راه توده                                                                                                                                                       بازگشت

ماتریالیسم تاریخی
هر دولتی، برای ملت

"دولت ملی" نیست!

امیرنیک آئین

 

درس 85- ملت

درجریان تاریخ علاوه برروند تکامل اقتصادی و اجتماعی، یک روند تکامل اتنیک یا مردمی وجود دارد. شکل تجمع افراد بشری، به دنبال تکامل شیوه تولید تغییرمی پذیرد و درمرحله معینی که وابسته به نضج و رشد سرمایه داری است "ملت ها" بوجود می آیند.

(1)
"ملت" شکلی ازتجمع افراد است که وجه مشخصه آن عبارتست ازبهم پیوستگی و وحدت اقتصادی پایدارازافراد که درسرزمین واحدی براساس گسترش بازارداخلی زندگی می کنند و به یک زبان حرف میزنند و دارای یگانگی سنت ها و آداب تاریخی ریشه گرفته بوده و در نحوه زندگی و خصوصیات اخلاقی و روانی و شاخصهائی که فرهنگ یک خلق را تشکیل میدهند شریک هستند.

ازنظرزمانی پیدایش ملتها مربوط به دوران تلاشی فئودالیسم و ریشه گرفتن و استحکام شیوه تولید سرمایه داری است. با رشد سرمایه داری، تجزیه اقتصادی و سیاسی بتدریج ازمیان می رود و بازار واحد در مقیاس سراسرکشوری به وجود می آید و اشتراک پایدارافراد که عوامل ریشه داراقتصادی مایه این پایداری است تامین می شود.

مارکس و انگلس متذکرشده اند که سرمایه داری به تفرقه قومی پایان میدهد و اهالی را اقتصادا بهم وابسته ساخته و تمرکزسیاسی ایجاد نموده و شرایط پیدایش و قوام ملت ها را فراهم می سازد.
لنین می گوید که ملت محصول ناگزیر و شکل ناگزیر مرحله بورژوازی تکامل اجتماع است.

ملت به مثابه شکل و قالبی برای تکامل نیروهای مولده و فرهنگ و حیات معنوی جامعه، نقش بسیارمهمی در زندگی جامعه بازی می کند. این نقش اگرچه با نضج سرمایه داری آغاز می شود ولی با پایان فرماسیون سرمایه داری خاتمه نمی پذیرد بلکه درنظام سوسیالیستی نیز باقی می ماند و مدت ها پس از پیروزی کامل این فرماسیون- حتی درمقیاس جهانی- نیزعمل کرده و تاثیرمی گذارد.

زبان که علامت مهم و آشکار و پایدار وحدت و بهم پیوستگی ملی است، خود ازتحول و پیوند لهجه های خویشاوند، به صورت زبان رسمی و ادبی یگانه پدید می گردد. در جریان این تحول، بتدریج تفاوت بین زبان محاوره و گفتگو یعنی "لفظ عوام" و زبان مکاتبه یعنی "لفظ قلم" از بین می رود و فرق بین لهجه ها و گویش ها و نیم زبان های ولایات و زبان اداری یا دوانی زدوده می شود. واضح است که چنین تحولی بسی طولانی است.

پیرامون خصوصیات روانی یک ملت باید بگوئیم که این عامل بویژه درنحوه زندگی، سنت ها، آداب، عادات، در ویژگیهای فرهنگی و استعداد های عمومی هنری یا فنی و نظیر آنها تجلی می کند. این وجه مشخصه درادبیات و هنریک ملت، درآوازها و رقص های ملی، دراشعارخلقی و فولکلور، درضرب المثل ها و چیست انها، درمعماری و پوشاک و دیگر زمینه ها بازتاب می یابد.
این وجوه مشخصه را باید به مثابه مجتمعی یگانه و سیستمی واحد درنظرگرفت. زیرا که فقط یک چنین اجتماعی ازافراد می تواند به مرحله کیفیتا نو "ملت" ارتقاء یابد. ازجانب دیگر این وجوه مشخصه را نباید مطلق کرد، زیرا که نقطه حرکت تشکیل هرملتی، شرایط قوام هرملتی، ازنظرتاریخی متفاوت است. خلق ها، ویژگی خود را دارند. راه رشد آنها، ساخت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و سنتهای دیرینه اجتماعات آنها بسیارگوناگون است. عوامل مختلف به نحو مختلف و با شدت و ضعف گوناگون درهرمورد مشخص عمل کرده اند. بررسی مارکسیستی- لنینیستی ملت درهرمورد باید مشخص باشد و ضمن آنکه ازاصول تئوری بهره می گیرد، نباد ویژگی ها را نادیده انگارد.

