تاریخ رشته ی تفكر فلسفی مورد مطالعات جالب قرار داده اند به وجود یك نوع "رنسانس شرق" معتقدند. بعقیده آنها در اثر ایلغارهای مغول و بروز جنگ صلیبی سیر این رنسانس خاوری متوقف شده است. عقیم ماندن رنسانس شرق علاوه بر این علل خارجی دارای یك علت مهم داخلی بود و آن اینكه بورژوازی نتوانست به نضج لازم برسد و به نیروی تعیین كننده ی اجتماعی و اقتصادی بدل شود.
خواه عصری كه رازی، فارابی، ابن سینا و امثالهم در آن می زیسته اند عصر"رنسانس شرق" بنامیم خواه نه، بدون شك این عصر از پر لمعان ترین اعصار حیات مدنی جامعه ی ایرانی است. كافی است در این باره قضاوت معتبر یكعده از بزرگترین شرق شناسان شوروی – مؤلفین كتاب مفید " تاریخ ایران تا قرن هیجدهم "یعنی آكاد میسین سترووه، آكاد میسین اربلی، پرفسور پیگولوسكایا، پرفسور پتروشوسكی و غیره را ذكر كنیم:
" نقش فرهنگی ایران كه درعهد عتیق ممتاز است در قرون وسطی فوق العاده عظیم است. در دوران فئودالیسم فرهنگ ایرانیان و زبان ادبی پارسی اهمیتی داشته اند كه از فرهنگ كلاسیك یونان و زبان یونانی در عهد عتیق كمتر نبوده است ".
اشاره ی مؤلفین دانشمند كتاب مورد بحث به همین دوران از قرون وسطاست كه پرفسور چالویان، آنرا رنسانس یا رستاخیز یا نوزائی شرق نامیده است.
برای آنكه معلوم شود مشائیون ایران، دهریون، اصحاب هیولی در چه دوران می زیستند كافی است برخی واقعیات را متذكر شویم.
پس از ضعف خلافت عرب و استقرار سلسله های اولیه ی ایرانی مانند طاهریان، سامانیان، مامونیان، آل زیار و آل بویه در نواحی شرقی و شمالی و مركزی فلات ایران فعالیت اجتماعی و فرهنگی ایرانیان اوجی تمام یافت. در این ایام این نواحی دارای شهر های انبوهی مانند بخارا، نشابور، گرگانج، ری، اصفهان و غیره بود كه جغرافیون و ساحیان عصر مانند ابن حقول، مقدسی، اصطخری، ابن خرداد په، نرشخی، ابن بطوطه و غیره ثروت و آبادانی آنها را در ازمنه ی مختلف می ستایند. جامعه ی فئودالی كه دارای آمیزه ی غلیظی از برده داری نیز بود، پس از آزاد شدن از قیود و مقررات نظام اجتماع دوران ساسانی و پس از ترمیم جراحات عمیق حمله ی عرب جانی گرفت و كشاورزی صنعت و بازرگانی داخلی و خارجی به رونقی بی سابقه رسید. بر اساس این رونق اقتصادی كار علم و فن وفلسفه رونق گرفته و علم و فلاسفه ی برجسته ای مانند زكریا رازی، ابوریحان بیرونی، ابو توحیدی، شهاب الدین سهروردی، ابن مسكویه و ادباء و شعرای بی نظیری مانند رودكی، فردوسی، فرخی، ناصر خسرو، بلعمی، عنصر المعالی، نظامی عروضی و غیره و غیره پدید شده اند.
این دوران از فئودالیسم ایران از جهت اقتصادی و اجتماعی دارای مختصات ویژه ی خود( كثرت و بزرگی شهرها، بسط وسیع روابط كالائی، توسعه ی بازرگانی، رشد مانوفاكتورها و وجود كورپوراسیون های ساده و غیره) است. لذا بعید نیست كه بر خلاف قرون وسطای باختر كه از جهت ایدئولوژیك در آن تسلط قاهرانه ی ایدآلیسم حكمروا بود، ‌در اینجا آزاد اندیشی تا حد جریانات كما بیش پیگیر مادی پا بپای ایدآلیسم و مذهب گام بر دارد. این ویژگی مادی و معنوی فئودالیسم دردوران اعتلاء خود پس از اسلام، آنرا از فئودالیسم قرون وسطائی باختر – یعنی دوران اولیه ی فئودالیسم اروپائی بشكل صریحی ممتاز می سازد.
مسلما در این دوران اعتلاء فئودالیسم، دراین دوران " رنسانس شرق " بزرگترین چهره ها رازی،‌ بیرونی و ابن سینا هستند كه تمام مختصات مثبت دوران را منعكس می گردانند، بویژه رازی و بیرونی كه در زمینه خلاقیت فكری و علمی به اوجی شگفت انگیز رسیده اند.
 

 

راه توده 169 03.03.2008

 


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت