راه توده                                                                                                                                                         بازگشت

 

 

فاشيسم

در برابر سنديکاليسم

مهندس زاوش

   

سنديکا و انواع آن:

سنديکاها اصولا تشکيلاتي هستند که بمنظور دفاع و يا حفظ منافع يک طبقه تشکيل مي شوند.

سنديکاهای کارگران، سنديکاهای کارفرمايان، سنديکاهای کارگر و کارفرما، سنديکاهای کشاورزان، سنديکاهای صنعتگران.

1- سنديکاهای کارگران - اين سنديکاها بمنظور دفاع از منافع طبقه کارگر تشکيل مي شوند. اگر سنديکاليسم جديد را تجزيه و تحليل کنيم به اين نتيجه مي رسيم که اين نهضت در نتيجه عدم تساوی ثروت و استثمار که نتيجه مستقيم آنست بوجود آمده است. سنديکاليسم جز تشکيلاتي که کارگران برای دفاع خود در مقابل استثمار و عدم تساوی اقتصادی ) که پايه اين استثمار است( بوجود آورده اند، چيزديگری نيست.

2- سنديکاهای کارفرمايان - تشکيلاتي هستند که بمنظور حفظ منافع سرمايه داران بوجود آمده اند. پس از ايجاد سنديکاهای کارگری ومخصوصا بوجود آمدن قراردادهای دسته جمعي بين کارگران و کارفرمايان، دسته اخير برای اينکه منافع خود را بهتر حفظ کنند، با يکديگر متشکل شده و تشکيل سنديکای کارفرمايان را دادند. سنديکاهای اخير بوجود آورنده قراردادهای دسته جمعي توليد و سپس قراردادهای دسته جمعي پخش، که شرايط فروش را به مصرف کنندگان و فروشندگان جزء تحميل مي کند مي باشند. به اين ترتيب انحصارها را بوجود مي آورند، که بحث در آن بسيار مفصل است و ما بهمين اندازه در اينجا اکتفا مي نمائيم.

3- سنديکاهای کارگر و کارفرما - اين قبيل سنديکاها تشکيلاتي هستند که در آن کارگر و کارفرما با هم شرکت دارند و بقول رهبرانشان، بين کار و سرمايه را آشتي مي دهند. اين سنديکاها از نظر علمي بي معنا هستند، زيرا کارگر و کارفرما از لحاظ مادی اشتراک منافعي ندارند تا در يک جبهه بتوانند از آن منافع دفاع کنند. اين قبيل موسسات فقط برای گمراه کردن کارگران و باز داشتن آنان از مبارزه صنفي بوجود آمده است و امروز در کشورهای مترقي رفته رفته نفوذ آنها کم مي شود.

4- سنديکاهای کشاورزان - اين قبيل سنديکاها مانند سنديکاهای کارگران، تشکيلاتي هستند که برای دفاع از منافع کشاورزان بوجود آمده اند.

5- سنديکاهای صنعتگران ) آرتيزان ها( - اين تشکيلات بيشتربرای حمايت صنعتگران جزء در مقابل صاحبان صنايع ايجاد مي گردند.

در بين اقسام سنديکاهای بالا سنديکاهای کارگران است که از همه قديمي تر و بحث در آن جالب توجه تراست و بهمين مناسبت در زير، درباره آن صحبت مي کنيم.

 

پيدايش و تکامل سنديکاليسم

قبل از بوجود آمدن سنديکاها، نهضت وسيعي که کارکنان حرفه های مختلف را به ترتيب شغل آنها متشکل کرده و بنام کرپوراسيون Corporation معروف شده بود وجود داشت که پيدايش آن با افول فئوداليته و پيدايش شهر و توسعه تجارت مقارن بود. اين نهضت تا انقلاب کبير فرانسه توسعه يافت.

کرپوراسيون ها به اين ترتيب تشکيل شده بودند، که پيشه وران هر پيشه ای با يکديگرمتحد شده و کرپوراسيون آن پيشه را تشکيل مي دادند و حق داشتند کرپوراسيون خود را مخصوص آنهائي که عضو کرپورسيون بودند بنمايند. اين کرپوراسيون ها با آزادی صنعت و تجارت بکلي منافات داشتند و در سال های قبل از انقلاب کبير فرانسه قدرت زيادی بدست آورده بودند و بالاخره قانون معروف «لوشاتليه» بلافاصله پس از انقلاب به اين نهضت خاتمه داد.

سنديکاليسم جديد، جز در موارد بسيار استثنائي ادامه مستقيم اين نهضت نيست. اين عدم مداومت بين سنديکاليسم جديد و کرپوراتيسم قديم دليل بر اين نيست که وجه تشابهي بين اين دو نهضت نباشد.

سنديکاليسم جديد و کرپوراتيسم قديم دارای يک علت وجودی هستند و آن همان عدم مساوات در تقسيم ثروت و استثمار کارکنان است، و نتيجه مستقيم آن مي باشد و بطور کلي مبارزه طبقاتي است که مسبب تشکيلات صنفي گرديده است.

مبارزه طبقاتي خيلي قبل از آنکه مارکس آن را تعريف کند وجود داشته است. « گيزو» يکي از مورخين بورژوازی برای اولين دفعه نوشت که تاريخ بشريت تاريخ مبارزه طبقات است.

در يونان قديم بدون اينکه تشکيلات صنفي حقيقي وجود داشته باشد دسته هائي که افراد را به نسبت دارائي آنها متشکل مي کرد موجود بود. وجدان طبقاتي که پايه سنديکاليسم جديد است در يونان قديم وجود داشت بطوری که « گلوتز Glotez» يکي از نويسندگان مي نويسد:

«چون منافع طبقاتي وجود دارد يک نوع پسيکولوژي طبقاتي نيز وجود دارد. اين پسيکولوژي و اين منافع، بوسيله نيروئي که روز به روز در تزايد است با احساسات هميشگي که از قديم در جامعه وجود داشته است مبارزه مي نمايند و روزی که اين دو طبقه، که در جامعه وجود دارند، اين حقيقت را دريافتند، گودال عميقي ميان آنها ايجاد مي شود.»

 

اين قضيه در رم قديم هم ديده مي شود. تمام تاريخ امپراطوری دوم پر است از مبارزات دائمي پاتريسين ها و پلبين ها. لئون هومرLeon Homer در کتاب «موسسات سياسي رومي ها» راجع به جمهوری روم در قرون 4 و 5 قبل از ميلادی، در خصوص «پلب» اينطور مي نويسد: «دو عامل دارای تمايل و منافع مختلف در جنب يکديگر وجود دارد.

ثروتمندان که قبل از همه چيز درخواست تساوی سياسي با پاتريسيا را دارند و فقيران که درخواست آنها بهبود وضع مادی خودشان است».

بنابراين مشاهده مي شود که عدم مساوات در تقسيم ثروت که پايه مبارزات طبقاتي است از خيلي قديم، از دوره بردگي وجود داشته و در همه جا و در عصرهای مختلف ديده مي شود که فقيران، گرسنگان، استثمار شوندگان بر عليه ثروتمندان، سيرها واستثمار کنندگان مبارزه مي نموده اند. در اين مبارزات، فقيران با يکديگر متشکل شده گاهي حزب و گاهي تشکيلات صنفي و گاهي هر دو را تشکيل داده اند.

تشکيلات صنفي جديد در نتيجه مبارزه برای ازدياد دستمزد، تقليل ساعات کار، تشکيل موسسات همکاری، تشکيل صندوق اعتصاب، بيکاری و بيماری و غيره، حس همبستگي صنفي را به مرحله عالي تری که همبستگي طبقاتي است رسانده است.

تشکيلات صنفي پس از اينکه تمام کارگران را متشکل نمود، مبارزه را نه تنها برعليه بورژوازی و سرمايه داری ادامه مي دهد، بلکه بر عليه دولت که آلت اجرای مقاصد آنان است مبارزه را شروع مي نمايد.

در اينجا بايد خاطر نشان کرد که پس از جنگ بين المللي اول مبارزه سنديکاليسم با دولت ها تخفيف يافت. زيرا سنديکاها برای اينکه از دولت ها بنفع خود استفاده کنند سعي داشتند در موسساتي که دولت برای اداره اموراقتصادی کشورتاسيس مي کند، از قبيل شورای اقتصادی و غيره مداخله داشته باشند.

مبارزه سنديکاها بر عليه دولت، تناسب معکوس با درجه آزاديخواهي دولت دارد و اين موضوع را مي توان در کشور خودمان تشخيص داد.

 

سنديکاليسم يک نهضت دموکراتيک راه توده

نهضت سنديکاليسم که از توده های کارگر سرچشمه مي گيرد از نظر تشکيلات و هدف، يک نهضت کاملا دموکراتيک است.

از نقطه نظر تشکيلات، چون همه افراد در سنديکا دارای حقوق مساوی هستند و رهبران بطور آزادانه از طرف توده های کارگرانتخاب مي شوند و افراد سنديکا هميشه حق نظارت در عمل رهبران خود را دارند، دموکراسي کاملا رعايت شده است.

از نقطه نظر هدف، چون سنديکاليسم برای از بين بردن عدم مساوات اقتصادی مبارزه مي کند، يک نهضت کاملا دموکراتيک است. سنديکاليسم از نظر يک تئوری اجتماعي و خارج از درخواستهای روزانه، يک هدف کلي تری دارد و آن حذف اقتصاد سرمايه داری، اجتماعي کردن مالکيت شخصي، بدست آوردن وسايل توليد توسط طبقه کارگر، که تنها قادر به تقسيم ثروت اقتصادی ملت است و مي تواند برای دنيای کار، زندگي بهتر تامين کند.

در حقيقت اجتماعي کردن «سوسياليزاسيون»  و ملي کردن «ناسيوناليزاسيون» که مورد درخواست سنديکاها است جز وسايل دموکراتيک کردن زندگي اقتصادی چيز ديگري نيستند. سنديکاليسم مي خواهد دستگاه توليد را در اختيار توليد کنندگان بگذارد. يعني مايل است دموکراسي را از قلمرو سياست، به اقتصاد بکشاند. دمکراسي سياسي که تساوی افراد را در مقابل قانون مي شناسد يکي از سرچشمه های عدم مساوات را از بين برده است ولي سرچشمه ديگر، يعني مالکيت شخصي را از بين نبرده است.

سنديکاليسم بهمين قسمت اخير است که حمله مي کند و مي خواهد به دموکراسي ارزش حقيقي آن را بدهد. سنديکاليسم بوسيله اين طرز دموکراسي جديد مي خواهد طرز جديد توليد را که مبني بر استفاده حقيقي توليد کنندگان از توليد است بنا کند. سنديکاليسم عقيده دارد که اقتصاد نبايد به منظور بهره گرفتن اداره شود. بلکه بايد بمنظور تامين آني يا آتي احتياجات توليد کنندگان رهبری شود. از اين نظرسنديکاليسم بدون شک يک نهضت انقلابي است زيرا مايل است روابط فعلي طبقات را تغيير دهد و يک توده يکنواخت توليد کننده بوجود بياورد که داراي حقوق و وظايف يکسان باشند.

چون برای خاتمه دادن به استثمار بايستي روابط مالکيت و طرز توليد کاملا تغيير نمايد.

برای اينکه سنديکاليسم به هدف های خود برسد از آزادی هائي که دموکراسي سياسي در اختيار آن مي گذارد، از قبيل آزادی اجتماعات، آزادی اتحاد، آزادی نطق، آزادی مطبوعات و غيره استفاده مي کند و همواره در نظر دارد که «آزادی بدون سوسياليسم، امتياز و ناعدالتي است.»

در اينجا قبل از اينکه به تشريح خصوصيات سنديکاليسم خاتمه دهيم، لازم مي دانيم دو خاصيت بارز آن را نيز ياد آوری نمائيم. اين دو خاصيت بين المللي بودن و صلح طلب بودن سنديکاليسم است. سنديکاليسم مي داند که بدون همکاری بين المللي کارگران، نمي تواند به هدف های خود برسد. از اين رو، تا اندازه ای که قدرت دارد سعي مي کند کارگران جهان متحد شوند. بعلاوه، چون ازدياد ثروت مورد نظر آنست و جنگ که بزرگترين عامل از بين بردن ثروت است با اين نظرمباينت دارد، لذا سنديکاليسم تمام قوای خود را برای برقراری صلح پايدار و عادلانه ای بکارمي برد.

 

بطوري که در بالا گفته شد مشاهده مي شود که امروز سنديکاليسم در کشورهای دموکراتيک قدرتي حساب مي شود. اين قدرت طوری شده است که سنديکاليسم نمي تواند از قبول مسئوليت هائي از قبيل اداره امور بيمه های اجتماعي، اداره صندوق بيکاری، شرکت در شوراي فني کارخانه ها، شرکت درکميسيون های مطالعات و شوراهای اقتصادی و غيره شانه خالي کند. زيرا اگر نهضت کارگری نتواند از قدرت سياسي خود در راه ساختمان جامعه استفاده کند، توده کارگر مايوس خواهد شد و احزاب ارتجاعي خواهند توانست با وسايل مختلفي آن را بخود جلب کنند.

کرپوراتيسم -  شکي نيست که فاشيسم ارتجاع محض است. درهر کجا که بقدرت رسيده است تشکيلات کارگری از بين رفته و طبقه کارگر متفرق گرديده و پيشرفت های اجتماعي متوقف مانده است.

فاشيسم در همه جا و بهر شکل، پس از رسيدن به قدرت مخالف سوسياليسم و سنديکاليسم بوده است. با وجود شعارهای ظاهرا سوسياليستي، فقط توانسته است طبقه متوسط را گول بزند و نتوانسته است در کارگراني که عقيده به تشکيلات طبقاتي دارند نفوذ کند. فاشيسم تمام آزادی های دموکراتيک را از بين مي برد. و بنابر اين امکان متشکل شدن را از کارگران سلب مي کند. فاشيسم مساوات دموکراتيک را تبديل به سلسله مراتبي مي کند که در آن، بعوض اينکه قدرت در اختيار توده ها و بنفع آن ها اعمال شود در دست مقامات بالا برای سرکوبي توده هاست.

 

کرپوراتيسم فاشيست -  اين اعمال که نقطه مقابل سوسياليسم و سنديکاليسم است و فاشيسم آنها را در قلمرو اقتصادی نيزعملي مي نمايد کرپوراتيسم نام دارد. لازم به توضيح نيست که اين کرپوراتيسم، با کرپوراتيسم قرون وسطي شباهتي ندارد. اصل اين کرپوراتيسم از مذهب کاتوليک سرچشمه مي گيرد و پيروان اين مکتب به چند دسته تقسيم مي شوند. که با وجودی که در اصل موضع که نگاهداری مالکيت شخصي، همکاری طبقات و متشکل شدن افراد برحسب نوع حرفه ) و نه برحسب کار و سرمايه ( و مقدم داشتن منافع شغل بر منافع طبقه و غيره است متفقند، با يکديگراختلاف نظرهای جزئي دارند.

فاشيسم که دارای مکتب اجتماعي بخصوصي نيست از کرپوراتيسم طوری استفاده مي کند که سنديکاهای کارگری آزاد را متلاشي مي سازد و بردگي طبقه کارگر را بنحو کاملي عملي مي نمايد.

تمام تشکيلات کرپوراتيو، سعي دارند وضع طبقه کارگر را بهمان شکل موجود، که روی پايه عدم مساوات اقتصادی برقرار است، حفظ کنند واستثمار سرمايه داران را نگاهداری نمايند.

کرپوراتيسم فاشيست که طبقه کارگررا «صغير» تشخيص مي دهد، نمي گذارد اين طبقه، تشکيلاتي را که خود مايل است داشته باشد و رهبران خود را انتخاب کند. همچنين سعي دارد حس همبستگي طبقاتي و بين المللي طبقه کارگر را از بين ببرد. بعلاوه طبقه کارگر نمي تواند در اين رژيم از فروش نيروی کاربا شرايطي که « قيم»؛ به او تحميل مي کند خودداری نمايد.

در همه جا نتايج اين همکاری برای طبقه کارگر خيلي گران تمام شده و در همه جا آمار نشان داده است که از بين رفتن سنديکاهای آزاد و برقراري رژيم زور، سطح دستمزد حقيقي را تنزل داده است.

فاشيسم سعي مي نمايد در مقابل اين محروميت هائي که به طبقه کارگر وارد مي شود، برای گول زدن آن ها تاسيساتي که ظاهرا" احساسات آن ها را تحريک کند بوجود بياورد. بهمين دليل در آلمان هيتلری «تريبونال افتخار» و در ايتاليای دوران فاشيسم دوپالاورو Dopalavoro و در پرتقال دوران سالازار «تشکيلات ملي برای خوشحالي کار» و غيره را ايجاد نمود. اين نکته را ياد آوری مي نمائيم که سرمايه داری غارتگر برای تثبيت آقائي خود و استثمار طبقه کارگر، از فاشيسم، برای سرکوب طبقه کارگر استفاده مي کند.

 

(اصل اين مقاله که ما آن را تا حدودی خلاصه کرده ايم در ماهنامه "نامه مردم" در سال 1325 در تهران منتشر شده است.)

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                               بازگشت