راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

حاکمیت در چه موقعیتی است
بحران و جنبش عمومی به کجا می رود!

 

آیا در فضای بسته سیاسی و از پشت شیشه های تاریکی که حاکمیت میان خود و مردم کشیده، دیوار سانسوری که در اطراف مطبوعات بالا برده‌اند، دروغ و عوامفریبی مذهبی که بی وقفه جریان دارد و دژ و باروئی که حاکمیت به دور خویش کشیده و خواب و خیال مصونیت اتمی را نیز دیده، در چنین فضائی می توان فهمید در جامعه چه می گذرد، جنبش تحول خواهی مردم در چه حال و روزی است و حاکمیت خود در چه وضع و موقعیتی است؟
بنظر ما نه تنها در چنین شرایطی هم می توان نبض جامعه و حاکمیت را گرفت و میزان تب آن را - حداقل- حدس زد، بلکه در شرایطی بسته تر از این نیز می توان چنین کرد. می توان، اما به آن شرط که میزان الحراره ما، میزان الحراره علمی و ارزیابی و تحلیل ما از اوضاع بر مبنای "از کل به جزء" و سپس "از جزء به کل" باشد و رابطه دیالکتیکی گذشته (به شمول تجربه) و حال و تاثیر گذاری حوادث بر یکدیگر را فراموش نکنیم.
با این شاغول، می توان دیوار شناخت از اوضاع جامعه و حاکمیت را چنان بالا برد که فرو نریزد و سقفی از شناخت بر این دیوار استوار کرد که بتوان در زیر آن نشست.
ما نمی خواهیم بگوئیم سانسور و بی خبر نگهداشتن مردم کم اهمیت است، به هیچ وجه و حتی اعتقاد داریم با هر وسیله ممکن باید سد سانسور حکومتی را شکست و مردم را در جریان اخبار و حوادث قرار داد و آگاهی آنها را نسبت به اوضاع مملکت بالا برد. اما می خواهیم بگوئیم سانسور حکومتی و حتی برقراری بدترین دیکتاتوری هم نمی تواند مانع ارزیابی ما از مرحله گذار، بازشناسی تضادها و شناخت سمت و سوی رویدادها شود. نه تنها از دل حوادث ناگهانی - نظیر آنچه در جریان سهمیه بندی بنزین ديديم - بلکه از دل تصمیمات حکومتی و نمایش ثباتی که از خود نشان می دهد نیز می توان به پشت صحنه حکومتی راه یافت و دلائل این تصمیمات و نمایش ثبات را در دل جنبش و بحران عمومی بیرون کشید. محوری ترین بحث، درست در همینجاست.
هیچ فرد سیاسی – اعم از حکومتی و سیاسیون در محاصره- در سال‌های دهه 50 و قدرت نمائی و تاج گذاری و لقب سازی آریامهری نتوانست گمان برد که رژیم شاه وارد بحران شده و جامعه ایران می رود به سمت تکان های بزرگ و تحولات، جز حزب توده ایران- به استناد اسناد پلنوم پانزدهم و اعلامیه های حزبی - و این ممکن نبود جز با همان معیارها و شاغولی که در بالا به آن اشاره کردیم. با همین شاغول و معیار و در اوج خواب و خیال شاه برای سلطنت ابدی و رستاخیز بازی، حزب توده ایران اعلام داشت که "با اعلام حزب رستاخیز، علیرغم ظاهر خلل ناپذیر رژیم آریامهری، جامعه ایران وارد مرحله مهم تقابل با دیکتاتوری شاه شده و این تقابل شاه را می برد". باز هم می توانید مراجعه کنید به اعلامیه های مقطعی رهبری حزب توده ایران در این دوران. بویژه در کتاب "اسناد و دیدگاه ها" که به همت زنده یاد جوانشیر جمع آوری و با ویراستاری رحمان هاتفی منتشر شد.
معیار توده ای، همان معیارهائی باید باشد که با یاری گرفتن از آنها، ارزیابی های بالا به سینه تاریخ سپرده شد. ما فقط خواستیم از دو نمونه یاد کرده باشیم، والا نمونه ها بسیارند، حتی در ارتباط با جمهوری اسلامی. خواه نا خواه حزب توده ایران نه در گذشته خواب نما شده و نه در آینده خواب نما خواهد شد و به همین دلیل چه در گذشته اینجا و آنجا و در این یا آن ارزیابی و تحلیل اوضاع ایران تند و کُند رفته است و چه در آینده چنین خواهد شد. اما این کنُد و تُند شدن ها عموما در اصول و پایه های تحلیلی پیش نیامده است.
هر خواننده کلیات بالا می تواند بپرسد: همه اینها، درست. اما تکلیف امروز چیست و با آن معیارهای مورد اشاره در بالا، کدام رویدادها را باید سنجید تا به تحلیل اوضاع امروز ایران نزدیک شد؟
ما می گوئیم: تمام آن کلیات، اتفاقا برای رفتن به سوی حوادث امروز ایران و تحلیل اوضاع کنونی حاکمیت و بحران عمومی جامعه است. والا بازگوئی حرف های کُلی، در نهایت به پرگوئی بی حاصل تبدیل می شود.
از میان تصمیمات حکومتی و سخنرانی های دولتی و بویژه سخنان رهبر جمهوری اسلامی، در طول هر هفته می توان حروف تحلیل اوضاع را در جدول هفتگی قرار داد و آن را حل کرد.
همانگونه که شورش سراسری مردم، به بهانه سهمیه بندی بنزین و غارت فروشگاه ها نشان دهنده خشم و فقر و نارضائی عمومی بود و به یکباره خواب را از سر بسیاری- حکومتی و غیر حکومتی- پراند، تصمیمات و نمایش های حکومتی متعاقب آن نیز تائید کننده همان آتش زیر خاکستر است. تدبیر حکومت برای باصطلاح زهرچشم گرفتن از مردم و خاتمه دادن به تحصن‌ها و تظاهرات نوبتی کارگران و معلمان و پرستاران و دانشجویان و زنان و... به بهانه مقابله با بد حجابی و حتی اوباش گیری با شورش بنزین همانقدر نقش بر آب شد که یاس و ناامیدی های بسیاری از نیروهای سیاسی حاشیه و خارج از حاکمیت. حتی این هوشیاری به نهانخانه های تصمیم گیرنده امریکا و اروپا نیز راه یافت و بلافاصله پس از شورش بنزین زبان خویش را با حاکمیت بحران زده تیز تر كردند، که تصور نمی کنیم نیازی به ذکر اخباری نظیر سخنرانی های بوش و وزیر خارجه اش، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا و حتی ژنرال های اشغالگر عراق باشد که همگی برگ تروریسم را به پرونده اتمی ایران ضمیمه کردند و حتی از تروریسم اتمی نام بردند.
این که قدرت های خارجی چه بهره برداری را از این اوضاع کرده و یا خواهند کرد و به چه بده بستانی با حاکمیت می اندیشند، یک بحث است، این که حاکمیت برای گریز از این بحران به چه وسائل متوسل می شود و چه راه حلی را بر گزیده و یا می گزیند، بحثی دیگر. وقتی می گوئیم "مردم دیگر نمی خواهند و حاکمیت نیز دیگر ماننده گذشته نمی تواند" باید نشانه هایش را از جمله در همین واکنش های حکومتی نیز یافت. مثلا سفر نمایشی رئیس مجلس در یک خط متروی تهران، وعده های خیالی و عوامفریبانه ای که وزیر کشور برای مصرف پول صرفه جوئی بنزین می دهد و یا به یکباره و همآهنگ، همه مقامات وعده تقسیم سهام عدالت را به مردم می دهند و بازی کهنه و تاریخی مبارزه با فساد و اختلاس را روی میز گذاشته اند.
اگر نبود آن بحران متراکم شده اجتماعی که حاکمیت خود بشدت از آن در وحشت است، نیازی به این نمایش ها و تصمیمات و وعده های غیر عملی بود؟ وعده هايی که نسخه برداری از اصول انقلاب شاه و مردم است و از سنخ تقسیم سود سهام کارخانه ها میان کارگران(!) و یا زندانی کردن ارتشبد نصیری و هویدا و... در سال بیرون آمدن نوک کوه یخ انقلاب از زیر آب؟
تمام سخنرانی های یک هفته گذشته رهبر و احمدی نژاد، وزیر کشور و رئیس قوه قضائیه مملو از اشاراتی به وجود و حضور قدرتمند بحران و جنبش است. چنان که حتی نمی توانند و نمی دانند با دو انتخابات ریاست جمهوری و مجلس آینده چه کنند!
این که فلان روزنامه را می بندند و یا تیغ بر گلوی فلان خبرگزاری می گذارند و حتی نقشه یک موج یورش و دستگیری را می کشند، نه از سر قدرت و اطمینان به ثبات خویش و آرامش جامعه، بلکه بر خلاف آنست. خطر ضربه نظامی به ایران و بر باد رفتن یگانه تولید ملی، یعنی صنایع نظامی و تاسیسات اتمی- جدی است و عمیقا هم باید نگران آن بود، اما آنچه خواب حاکمیت را آشفته کرده نه آن حمله – که امیدوار است در زدوبندهای اقتصادی و سیاسی آن را پشت سر بگذارد- بلکه انفجار داخلی است.
آیا حاکمیت بر این بحران غلبه خواهد کرد؟
ما می گوئیم خیر، زیرا عقب نشینی در برابر واقعیات و در برابر مردم به ظرفیت‌هائی نیازمند است که حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی فاقد آنست. مانورهائی که در زمینه تصمیم گیری های تبلیغاتی شاهد آن هستیم و تدابیری که برای بستن و گرفتن اتخاذ کرده و می کنند، خود بهترین دلیل و نشانه آنست که ظرفیت عقب نشینی را در خود نمی بینند. این عقب نشینی بی شک روز به روز دشوارتر خواهد شد و بر ملا شدن شکست سیاست نظامی حاکم و یا به فاجعه ختم شدن آن، این دشواری را صد چندان خواهد کرد.
با این ارزیابی است که باید نه تنها در اندیشه آینده بود، بلکه باید آینده را از اکنون سازمان داد تا هم بتوان از بهره گیری قدرت های خارجی از این وضع جلوگیری کرد و هم از انفجاری کور و رفتن به سوی یک جنگ داخلی و حتی منطقه ای با همسایگان جلوگیری کرد. پافشاری ما بر تشکیل جبهه صلح ارتباط مستقیم با واقعیات، شناخت و معیارهائی دارد که به بخشی از آن در این سرمقاله اشاره کردیم.

راه توده 139 09.07.2007
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت