بازگشت

 

فلسفه را مردمي كنیم

ژان پل ژواری - ارنود اسپير

ترجمه و اقتباس" عليرضاخيرخواه" 

 

انقلاب تابع برنامه ريزی نيست

تحولات را بايد

گام به گام دنبال کرد

(15)

 

تغيير کيفي روندی طولاني است

 

در وحدت و مبارزه اضداد دو گرايش آنتاگونيک عمل مي ‌کند، تا جايي‌  که رابطه و تناسب نيرويي که وحدت شي را بوجود آورده ساختارا به شيوه گذشته قابل ادامه نيست. در تاريخ يک آنتاگونيسم، چنانکه گفتيم، همواره لحظه ای فرا مي‌رسد که شيوه وجودی شي آنتاگونيک ديگر قادر نيست تغييرات کمّي را که درون مضمون و ماهيت صورت گرفته هضم كند. در اينجاست که مرحله بحران آغاز مي ‌شود. يعني اختلالاتي در عملکرد ماهوی شي بوجود مي‌آيد، اختلالاتي منطقي که نشان مي ‌دهد زمان شي ديگر سر آمده است.

مرحله بحران؛ مرحله‌ايست که ظهور نو در يک جنبه ماهوی شي موجب بروز اختلال و برهم خوردن کارکرد عادی آن مي‌ شود. اما چون اين اختلالات در همه جوانب ماهوی شي تاثير نمي ‌گذارد و به همه آن ها سرايت نمي کند وجود آن کوتاه مدت است. اما فراموش نكنيم كه جوانب ماهوی يک شي با همديگر در پيوند و ارتباط هستند.

ماهيت رابطه‌ای ميان دو ضد است که در آن هر ضد خود وحدت اضداد است.

بنابراين بي شمار روند وجود دارد که هرچند در کنار هم قرار نمي‌گيرند اما همه به مناسبات ماهوی باز مي‌گردند. از اين رو با عزيمت از يک لحظه يا يک جنبه از شي، بدليل وجود همين رابطه دروني، ما مي‌ توانيم آن را در همه جوانب و در همه لحظه‌ها تشريح کنيم.

در اين شرايط هيچ عجيب نيست که در مرحله بحران بطور ضروري لحظه‌اي فرا مي‌رسد که در آن اختلالات در حتي يک جنبه از وحدت اضداد، بجاي آنکه منفرد و تنها بمانند، از جنبه‌اي به جنبه ديگر منتقل مي‌شوند و بر هم اثر متقابل مي‌گذارند.

بنابراين يک دستاورد و پيشرفت جديد مي‌تواند تجلي بحران دروني شي باشد و يا نقطه عزيمت يک تحول کيفي. اين مطلب زماني قابل درك است كه "جهش" کيفي را يک عمل يا حرکت واحد تصور نكرد. مسئله عبارت از آن است که جنبه‌هاي مختلفي که ماهيت شي را در مجموع تشکيل مي‌دهند يك به يك تابع منطق ماهيت نوين کرد و اين امريست تدريجي. 

 راه توده

آيا کيفيت نوين، تحول كيفي جزيي يا ناتمام بوجود آمده در يك جنبه از ماهيت، در مرحله‌اي که هنوز بازگشت پذير است، از اين جنبه ماهوي به جنبه‌هاي ماهوي ديگري انتقال خواهد يافت و سرايت خواهد کرد؟ آيا نوعي زنجيره انتقال کيفيت نوين و تاثير و تاثر متقابل بوجود خواهد آمد که مانند خطي سرخ  نشان از يک تحول کيفي عمومي و همه جانبه باشد و روند زايش شي نوين را بنماياند يا خير؟

پاسخ اين پرسش‌ها را از قبل نمي توان دانست يا پيش بيني کرد. تنها بعدا، يعني زماني که تعداد کافي از جوانب ماهوي شي توسط منطق و کيفيت نوين تسخير شده‌اند، زماني که شي ديگر بر روي پايه‌هاي نوين خود حرکت مي‌کند، مي‌توان فهميد که اختلال اوليه، تحول كيفي جزيي اوليه، بيش از آنکه نشان بحران باشد، نقطه عزيمت يک تحول کيفي عمومي بوده است.

 

مقولات ديالکتيک ماترياليست اين امکان را نميدهد که بتوان پيش بيني کرد که يک شي که وحدت خاص خود را دارد، در كدام جنبه در منطق ماهوي خود بطور قطع دچار اختلال خواهد شد. به همين شکل ما نميتوانيم، از قبل، اولويت‌ها و آستانه‌هايي را ترسيم کنيم که با رسيدن به آن يا عبور از آن منطق انتقال کيفيت نوين به جنبه‌هاي ماهوي وحدت اضداد قطعا شروع به کار کند.

 

اين تاکيد بر محدوديت‌هاي ذاتي هر گونه پيش بيني علمي (از لحظه اي که اين پيش بيني ديالکتيکي مي‌شود) نقد حرکت برنامه وار و انسجام مشي نوين مرحله به مرحله کمونيست‌ها را تاييد مي‌کند. در اين چشم انداز هيچ نقطه اتکايي نبايد ناديده گرفته شود زيرا يک اختلال کيفيتا نوين در يک جنبه ماهوي مي‌تواند هم نقطه عزيمت باشد و هم نقطه اتکا. بعبارت ديگر انقلاب قابل برنامه ريزي نيست. ما نه مي‌توانيم پيش بيني کنيم و نه بدانيم که اختلال در يک جنبه از ماهيت شي کي بوجود مي‌آيد، نه در کجا بوجود مي‌آيد و نه اينکه آيا به ديگر جنبه هاي ماهيت انتقال خواهد يافت يا نه. اين بدان معناست که در يک حرکت در مجموع پيشرونده، بايد لحظه لحظه تحولات را بطور مشخص مورد توجه قرار داد و هر نويي را که در هر کجا بروز مي‌کند بايد احتمال سرايت و انتقال آن را ناديده نگرفت و آماده بود تا در صورت گسترش به ياري آن شتافت. برعكس به صرف آمادگي و پشتيباني ما، كيفيت نو الزاما از جنبه اي به جنبه ديگر گسترش نخواهد يافت. بايد حدي از پختگي و مجموعه‌اي از شرايط مساعد براي‌ عملي شدن اين انتقال وجود داشته باشد.

بنابراين در مرحله بحران، درحاليکه اختلالات منطقي در يک جنبه ماهيت بروز مي‌کند، و در شرايطي که فورا بازگشت پذير است زيرا به ديگر جنبه‌هاي ماهيت انتقال نيافته، اين احتمال نيز وجود دارد که اين اختلال‌ها آغازگر يک روند تعميم و تاثير متقابل ميان جوانب مختلف ماهيت و يک روند گذار به کيفيت نوين شوند.

بدينسان است که در درون انتاگونيسم شرايط يک گسست ماهوي بوجود مي‌آيد.

با اينحال براي حل آنتاگونيسم، اين تاثير متقابل و اين انتقال کيفيت نوين در اجزا مختلف ماهيت بايد به کنارگذاري و حذف ضد در ابتدا حاکم تبديل شود. در غيراينصورت تغيير کيفي در شي نميتواند انجام شود.

برعکس، زماني که ضد در ابتدا حاکم به اندازه کافي تسلط خود را از دست داد (ولو اينکه هنوز در برخي جنبه‌هاي شي به حيات خود ادامه دهد)، يک مرحله وسيعتر پشت سرگذاشتن آنتاگونيسم، و بطور عام تر، پشت سرگذاشتن تضادهای پيشين آغاز مي‌شود.

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                                    بازگشت