بازگشت 

ترجمه و انتشار مجموعه مقالات "واقعیت ها و استراتژی" نوشته "ژاک شامبز" که از کتاب وی با همین عنوان برگرفته شده، چند هفته ای با تاخیر روبرو شده بود را دوباره پی می گیریم. این مجموعه که دو بخش دیگر هم دارد و ترجمه آن پایان یافته، در مجموع خود دیدگاه نوینی است که زمینه های تئوریک و اجتماعی بنای سوسیالیسم در جهانی که مدل "سوسیالیسم موجود" را با فروپاشی اتحاد شوروی پشت سرگذاشته است. عرصه های جدید سازماندهی جنبش های اجتماعی، زمینه های نوینی که در برابر احزاب چپ و بویژه کمونیست قرار دارد، نقش و تاثیر سازماندهی کانون های زنان، بیکاران، جوانان و... همگی بعنوان کارپایه های فعالیت کمونیست های فرانسه و تعمیم آن مطابق شرایط ویژه هر کشوری در این سلسله مقالات مطرح شده است. مطالعه دقیق این مجموعه را به همه توده ای ها توصیه می کنیم.

 

"واقعیت ‌ها و استراتژی"

گوش به فرمان!

مرزهای قرمز

در نظام سرمایه داری

نوشته ژاك شامبز

 

بخش پنجم

 

از ابعاد اساسی سوسیالیسم، لزوم غنی ساختن دستاوردهای دمكراتیك گذشته مردم و پیش ‌تر بردن آن است. این غنی ساختن و پیش بردن، البته به معنای پس رفتن و لطمه زدن به دستآوردهای دمكراتیك گذشته نیست، بلكه فراتر رفتن و "‌پشت سر‌‌گذاشتن" آنها در مفهوم دیالكتیكی كلمه است. اندیشه مركزی ما در مورد تحول اجتماعی عبارت از آنست كه "آزادی انسانیت تنها می‌ تواند حاصل فعالیت خود انسان‌ها باشد". این به معنی  آنست كه انسان‌ ها سرنوشت خود را در روندی خود ‌‌گردان در دست ‌‌گیرند.

اما خود ‌‌گردانی خلق، امری نیست كه بتوان آن را با دستور و فرمان یا به صرف خواست ما تحقق بخشید. این یك ‌پروسه و یك روند ‌است و این روند زمانی می ‌تواند عملی شود كه همه نهادها ـ و از جمله نهادهای دولتی – در خدمت آن قرار گیرند؛ نه اینكه مانند امروز مردم از مسئولیت واقعی و عملی در مسایلی كه به موجودیت آنها و آینده ملت و جهان مربوط می‌شوند، محروم باشند. در دوران ما ساخت و ‌پاخت‌ های پنهان میان احزاب و حكومتگران و تبلیغ هماهنگ یك فكر و یك روش درباره اصلی‌ ترین مسایل جامعه، سیاست را به سیاست بازی تبدیل كرده و مردم را از سیاست دور كرده است.  با این روش می‌ خواهند مردم را به موجوداتی ‌‌گوش به فرمان تبدیل ‌كنند، بطوری كه خیال كنند در بهترین دنیای ممكن زند‌‌گی می‌ كنند.

         رهبران كشورهای سرمایه ‌داری نام این را "پلورالیسم" می‌ گذارند. بنا به ادعای سازمان های تبلیغاتی حاكم، در جوامع ‌پیشرفته صنعتی این "‌پلورالیسم" ‌پدیده‌ای است روشن ‌تر از آفتاب و مگر جز این است كه ما در "عصر ارتباطات" زند‌‌گی می‌ كنیم؟راه توده

         اما آنچه در واقع در جهان سرمایه ‌داری می‌‌‌ گذرد بن بست سیاست و سمت‌‌ گیری‌هایی است كه هدف آن تنها محدود كردن یك ‌پلورالیسم واقعی است. محدود كردن مردم ‌چه درعرصه دسترسی به اطلاعات و ‌چه درمجموعه زند‌‌گی اجتماعی. از یكسو انباشت و كوه اطلاعات در مسایل جزیی و‌ بی ‌اهمیت و از سوی دیگر سكوت در باره مهمترین و اساسی ترین رویدادها. بحث و جدل‌های فرعی و ‌ثانوی ‌بی ‌‌پایان، در كنار سانسور منظم هر‌‌گونه برخورد واقعی اندیشه‌ ها بر روی مسایل بنیادین و تعیین كننده امروز و فردا.

         در این شرایط، برآورده كردن نیازهای دمكراتیك دوران ما از مسیر مبارزات حاد و مبرم برای دفاع و ‌‌گسترش آزادی‌ ها و حقوق دمكراتیك عبور می ‌كند تا بتوان ‌پلورالیسم را به یك واقعیت زند‌‌گی مردم تبدیل كرد. ‌پلورالیسم احزاب و دید‌‌گاه‌ها، كه هر روز محدودتر می ‌‌‌گردد. ‌پلورالیسم پژوهش و خلاقیت براساس برخورد اندیشه‌ ها كه هر روز در برابر آن مانع ‌‌گذاشته می‌ شود. ‌پلورالیسم در دستیابی به مسئولیت و اداره جامعه كه مستلزم ‌پایان دادن به ‌پیشداوری‌ های حاكم است، ‌پیشداوری‌ هایی كه براساس آن، محروم بودن بخش وسیعی از مردم و بویژه طبقه كار‌‌گر و كمونیست‌ ها از هر‌‌گونه مسئولیت واقعی اجتماعی، امری "طبیعی" وانمود می‌شود.

         برخلاف انبوه تبلیغات، امروز و در آغاز قرن بیست و یکم، ‌پلورالیسم كمتر از هر زمان دیگر امری دست یافته است. این خود عرصه‌ایست كه هر روز باید برای آن جنگید و آن را تحمیل كرد.

 راه توده

مناسبات نوین انسانی

         بور‌ژوازی همواره هنر خاصی داشته كه "اومانیسم" و انسان‌ گرایی را در برابر نبرد طبقاتی قرار دهد. در این هنرنمایی یا كوشیده مبارزه انقلابی را امری "غیرانسانی" معرفی كند و یا اینكه حل مسایل حاد اجتماعی و سیاسی را به عرصه "اخلاقیات" انتقال دهد.

         بحث‌ هایی كه از چهار دهه ‌پیش ماركسیست ‌ها در باره "اومانیسم" دنبال كرده اند، اهمیت بررسی دقیق این مسأله را آشكار ساخته و نشان می‌ دهد اومانیسم ماركسیستی هیچ وجه اشتراكی با "اومانیسم" تجریدی بورژوایی ندارد، اومانیسمی كه بور‌ژوازی می‌ خواهد از طریق آن مناسبات اجتماعی واقعی را ‌پوشانده و استثمار و ‌بی‌ عدالتی را توجیه كند. این اومانیسم در بهترین حالت خود از تبلیغ صدقه و خیریه فراتر نخواهد رفت!

         سوسیالیسمی كه ما برای آن مبارزه می‌ كنیم بر این اندیشه بنیادین مبتنی است كه دوران ما نیازمند شیوه زند‌‌گی نوینی است. شیوه زند‌‌گی كه انسان، ‌چه در كار و ‌چه در فراغت خویش از سلطه و اجبار آزاد باشد و مناسبات تازه انسانی براساس همكاری و همبستگی ایجاد شود. ما خواهان بر‌پایی یك تمدن نوین هستیم، تمدنی كه بتواند شكل تازه‌ای از تقسیم كار را سازمان دهد و با برقراری آزادی ‌های نوین و همبستگی ‌‌های نوین به شكوفایی شخصیت انسان یاری رساند. برای رسیدن به این هدف باید بدون درنگ برای لگام زدن و عقب نشاندن استثمار و رقابت و سلطه ناشی از آن مبارزه را آغاز كرد.

         سوسیالیسم مورد نظر ما در بر دارنده ارزش هایی نوین است كه بر ضد ارزش‌های مترقی گذشته نیست، بلكه تمام ارزش های پیشروی را كه در طول تاریخ بشریت ایجاد شده در خود جای می‌ دهد و آن‌ها را غنی ‌تر می‌سازد. این در واقع برنامه و ‌پرو‌ژه برقراری جامعه‌ای نوین است.

         با اینحال، ما خود را قیم و صاحب اختیار آ‌‌گاهی ‌های مردم تلقی نمی‌ كنیم. در این عرصه نیز ‌چون دیگر عرصه ‌ها ما به ضرورت برقراری ‌پلورالیسم واقعی اعتقاد داریم.

هر‌‌گونه ادعای جامعه، حزب یا نهادی كه بخواهد خود را برتر از ‌‌گزینش آزادانه مردم بداند با اندیشه‌های ما بیگانه ‌است. كمونیست‌ ها مدعی آفریدن خوشبختی برای دیگران نیستند. ما می ‌خواهیم به ایجاد آنچنان شرایط اجتماعی یاری رسانیم كه در آن هركس بتواند آنگونه كه خود می‌ خواهد زند‌‌گی بهتری برای خود بسازد. به همین دلیل است كه به عنوان یك حزب سیاسی برای ‌پایان دادن به ماهیت ضدبشری سرمایه داری مبارزه می ‌كنیم، مبارزه می ‌كنیم با انسانیت زدایی كه این سیستم همراه دارد، با قانون جنگل و دادن حق به زورمندترین ‌ها كه به هنجار و معیار آن تبدیل شده است.

         اما اینكه ما یك مشی ‌پلورالیستی را با همه ضرورت ‌های ناشی از آن پذیرفته ایم تنها یك طرف مسئله است. عرصه سیاست تنها در اختیار ما و ناشی از مشی ما نیست. برنامه‌ ها و مشی محافل حاكمه را به هیچ وجه نمی توان نادیده گرفت و فراموش كرد كه ‌چگونه این برنامه‌ها و سیاست‌ ها تا‌ثیرات منفی خود را بر تمامی عرصه ‌های زند‌‌گی اجتماعی و فردی و حتی در خصوصی ترین جنبه‌های آن باقی گذاشته است. درست از اینروست كه برای اینكه هر كس بتواند شرایط لازم شكوفایی فردی خویش را بوجود آورد همواره، در بخشی، مبارزه جمعی لازم بوده‌است و خواهد بود.

ما با همین دید‌‌گاه به مسایل ناشی از انقلاب تكنولو‌ژیك و اطلاعاتی نگاه می ‌كنیم. این انقلاب مسایلی را بوجود آورده كه به همه انسانیت در سرتاسر جهان مربوط می شود. اكنون برخی خواست‌ها نظیر عدالت، دمكراسی، توسعه نیافتگی و صلح ابعاد نوینی یافته‌ اند. برخی مسایل دیگر نیز وجود دارند كه بر ا‌ثر ‌پیشرفت‌های علمی و فنی و افزایش توان بشریت، تسلط انسانیت بر آنها نا‌‌گزیر شده‌است. از جمله اینهاست: انفجار ارتباطات، حفاظت از منابع و توازن طبیعی، سلاح‌های هسته‌ای و غیره.

این مسایل حدت و ‌پیچیدگی زیادی دارند و در بررسی آن ها نمی ‌توان به تكرار مكرر موضوع یا صرف ‌‌گفتن اینكه دارای اهمیت جهانی هستند اكتفا كرد.

ویژگی این مسایل همگی در آن است كه جنبه بسیار ‌‌‌حاد و بنیادین دارند زیرا از نیازهایی ناشی می‌ شوند كه خصلت جهانی به خود می ‌‌‌گیرند و به همه خلق ‌ها صرفنظر از تنوع سازمان اجتماعی آنها مربوط می ‌شوند. بنیادین بودن این مسایل درعین حال در آن است كه امكانات بی سابقه‌ای را برای همگرایی و گفتگوی انسان ها، با شكل و محتوایی نوین بوجود می‌ آورند، شرایط را برای نزدیكی ‌های بیشتر میان وسیع ترین اقشار جامعه‌- ‌چه در سطح هر كشور و ‌چه در‌سطح بین المللی- فراهم می ‌سازند، به شكل ‌‌گیری همكاری ‌های مثبت مساعدت نمایند. این مسایل از این طریق با نیازهایی كه ‌پس از ایجاد جوامع طبقاتی بوجود آمده ‌است ‌‌گره می ‌خورند.

         اما این مسایل عام انسانی و ضرورت‌ های ناشی از آن در واقعیت‌های ملی و فرهنگی خود ویژه هر كشور حك شده اند. و در همه جا می ‌توان دید تا ‌چه انداه مناسبات استثمار و سلطه و استراتژی كه برای حفظ این مناسبات بكار افتاده در برابر درك این ضرورت‌ ها، ‌چه در سطح ملی و ‌چه بین المللی، مانع ایجاد كرده‌است.

         مسئله صلح، مسئله بقاء انسانیت است، اما ‌پیشروی در مسیر خلع سلاح مستلزم مفهومی نوین از امنیت است. مشكلات كشورهای در حال توسعه دیگر گلوی مردم آنجا را می ‌فشارد اما حل این مشكلات نیازمند عقب راندن منافع و سازوكارهایی است كه به اختناق در این كشورها انجامیده‌ است. وابستگی متقابل یك واقعیت است، اما این وابستگی در ‌چار‌چوب ‌پدیده سلطه جویی قرار ‌‌گرفته ‌است.

         تضادهای جهان معاصر، اتفاقا با عزیمت از واقعیت‌ های ملی و شرایط هر كشور است كه آشكار می‌ شوند. در مبارزه برای تغییر این واقعیت‌ ها، در مبارزه‌ همراه با تلاش برای ایجاد همكاری و همبستگی‌‌ های لازم جهانی، در مبارزه برای تغییر شرایط مشخص در داخل هر كشور است كه تضادهای جهانی می‌ توانند راه ‌حلی مثبت بیابند.

         نیازهای عمیق جهان معاصر كه در بالا بدان اشاره شد، نیاز به انسانیتی كه با خود و با طبیعت آشتی كند، به یك ‌چالش واقعی برای بشریت تبدیل شده‌است. ‌پاسخ و حل این نیازها مستلزم مداخله خلق‌هاست. عرصه و اشكال نبردی كه امروز میان نیروهای ‌‌گذشته و آینده جریان دارد، در این نیازها و ضرورت‌ ها انعكاس می ‌یابد. اما اینكه نیازها و خواست‌ هایی وجود دارند كه به همه انسانیت مربوط می‌ شوند به معنی پایان مبارزه طبقات نیست. مبارزه طبقاتی نه یك توهم است و نه "اختراع" ماركسیست ‌ها. مبارزه طبقاتی به هیچ روی كهنه اندیشی نیست و هر روز محتوا و اشكالی نوین به خود می‌‌‌ گیرد. كم بها دادن به این مبارزه‌ است كه توهم زا و خطرناك تر از هر ‌چیز است.

درك نیازهای جهان معاصر در متن شرایط كنونی و واقعیت‌های ملی و فرهنگی ممكن می‌ شود. ضرورت‌ های جهان معاصر را در خارج از تضادهای واقعیت موجود ملی و بین المللی در نظر ‌‌گرفتن، نوعی ‌پس رفت نسبت به اندیشه همه كسانی است كه - از ماركس تا بسیاری دیگر- همواره از مخلوط كردن یك سبد وا‌ژه با یك ارزن واقعیت احتراز كرده‌اند. و خوب می ‌دانیم كه مسیر تاریخ تا ‌چه اندازه مانند راه جهنم با حسن نیت فرش شده‌است... (1)

 

سوسیالیسم و كمونیسم

         جامعه‌ای كه محدودیت‌های سرمایه داری و همراه با آن، محدودیت ‌های جوامع طبقاتی را ‌پشت سر می ‌‌‌گذارد، جامعه‌ای كه به هر ‌‌گونه خشونت نسبت به انسان و طبیعت خاتمه می‌ دهد، ‌چنین ‌چشم اندازی "جامعه كمونیستی" است.

         ماركس و انگلس در سال 1848 در "مانیفست حزب كمونیست" نوشتند: "به جای جامعه بور‌ژوایی سابق، با طبقات و تضادهای طبقاتی آن، جامعه‌ای بوجود می ‌آید كه در آن تكامل آزادانه هر فرد، شرط تكامل آزادانه همگان خواهد بود." اما از نظر آنها ‌چنین آینده‌ای تنها از ‌پس یك دوران تاریخی ‌‌گذار تحقق خواهد یافت، دورانی كه طی آن ‌پرولتاریا  "از طریق انقلاب به طبقه حاكمه تبدیل شده و بعنوان طبقه حاكم، با خشونت مناسبات تولیدی سابق را لغو خواهد كرد."

         با وجود موشكافی و آینده بینی ‌بی‌ نظیری كه ماركس داشت، راه دشوارتر و پیچیده تر از آن بود كه بتوان در قرن نوزدهم كاملا در نظر ‌‌گرفت، ‌چنانكه خود وی نیز براساس تجربه تاریخی تصحیحاتی را بعدها بعمل آورد.

         اما شرایط و نیازهای دوران ما، امكان جستجوی راهی دیگر و "خود ‌‌گردان" را بوجود آورده‌است. آشتی نا‌پذیری ‌های جامعه سرمایه داری و تحولات آن، نطفه‌های كمونیسم را بوجود می‌آورد و عناصر كمونیسم از هم اكنون از درون تضادهای آشتی نا‌پذیر جامعه سرمایه داری ظاهر می‌ شود. در این مفهوم "كمونیسم" آرمان، هدف و فلسفه وجودی كمونیست ‌هاست. "سوسیالیسم" دارای خصلت ‌‌گذار میان جامعه سرمایه داری و كمونیستی ‌است. بنابراین، ضرورت "سوسیالیسم" و به همراه آن "كمونیسم" از یكسو در خود تضادهای جامعه سرمایه داری و ‌پشت سرگذاشتن آن ریشه دارد، از سوی دیگر این پشت سرگذاشتن سرمایه داری است بسوی ‌چشم انداز كمونیستی.

         سوسیالیسم خود ‌‌گردان تاكید دارد كه تحول انقلابی روندی است كه بر جنبش خلق متكی است. این تاكید، خصلت "‌‌گذار" جامعه سوسیالیستی را بهتر نشان می ‌دهد. سوسیالیسم از فرآیندی كه محدوده‌ های سرمایه ‌داری را ‌پشت سر می ‌‌‌گذارد و انسان‌ ها در آن خود را تحول می ‌بخشند، جدایی نا‌پذیر است. بعبارت دیگر در چارچوب استراتژی سوسیالیسم خودگردان، انقلاب خود یك روند است؛ روندی كه تضادهای جامعه سرمایه داری هر كشور را مبنا قرار می ‌دهد و در هر لحظه می‌ كوشد به این تضادها پاسخی در چشم‌انداز سوسیالیستی ارائه دهد و آن را تحمیل كند. سكون و توقف در این روند خطر عقب ‌‌گرد را بدنبال خواهد داشت.

در كشور ما و جهان وضع حاكم را نمی ‌توان تغییر داد مگر آن را ‌چنانكه هست در نظر ‌‌گرفت. برای آنكه تمدنی نوین را برپا كرد باید بتوان به مسایل مشخصی كه امروز در برابر مردم قرار دارد پاسخ داد. اما طبقات مختلف این مسایل را به شكل‌های مختلف درك می ‌كنند و بنابراین پاسخ‌ های متفاوتی را برای آن ارائه می ‌دهند.

         در این شرایط ما می ‌كوشیم، از یكسو، ازهر ‌‌گونه نزدیك بینی تاریخی و نادیده ‌‌گرفتن ‌چشم اندازه مبارزه اجتناب كنیم و از سوی دیگر با هر‌‌گونه برخورد ‌پیامبر‌‌گونه و ‌بی‌ تفاوتی نسبت به حال و دشواری‌ های آن مقابله كنیم. ما می‌ كوشیم روزمره ترین و حادترین مسایل را با نیرومندترین ‌چشم انداز آینده ‌پیوند بزنیم. دورانی كه اكنون در آن به سر می ‌بریم، وظایفی دشوار را در برابر ما نهاده‌است. كمونیست‌ ها، باید بتوانند تجزیه و تحلیل خود را از طرح‌ها و برنامه‌های سرمایه تعمیق نموده، استراتژی خود را تدقیق كنند و بنحو خلاقانه‌ای آن را تداوم بخشند تا بتوان آن ‌چنان نیرویی ‌‌گرد آورد كه قادر باشد تناسب كنونی نیروها را كه به سود ما نیست، د‌‌گر‌‌گون سازد. در این شرایط، آینده را نمی‌ توان از تضادهای حال جدا ساخت، مگر آنكه بخواهیم طرحی تجریدی و بدون ارتباط با واقعیت را جانشین روندهای واقعی نماییم.

         اندیشه‌ها و رفتارهای تازه در مردم نفوذ نخواهند كرد مگر با فعالیت ‌پیگیر، فعالیتی كه با در نظر گرفتن واقعیت‌های طبقاتی، از خلال تجربه‌ای كه مردم خود از این واقعیت‌ها می‌ كنند به پیش رود. و این فعالیت خود مردم است كه به این اندیشه ‌ها و رفتارهای تازه مضمون دقیق و محتوای عام مشخص خود را خواهد داد. ما كمونیست ها می ‌كوشیم با تدوین و اجرای یك استراتژی بدیع و خلاق به این روند یاری رسانیم.

 

پی نویس

 

1-  اشاره نویسنده به مفهوم "منافع همه بشری" و سرنوشت آن در اتحاد شوروی است. این مفهوم از پایه‌های درستی شروع می ‌كرد ولی در نهایت وجود نیازها و ضرورت‌های عام انسانی را به نفی مبارزه طبقات و انكار تمایز و واقعیت نبرد میان نظام ‌ها و سیستم‌ ها كشاند. مفهوم "منافع همه بشری" نیروهایی را كه دربرابر این منافع صف آرایی كرده اند نادیده می‌گرفت. به نظر نویسنده مسایل، نیازها و ضرورت‌های عام انسانی وجود دارند كه حل آنها به تمام بشریت مربوط می‌شود. این نیازها امكان و پایه‌های تازه‌ای برای همبستگی میان خلق‌ها بوجود می‌آورد. اما پاسخ به نیازهای عام انسانی ناشی از انقلاب تكنولوژیك و اطلاعاتی از مسیر نفی مبارزه طبقات عبور نمی كند، برعكس حل آن تنها از طریق مبارزه با استراتژی امپریالسم و سرمایه‌ داری، در سطح ملی و بین المللی میسر خواهد بود.(مترجم)

 

 

     مقاله در فرمات PDF :                                                                                          بازگشت