(2)
تئوری مارکسیستی- لنینیستی ملت نشان میدهد که پیدایش و وجود ملت درعین حال که به طورعینی مشروط به عوامل اقتصادی و اجتماعی مادری است، ضمنا آگاهی به تعلق ملی و احساس وابستگی به این اشتراک پایدارتاریخی را نیز در برمی گیرد.

روند قوام و انسجام یک ملت و تبلورآن ازنظر زمانی، درازمدت و دارای مراحل متعدد است و درجریان آن است که خود آگاهی ملی و مبارزه ملی پدید می شود که خود درپیدایش مقوله ملت نقش بسزائی دارد. بنوبه خود و بطورمتقابل این آگاهی و مبارزه برای نیل به تسجیل موجودیت ملی و استقلال ملی و خود مختاری سیاسی، حتی درحالیکه روابط درونی اقتصادی هنوزضعیف باشد یا تکامل زبان ملی کاملا انجام نگرفته باشد و یا وحدت سرزمینی تامین نشده باشد، به قوام ملی توان و نیرو می بخشد.

پس پدیده ضرور و عینی قوام ملت ها، به طورخود به خودی انجام نمی گیرد. بلکه به مثابه نقطه اوج مبارزه مردم، به خاطراثبات حقوق ملی و بروز شخصیت ملی جلوه گرمی شود.

تئوری مارکسیستی- لنینیستی ملت، تاثیرعوامل روبنائی را هم درروند پیدایش نضج ملت ها ازنظر دور نمی دارد. مثلا درروند قوام ملت ها، تشکیل دولت های ملی تاثیرزیادی دارد. دولت البته خصلت طبقاتی دارد و درتحلیل ماهیت دولت، این امریعنی خصلت طبقاتیش، قاطع و تعیین کنند است. اما درعین حال دولت شکل سازمان سیاسی ملت نیزهست. و بطورعینی درجریان تاریخ، تشکیل دولت های ملی نقش موثری درروند تحکیم ملت ها ایفا کرده و می کنند. علت این نقش، شرایط ویژه ای است که تشکیل دولت ملی، داشتن یک دولت ملی، برای تمامیت ارضی، وحدت سرزمین، اشتراک اقتصادی و همچنین تقویت روابط فرهنگی و معنوی و تحکیم ارتباطات ایجاد می کند. وجود یک دولت ملی چارچوب مناسبی برای بهم جوش خوردن و یکی شدن ایجاد می کند.

برخی مطالعات مشخص دانشمندان مارکسیست نشان داده است که انطباق مرزهای سیاسی دولتی برمرزهای محل سکونت یک اشتراک اتنیک طبیعتا جهت تحکیم ملی این اشتراک (درصورت موجود بودن شرایط مساعد دیگر) و یا تکامل کامیابانه ملت هائی که شکل یافته اند، شرایط مساعدی پدید می آورد. همچنین وقتی دریک کشوراشتراک های اتنیک مختلفی سکونت دارند درآن صورت زبان دولتی اجباری و برخی اشتراک منافع دررابط خارجی با کشورهای دیگربه تحلیل رفتن اقلیت های ملی درخلق یا ملت حاکم مساعدت می کند. ولی داشتن دولت به هیچ وجه شرط ضرور برای موجودیت یک ملت نیست. دراین صورت مثلا می توان به کشورهای کثیرالمله ولی یک دولتی مانند کانادا و سویس و ایران و پاکستان اشاره کرد.

(3)
اگر بخواهیم دریک فرمول کلی مقوله "ملت" را تعریف کنیم می توانیم بگوئیم:
ملت شکل ماهیتا نو از اجتماع افراد و عبارتست ازاشتراک پایدارانسان ها که به نحو ضرور درطی تکامل تاریخی بوجود آمده، مربوط به مرحله مشخص پیدایش و نضج مناسبات تولیدی سرمایه داری بوده و وجوه مشخصه آن عبارتند ازاشتراک سرزمین، اشتراک زبان، اشتراک زندگی اقتصادی برشالوده تولید ماشینی و یک اقتصادی ملی، اشتراک فرهنگ معنوی و خصوصیات روانی که این خود درمقیاس تمامی یک ملت تظاهر نموده و شخصیت و فردیت یک ملت را متجلی کرده و پایه خود آگاهی ملی را میسازد.


راه توده 147 03.09.2007


 

فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت