راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

افغانستان
چنان نماند و چنين نيز نماند
اميرعلي لاهرودی

 

سي سال است در افغانستان جنگ خانمانسوز با شدت و حدت خشك و تر را مي سوزاند. افغانستان پس از مرگ نادر شاه افشار در سال ١۷٤١ استقلال خود را اعلام كرد. پس از استيلاي انگليس در شبه قاره هندوستان، افغانستان نيز تحت تسلط انگلستان درآمد. اما مردم افغانستان در مقابل اعمال زور تسليم نشدند. اسلحه در دست از موجوديت خود دفاع نمودند و در نهايت امر به استقلال دست يافتند. دولت جديد التاسيس انقلابي روسيه اولين كشوري بود كه افغانستان را بعنوان كشور مستقل به رسميت شناخت و رابطه حسنه با افغانستان برقرار كرد.

     مردم افغانستان در حدود شصت سال در آرامش كامل بسر بردند و با همسايگان خود در صلح و صفا زندگي كردند. اتحاد شوروي در ميان همسايگان افغانستان جا و مقام ويژه اي داشت. جوانان افغانستان در دانشگاه هاي شوروي تحصيل كردند و بعنوان متخصصين علمي، فني به ميهن بازگشتند و در دانشگاه كابل و ديگر موسسات آموزشي مشغول تدريس شدند. ارتش افغانستان با سلاح ها و هواپيماهاي ساخت شوروي مجهز شد و كادر افسري ارتش افغانستان همگي فارغ التحصيل آموزشگاه ها و دانشگاه هاي نظامي شوروي بودند.

     روابط اقتصادي ميان افغانستان و شوروي در حال رشد و توسعه بود. سرحدات جنوبي شوروي از ثبات سياسي و اقتصادي برخوردار شد. پادشاه افغانستان براي بهبود روابط تيره ايران و شوروي ميسيون حس نيت را به عهده گرفت.

     پس از بيرون رفتن انگليس از شبه قاره هندوستان اين كشور به دو دولت هندوستان و پاكستان تقسيم شد و قسمت اعظم خاك افغانستان بنام پشتونستان به پاكستان جديد التاسيس ضميمه گرديد. بعداً اين قسمت از خاك افغانستان (پشتونستان) به پايگاه نيروهاي ضد افغاني تبديل گرديد. قدرت سياسي در پاكستان تازه استقلال يافته در دست نظاميان متمركز شد.  سازمان هاي اطلاعاتي آمريكا درپاكستان فعال تر شدند. براي بهم زدن ثبات سياسي در افغانستان، بعبارت دقيقتر در سرحدات جنوبي شوروي دست بكار گرديد. چين مائو نيز بعد از تيره شدن روابطش با شوروي در كنار پاكستان قرار گرفت. مسافرت ظاهر شاه به ايتاليا براي بهم زدن ثبات سياسي در افغانستان فرصتي بود ايده آل. در اين زمان بود كه كودتاي ضد سلطنت توسط ژنرال داودخان (١٩٧۳) به مرحله اجرا درآمد. داودخان قدرت سياسي را در دست گرفت. اين كودتا سرآغاز كودتاها و جنگ هاي فرسايش در افغانستان گرديد كه تاكنون ادامه دارد و پاياني هم براي اين جنگ ديده نمي شود.

     جالب توجه است كه افغانستان به مثابه كشور كوچك به بازيچه قدرت هاي بزرگ درآمد. ژنرال داودخان اولين سياستمداراي افغاني بود كه به دام گسترده آمريكائيان افتاد. آمريكايي ها كوشيدند توازن قوا در منطقه را به نفع خود و متفقين بالفعل (پاكستان) و بالقوه (چين) بهم زنند. گرچه داودخان در اين بازي نتوانست نقش آنچناني را كه آمريكائيان مي خواستند بازي كند اما عملي كه او انجام داد (كودتاي ضد سلطنت) بهانه اي قانع كننده بود در دست آمريكائيان و سازمان هاي اطلاعاتي آنها.

     در اين گيرو دار شوروي نمي توانست دست روي دست بگذارد و تماشاگر گستردن دامي بر عليه منافع حياتي خود گردد. زيرا افغانستان و در جوار آن هندوستان متفق استراتژيك شوروي محسوب مي شدند. روابط اقتصادي، فرهنگي و نظامي شوروي با اين دو كشور (افغانستان و هندوستان) گسترش مي يافت و بر پايه مودت و دوستي استوار بود. بهم خوردن وضع موجود موجب تشديد تشنج مي شد و بنابراين خنثي كردن اين توطئه براي شوروي اهميت حياتي داشت. كودتاي ضد كودتا در افغانستان در ماه ثور (آوريل) ١٩۷۸ به همين منظور سازماندهي شد. براي اين كار مجوزي نيز وجود داشت.: داودخان با سرعت در سياست خارجي خود تعديل بوجود آورده بود.      نگاه به غرب در سياست خارجي داودخان اولويت پيدا مي كرد. ايران محمدرضا شاه در اجراي اين سياست دست ياري براي داودخان دراز نمود. در سياست داخلي تغيير جهت ۱۸۰ درجه انجام گرفت. فعاليت حزب دمكراتيك خلق باتهام طرفداري از اتحاد شوروي وقت ممنوعه اعلام شد و رهبران درجه اول آن دستگير و زنداني شدند. در چنين اوضاع و احوال بغرنج افسران جوان تحصيل كرده ارتش افغانستان كه عمدتا در اتحاد شوروي تحصيل كرده بودند دست به قيام زدند و در حين حمله به كاخ رياست جمهوري داودخان و زن و فرزندانش كشته شدند. حزب دموكراتيك خلق به رهبري نورمحمد تركي رهبر حزب قدرت حكومتي را بدست گرفت.

بلافاصله سازمان هاي اطلاعاتي آمريكا و چين از بذري كه كاشته بودند بهره گرفتند. پاكستان به پايگاه به اصطلاح مجاهدين افغاني تبديل گرديد. جنگ ميان دولت جديد و مجاهدين آغاز گرديد. صدها هزار آواره جنگي به پاكستان و ايران سرازير شدند. احتمال مداخله نظامي از خارج افزايش يافت.

     كشمكش هاي دورن حاكميت به كشته شدن تركي توسط حفيظ اله امين انجاميد. دست يافتن حفيظ اله به قدرت توطئه اي بود از جانب آمريكا و چين مائوئيست. اين كودتاي درون حكومتي امكاني چرخش سياست افغانستان از دوستي با اتحاد شوروي به خصومت با اين كشور را بوجود آورد.

حفيظ الله امين در فاصله اي نه زياد دور از قدرت حذف شد. ببرك كارمل خنثي كننده توطئه  هاي امين بود، اما او نيز نتوانستند بر جنگ داخلي فائق آيد. پايگاه هاي نيروهاي ضد دولتي در كشورهاي همسايه بويژه در پشتونستان به گسترش جنگ فرسايشي داخلي دامن زد. ورود ارتش شوروي به خاك افغانستان بهانه مناسبي براي اين گسترش مداخلات پاكستان و امريكا و ايران بود.

     همزمان با تشديد جنگ در افغانستان در رهبري شوروي تغييرات غير مترقبه اي انجام گرفت. برژنف سالمند درگذشت و گورباچف جوان به دبير كلي حزب كمونيست اتحاد شوروي انتخاب شد. رهبر جديد و دگرانديش شوروي طولي نكشيد كه با يك قلم روي ليست رهبران كهن سال اما پر تجربه حزب و دولت شوروي خط كشيد و افرادي را براي همكاري در رهبري حزب و دولت سركار آورد كه از لحاظ عقيده و ايمان به خود گورباچف شباهت داشتند. آنها براندازي دولت مقتدر شوروي را قبل از همه هدف نهايي خود قرار دادند. گورباچف مشاورين اقتصادي و سياسي خود را از ميان ارامنه و مشاورين ايدئولوژيك خود را از ميان كساني انتخاب كرد كه به ايدئولوژي طبقاتي اعتقاد نداشتند.

     مداخله نظامي شوروي در افغانستان فرصتي بود براي اجراي سياست مخرب گورباچف. همزمان با تشكيل شوراي عالي نمايندگان اتحاد شوروي و تشكيل فراكسيون هاي ضد شوروي در داخل شوراي عالي مركب از افراد فرصت طلب و انتقاد شديد از مداخله نظامي شوروي در افغانستان روزنه اي براي فرو ريختن اتحاد شوروي باز شد. بيرون كشيدن نيروهاي نظامي شوروي از افغانستان سرآغاز  مرحله اي بود كه موقعيت شوروي را نه تنها در سرحدات جنوبي خود بلكه در سياست جهاني تضعيف كرد. همچنين توازن نيروها را در صحنه جهاني بهم مي زد. با اين همه مردم افغانستان تحت رهبري حزب دموكراتيك خلق و شخص دكتر نجيب اله در مقابل گروه هاي رنگارنگ مجاهدين تسليم نشد. بلكه در عمل نشان داد مي تواند بدون قواي كمكي بيگانه به رهبري كشور ادامه دهد و قدرت حكومتي را در دست نگهدارد. اما طولي نكشيد كه حزب كمونيست اتحاد شوروي منحل گرديد و در تعاقب آن حكومت گورباچف سرنگون گرديد. بوريس يلتسين «برادر ناتني» گورباچف خشن تر از خود گورباچف از ارسال سلاح به افغانستان امتناع ورزيد و رهبران ملي افغان در عمل خلع سلاح شدند. چنانچه پيشه وري در سال ۱٩٤۶ خلع سلاح گرديد و نتوانست در مقابل ارتش شاه مقاومت كند. افغانستان نيز نتوانست در مقابل مجاهدين آمريكايي مقاومت كند.

     نجيب الله با برادرش در نمايندگي سازمان ملل در كابل متحصن شدند اما با تسلط طالبان در افغانستان از نمايندگي سازمان ملل بيرون كشيده شدند و تير باران شد و جنازه اش در ميدان مركزي كابل به دار كشيده شد.

     اكنون ما در جهاني زندگي مي كنيم كه به دوزخ شباهت دارد. ميليون ها انسان در آن مي سوزند و دوباره زنده مي شوند و باز مي سوزند. به همين ترتيب كوره هاي جهنم مانند كوه هاي آتش فشان ذوب مي شود و شعله آتش همه را بكام خود مي كشد. بالكان، افغانستان، عراق زير چكمه هاي نظاميان ناتو و امريكا مي سوزد و باز هم ذوب مي شود. ايران و سوريه نيز در نوبه ايستاده اند و انتظار ذوب شدن در شعله آتش بسر مي برند. تا زماني كه سرمايه فراملي در جهان حكمراني مي كند، كوره آتش شعله ورتر خواهد شد. افغانستان ظاهر شاه ها، نجيب الله ها، طالبان ها و اكنون كرزاي ها را به خود ديده است. قانون سرمايه همچنان مي خواهد به سرمستي حكم براند اما تحول و عبور از اين مرحله نيز براي خود قانون است كه نمي توان آن را ناديده انگاشت. آن نماند، اين نيز نماند.

 

٩۲ آوريل ۲۰۰۶  سايت فرقه دمكرات آذربايجان

 

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                      بازگشت