راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

کودتای داخلي

در جمهوری گيلان

قتل حيدرخان

اولين دبيراول حزب کمونيست ايران

 

حيدرعمواغلي در بيستم دسامبر1880 در شهر رضائيه بدنيا آمد. پدرش پزشک داروساز بود و در تهران تحصيلات خود را تمام کرده بود. او به آن دليل که مردم رضائيه و روستاهاي آذربايجان يا براي درمان و يافتن راه حلي براي دشواري هاي روزمره خود به وي مراجعه مي کردند و او نيز از هيچ کمکي دريغ نمي کرد، در ميان مردم محبوبيت فراوان يافته بود و به همين دليل زير فشار خوانين محلي بود. پس از مدتي، به همراه خانواده خويش ناچار به جلاي وطن شد و در ارمنستان اقامت گزيد. حيدرخان همراه خانواده خود مقيم ارمنستان شد و در 8 سالگي به مدرسه رفت و دوران تحصيل ابتدائي را بعنوان شاگرد برجسته به پايان رساند. سپس در دانشکده فني تقليس که تنها دانشکده فني در تمام قفقاز بود تحصيلات خود را به پايان رساند و مهندس برق شد. در همين سالها علاوه بر آشنائي با انقلابيون مشهور قفقاز به کشورهاي اروپائي نيز سفر کرد. او علاوه بر زبان روسي و ارمني و گرجي، با زبان هاي فرانسه، آلماني و ايتاليائي نيز آشنائي داشت. او زماني راهي باکو پايتخت آذربايجان شد که مهندس برق بود و در همين زمان، يعني در سال 1903 با يک تاجر ايراني بنام محمدباقر ميلاني آشنا شد. اين تاجر مي خواست در مشهد کارخانه برق احداث کند. حيدرخان همراه او راهي خراسان شد. او در خراسان شاهد زندگي رقت بار مردم ايران و فشار و اختناق ماموران دولتي و روحانيون بزرگ و ثروتمند شد. در سال 1904 از مشهد به تهران رفت و در ادارات و موسسات مختلف مشغول کار شد. فقري که در خراسان ديده بود، در تهران نيز حاکم بود. او که در طول بحث هاي مکرر با انقلابيون بزرگ قفقار دريافته بود بدون تشکل و سازماندهي هيچ راه چاره اي براي درمان اين فقر و بويژه فلاکتي که کارگران با آن درگير بودند يافت نمي شود، سازمان "سوسيال دمکرات" را در تهران تاسيس کرد. از انقلاب 1905 در روسيه که تا 1911 به درازا انجاميد بسيار آموخت و بعدها در خيزهاي انقلابي ايران از آن استفاده کرد.

از ابتداي انقلاب اکتبر1917 در ايران و بويژه در گيلان جنبش آزاديبخش تحت تاثير اين انقلاب قرار گرفت و گسترش يافت. جنبش جنگلي ها در گيلان به رهبري کوچک خان نيز زير تاثير همين گرايش، ماهيت آشکار ضد امپرياليستي به خود گرفت و آنها که از جنگل به شهرآمده بودند شعار مبارزه عليه انگليس ها و دفاع از استقلال ايران را مي دادند. جنگلي ها را خرده مالکان، بازرگانان، اقشاري از دهقانان و روشنفکران ناسيوناليست تشکيل ميدادند. نفوذ ميرزا کوچک خان بخصوص هنگامي افزايش يافت که در سال 1918 از عبور ژنرال انگليسي "دسنترول" از رشت به انزلي و قفقاز جلوگيري کرد.

مردم و بويژه تهيدستان گيلان انتظار داشتند که ميرزا کوچک خان نيازمندي هاي آنها را تامين کند، وي او و اطرافيانش از اقدامات عميق انقلابي به نفع مردم ترس داشتند و به همين دليل بتدريج نارضائي مردم از کوچک خان روز به روز افزايش يافت. پس از چندي قواي نيمه پارتيزاني کوچک خان از ارتش انگليس شکست خورد و او در پي سازش با انگليس ها و دولت مرکزي برآمد. ارتش مرکزي رشت را اشغال کرد و تيمورتاش (وزير دربار و پرقدرت بعدي در سلطنت رضاشاه) فرماندار نظامي رشت شد. تعقيب و ترور انقلابيون آغاز شد و ميرزا کوچک خان با دسته هاي مسلح خود به جنگل گريخت. انقلاب گيلان که ادامه خيزهاي نجات دهنده انقلاب مشروطه در ايران بود، دراين مرحله فروکش کرد.

پس از تاسيس حکومت شوروي در آذربايجان و رانده شدن ارتش انگليس از قفقاز و سپس از گيلان، جنبش آزاديبخش در گيلان دوباره احيا شد و در اوائل ژوئن سال 1920 نخستين جمهوري انقلابي در گيلان اعلام شد. رهبري اين جمهوري جوان را يک جبهه برعهده داشت که ميرزا کوچک خان در راس آن بود. احسان الله خان و خالوقربان بعنوان بخش چپ اين جبهه، همراه با نيروهاي مسلح خود و ميرزا کوچک خان نيز همراه با نيروهاي مسلح خويش جمعا سه نيروي اصلي اين جبهه را تشکيل مي دادند، اما در ترکيب اين جبهه واحد، علاوه بر نيروهاي فوق، اعضاي حزب "عدالت" که سپس به حزب کمونيست تبديل شد نيز حضور و نقش داشتند.

متاسفانه ناهمگوني جبهه واحدي که رهبري اين جمهوري را برعهده گرفته بود بتدريج تاثيرات منفي خود را بروز داد و جمهوري جوان گيلان نتوانست به وظائفي که در برابرش قرار داشت عمل کند. جز عده قليلي بقيه دهقانان بي زمين ماندند، وضع کارگران و پيشه وران و حتي شهرنشينان بهتر نشد، زيرا کوچک خان از گسترش پايگاه توده اي جنبش انقلابي و جمهوري نوپا بيم داشت. اختلاف در جبهه از همينجا بالا گرفت و عوامل نفوذي انگليس و شاه نيز به آن دامن زدند تا جبهه حکومتي را از داخل متلاشي کنند و موفق نيز شدند.

اوائل ژوئيه همان سال (1920) کوچک خان رابطه خود را با حزب کمونيست (عدالت) قطع کرد و با نماينده حکومت شاه در رشت، يعني سردار فاخر که خواهان قبول حاکميت دربار تهران از سوي رهبران جمهوري گيلان بود وارد گفتگو شد. کوچک خان اين مسئله را در کميته انقلاب نيز مطرح کرد. احسان الله خان هرگونه گفتگو با نمايندگان شاه را رد کرد و 19 ژوئين 1920 کوچک خانه با 1100 تن از افراد خود مخفيانه راهي فومن شد. پس از خروج کوچک خان از رشت دولت موقت به رهبري احسان الله خان در 31 ژوئين تشکيل شد و همزمان با آن "کميته ملي آزادي ايران" نيز تاسيس گرديد. اخراج انگليسها از ايران، سرنگون کردن سلسله قاجار، ملي کردن توليد، مصادر زمين هاي مالکان و يک سلسله تصميمات مترقي ديگر در دستور کار دولت جديد قرار گرفت. اين برنامه آشکارا سمت گيري سوسياليستي داشت. کوچک خان براي درهم کوبيدن دولت جديد و بازگشت به قدرت، به رشت حمله کرد ولي نيروي انقلابي مسلح که با نام "کميته ملي" تشکيل شده بود اين حمله را دفع کرد و ميرزا شکست خورده به جنگ عقب نشيني کرد.

شکست ميزراکوچک خان از ارتش کميته ملي، مشوقي شد براي چپ روي ها در دولت انقلابي. در اوت سال 1920 ارتش انقلابي به فرماندهي احسان الله خان به تهران حمله برد تا با جمع کردن بساط سلطنت قاجاريه نخستين جمهوري انقلابي ايران را اعلام کند. نخستين يورش ها با موفقيت همراه بود. در منجيل ارتش شاه و قواي انگليس از انقلابيوني که به سمت تهران درحرکت بودند شکست خوردند. انگليس ها هنگام عقب نشيني پل ها، وسائل ارتباطي، ارزاق و غيره را از بين بردند. منجيل فتح شده و ارتش مشترک شاه و انگليس ناچار به عقب نشيني شدند اما هنوز تا تهران راه درازي در پيش بود و نيروي شکست خورده توان بازسازي خود را حفظ کرده بودند. هيجان و خوش بيني ناشي از پيروزي در منجيل، احسان الله خان و فرماندهان نظامي تحت امر او را تشويق به ادامه حمله کرد و اين درحالي بود که هنوز آمادگي نظامي لازم براي چنين حمله اي وجود نداشت و هيچ همآهنگي و تماسي با ديگر نيروهاي انقلابي در نقاط ديگر کشور صورت نگرفته بود. قواي انقلابي بطرف قزوين به حرکت در آمد اما در يک نبرد نابرابر با قواي نظامي انگليس و شاه شکست خورد و ناچار به عقب نشيني شد. احسان الله خان که يک تنه مي خواست فاتح تهران شود، نه تنها منجيل را از دست داد، بلکه رشت پايتخت جمهوري نوپاي گيلان نيز در خطر قرار گرفت. اين شکست و عقب نشيني، مانند هر شکستي موجب بالا گرفتن اختلافات در جبهه "کميته ملي آزادي ايران" شد. آنها که منتقد چپ روي هاي احسان الله خان بودند دربرابر او ايستادند. مالکين و روحانيون مرتجع موفق به تحريک پيشه وران  و خرده مالکين شدند. جبهه از هم پاشيد و ارتش شاه از قزوين و منجيل به رشت رسيد. دسته هاي مسلح ميرزاکوچک خان نيز که نسبت به دولت احسان الله خان کينه داشتند، بجاي مقابله با ارتش شاه، با آن همراه شده و کشتار دسته جمعي کمونيست ها و کادرهاي دولت انقلابي را آغاز کردند!

پيش از اين شکست (22ژوئن 1920) اولين کنگره عدالت در انزلي تشکيل شده و نام حزب را به حزب کمونيست ايران تغيير داده بود. دراين کنگره يک سلسله تزهاي انقلابي به تصويب رسيد. کنگره کميته مرکزي را انتخاب کرد و حزب وارد انترناسيونال کمونيستي شد. جبهه اي که در کنگره تصويب شد، جبهه ضد امپرياليستي بود. براي نخستين بار حزب درايران با برنامه و اسناسنامه مدون تشکيل شد. گروه چپ رو هم در کنگره و هم در کميته مرکزي منتخب کنگره شديدا فعال بود. دراين کنگره حيدرعمواغلي نتوانسته بود شرکت کند. چپ روي در بدنه کميته مرکزي و در راس حزب و تحريکات حکومت عليه حزب کمونيست، عملا حزب را فلج کرده بود و از سوي ديگر دولت نوپاي انقلابي در رشت را با مخاطره روبرو ساخته بود. پيش از آنکه براي اين چپ روي چاره انديشي و رهبري حزب که در جمهوري رشت حضور داشت بازسازي شود، ارتش هاي انگليس و شاه به رشت و جمهوري گيلان يورش برده و آن را شکست دادند. در سپتامبر 1920 نخستين پلنوم وسيع حزب کمونيست با هدف جمعبندي دلائل شکست جمهوري گيلان و خاتمه بخشيدن به چپ روي ها تشکيل شد. دراين پلنوم حيدرعمواغلي که شخصا در آن حضور داشت به دبيراولي حزب انتخاب شد و شخصيت هائي نظير "کريم نيک بين"، "سليمان تاريوريف"، "محمد آخوند زاده(سيروس بهرام)، " ميرجعفرجواد زاده "(پيشه وري) به عضويت کميته مرکزي برگزيده شدند. در ماه ژانويه 1921 تزهاي جديد حزب در باره وضع اجتماعي- اقتصادي ايران و تاکتيک هاي نوين حزب کمونيست ايران انتشار يافت. اين تزها که بنام "تزهاي حيدرعمواغلي" شهرت يافت، دو هدف اساسي را در برابر حزب قرار داد:

1-  بسط جنبش آزاديبخش ملي با هدف اخراج امپرياليسم انگليس از ايران

2-  سرنگوني نظام پادشاهي و تحکيم وحدت روستائيان و تهيدستان شهر و سازمان دادن آنها براي مبارزه عليه امپرياليسم انگليس.

حيدرخان براي تحکيم وحدت در حزب و ايجاد جبهه واحد در جنبش آزادي ملي ايران دست به تلاش هاي جديد زد و بارها با احسان الله خان، خالوقربان و ميرزا کوچک خان و ساير رهبران جنگلي ها ملاقات کرد. چپ روها در درون حزب با اين تحرکات جديد حيدرخان موافق نبودند و بويژه منتقد ملاقات هاي او با کوچک خان بودند. حيدرخان به سياست خود ادامه داد و براي امضاي قرارداد ميان انقلابيون گيلان و آشتي دادن احسان الله خان با کوچک خان به گفتگو و ملاقات با خالوقربان ادامه داد. در اوائل ماه مه 1921 در فومن که اقامتگاه کوچک خان بود، ملاقات بين احسان الله خان و کوچک خان با ميانجيگري حيدرعمواغلي صورت گرفت و موافقتنامه اي نيز در باره وحدت به امضاء رسيد. مطابق اين توافق، "کميته انقلاب ايران" با شرکت ميرزاکوچک خان، حيدرخان، احسان الله خان، خالوقربان و محمدي تشکيل شد و چهارم اوت 1921 در گيلان حکومت شوراها اعلام شد. کميته انقلاب در زمينه هاي مختلف به اصلاحات دست زد. تقسيم اراضي فئودالها بين دهقانان را حيدرخان شخصا رهبري کرد. از سوي همين کميته نمايندگاني براي ارتباط و تماس با انقلابيون دو منطقه ديگر، يعني آذربايجان و خراسان انتخاب و اعزام شدند تا با شيخ محمد خياباني در آذربايجان و کلنل محمدتقي خان پسيان در خراسان مذاکره کنند و براي طرح حمله از سه جبهه براي فتح تهران و اعلام جمهوري در سراسر ايران را همآهنگ ايجاد کنند. نيرو گرفتن کميته انقلاب و تحکيم موقعيت جمهوري شوراها در گيلان و آغاز پيوند اين جمهوري با دو خيزش مهم و انقلابي ديگر در خراسان و آذربايجان هراس بزرگي را براي روحانيون مرتجع، درباري ها و امپرياليسم انگليس به همراه آورد. آنها متحد در پي چاره برآمدند و سرکوب انقلاب گيلان و يورش به دو جنبش ملي خراسان و آذربايجان را در دستور کار قرار دادند. رضاخان سردار سپه در راس ارتش شاهنشاهي براي سرکوب جمهوري گيلان اعزام شد، اما از ارتش انقلابيون که حيدرخان فرماندهي آنرا برعهده داشت شکست خورد و پراکنده شد. پس از اين شکست، رخنه در صفوف انقلابيون و ايجاد اختلاف و جدائي که سياست هميشگي انگليسي است در دستور قرار گرفت. دراين مرحله موفقيت بزرگ با رخنه در ميان اطرافيان کوچک خان نصيب انگليس و دربار شاهنشاهي شد و سرانجام شخص ميرزا نيز با توطئه همراه شد.

29 سپتامبر 1921 جلسه نوبتي کميته انقلابي در "صومعه سرا" اقامتگاه کوچک خان تشکيل شد. احسان الله خان که درجبهه رودسر بود نتوانسته بود درجلسه شرکت کند. هنگاميکه اعضاي کميته انقلابي در اتاق جلسه نشسته و منتظر ورود کوچک خان بودند، ناگهان صداي شليک تفنگ از همه طرف بلند شد. خالوقربان، خالو کريم و حيدرعمواغلي از پنجره به بيرون پريده و شليک کنان خود را به جنگل رساندند. اين يک کودتاي داخلي بود به رهبري کوچک خان و به تحريک انگليس ها و دربار شاهنشاهي. خالوقربان و خالو کريم خود را به بندر انزلي رساندند ولي حيدرعمواغلي که زخمي شده بود و با جنگل نيز آشنائي نداشت تنها تواسنت خود را به سخني تا "پسيخان" نزديک رشت برساند. دسته هاي مسلح ميرزا کوچک خان او را دراين محل دستگير کردند و تحويل معين الرعايا، يکي از طرفداران کوچک خان دادند و او نيز حيدرخان را خائنانه کشت. بدين سال نخستين رهبر حزب کمونيست ايران در سن 42 سالگي و درجريان يک کودتاي درون حکومتي( جمهوري گيلان) کشته شد. پس از اين جنايت، طرفداران کوچک خان به رشت حمله ور شده محل کميته مرکزي حزب کمونيست را سوزاندند، اموال آن را غارت کردند و عده اي از فعالان حزب را نيز بقتل رساندند. اواخر سال 1921 ارتش شاه تخت فرماندهي رضا خان بعنوان فاتح وارد رشت شد و شکست جمهوري گيلان را اعلام کرد. کوچک خان که خود آلت دست اين فاجعه شده و تنها و منزوي مانده بود از بيم افتادن بدست ارتش مرکزي به همراه نفرات خود به جنگل گريخت و پس از چندي جسد يخ زده او را در نزديکي کوه هاي طالش پيدا کردند.

 

   

  فرمات PDF                                                                                                        بازگشت