راه توده                                                                                                                                                       بازگشت

 ماتریالیسم تاریخی
ناتوانی افکار ارتجاعی
در برابر تحول اجتماعی
امیرنیک آئین
 

فصل سیزدهم – تئوری مارکسیستی- لنینیستی ترقی اجتماعی

درس 100 – ترقی اجتماعی

تاریخ بشریت یک روند مداوم پیشرفت است که مظهرروشن آن جانشینی پیاپی فرماسیون های اجتماعی- اقتصادی است و هریک ازآنها مرحله ای برتر، با ویژگی های مشخص خویش را تشکیل می دهد. اما تاریخ تنها مرکب ازاین جانشینی ها و تعویض صورت بندی ها نیست، بلکه یک روند پیشرونده است که هرمرحله آن توسط مرحله پیشین تدارک می شود و در پلکان تصاعدی تحول جامعه پله بالاتری نسبت به پله قبلی به شمارمیرود.

(1)
برای درک بهترمقوله "ترقی اجتماعی" نخست به چگونگی تطور و تکامل خود این مقوله نظری بیافکنیم. مقوله "ترقی اجتماعی"، درفلسفه اجتماعی عصرمدرن پدید می گردد زیرا که قبل ازآن، آهنگ بسیارکند تحول جامعه- در نظامات برده داری و فئودالیسم- اجازه نمی داد که اندیشمندان وقت، حرکت جامعه را به جلو ببینند و درمفهوم "ترقی اجتماعی" آنرا تعمیم بخشند. (بگذریم ازمتفکرانی که به علت عقاید ارتجاعی و مواضع طبقاتی خود در دیدن چنین روندی به جلو ذینفع نبودند).

درمراحل نخست تکامل جامعه بشری، وقایع سیاسی نظیرسرنگونی سلسله ها، سقوط امپراطوری ها، بیداد سلاطین، جنگها و کشتارها، درمتن شرایط زندگی تقریبا تغییرناپذیر معمولا موجب پیدایش عقاید بد بینانه درباره تحول اجتماع و سمت حرکت تاریخ میشد. عده ای ازمتفکران عهد باستان حتی تاریخ را روند پس رفت میدانستند که از"عصری طلائی" رو به تنزل و انحطاط می رود. عده ای دیگرتاریخ را همچو گردشی دورانی و تکرارمجدد مراحل قبلا طی شده می دیدند. فلاسفه معتقد به ترقی اجتماعی و خوش بین به روند متعال تاریخ انگشت شمار بودند.
نظرگاه اجتماعی- مذهبی که درقرون وسطی رواج یافت نیز بر پایه بدبینی فلسفی و افسوس بربهشت گم شده استواربود و تنها تعدیلی که بعمل می آورد وعده فردوس و رستگاری آینده بود که آنهم نه دردنیای واقعی و درتاریخ بشریت بلکه درسرای باقی و جهان پس ازمرگ می بایست صورت پذیرد.
با نضج شیوه تولید سرمایه داری و رشد سریع علم و فن و تحول پرشتاب رویدادها و تحولات اجتماعی، متفکران مترقی قرون هفده و هجده، گاه مذهبی و بدبینانه را درباره جهت تاریخ به دورافکندند. بورژوازی در زمانیکه مترقی بود زمینه را برای پرورش آن افکاراجتماعی آماده کرد که ازنظرتاریخی خوش بینانه بود، باوربه خردمندی، اطمینان به پیشرفت، ایمان به اعتلای مداوم را رواج می داد؛ سرنوشت آینده انسان را بهتر و روشنتر می دید؛ جهت تکامل تاریخ را ازدانی به عالی، ازپست تر به برترمی دانست و عصرطلائی سعادت و "حکومت خرد" را نه درگذشته بلکه درآینده جست جو می کرد. عقیده "ترقی اجتماعی" درآن زمان عقیده ای انقلابی و سازنده و نو آوربود. پایه تئوریک، برای ویران کردن مناسبات فئودالی ایجاد میکرد و زایش جامعه نوینی را نوید میداد. اما این نظریات اولا به خاطرسلطه ایده آلیسم فلسفی، نتوانست معیارهای مادی و عینی برای مقوله ترقی اجتماعی تعیین کند و ثانیا برخوردش با گذشته، برخوردی تاریخی و مشخص و درچار چوب شرایط هردوران نبود بلکه نفی مطلق گذشته به بهانه هواداری ازآینده بود. اضافه کنیم که سیستم های مختلف سوسیالیسم تخیلی- اگرچه دارای اشتباهات تئوریک گوناگون بویژه فقدان دورنمای علمی تاریخی بودند- برشالوده همان نظریات خوشبینانه و ترقی خواهانه تدوین گردیدند.
هگل فیلسوف عالیقدرآلمانی توانست بیان تئوریک ژرفتری برای مسئله "ترقی اجتماعی" بیآبد. برخورد او دراین زمینه وابسته به سیستم دیالکتیک اوست. هگل معتقد بود که تحول، یک پیشرفت به جلو از ناکامل به سوی کاملتراست و "ناکامل" را هم به طورمطلق و تجریدی و تنها به مثابه ناکامل درنظرنمی گرفت، بلکه به مثابه چیزی می دانست که نسبت به "ناکاملترقبل ازخودش" کاملتربوده و درخود متضاد خویش را می پروراند و جنین "کامل ترازخویش" را در بطن دارد. دراین نظریه، کهنه و میرنده، همیشه پایه لازم برای نو و بالنده است. اما هگل که ایده آلیست بود، شالوده این ترقی و گذاربه مراحل بالاتررا دریک "روح جهانی" جستجو می کرد.
نبوغ مارکس و انگلس- پایه گذاران ماتریالیسم دیالکتیک و بیانگران موضع طبقاتی پرولتاریا لازم بود تا تئوری واقعا علمی درباره "ترقی اجتماعی" به وجود آید، تئوری ایکه لنین آنرا وسیعا و همه جانبه تکامل بخشیده است.

راه توده 166 11.02.2008
 

 

فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت