راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

نگاهی عمیق تر
به سینمای جهان و ایران
ح. م

 

(...پرسپولیس)

اخیرا همزمان با حضور فیلم پرسپولیس در فستیوال کن، در رسانه ها شاهد انتشار مقالات متعددی پیرامون این واقعه سینمایی بوده و هستیم. تصور می کنم در اینجا بتوان نگاهی تازه به این رویداد انداخت.
از این پرسش آغاز کنیم که اساسا مفهوم سینمای ایران در محافل بین المللی یا در فضاهای مابین فرهنگی چیست؟
پاسخ به چنین پرسشی بی گمان ما را بیش از پیش با مفاهیم فیلم «پرسپولیس» بعنوان جزئی از یک کلّیتی که هویت آن هنوز چندان روشن نیست(یعنی جایگاه سینمای ایران در محافل مابین فرهنگی) آشنا خواهد ساخت. با این وجود از زمانیکه ما وارد حوزه مشخصی می شویم، در اینجا یعنی «مابین فرهنگی» یا«فرافرهنگی» فورا با یک کلّیت سرو کار پیدا می کنیم. روشن است که درک این کلّیت تنها ازطریق تحلیل وبررسی تمام جزئیات آن امکان پذیر خواهد بود.
چرا سینمای ایران تقریبا از سال 1995 به اینسو به یکی از مناطق پر جنجال در فضای مابین فرهنگی تبدیل شد؟ و بعنوان مظهر فرهنگی در جوامع و محافل مابین فرهنگی مطرح گردید؟ بدون شک مفهوم سینمای ایران و مفهوم عمیق فیلم پرسپولیس(بعنوان مثال) در پاسخ به چنین پرسشی است.
در مورد سینما مقدمتا می دانیم که هنر هفتم در واقع به دلایل کاملا مشخصی از جمله هنرهایی ست که کمتر از همه هنر است و اثر سینمایی که بتواند واقعا بعنوان اثر هنری مطرح شود، در تاریخ سینما بسیار نادر بنظر می رسد. زیرا سینما پیش از آنکه هنر باشد واجد صنعت و دقیق تر بگوییم یک صنعت سنگین است. حتی در کشوری مثل ایالات متحده آمریکا صنعت سینما از صنعت اتوموبیل سازی نیز مهمتر است. در ثانی این صنعت سینما با یک شبکه تجارتی که بشکل بین المللی عمل می کند در هم آمیخته است. بنابراین بخش صنعتی و تجارتی و سرمایه ای که باید برای ساخت یک فیلم اختصاص داد، جملگی تا اندازه ای تعیین کننده هستند. نقش کارگردان سینما و بازیگران در زنجیره تولیدی سینما به حداقل ممکن تقلیل پیدا می کند. این نکته بسیار مهمی ست که بزودی جهت درک مفهوم سینمای ایران در محافل مابین فرهنگی از آن به نتایج بسیار جالبی خواهیم رسید. البته چنانکه خواهیم دید – نه در این مقاله – چنین نتیجه ای در تعلق تمام و تقریبا تمام محصولات و فعالیت های مابین فرهنگی در ارتباط با ایران و جهان است.
کاملا روشن است که نمایندگان فرهنگ ایرانی و یا هنرمند ایرانی در زمینه ای نمایندگی پیدا می کند که زیر بنای تولیدی آن در ایران با فقدان قابل توجهی روبروست یعنی اینکه ایران هنوز فاقد صنعت سینماست و علاوه براین فرهنگ ایرانی فرهنگی ست ضد تصویر و ضد بازنمایی. و شاید نوع فیلمهای ایرانی نیز بی جهت فیلم مستند انتخاب نشده است – و علی رغم تمام تلاشهای سینمایی - رابطه عمیق خود را در خصومت با تصویر و بازنمایی حفظ کرده است.
موضوع عدالت اجتماعی در زمینه فرهنگ و هنر یا دموکراتیزاسیون فرهنگ و هنر در واقع یکی از شاخص های بنیادی در بررسی چنین تولیدات و حوزه ای ست. و دموکراسی نه بمفهوم تردید آمیزی که گاهی می گویند « برای اکثریت یا برای جمع کثیری از شهروندان و افراد جامعه» بلکه بمفهوم حق قانونی هر یک از شهروندان از آموزش و فرهنگ و هنر و شانس برابر برای همگان.
بنابراین با توجه به خصوصیاتی که برای صنعت و هنر سینما برشمردم، در حال حاضر سینما ( و به همین منوال تآتر) در هیچ کشوری حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی نیز، دموکراتیک نیست.
به این ترتیب، این پرسش که مفهوم سینمای ایران در عرصه مابین فرهنگی چیست؟ پاسخ خود را پیدا می کند. ایران می تواند در جوامع بین المللی قابل قبول باشد و حتی جایزه بگیرد ولی بدین شرط که وابسته صنعتی باشد. یعنی اینکه وابسته به امپریالیسم جهانی باشد. و روشن است که بقیه عناصری که در مفهوم سینمای ایران شرکت دارند همان شاخص های جامعه بورژوایی ست. یعنی اینکه هنرمندها معدود هستند و تمام امکانات تولید هنری و فرهنگی نیز باید در اختیار آنها باشد. این نکته را هم باید یاد آور شوم که آدورنو و هورکهایمر در تحلیلی که از تفریحات صنعتی و تکنولوژیک ارائه می دهند، به این نتیجه می رسند که کار تمام زنجیر صنعتی در واقع در جهت «توقف اندیشه» حرکت می کند. بهمین دلایل هست که من همیشه فکر کرده ام که هیچ تفاوت ماهوی بین بن لادن و بنیاد فستیوال کن نیست. ما با تروریسم فرهنگی و مابین فرهنگی سروکارداریم. سیاستی که فاعل نفسانی را حذف می کند از واشنگتن تا کوههای افغانستان و با عبور از ایران از بنای فرهنگی تشکیل شده اند که بر شانه شهدا قوام یافته است. ما بین فرهنگی شهید پرور حتما نباید عمامه داده باشد، می تواند کراواتی هم باشد و از حقوق بشر حرف بزند.
و بی جهت هم نبوده است که زمانی که در فستیوال کن به سینمای ایران جایزه اهداء می کنند، در سال 1995، همزمان پژوهش های دانشجویان ایرانی را در دانشگاههای فرانسه پایمال می کنند و خشونت نیز تا حد خشونت فیزیکی نیز سر قرار ملاقات حاضر می شود.
و این درحالی ست که مقامات فستیوال کن و دیگر مقامات عالی فرانسوی از طریق رادیو بین المللی فرانسه بخش فارسی درباره سانسور فیلم های ایرانی در ایران ابراز نگرانی می کنند.
به عبارت دیگر تقلیل نقش فرد هنرمند یا فردی که کاندیدای جهان هنر است، در خصوص عالم سینما، به گونه ای است که بما اجازه می دهد تا آنرا حذف فاعل هنری (سوژه) تلقی کنیم. چنین حذفی بی گمان ما را با مضمون «شرق شناسی» غرب – بخصوص در قرائت آثار ادوارد سعید – نزدیک می سازد. حال پرسش بسیار جالبی که می تواند مطرح گردد این است که آیا غرب امپریالیست با حذف فاعل شرقی در حذف خودش نیز نمی کوشد؟
فیلم «پرسپو لیس» که اساسا بدون هیچ مناسبتی بعنوان فیلم ایرانی مطرح شده است، در واقع نقطه اوج چنین مفهومی ست.
ولی نکته جالبی که می توانیم در عکس العملهای رسانه ای ملاحظه کنیم اتحاد و هم پیمانی و یگانگی بی قید و شرط اپوزیسیون ایرانی و جمهوری اسلامی روی موضوع قتل هنر و حذف فاعل هنری در عرصه اجتماعی ست. زیرا هر دو به چنین واقعه ای از دیدگاه تبلیغاتی نگاه می کنند.

راه توده 141 23.07.2007
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت