راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

مصاحبه اومانيته با كشيش "لئونارد بوف"
دو اسلام - دو مسیحیت
پاپ در واتیکان
مصباح یزدی در قم
ترجمه ن. کیانی و جعفر پویا
 

 

پاپ جدید که هفته گذشته به آلمان سفر کرده بود، چند سخنرانی درنگ انگیز کرد. یکی از سخنرانی های او درباره اسلام و پیوند آن با تروریسم بود که بازتاب نسبتا گسترده ای در رسانه های جهانی کشورهای اسلامی و اروپائی داشت و واکنش هائی نیز در پی. اما او سخنرانی دیگری نیز کرد که اهمیت آن بمراتب بیش از سخنرانی جنجالی – سیاسی او درباره اسلام بود. او از اینکه نفوذ مذهب، بعنوان عامل تسکین دهنده مردم فقیر در میان مردم کم شده انتقاد کرد. این انتقاد او توام با توصیه ای که کپی برداری از اسلام موتلفه و احمدی نژادی در ایران است. او گفت چرا سازمان های غیر دولتی( که درجمهوری اسلامی نیز به مقابله با آن برخاسته اند) در کار امداد رسانی به مردم دخالت می کنند؟ چرا دولت دراین زمینه مداخله می کند؟ همین دخالت ها از نفوذ مذهب در میان مردم کاسته. بودجه ها را باید به کلیسا بدهند تا کلیسا خود اقدام کند. اگر سرپناهی برای مردم بی سرپناه باید تهیه شود و اگر نانی باید به فقرا داده شود باید این کار ها مانند گذشته ها توسط کلیساها انجام شود تا نفوذ آن در میان مردم گسترش یابد.
این همان تفکری است که در جمهوری اسلامی "کمیته امداد" و "صندوق مهرالرضا" را جانشین سازمان تامین اجتماعی و ان.گ.او کرده تا مردم تحت سلطه مذهبی هدایت کنندگان آن کمیته و این صندوق قرار گیرند.
سخنرانی پاپ در مونیخ و طرح نقطه نظرات بالا، ریشه در تفکرهای شبه فاشیستی او دارد. همانگونه که همین نقطه نظرات در جمهوری اسلامی و یا توسط اخوان المسلمین در منطقه خاورمیانه ریشه های شبه فاشیستی دارد.
مصاحبه زیر، این ریشه های فکری پاپ را بر ملا می کند.

"لئونارد بوف" كشيش مترقی برزيلی و از پايه گذاران "الهيات رهايی" بخش در امريكای لاتين است. وی در دوران پاپ "ژان پل دوم" كه اخيرا درگذشت خلع لباس شد. با انتخاب كاردينال "راتزينگر" بعنوان پاپ جديد، بطور متضاد نام "بوف" بر سر زبان‌ها افتاد، زيرا پاپ جديد از سرسخت‌ترين مخالفان انديشه‌های بوف و الهيات رهايی بخش محسوب می‌شود. كاردينالی كه رئيس دايره تحقيقات و در واقع سازمان اطلاعاتی واتيكان بود و بدون تائيد او هيچ كشيشی در سالهای گذشته نمی توانست كاردينال شود. او مرد قدرتمند واتيكان بود و به همين دليل نيز برگزيدن او بعنوان جانشين پاپ نه به بحث نياز داشت و نه مناقشه‌ای را می‌توانست در آن اتاق دربسته كه دود سفيد خيلی زود از آن بلند شد موجب شود!
در دوران او جهان شاهد "بنيادگرائی مسيحی" در تقابل با "بنيادگرائی اسلامی" و رقابت با "بنيادگرائی يهودی" خواهد شد؟ الهيات رهائی بخش كه به رقيبی پرقدرت و برخوردار از حمايت توده‌های وسيع محرومان در امريكا لاتين تبديل شده، چنين اجازه‌ای به واتيكان خواهد داد؟
متن زير مصاحبه اومانيته، روزنامه كمونيست‌های فرانسه، با لئوناردو بوف است. بوف در اين مصاحبه فاش می‌كند كه چند تن از وزرای كابينه "لولا" رييس جمهور كنونی برزيل وابسته به جنبش الهيات رهايی بخش هستند. ظاهرا برای انكه اينان مانند كشيش‌های عضو كابينه دولت ساندينيست نيكاراگوئه مورد خشم واتيكان قرار نگيرند از اعلام علنی وابستگی‌های مذهبيشان خودداری شده است. همچنين به گفته وی طرفداران اين كليسا نقش مهمی در "اجلاس سوسيال جهانی" دارند كه هر سال نيروهای مترقی سراسر جهان را كه خواهان يافتن بديلی در برابر سرمايه داری هستند در خود گرد می‌اورد. قبلا تصور می‌شد كه عمده شركت كنندگان در اين اجلاس را چپ‌های ماركسيست، طرفداران محيط زيست و فمينيست‌ها تشكيل می‌دهند.
از حضور جنبش‌های اسلامی در اين اجلاس تاكنون خبری انتشار نيافته است. ظاهرا در حال حاضر بخش مهمی از سياسی‌ترين انديشمندان جهان اسلام كه در ايران گرد آمده اند، به مكافات اشتباهات سياسی گذشته خويش، دوران شيفتگی دربرابر "ليبراليسم اقتصادی" را تجربه می‌كنند. آنها چنان ميدان را خالی كرده اند كه مرتجع ترين و عقب مانده ترين طيف مذهبی حاكميت و پيرامون آن، با هدف به حاشيه راندن هرچه بيشتر همين متفكران اسلامی و به تبع آن دگرانديشان ملی- مذهبی و چپ ايران، پرچم ليبرال ستيزی را بلند كرده اند. آنها درعين حال، زير همين پرچم به پياده نظام سرمايه داری تجاری سركوبگر و مخالف آزادی تبديل شده‌اند. ظاهرا بايد اين دوران بگذرد و خاكستر خود را برجای گذارد تا چپ اسلامی آنچنان نيرو و استقلالی بدست آورد كه مسلمانان جهان نيز در كنار ديگر جنبش‌های ضدسرمايه داری جهانی قرار گيرند و امثال بن‌لادن در افغانستان و احمد جنتی در ايران نتوانند خود را نماينده خشم و اميد آنان جا بزنند.


اومانيته: شما در سال 1984، در دوران پاپ ژان پل دوم، بدليل نظرياتی كه در مورد الهيات رهايی‌بخش طرح كرده بوديد در محكمه‌ای كه رييس آن " ژوزف راتزينگر" كاردينال وقت و پاپ كنونی بود به يك سال "سكوت تنبيهی" محكوم و ملزم شديد. شما اين دوران را چگونه گذرانديد؟
لئوناردو بوف: اين نمادی از خودكامگی كليسا بود. الهی دانان سلاح ديگری جز كلام گفتاری و نوشتاری در اختيار ندارند. محروم كردن آنان از چنين امكانی يعنی او را كاملا خلع سلاح كردن. حق بيان انديشه يكی از حقوق بنيادين انسان است. ميتوان اين انديشه را نقد كرد اما نميتوان آن را مجازات كرد. عيسی مسيح جز شياطين هرگز كسی را محكوم به سكوت نكرده بود. واتيكان هيچگاه به حقوق انسانی حساسيتی نشان نداده چرا كه دستگاه كليسا از نظر سياسی يك نظام سلطنتی مطلقه معنوی محسوب می‌شود.
- شما چه احساسی از انتخاب ژوزف راتزينگر بعنوان پاپ داريد؟
- در ابتدا بشدت مايوس شدم. بعد ديدم كه او قول می‌دهد كه انديشه اصلاحاتی را كه در جريان واتيكان دوم (تحولات مثبت كليسا طی سال‌های 1962- 1965) طرح شد ادامه دهد. اين در حاليست كه او قبلا همراه با ژان پل دوم از "احيای كليسا" سخن می‌گفت. يعنی درواقع ضداصلاحات دربرابر اصلاحات كاتوليكی. راتزينگر در زمان كاردينالی اش مسئول مجمع تشخيص ايمان (نام جديدی كه كليسا بر انكيزيسون سابق و سازمان اطلاعات و امنيت گذاشته) بود. اما اكنون بعنوان پاپ ناگزير شده در برابر كليسای جهانی باز باشد. نگرانی من اين است كه اين پاپ جديد تنها بخواهد متكلم و الهی دان باشد. توضيحا بگويم كه از نظر عيسی مسيح و كليسای واقعی الهی دان و متكلم بودن كافی نيست. پاپ بايد بعد عرفانی داشته باشد. بعبارت ديگر پاپ بايد صدای خدا را بشنود و كنش روح القدس را بر تاريخ، ايدئولوژی‌ها و مذاهب ببيند. او بايد بكوشد با همه جنبش‌هايی كه درصدد دادن مفهومی به زندگی هستند گفتگو كند. پشت همه اين جنبش‌ها موجود انسانی قرار دارد كه در جستجوی حقيقت و معرفت است. ما نياز داريم آنچه اين جنبش‌ها يافته‌اند را گردبياوريم و در آن اثر خدا بر جهان را ببينيم. اما اين پاپ اگر بخواهد همچنان فقط الهی دان باشد، گروگان آموزه‌های مذهبی خود قرار خواهد گرفت. ايمان، اعتقاد به خدا نيست بلكه ديدن خدا در همه اشياست. پاپ بايد از اين نظر يك بعد عرفانی نيرومند داشته باشد.
- با اين انتخاب، همه اميدها به اينكه پاپی از يك قاره محروم و بويژه امريكای لاتين در راس كليسا قرار گيرد ظاهرا نقش بر آب شده است. بنظر شما چرا كاردينال‌ها از راتزينگر حمايت كردند؟ انتخاب بسيار بحث انگيز بنوای شانزدهم بنظر شما خبر از بروز اختلافات تازه در كليسا نخواهد داد؟
- بنظر من يكی از مهمترين وظايف پاپ جديد برقراری آرامش در داخل كليسا خواهد بود چرا كه هم اكنون جراحت‌ها، نااميدی‌ها و اختلاف‌های بسيار در داخل كليسا وجود دارد. ادعاهای او نيز فعلا در همين سمت است. ما نياز به روحيه كشيشی همكاری داريم، نه روحيه ايمانی كه می‌خواهد همه را مثل همديگر كند.
- پاپ جديد در سخنرانی افتتاحی خود اعلام كرد كه "كليسا حامل اينده جهان است". چه چالش‌هايی در انتظار پاپ خواهد بود؟
- همه چيز بستگی به آن دارد كه نگرانی‌های اصلی حكومت "بنوای شانزدهم" چه باشد: اگر نگرانی اصلی اين باشد كه مذهب و قدرت تاريخی مسيحيت را بايد نجات داد، در اينصورت مسايل موجود اروپا عمده می‌شود و رقابت با گرايش‌های فرهنگی معاصر از جمله در افريقا شروع خواهد شد و گفتگو با اسلام اهميت خواهد يافت. اما اگر نگرانی عمده پاپ، مسايل اجتماعی جهانی، نابرابری فزاينده، جنگ و نابودی طبيعت ... باشد در انصورت مسئله اخلاق، همبستگی، رابطه ميان فرهنگ‌ها عمده خواهد شد. شخصا معتقدم كه مسايل جهانی اهميتی بيشتر دارد زيرا كليسا برای خود نيست، برای مردم است. ما در شرايطی خطرناك زندگی می‌كنيم كه ميتواند برنامه‌ها و طرح‌های آينده انسان‌ها در سياره ما را نابود كند. مسيحيت بايد آينده‌ای بهتر را برای زمين و بشريت تضمين كند. مذهب در خدمت اين هدف می‌تواند باشد.
- بنوای شانزدهم معتقد است ضرورتی برای هماهنگ شدن كليسا با جامعه وجود ندارد. آيا اين خود به معنای نوعی تصلب در اين نهاد نخواهد بود؟
- كليسا يك ارگانيسم و سازواره زنده است. شرط بقای آن برقراری يك گفتگوی پيوسته با ديگر فرهنگ‌ها و درك چالش‌های اخلاقی و روحی ناشی از شرايط جديد بشری پس از سقوط دستگاه شوروی و داده‌های جديد پس از يازدهم سپتامبر است. مسئله اين نيست كه كليسا بايد با اين تحولات هماهنگ شود يا نه. مسئله اين است كه "گفتگو" را با عزيمت از چه معيارهايی بايد پيش برد؟ آيا كليسا اصل را بر گشوده بودن، درك ديگران و يافت نكات مشترك قرار می‌دهد، يا نقطه عزيمتش ديدگاه‌ها و اصول خود است و با نوعی انعطاف ناپذيری يا حتی غرور كسی كه انحصار حقيقت را در دست خود دارد می‌خواهد حركت كند. كليسا بايد بياموزد كه با فروتنی بيشتر برخورد كند و خود را با همه آنان كه در جستجوی نوری برای همه بشريت هستند متحد كند.
- چگونه و چرا ژان پل دوم به مبارزه با الهيات رهايی بخش برخاست؟
- تفسير واتيكان از الهيات رهايی‌بخش از ديدگاه‌های مخالفان آن نشات می‌گرفت كه اين مخالفان خود در طبقات حاكم امريكای لاتين، رژيم‌های نظامی و كشيش‌های سنتی ‌بی‌اعتنا به مسايل مردم ريشه داشتند. هركه از تحول جامعه صحبت می‌كرد فورا لقب ماركسيست می‌گرفت (فراموش نكنيم كه آن زمان دوران جنگ سرد بود). از نظر آنان الهيات رهايی بخش اسب تروای ماركسيسم در امريكای لاتين بود. اين تفسيری نادرست بود. خطر بزرگ در امريكای لاتين هيچگاه ماركسيسم نبوده است، بلكه سرمايه داری وحشی و‌بی‌اعتنايی طبقات حاكم، مدعی مسيحيت و ضدمردم بوده است. پس از سقوط ديوار برلين و شوروی ديگر خطری وجود نداشت. تازه آن موقع بود كه پاپ به فكر فهم اين الهيات افتاد و در 1991 به كنفرانس كشيشان برزيل نوشت: در برابر وضعيت فقرا و‌بی‌عدالتی "الهيات رهايی بخش نه تنها سودمند بلكه لازم است"
- عليرغم ديدگاه‌های پاپ و خالی كردن كليسا از مفهوم "آزاديبخش" آن، كليسای كاتوليك در زمان وی در جهان پيش رفت. ايا بنظر شما در اينجا تضادی وجود ندارد؟ شما اعتقادات مسيحيان امروز را با اعتقادات دهه هفتاد و هشتاد چگونه مقايسه می‌كنيد؟
- بواسطه وسايل ارتباط جمعی، كليسا توانست كيفيت نوينی به حضور خود در جهان بدهد. در اين جهانی كه فاقد رهبران سياسی و معنويست، چهره پاپ از خلال وسايل ارتباط جمعی متمايز شد. ميليون‌ها تنی كه به ديدار او می‌رفتند دليل همه آنان اعتقادات قلبی خود يا شخص پاپ نبود بلكه بديدار يك سوپر ستاره مذهبی می‌رفتند. پاپ ژان پل دوم از خود پيام خاصی بجا نگذاشت بلكه تصويری برجای گذاشت. اين تصوير بزرگ شده توسط وسايل ارتباط جمعی اين تصور اشتباه را بوجود می‌اورد كه گرايش به مسيحيت افزايش يافته است. اكثريت عظيمی با پاپ همراهی ميكردند ولی همانها نظرات محافظه كارانه او را نمی‌پذيرند.
- ايا واتيكان با هدف جلوگيری از رشد الهيات رهايی بخش به رشد كليسای پروتستان كمك كرد؟ اگر پاسخ مثبت است ايا اين به زيان نفوذ كليسای كاتوليك تمام نميشد؟
- كليسا و مذاهب در شرايطی رشد كردند كه ارزش‌های سنتی ويران می‌شدند. تحت تاثير روند عظيم شهری شدن در سطح جهانی ميليون‌ها انسان از ريشه‌های خود كنده می‌شدند. اين انسان‌ها برای بقا نياز به مفهومی از زندگی و عناصری داشتند كه به آنها احساس همبستگی و پيوستگی دهد. آنان دنبال كاشانه‌ای معنوی بودند. از آنجا كه نهادهای كليسای كاتوليك در بحران بسر می‌بردند و از نظر نفرات كمبود داشتند راه برای شكلگيری ديگر كليساها و مذاهب باز شد. مثلا كليسای برزيل به 200.000 كشيش برای 140 ميليون كاتوليك نياز دارد. تعداد آنان حداكثر 17000 است! يعنی در شرايطی نيست كه همه مومنان را پاسخگو باشد. دليل اصلی آن اصرار بر مجرد ماندن كشيش‌هاست در غيراينصورت هم اكنون تعداد لازم كشيش وجود داشت. من مخالف با حضور كليساهای ديگر نيستم. من از تنوع كليساها دفاع می‌كنم زيرا هر كدام می‌توانند ابعاد ديگری از پيام مسيح را ارائه دهد كه تنها از طريق كليسای كاتوليك نميتواند بيان شود.
- در ميان بسياری ملت‌های قاره امريكای جنوبی و از جمله در برزيل هم اكنون شاهد گردش به چپ هستيم. ايا بنظر شما اين با ميراث "اجتماعی"‌الهيات رهايی بخش" ارتباطی ندارد؟
- الهيات رهايی بخش در شكلگيری حزب كارگران برزيل كه اكنون " لولا" را به رياست جمهوری برزيل رسانده نقش داشت. چندين وزير دولت جديد ريشه در الهيات رهايی بخش دارند و قبلا در كليسای برزيل نقش مهمی داشته اند. واتيكان و حتی اكثريت مردم از اين موضوع خبر ندارند. به همين دليل است كه بنظر ما، كليسای الهيات رهايی بخش، كليسايی كه سمتگيری كمك به محرومين را در پيش گرفته و در محافل مردمی ريشه دوانده به نحوی چشمگير در تحولات سياسی در بسياری از كشورهای امريكای لاتين نقش دارد و به يك خط مشی سياسی كه بيشتر از عدالت اجتماعی، شفافيت و سياستمداران اخلاق گراتر دفاع می‌كند ياری كرده است.
- فكر می‌كنيد عليرغم انتخاب بنوای شانزدهم، با تلاش شما و امثال شما در مسير الهيات رهايی بخش، اين الهيات مجددا رشد خواهد گرفت؟
- در پايان ژانويه اجلاس جهانی الهيات رهايی بخش در شهر "پورتو الجر" برزيل برگزار شد كه 200 شخصيت كليسايی در آن شركت داشتند. برگزاری اين اجلاس درست چند روز پيش از "اجلاس سوسيال جهانی" بود كه نشان داد اين الهيات در گرايش‌ها و تجليات مختلف آن مثلا اليهات رهايی‌بخش زنان، بوميان، محيط زيست گرايان، آفريقايی‌ها، آسيايی‌ها و غيره بسيار نيرومند است. اين الهيات عليرغم سركوب و پيگرد واتيكان همچنان پرقدرت است زيرا می‌كوشد به مسايل مشخص مردم پاسخ دهد: عدالت، گرسنگی، حقوق بشر، دمكراسی و احترام به فرهنگ‌های محلی. در اساس اين الهيات كوشيده همان كاری را كند كه در هر مرحله تاريخی الهيات جدی كليسايی در گذشته انجام داده: آشتی دادن ايمان و فرهنگ، دين و سياست، عرفان و تعهد اجتماعی. اين الهيات امروز بايد به مقابله با قدرت‌های ستمگر اين جهان برود كه آن را سركوب می‌كنند و می‌خواهند سكوت را به آن تحميل و مدفونش كنند. برای مسيحيت بسيار دردناك است كه بسياری از جوامع مسيحی در واتيكان و پاپ چهره فردی را می‌ديدند كه در كنار ستمگران است و به آنان ياری می‌كند. اگر كليسا به صدای ستمديدگان گوش ندهد، محرومين جهان را از دست خواهد داد. و اگر اينان را از دست دهد آيا می‌توان گفت كه همچنان به ميراث مسيح، آزادگر، پای بند است؟
 


 

  فرمات PDF                                                                                                        بازگشت