راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

97 سال پس از انتشار
«ماترياليسم و امپريوکريتيسم»
اثر فلسفی "لنین"
ک. رحمانی
 

 

امپريوکريتيسم جريان ايده آليسم ذهنی است که در نيمه دوم قرن نوزده در آلمان و اتريش بوجود آمد. اين اصطلاح را برای نخستين بار "ر. آوناريوس" در تاليف «انتقاد از تجربه محض» بکار برد.
اصول فلسفی آثار لنين به کشف و روشن کردن وحدت سنتی و نوآورانه مارکسيسم اختصاص دارد. درميراث فلسفی لنين وحدت مورد نظر بمثابه تلفيق همآهنگ وفاداری به اصول بنيادی ماترياليسم ديالکتيک و درک خلاق نوآورهای طبيعت شناسی و واقعيات نوين اجتماعی و اقتصادی در پايان قرن بيستم و يا ربع نخست قرن نوزده ظاهر می شود.
سهم لنين در فلسفه مارکسيسم پيش ازهمه در تدوين نظريات نوين درباره ماده و اساس تئوری است. ازسوی ديگر نبايد درخشش متدلوژی انتقاد از نظريات خصمانه فلسفی و ايدئولوژيکی که لنين ازخود بجای گذاشت فراموش کرد. به همين دليل امروز بايد ضمن بکارگيری اين متدلوژی، ارتباط ايده آليسم و مذهب با اهداف سياسی ومنافع بورژوازی معاصر را فاش کرد.
انتقاد لنين از امپريوکريتيسم و صور گوناگون ايده آليسم ذهنی، اهميت متدلوژی پرنسيپ های لنينی انتقاد از هرنوع فلسفه ارتجاعی، ضمن بررسی ايده های فلسفی ايدآليستی و متافيزيکی زرادخانه های «دمکرات» های معاصر را نشان می دهد.
زرادخانه هايی که از جامعه بورژوازی اقتباس می شود، در مقایسه با پرنسيپ های لنينی تاب آزمون دربرابر حقيقت را ندارند و ازسوی ديگر ماهيت طبقاتی خود و جعلی بودن احکام اساسی تئوریکه که بنام مارکسيستم و لنينيسم ارائه می دهند نشان می دهد.
ضد انقلاب فلسفی معاصر نشان می دهد که دولت های بورژوازی خود را به ازميدان بدر کردن آگاهی توده ای از جهان بينی ديالکتيک - ماترياليستی و متدلوژی آن و جايگزينی آنها با آنتی پادهای ايدآليستی و مذهبی آماده کرده اند.
نمونه اين آنتی پادها در کشور ما ترويج خرافات و ديد گاه های بسيار ارتجاعی توسط ارتجاع مذهبی ونمايندگان «روشنفکر» آن به لحاظ فلسفی و اقتصادی است. نمايندگان اين ارتجاع مذهبی بمثابه پيشوايانی با کيش آسمانی چنان وانمود می کنند که خداوند محرمانه ترين اسرار خود را برآنها فاش کرده است. اين موجودات و پيشوايان آسمانی اکنون با تکيه به نيروی نظامی که آسمانی هم نيست برای فرار از شکل جمهوريت حکومت به سلطنت روی آورده اند که اين خود معلول ترس از جامعه است.
چنان که در بالا اشاره شد، در هستی اين جايگزينی های ايده آليستی، فقر توده ها و ازبين رفتن چشم انداز های زندگی و اطمينان به فردا تقويت و تثبيت می شوند. درعرصه آگاهی و شعور پروسه مورد نظر، در بسياری موارد با نفوذ و توسعه طلبی فلسفی و اطلاعاتی غرب ارزيابی می شوند.
از سوی ديگر، انحطاط آشکار برخی فيلسوفانی که سمتگيری های «دمکراتيک» را برگزيده اند، مشاهده می شود. آخرين انحطاط با فروپاشی اتحاد شوروی درانواع گوناگون سودجويی ها و سوء استفاده های متافيزيکی و ايده آليستی در غلطيد و درحقيقت نه می تواند از نظرياتی که به منزله فلسفه بورژوازی ديروز غرب بوده جدا شود و نه به لحاظ اصولی هيچ راه نوينی را نسبت به مسائل فلسفی پيشنهاد کند.
رويزيونيسم فلسفی اکنون زير پوشش اصول «آزادی های ايدئولوژيکی» و زير پرچم دگماتيسم ستيزی برآمد می کند. اين رويزيونيسم فلسفی ضمن بکارگيری شيوه های گوناگون جايگزينی های مفاهيم ومعنای، اغلب جايگزين ديالکتيک اکلکتيکی می شود(1). رويزيونيسم قديمی که اصل انترناسيو ناليسم پرولتری و ديکتاتوری پرولتاريا را نفی و رد می کرد، چه امروز با بکارگيری واريانت های نوين نظريات بورژوازی قرن بيستم مانند «جامعه پست صنعتی» با گويا طبقه نوين آن، «انسان گرايی»، «ميهن دوستی دولتی»، «حد نصاب برای انقلاب»، «سوسياليسم» تا ابد بهمراه مالکيت خصوصی و ديگر ايدوئولوژی های ابتکاری ظاهر می شود.
افشاء بی ماهيت بودن اين نظرات و ماهيت طبقاتی اين صف آرايی ها، مهمترين وظيفه هر کمونيست است. تدوين و تکامل پرنسيپ های بسيارمهم تئوری شناخت لنينی، يعنی فرايند پيچيده بازتاب واقعيت عينی در آگاهی و شعور انسان که لنين آنرا «نزديکی جاودانی، ماندگار و بی کران فکر به شئی» می نامد، نظريه پيوند های ديالکتيکی عينيت, کنکرت بودن و نسبيت درحقيقت، اهميت ويژه ای برای طبيعت شناسی معاصر دارد.
بسياری از نمايندگان طبيعت شناسی معاصر اين پيوند ها را آنگونه که آنرا دانشمندان آغاز قرن نيز درک نکرده اند، درک نمی کنند. از اين رو اشتباهات کهنه تکرار می شوند واز طريق نفی حقايق مطلق به نفی عينيت آن می رسند. لنين تذکر می داد که درجامعه طبقاتی آزادی خلاقيت هر دانشمندی محدود است و کسانی که درسراشيب سقوط در می غلطند، قادر به محاسبه درست خط سير خود نخواهند بود.
ازيک سو مارکس و لنين همواره استراتژی و تاکتيک مبارزات طبقه کارگر را قواعد تئوری تدوين شده که همان اصل اساسی است که بمثابه رهنمود و اسلوبی برای تحليل واقعيت تاريخی بکاربرده ميشد تطبيق می کردند، اما ازسوی ديگر، خود اين تئوری همواره متناسب با شرايط درحال تغيير مبارزات واقعی طبقه کارگر نو ويا بعبارتی ديگر نوسازی می شد.
شعارهايی که وظايف مبرم جنبش کارگری را بازتاب می دادند، قادر بودند مفهوم خود را با تغيير شرايط ازدست بدهند و ضرورت برداشتن موقت آن يا جايگزينی نوين را نشان می داد. يعنی برخوردی مشخص و تاريخی با پديده های مشخص و تاريخی را بايسته بود. [نمونه آن درانقلاب اکتبر، شعار همه قدرت به دست شوراها است].
اصول وحدت اقتصادی، فلسفی و سياسی در آموزش های مارکس و لنين طبعا خاص و دراصل خود دارای تکامل عينی جامعه است. حتی می توان گفت که اين ديالکتيک ماترياليستی بود که درتاريخ ادبيات روسيه برای حل عقلانی هر آنچه وجود داشت فراهم آورد، تا واقعيت ها و شبه واقعيت ها نشان داده شوند. بنابراين تنها چنين آموزش اقتصادی که حفظ پيوند با واقعيات خود زندگی را پيگيری می کند، قابليت زيست را دارد. در اصل درعرصه تاريخی شکل خوانده شده ماترياليسم، پيوند ناگسستنی با ماترياليسم فلسفی دارد.
در شرايطی که دولت های بورژوازی درمقياس جهانی جعل و به ابتذال کشاندن پايه های اقتصادی و سياسی مارکسيستی- لنينستی را سازمان می دهند، بايد به تکامل و تقويت مواضع جهان بينی ماترياليستی درجامعه کوشيد. تحليل نشريات معاصر در زمينه مسئله فلسفی کيهان شناسی و فيزيک تئوری، محدوديت ماترياليسم علم طبيعت شناسی را دولت های بورژوازی را آشکار می کنند.
اوضاع کنونی بگونه ای زنده ياد آور ارزيابی لنين در «ماترياليسم و امپريوکريتيسم» است که می گويد: «درمحدوده های خود علم، دانشمند نظرات ماترياليستی خود را حفظ می کند، اما گذار به موضوع ديگر اغلب انسان را به ايده آليسم بسيار سوت و کور می کشاند» . يعنی در حوزه تبيين طبيعت ماترياليست بودن و در حوزه تاريخ ايده آليست بودن است. اما ماترياليسم بدون ديالکتيک يک بعدی است.


1- اکلکتيسم : التقاط گرايی. عدم وحدت، يکپارچگی و تسلسل درعقايد وتئوری ها، تلفيق بی پرنسيپ نظريات ناهمگون، ناسازگار و متضاد.


 

 

  فرمات PDF :                                                                                                   بازگشت