راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

فاشيسم
آنچه "گرامشی" گفت
امروز تکرار می شود؟
ن.کیانی

آگاهی از پژوهش های نوین روی بررسی های گرامشی برای شناخت "فاشیسم" و "نازیسم"، به ما امکان میدهد، رویدادهای امروز ایران را با نگاهی عمیق تر بنگریم، به ریشه ها و پیوندهای طبقاتی و شعارها و سمت گیری های حاکمیت و تحولاتی که از دل آن می تواند بیرون بیآید دقیق تر بیاندیشیم.



گرامشی و مسئله فاشيسم در ايتاليا

"گرامشی و مسئله فاشيسم" در ايتاليا پژوهشی است از "ماريو آنتوانت ماچيوچی" از رهبران وقت حزب كمونيست ايتاليا. اين پژوهش در سال 1974 در پاريس و در سميناری كه به منظور تجزيه و تحليل فاشيسم تشكيل شده بود ارائه شده است. برای آنكه بتوان برخی مفاهيم و مسايل تاريخی اين پژوهش را دريافت بی مناسبت نيست مختصرا به زندگی "آنتونيو گرامشی" و زمينه‌ی رشد فاشيسم در ايتاليا اشاره كرد.

آنتونيو گرامشی سياستمدار، نظريه پرداز و مبارز ايتاليايی و بنيانگذار حزب كمونيست ايتالياست. گرامشی در 23 ژانويه 1891 در منطقه سارد ايتاليا بدنيا آمد. در 1911 در شهر تورين ايتاليا تحصيلات دانشگاهی خود را آغاز كرد. در اين زمان شهر تورين به يكی از مراكز بزرگ صنعتی ايتاليا تبديل شده بود و بويژه كارخانه‌ی اتومبيل سازی فيات و لانچيا در آن هزاران كارگر را از مناطق مختلف ايتاليا جذب و استخدام كرده بودند. اين شمال در نقطه مقابل جنوب ايتاليا بود كه منطقه ای كشاورزی و عقب مانده محسوب می‌شد و همواره از آن در تاريخ ايتاليا بعنوان "مسئله جنوب" ياد می‌شود. مسئله جنوب يكی از موضوعات هميشگی مورد توجه گرامشی بود. گرامشی در سال 1913 به سازمان جوانان حزب سوسياليست و سپس به خود حزب پيوست. پس از چندی بكار روزنامه نگاری حزبی پرداخت و در روزنامه "آوانتی" ارگان حزب سوسياليست ايتاليا مقاله می‌نوشت.
با شروع جنگ جهانی اول، حزب سوسياليست ايتاليا شعار "نه پشتيبانی، نه كارشكنی" را در پيش گرفت. بدين معنا كه نه از جنگ حمايت می‌كند و نه بر سر راه آن كارشكنی می‌كند. در درون حزب اما جريانی بنام "مداخله طلب" (انتروانسيونيست) بوجود آمد كه "بنيتو موسولينی" در راس آن قرار داشت. موسولينی تا سال 1914 مدير مسئول "آوانتی" ارگان حزب و از مخالفين سرسخت جنگ بود. اما با شروع جنگ بتدريج موضع خود را تغيير داد و هرچه بيشتر بسود ورود ايتاليا به جنگ موضع گرفت، موضعگيری كه به اخراج او از حزب سوسياليست انجاميد.
در همين دوران بود كه انقلاب اكتبر 1917 در روسيه بوقوع پيوست و در ايتاليا نيز مانند سراسر اروپا و جهان اثری ژرف برجای گذاشت. حزب سوسياليست به دو جريان موسوم به "ماكسيماليست" (حداكثر طلب) و رفرميست تقسيم شده بود. در كنگره بولوين در 1919 ماكسيماليست‌‌ها اكثريت يافتند و حزب سوسياليست به انترناسيونال سوم پيوست كه لنين پايه گذاشته بود. با اينحال ماكسيماليست‌ها بنوعی‌ شكل "چپ" همان رفرميسم بودند. زيرا تصور می‌كردند كه سرمايه‌داری به سوی فاجعه می‌رود و انقلاب جهانی بزودی درخواهد گرفت. بنابراين وظيفه حزب اين است كه هيچ اقدامی نكند كه مانع اين فاجعه و سر رسيدن انقلاب شود. بدينسان انفعال و انتظار سياست حاكم بر حزب سوسياليست شد.
در 1919 جنبش "شوراها" در تورين آغاز شد كه گرامشی در آن نقشی فعال داشت. اين جنبش به شكل "شوراهای كارخانه" در تورين ابعادی گسترده يافت. روزنامه و هفته نامه "نظم نوين" كه گرامشی پايه گذاری كرده بود عملا رهبری اين جنبش را در دست داشت. اما جنبش شوراهای كارخانه بدلايل مختلف از جمله مقاومت سرمايه‌داران، حمايت دولت از آنان، و بالاخره بدليل مقاومت‌ و مخالفت‌های درونی حزب سوسياليست و سنديكاهای رفرميست به نتيجه نرسيد. سرانجام شكاف در حزب سوسياليست بالا گرفت و در ژانويه 1921 حزب كمونيست ايتاليا تشكيل شد و گرامشی بعنوان دبيركل آن انتخاب گرديد.
در همين دوران جنبش فاشيستی كه موسولينی در سال 1919 پايه گذاشته بود گسترش پيدا می‌كرد. دستجات فاشيستی كه لباس سياه می‌پوشيدند و به همين دليل به "پيراهن سياه"‌ معروف شده بودند بتدريج با حمله به تجمعات كارگری و اعتصاب‌ و غيره نظر مساعد سرمايه‌داران ايتاليايی را به خود جلب كردند. رشد جنبش فاشيستی سرانجام به اولتيماتوم موسولينی برای كسب قدرت و تظاهرات فاشيست‌ها‌ در رم انجاميد كه به "راه پيمايی بر رم" معروف است. اين راه پيمايی هر چند يك كودتای رسمی نبود اما موجب شد كه قدرت در فردای روز راه پيمايی به موسولينی واگذار شود. از زمان انتقال قدرت به موسولينی تا برقراری ديكتاتوری فاشيستی او هنوز چند سالی فاصله بود، چند سالی كه در ترور و تنش و خرابكاری و از جمله قتل "جياكومو ماته ئوتی" نماينده سوسياليست پارلمان ايتاليا گذشت. گرامشی نيز بنوبه خود در سال 1924 بعنوان نماينده پارلمان برگزيده شد و رونامه "يونيتا" را بنياد گذاشت كه به ارگان تاريخی حزب كمونيست ايتاليا تبديل شد. در 8 نوامبر 1926 و همزمان با تبديل شدن رژيم موسولينی به رژيم ديكتاتوری آشكار فاشيستی، آنتونيو گرامشی، نماينده پارلمان نيز بازداشت شد و به زندان افتاد، زندانی كه ديگر از آن زنده بيرون نيامد. گرامشی در زندان همچنان به نوشتن ادامه داد. نوشته‌ها‌ی او كه در شرايطی بسيار دشوار صورت می‌گرفت توسط خواهر همسرش كه يك روس بود حفظ و نگهداری شد و به اتحاد شوروی منتقل گرديد. اين نوشته‌ها‌ بعدا به ايتاليا انتقال يافت و تحت عنوان "دفترهای زندان" منتشر شد كه دارای اهميت زياد تحليلی و نظری است.
گرامشی، چنانكه خواهيم ديد، فاشيسم را در پيوند با خرده بورژوازی می‌بيند و اين را می‌توان تمايز فاشيسم ايتاليا از نازيسم آلمان دانست. هرچند هيتلر نيز به لحاظ خاستگاه طبقاتی ريشه در خرده بورژوازی داشت با اينحال نازيسم از همان ابتدا سياستی در چارچوب منافع سرمايه بزرگ آلمان در پيش گرفت. در ايتاليا بدلايل شرايط تاريخی و تركيب اجتماعی آن فاشيسم پيوند نيرومندتری با خرده بورژوازی داشت.

مقدمه ای که خواندید با هدف ورود به پژوهش خانم "ماريو آنتوانت ماچيوچی" که در ابتدا به آن اشاره کردم نوشته شد. و اینک ترجمه و تدوین پژوهش را می خوانید. این پژوهش به ما امکان میدهد، رویدادهای امروز ایران را با نگاهی عمیق تر بنگریم، به ریشه ها و پیوندهای طبقاتی و شعارها و سمت گیری های حاکمیت و تحولاتی که از دل آن می تواند بیرون بیآید دقیق تر بیاندیشیم.

"يك سال پس از شكست ارتش كارگری، يك سال پس از راه پيمايی فاشيست‌ها‌ بر رم، گرامشی در نامه ای به يكی از همرزمان خود اين پرسش را مطرح كرد كه "چرا ما شكست خورديم؟" اهميت اين نامه كه تا سال 1973 كسی از آن خبر نداشت در انتقاد از خود بيرحمانه‌ای است كه گرامشی بدان دست می‌زند. او نخستين كسی بود كه فاشيسم را تنها بعنوان واكنش مسلحانه سرمايه داری تحليل نمی كرد - آنچنان كه انترناسيونال كمونيست به آن اعتقاد داشت- بلكه فاشيسم را همچنين بعنوان جنگ در عرصه روبنای اجتماعی می‌ديد كه هدف ان دستكاری ناخوداگاه توده‌ها‌ و بويژه خرده بورژوازی است. ويژگی تحليل گرامشی در تاكيدی است كه او بر نقش خرده بورژوازی و كادرهايش در پيدايش و گسترش فاشيسم دارد. او همچنين در فاشيسم سرطانی را می‌ديد كه می‌كوشد به خارج از مرزهای ايتاليا نيز ريشه دواند. در آن زمان گرامشی تنها كسی بود كه با شجاعت مسئوليت جنبش كارگری را كه در برابر كودتا ناتوان مانده بود تحليل كرد. اين جنبش زندانی اقتصاد گرايی (اكونوميسم) و كودكی انقلابی شده بود. بنابراين و با توجه به گزندگی انتقاد از خود گرامشی تعجب آور نيست كه اين نامه 60 سال ناشناخته مانده بود. گرامشی می‌نويسد:
"چرا طبقه كارگر شكست خورد؟ چرا متحد نبود؟ چرا فاشيسم موفق شد حزب سوسياليست را كه حزب سنتی توده زحمتكش بود نه فقط از نظر فيزيكی و سازمانی بلكه از نظر ايدئولوژيكی شكست دهد؟ چرا حزب كمونيست در سال‌های 22-21 نتوانست سريعا توسعه پيدا كند و نتوانست اكثريت پرولتاريا و توده دهقان را در گرد خود جمع كند؟ چرا احزاب پرولتاری ايتاليا همواره از نظر انقلابی ضعيف بوده‌اند؟ چرا آنها هرگاه كه بايد از حرف به عمل گذر می‌كردند پايشان در گل وا می‌ماند؟ چرا؟ زيرا آنان زمينی را كه بايد بر روی آن عمل می‌كردند و بر روی آن مبارزه می‌كردند نمی شناختند. به اين فكر كنيد!
"با آنكه 30 سال از پيدايش حزب سوسياليست می‌گذرد، اين حزب هنوز اثری منتشر نكرده است كه در آن ساختار اقتصادی و اجتماعی ايتاليا در آن دوران بررسی شده باشد. كافی است به اين مسئله توجه كرد تا دريافت كه ما كاملا بی اطلاع هستيم، برای آنکه بدانیم چرا راه خود را گم كرده‌ايم. بايد ضعف‌ها‌ی خودمان را بيرحمانه انتقاد كنيم. بايد از خود بپرسيم چرا آنچه را بوديم از دست داديم و به كجا می‌خواهيم برسيم ...؟ اين است دليل اصلی شكست حزب انقلابی ايتاليا: نداشتن ايدئولوژی، انتقال ندادن آن به توده‌ها‌، محكم نكردن آگاهی مبارزان به كمك اعتقادات اعم از اخلاقی و روانی ... در اين شرايط چه تعجب از اينكه شماری از كارگران هم فاشيست شوند؟"
عنصر نوينی كه گرامشی در تحليل فاشيسم وارد می‌كند عبارتست از اهميتی كه او به جنبه شورش خرده بورژوازی آن می‌دهد و آن را همچون تلاش خرده بورژوازی می‌بيند تا همچون يك طبقه مستقل ظاهر شود. بين سال‌ها‌ی 20 و 21، گرامشی مرتبا بر مناسبات ديالكتيكی ميان فاشيسم و ارتجاع دولتی تكيه می‌كرد اما او بيش از پيش جابجا شدن موضع خرده بورژوازی را مورد توجه قرار می‌داد، كه تا آن زمان همچون پايه توده‌ای تهاجم ارتجاعی برضد جنبش كارگری و سوسياليست به حساب می‌آمد. بنابراين جنبه خلاق گرامشی تاكيد اوست بر اينكه در فاشيسم بی قراری خرده بورژوازی با تهاجم ارتجاعی بورژوازی بزرگ تلاقی پيدا كرده است. گرامشی در چندين مقاله كه در هفته نامه و روزنامه "نظم نوين" منتشر شد به خصلت ناهمگون شورش و تلاشی اجتماعی ايتاليای آنروز می‌پردازد و جنبه جامعه شناسی خرده بورژوای فاشيسم را روشن می‌كند. در "دفترهای زندان" كه مجموعه نوشته‌های گرامشی پس از 1926 و از درون زندان است، وی ديناميك و تكاپوی آن جنبش اجتماعی را مطالعه می‌كند كه پايه مبهم فاشيسم است. او نشان می‌دهد كه فاشيسم چگونه موفق می‌شود يك بلوك تاريخی تازه - يعنی اتحادی نوين ميان پايه و روبنا - بوجود آورد. اين بلوك است كه قدرت مطلقه را جانشين بورژوازی ليبرال سابق و بحران زده می‌كند؛ قدرت مطلقه‌ای كه گرامشی آن را "سزاريسم" (يا قيصريسم) می‌نامد.
ما در مطالعه ريشه فاشيسم خواهيم ديد كه كودتای فاشيستی، حادثه‌ای يك شبه نيست. پيروزی اين كودتا نتيجه يك مبارزه طبقاتی طولانی ضدانقلابی است. زمانی كه اين كودتا رخ می‌دهد، فاشيسم در آگاهی برخی قشرهای اجتماعی نفوذ كرده و يك پايه توده‌ای عمدتا خرده بورژوا در اختيار دارد. حمله فاشيستی موسولينی نيز يك شبه به نتيجه نرسيد، اين حمله از همان 1914 و آغاز جنگ جهانی اول شروع شده بود. تهاجمی كه او با انتقاد از سياست "بيطرفی حزب سوسياليست ايتاليا" آغاز كرد سرانجام با "راه پيمايی بر رم" و سپس وضع قوانين فوق‌العاده به ديكتاتوری منجر شد. حدود ده سالی - از 1914 تا 1926 - طول كشيد تا موسولينی و فاشيست‌ها بتوانند در جنگ بر ضد پرولتاريا پيروز شوند.
در حوالی سال‌های 20 هيچكس به احتمال ديكتاتوری باور نداشت و همه بر جنبه مضحك فاشيسم انگشت می‌گذاشتند. اعتصاب بزرگ عمومی شمال كشور را فرا گرفته بود. از 30 اوت 1920 كارگران، كارخانه‌ها‌ی تورين، ميلان و ژن را اشغال كرده بودند و صنايع شمال ايتاليا كاملا فلج شده بود. در اين زمان حتی انترناسيونال كمونيست نيز فاشيسم را جدی نمی‌گرفت. اما فاشيست‌ها كه در سال 1920 چند هزار تنی بودند در 1921 به 200 هزار تن افزايش يافتند. موسولينی به سرمايه بزرگ استراتژی "ضد انقلاب سريع " را پيشنهاد داد كه بورژوازی آن را پذيرفت. بدينسان سرمايه بزرگ در همان زمان كه نزاع با سنديكاها را حل می‌كرد و حتی برخی حقوق سنديكايی را می‌پذيرفت، كسب قدرت فاشيست‌ها‌ را تدارك می‌ديد. پايه حزب فاشيست را موسولينی در 23 مارس 1919 در كنگره‌ای در ميلان ريخت كه در آن 120 تن جمع شده بودند كه عمدتا از سوسياليست‌ها‌ی سابق و طرفداران مداخله و شركت در جنگ بودند. روز 15 آوريل فاشيست‌ها‌ به "آوانتی" ارگان حزب سوسياليست حمله كردند، روزنامه‌ای كه تا سال 1914 موسولينی مدير آن بود. ولی اعضای حزب اين حمله را دفع كردند. 20 سپتامبر 1919 يكی از رهبران حزب فاشيست در شهر "فيوم" يك راه پيمايی به راه انداخت و قدرت كامل را در آنجا بدست گرفت. در اين زمان بود كه موسولينی نوشت: "انقلاب هم اكنون وجود دارد، در فيوم آغاز شده و چاره ای جز اين نيست كه در رم به نتيجه رسد." اما تصور همگان بر آن بود كه او به تخيلات كودكانه دچار است. فاشيست‌ در 1920 در 88 ناحيه حضور و بيش از 20 هزار عضو داشتند. اين ارقام در پايان 1921 به 834 ناحيه و بيش از 249 هزار عضو رسيد.
فاشيسم از پديده ای شهری به واقعيتی روستايی تبديل شد: يعنی فاشيسم كشاورزی. در 1919 فهرست فاشيست‌ها در ميلان، تنها شهر ايتاليا كه در آن حضور داشت، فقط 4795 رای آورد و موسولينی كه انتخاب نشده بود می‌خواست از سياست كناره گيری كند. برعكس در اين زمان قدرت حزب سوسياليست در اوج خود بود. اين حزب 156 كرسی در پارلمان و 1.840.000 رای داشت. پس از آن حزب مردم (كاتوليك) قرار داشت كه 100 كرسی و 1.750.000 رای بدست آورده بود.
در كنگره رم حزب كمونيست ايتاليا كه مارس 1922 برگزار شد، اين حزب احتمال كودتای فاشيستی را منتفی اعلام كرد ولی گرامشی توانست اين عبارت را در سند كنگره بگنجاند: "فاشيسم مرحله ای طبيعی در تحول سرمايه داريست." تنها در 1926 و در كنگره سوم حزب در شهر "ليون" بود كه تحليلی از فاشيسم ارائه شد كه تا به امروز نيز اهميت وفعليت خود را حفظ كرده است. اما اين تحليل بسيار دير انجام شد. گرامشی چند ماه بعد بازداشت شد، شب طولانی وتیره فاشيسم هفده سال يعنی تا 25 ژوييه 1943 طول كشيد.
همانطور كه "پالميرو تولياتی" - همرزم گرامشی و رهبر بعدی حزب كمونيست ايتاليا- می‌گويد " راه‌ها‌ی ملی برای رسيدن به فاشيسم وجود دارد" با اينحال در آلمان نيز از زمان نخستين بحران اقتصادی در 1924 تا بقدرت رسيدن هيتلر در 1933 تقريبا ده سال جنگ فاشيستی برضد پرولتاريا طی شده بود. غالبا تصور می‌شد كه فاشيسم پديده‌ای منحصر به كشورهای از نظر اقتصادی عقب‌مانده است. اينگونه بود كه پرولتاريای آلمان، پيش از هيتلر، به اين توهم دچار شد كه آنچه در ايتاليای كشاورزی رخ داده در آلمان صنعتی تكرار نخواهد شد.
اما تاريخ جمهوری وايمار در آلمان نيز با آنچه در ايتاليا گذشت شباهت‌های بسيار را نشان می‌دهد. كودتای 1924 هيتلر در مونيخ در مضحكه شكست خورد. بحران‌های تكراری از 1928 تا 1932، تلاطم‌ها‌ی اقتصادی، بيكاری عمومی، كاهش قدرت خريد فاجعه آور، وخيم شدن فزاينده شرايط زندگی طبقه كارگر. پارلمان جمهوری وايمار نيز نمونه ايتاليا را بخاطر می‌آورد. هيچ دولتی بدون سوسياليست‌ها‌ برپا نمی ماند و ضمنا هيچ دولتی نمی توانست در خلال بحران‌ خود را حفظ كند. نازيسم هنوز پديده ای منزوی است. در 1928 تنها بين 12 تا 14 نماينده پارلمان از اين حزب هستند. هيتلر نخستين ميتينگ خود را در كاخ ورزش و زير چتر پليس برگزار می‌كند. تا آن زمان سفر او به برلين ممنوع بود. اما سرمايه‌داری خواهان ورود هيتلر به برلين بود. در 1929 بحران اقتصادی جهانی موجب فروپاشی دمكراسی پارلمانی شد. 6 ميليون بيكار، وازدگی سياسی، تلخكامی، نااميدی، اين وضع پرولتاريای آلمان بود. در 1930 نازی‌ها از 14 كرسی به 107 كرسی دست يافتند و 6 و نيم ميليون رای بدست آوردند. اين رای در انتخابات 31 ژوييه 1932 به 13.700.000 رسيد. جمهوری وايمار ديگر شهيد شده بود. تا آن زمان تنها به جنبه دلقك و مضحك هيتلر توجه می‌شد اما از آن پس تروريسم، كشتار، خشونت بود كه ظاهر شد. شكاف ميان سوسياليست‌ها و كمونيست‌ها كه همديگر را می‌دريدند، به آخرين برگ برنده هيتلر تبديل شد كه پس از يك نبرد طولانی ضدانقلابی به قدرت رسيد ولو اينكه آخرين حوادث چون يك كودتا می‌نمود.
مطالعه فاشيسم در ايتاليا و نازيسم در آلمان سريعا جنبه ويژه خشونت بار آن را نشان می‌دهد كه همچون مبارزه مسلح صاحبان منافع عمده و نفع برندگان از جامعه طبقاتی ظاهر می‌شود. اما فاشيسم از يك ضربه نظامی زاده نشده زيرا فاشيسم هرگز به يك ضربه پديد نيامده است. تصور قطع سير طبيعی دمكراسی كهن پارلمانی بدليل ضعف‌های اين و كودتای آن يك افسانه است. فاشيسم يك جنگ داخلی است كه دستگاه دولت و طبقات مختلف اجتماعی را بسيج می‌كند. مبارزه آن برای كسب قدرت از همان روز اين بسيج آغاز می‌شود، مدت و ماهيت ويژه آن بستگی به اردوهايی دارد كه به مقابله با هم می‌روند.
اما فاشيسم تنها اين نيست. بيان يك جهان بينی است كه موجب می‌شود توده‌ها برخلاف منافع خود به آن بپيوندند. در تركيب اجتماعی آن اگر از پايه هرم شروع كنيم خرده بورژوازی شهری قرار دارد كه در ايتاليا با زمينداران روستاهای توسعه يافته متحد شده است و بدينوسيله در توده‌های روستايی نيز نفوذ كرده و حتی بخشی ازكارگران را به خود جلب كرده است. اما بتدريج كه قدرت فاشيست‌ها تحكيم می‌شود سر خرده بورژوازی بی كلاه می‌ماند و در مرحله بعد هدايت سياسی منافع سرمايه بزرگ مستقيما توسط خود مردان بورژوازی صورت می‌گيرد.
گرامشی، موسولينی را درست نماد خرده بورژوازی، عصاره خرده بورژوای ايتاليايی می‌بيند: خشمگين، يك دنده، لجوج، مخلوطی از همه پس مانده‌يی كه سده‌ها سلطه بيگانگان و كشيشان بر خاك ايتاليا پاشيده است. موسولينی "نقاب فولكلور ايتاليايی است و سرنوشتش اين است كه تاريخ از آن در شمار عروسك‌های خيمه شب بازی روستاهای ايتاليا ياد كند تا شخصيت‌هايی همچون كرومول، بوليوار يا گاريبالدی." انقلابيگری لفظی و دروغين موسولينی متكی بر يك سلسله ارزش‌هايی است كه هدف آن دقيقا بسيج ك خرده‌بورژوازی در اطراف اوست. فاشيسم در همانحال كه از منافع سرمايه‌داری دفاع می‌كند، روح عريان خرده بورژوازی را نشان می‌دهد. تار و پود آن از نفی وجود طبقات به هم بافته شده، از تاكيد بر برابری بنيادين مردم براساس سنت‌های كهن روستايی، مذهبی، ماقبل صنعتی و خرده بورژوايی. فاشيسم اسطوره‌های عظمت را احيا می‌كند: امپراطوری روم در ايتاليا، ارزش خون و خاك در آلمان. فاشيسم ضرورت تاريخی وجود شخصيت مقتدر، رهبر، ناخدای نجات بخش، دوچه، پيشوا را موعظه می‌كند. مردم افراد صغيری هستند كه رهبری مقتدر بايد آنان را راه ببرد. طبقه بندی و سلسله مراتب بايد در همه پله‌های جامعه، ساختارهای خانوادگی، نژادی، و بر زنان برقرار شود. يهوديان، براندازان، زنان و كمونيست‌ها در هيچ طبقه بندی جای نمی گيرند. اين نظامی است كه در آن هركس جای خود را دقيقا در سلسله مراتبی كه از قبل تنظيم شده است اشغال كند و اقتدار خود را بر زيردستان برقرار كند. در اين نظام مبتنی بر "ايمان، اطاعت، مبارزه" هركس رئيس كوچك ديگری است تا آنجا كه فاشيسم ايتاليا "رئيس ساختمان" را اختراع كرد. سرايداران را يونيفورمی به تن كرده بودند تا احساس نوعی شكوه خرده بورژوايی بدانان دست دهد. بطوريكه ضمن دست و پا زدن در منجلاب زندگی حقير خود را مهمتر از ... يك وزير تصور می‌كردند. برای افزايش جمعيت كارزاری سخت به راه افتاده بود كه با تبليغ و ستايش از بازگشت زنان به خانه همراه بود. زن بايد در جنس نر رئيس خود را ببينند. وظيفه مطلق او اطاعت از مرد و پذيرش نقش زاينده و مادر است. توسعه طلبی و فضای حياتی كه موسولينی طالب آن بود همراه بود با بازتوليد نژاد برتر و نفرت يهود ستيزانه. شعارموسولينی كه "جستجو ضرور و زندگی ناضرور است" همان "محركه مرگی" است كه فرويد توصيف كرده و انسان‌ را بسوی جنگ و تسخير سرزمين‌ها، به ورطه می‌كشاند.
هيچيك از دو رژيم فاشيست ايتاليا و آلمان در نتيجه مبارزه توده‌های مردم خود فرو نپاشيدند. هر دو آنان در پی مداخله مسلحانه خارجی، پس از جنگی شكست خورده، سرنگون شدند. بنابراين فاشيسم و نازيسم نماينده يك نظام ايدئولوژيك ماهرانه، فعاليتی عظيم در عرصه روبنای اجتماعی هستند كه هدف آن شكل دادن به آگاهی ميليون‌ها انسانی است كه بويژه ريشه در خرده بورژوازی دارند. بقول سورل: "فاشيسم شكل جديدی از ضد انقلاب است. جديد در اين مفهوم كه در شرايط بحران اقتصادی، توده‌های مردم در حول يك ايدئولوژی فوق ارتجاعی، نژاد پرست، سنتی و اقتدار طلب راديكال جمع می‌شوند. جنبه نوين مسئله ناشی از تاثير خشن، ويرانگر و پيش‌بينی ناپذير نيروی ماديست كه ايدئولوژی دارد. در بسياری موارد ماركسيست‌ها تصور می‌كنند كه خرده بورژوازی حادثه ای در تاريخ است. در يكسو بورژوازی قرار دارد و در سوی ديگر پرولتاريا و خرده بورژوازی ميان آن دو نوسان می‌كند. چنين نيست! خرده بورژوازی كاملا می‌تواند برای خود قدرتی را بوجود آورد. اين قدرت فاشيسم است. البته اين قدرت در تحليل نهايی برای بورژوازی به كار می‌افتد."


راه توده 152 08.10.2007
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت