راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

جنگ و صلح
ناتو و بازگرداندن جهان
به دوران سلطه استعماری
برگرفته از وبلاگ "کوهسار"
http://damoona.blogfa.com/

Ernst Woit فیلسوف و پژوهشگر صلح
 

برگردان به فارسی: رضا نافعی بر گرفته از :اوراق مارکسیستی
Marxistische Blätter
فوریه 2009
 

شصتمین سالروز تاسیس ناتو می بایست انگیزه ای برای مرور تاریخ این اتحادیه جنگی امپریالیستی نیز می شد. نکته ای که رسانه های عمومی با نفوذ در تمام کشور های عضو ناتو با رغبت از آن چشم پوشیدند. نگرش عمومی کشور های عضو ناتو به مسئله کولونیالیسم در گذشته و حال نیز از همین موضع است. علی الاصول می توان گفت که کشور های عضو ناتو عملا تجانسی با استعمار ستیزی نداشته و ندارند. مهمترین کشورهای با سابقه استعماری در سال 1949 در اتحادیه ناتو به هم پیوستند و امروز آمریکا و هم پیمانانش در ناتو از هیچ تلاشی برای خنثی کردن پیروزی جنبش های آزادیبخش ضد استعماری در قرن بیستم روگردان نیستند. امپریالیسم امریکا و هم پیمانانش در ناتو در پی آنند که برای تسلط بر جهان نظام استعماری تازه ای بر پا سازند.
در پرتو پیروزی ائتلاف ضدهیتلری در جنگ جهانی دوم و نیز تشکیل سازمان ملل متحد، جنبش آزادی بخش ضد استعماری به پیروزی های بزرگ دست یافت. قدرت های استعمارگر سرمایه داری با این جنبش از در جنگ در آمد. جنگ هائی خونینی که گرچه سال ها بطول انجامید اما سرانجام به شکست نیروهای استعماری انجامید و امروز بندرت از آن سخن گفته می شود.
برای نمونه فرانسه برای حفظ تسلط خود بر مردم ویتنام از سال 1948 تا 1954 در جنگ معروف به "جنگ هندوچین" با مردم ویتنام جنگید و سر انجام پس از شکست در "دین بین فو" مجبور شد دست از حاکمیت بر مردم ویتنام بشوید. فرانسه برای آن که سلطه امپریالیستی خود را بر مردم الجزیره تحمیل کند، به جنگی خونین علیه آنها دست یازید که از سال 1954 تا 1962 بطول انجامید. این جنگ هم به پیروزی خلق الجزایره و شکست فاحش فرانسه امپریالیستی که بار دیگر به عضویت ناتو بازگشته انجامید.
آمریکا که یک قدرت سنتی استعماری محسوب نمی شد، پس از شکست قدرت های سنتی استعماری، بکرات تلاش کرد تا جای آنها را بگیرد و "میراث خوار" آنان گردد. نمونه بارز آن جنگی بود که امپریالیسم آمریکا ، قدرت برتر و رهبر ناتو، با نهایت خشونت درسال 1957 علیه ویتنام آغاز کرد که تا سال 1975، یعنی 18 سال بطول انجامید. این واقعیت که خلق ویتنام نیرومندترین قدرت نظامی امپریالیستی را، علیرغم برتری فوق العاده قدرت فنیِ نظامی آن و شیوه تروریستی شدیدی که در جنگ بکار می برد، بزانو در آورد برای جنبش ضد استعماری و آزادی بخش جهان اهمیتی بسزا داشت.
تصادفی نیست که شکست نیرومندترین قدرت امپریالیستی جهان در ویتنام تا امروز چنین جایگاه ویژه ای در حافظه تاریخی مردم جهان دارد.
هنگامی که به بازنگری مناسبات کشورهای ناتو با استعمار کهن می پردازیم، نباید فراموش کنیم که دولت نژادگرای افریقای جنوبی نیز فقط به این دلیل توانست تا سال 1991 به سلطه خود ادامه دهد که کشورهای عضو ناتو این نظام نژادپرست را مهم ترین هم پیمان خود در مقابله با جنبش آزادی بخش ضد استعماری به ویژه در افریقا می دانستند و از همین موضع نیز با آن رفتار می کردند. در افریقا، بویژه سرکوبی دو جنبش آزادیبخش در آنگولا و موزامبیک در مد نظر بود. افزون بر این وظیفه رژیم نژاد پرست، کمک به اسرائیل برای ارتقاء به قدرت اتمی بود. حمایت اسرائیل از رژیم نژاد پرست افریقای جنوبی نیز برای ساختن بمب اتمی بود که از سوی وزیر دفاع اسرائیل در آن زمان بشدت به پیش رانده می شد . شیمون پرز رئیس جمهور کنونی اسرائیل در آن زمان وزیر دفاع بود.(1)
حاصل گسترش جنبش آزادی بخشِ ضد استعماری آن بود که تناسب قوای بین المللی، هم در عرصه سیاسی و هم اقتصادی، بشدت به زیان سرمایه داری تغییر کرد. فقط از سال 1955 تا 1962 پنجاه کشور که قبلا مستعمره بودند به عضویت سازمان ملل در آمدند و تعداد اعضاء این سازمان به 118 کشور افزایش یافت. در نتیجه سازمان ملل متحد که به یک سازمان واقعی جهانی تبدیل شد که در آن آمریکا و همدستانش برخلاف سال های آغازین تشکیل ناتو، دیگر از لحاظ تعداد اکثریت نداشتند. تشکیل سازمان اُپک در سال 1960 باعضویت کشورهائی چون ایران، عراق، کویت، عربستان سعودی و ونزوئلا که قبلا یا مستعمره بودند و یا نیمه مستعمره و در آن زمان بیش از 80 درصد از منابع نفت جهان را در اختیار داشتند دارای اهمیت فوق العاده بود. امروز کشورهای امارات متحده عربی، اندونزی، لیبی، الجزایر، نیجریه و قطر نیز در کنار اعضای اولیه و پایه گذار این کارتل قرار دارند.

بسوی جنگ بر سر منابع
تا زمانی که کشورهای سوسیالیستی زیر رهبری شوروی، بعنوان هم پیمانان جنبش ضد استعماری وجود داشتند، این کشورها از گزند کشورهای سرمایه داری امپریالیستی در امان بودند. پس از فروپاشی اتحاد شوروی و پیمان ورشو و گسترش سریع ناتو به اروپای شرقی، آمریکا و ناتو یک برنامه استراتژیک برا ی ایجاد یک نظم نوین جهانی در پیش گرفتند که بخش اساسی آن تلاش برای بازگشت به استعمار پیشین و دست یافتن به مهمترین منابع کره زمین است.
کورت بیدن کپف، سیاستمدار عضو حزب دموکرات مسیحی آلمان، در کتاب خود، با عنوان "یادداشت های سیاسی روز"، با روشنی توضیح داده که صحبت بر سر چیست. او می نویسد: " پیوسته بیشتر به این نتیجه می رسم که نظام اجتماعی و اقتصادی ما به نقطه اوج خود رسیده است و در حقیقت دیگر دورنمائی برای آینده ندارد.(-) شیوه زندگی ما قابل تعمیم نیست. ما نمی توانیم انتظارات خود را از کره زمین و منابع آن، چنان تعمیم دهیم که شامل حال اکثریت مردم جهان گردد. قابل تصور نیست که در خیابان های چین و هند نیز به نسبت کشورهای متمدن و بسیار پیشرفته اتوموبیل در حرکت باشد و آنها هم به همین نسبت مواد سوختی مصرف کنند. ولی این سخن به این معنی هم هست که تداوم شیوه زندگی ما فقط در صورتی ممکن است که این شیوه زندگی در آینده نیز محدود به یک اقلیت ممتاز از کشور های بسیار پیش رفته صنعتی بماند.(2)
امروز سرمایه داری امپریالیستی، به رهبری آمریکا، عملا مدعی است که 20 درصد از جمعیت جهان باید کماکان 80 در صد از منابع جهان را در اختیار داشته باشند و 80 در صد دیگر از جمعیت جهان باید به بیست در صد " تـه مانده " قناعت کنند. به نظر "سمیر امین" تکیه سرمایه داری امپریالیستی در نبرد برای به کرسی نشاندن این ادعا بر پنج مونوپلی متکی است که در اختیار دارد. این پنج مونوپل عبارتند از:
1- تسلط انحصاری بر تکنولوژی مدرن

2- کنترل انحصاری جریان های مالی جهان

3- کنترل دست یابی به معادن جهان

4- کنترل ارتباطات و وسائل ارتباط جمعی

5- انحصار سلاح های کشتار انبوه."(3)
 

طراحان برنامه های راهبردی امپریالیستی با تکیه بر این انحصارات بکرات ادعا کرده اند که می توانند دست به جنگ های موفق بزنند. ارتش آلمان، در سال 1996، در یکی از مجلات رسمی خود، با صراحتی فوق تصور، در تایید سخنان بیدن کپف، در باره جنگ هائی که سربازان باید خود را آماده آن سازند چنین می نویسد: "جنگ های قرن بیستم میان کشورهای ثروتمند رخ داد. در قرن بعد کشورهای مرفهی که امروز با هم در صلح زندگی می کنند باید در برابر خلق های کشورها و مناطق فقیر از ناز و نعمت خود دفاع کنند.
جامعه بشری با قرن کمبودها روبرو خواهد شد. برای بدست آوردن چیزهائی که روزگاری قابل خرید بود باید دست به جنگ زد. نبرد بر سر منابع ضروری برای ادامه حیات موجب در گیری های محلی و منطقه ای خواهد شد ."(4)

جنگ های ناتو طبق استراتژی آمریکا
ناتو تاکنون در سه جنگ سهیم بوده و هست که بدون استثناء بوسیله امریکا طراحی و به اجرا در آمده و هر سه، جنگ های تجاوزکارانه و ناقض حقوق معتبر بین المللی بوده و هستند که هیچ ارتباطی با دفاع از میهن نداشته، بلکه برای به کرسی نشاندن گام به گام یک نظام نو جهانی تحت رهبری ایالات متحده آمریکا بوده اند. این جنگ ها عبارتند از: جنگ با یوگوسلاوی در سال1999، جنگ علیه افغانستان از سال 2001 و جنگ با عراق از سال 2003. طبق تحلیل ویلی ویمرز (5) با نشست سران ناتو در سال 1998 در لیسبون، راهی آغاز شد که در واقع " پیمان اتلانتیک شمالی بعنوان پیمان دفاعی به کنار نهاده شد و به پیمانی تبدیل گشت برای مداخلات بین المللی" که در آن ایالات متحده آمریکا "اتحادیه جهان غرب را مانند یک ارتش مزدور بکار می گیرد" . (6)
بعنوان نموداری از این شیوه راهبردی می توان از این واقعیت یاد کرد که کنگره آمریکا در 19 مارس 1999- پنج روز قبل از آغاز بمباران یوگسلاوی، باصطلاح " قانون استراتژی جاده ابریشم" را تصویب کرد، که بیانگر علائق اقتصادی و استراتژیک وسیع آمریکا در یک منطقه عظیم بود، که از حوزه مدیترانه تا آسیای میانه را در بر می گرفت. هدف این استراتژی تضعیف و بی ثبات کردن روسیه، ایران و چین بود و طبق این راهبرد باید مجموعه منطقه ای که تا چندی پیش منطقه نفوذ اقتصادی و ژئو پلتیک مسکو بود "به یک لحاف چهل تکه تحت الحمایه آمریکا تبدیل گردد". (7)
آمریکا و ناتو با در هم کوبیدن یوگسلاوی عملا شروع به اجرای مشخص استراتژی جاده ابریشم کردند: امروز بوسنی و کوزوو تحت الحمایه ناتو هستند و عملا به شکل مستعمره اداره می شوند.(8) و آمریکا هم اکنون در کوزوو، در بوندستیل بزرگترین پایگاه هوائی خود را در اروپا بوجود آورده است." البته بوندستیل خود معدن نفت ندارد ولی در نزدیکی بلاواسطه معادن نفتی قرار دارد که از دریای خزر به دریای آدریاتیک حمل خواهد شد.

جنگ عراق یک سابقه قضائی
در محدوده استراتژی نظم نوین جهانی که منشور سازمان ملل را زیر سؤال می برد، جنگ با عراق از چند جهت یک سابقه قضائی ایجاد کرده است. آمریکا از مدت زمانی دراز این جنگ را با دقت فراوان تدارک دیده بود. به این شکل که با کمک سازمان ملل عراق را به محاصره اقتصادی در آورد و با بمباران زیرساخت اقتصادی آن کشور، پیش از آن که نیروهای زمینی آمریکا در 20 مارس 2003 وارد خاک آن کشور شود، عراق را عملا خلع سلاح کرده بود.
در 28 سپتامبر1998کنگره آمریکا "قانون آزادی عراق " را تصویب کرد. در ژانویه 2003 جیمز ُولسی (از 1993تا 94 رئیس سیا) در مصاحبه ای گفت : "ما باید سلاح نفت را از دست خاور نزدیک بگیریم.(...) ما به یک راهبرد دراز مدت نیاز داریم. (...) این کار را با عراق آغاز می کنیم برای آن که صدام از همه موذی تر و خطرناک تر است."(10)
در آلمان روزنامه " فرانکفورتر آلگماینه سایتونگ " در روز آغاز تجاوز آمریکا به عراق که ناقض حقوق بین المللی بود، با صراحت تمام اهداف راهبردی نو استعماری امریکا را دقیقا به این صورت توصیف کرد: "آمریکائی ها باید با امکانات امپریال خود عراق کنونی را که دشمن است حذف کنند و عراق نوین را جایگزین آن سازند. تا استعمارِ نوینِ دموکراتیک جای دورانِ مطرود پسا استعماری را بگیرد."(11)
ریچارد هرتسینگر، نظریه پرداز محافظه کار که از جنگ عراق شادمان گشته، با شعف به ستایش استعمار نو می پردازد و می نویسد: "دیر زمانی است که دخالت های نظامی در خدمت عرض اندام دموکراسی غربی – وسیله اجرای سیاست آنان در عرصه جهانی است. که هدف آن تحقق " استعمار دموکراتیک نوین" است". هرتسینگر این اقدامات را طلیعه یک " دوران نواستعماری " می داند که وقتی به پایان خواهد رسید که اصول خود را در سراسر جهان به کرسی نشانده باشد. "فقط در چنان حالتی است که می توان از یک نظام جهانی به معنی واقعی سخن گفت. بدون آن آینده ای برای جوامعِ باز غربی قابل تصور نیست ". (12)
در آن زمان نظریه پردازان و طراحان برنامه های راهبردی از جمله در آلمان، همه با اظهارات مشابه، خواستار پذیرفتن بی قید و شرطِ سرکردگی آمریکا بودند. پرفسور کریستیان هاکه ، که سال ها استاد کرسی دانشگاه نظامی آلمان در هامبورگ بود و اینک در دانشگاه شهر بن تدریس می کند اینطور استدلال می کرد: "کسی که بخواهد جلوی جنگ را بگیرد باید خود را آماده جنگیدن کند... اروپا و تمدن اتلانتیک و سازمان هائی که این تمدن بر آنها استوار است مانند سازمان ملل، ناتو، اتحادیه اروپای غربی، سازمان همکاری و امنیت در اروپا و نقش سنتی حقوق بین المللی آینده روشنی ندارند ولی راهی برای بازگشت به نظام قبل از جنگ وجود ندارد... کسی که علاقه به سرکردگی آمریکا ندارد باید امید به صلح جهانی را به گور بفرستد."(13)
امروز دیگر مدیحه سرائی برای سرکردگی آمریکا و یک نظام جهانی نواستعماری معمول نیست. امروز همه آشکارا می بینند که آمریکا و ناتو نه بر افغانستان تسلط دارند، که در سال 2001 آن را به بهانه مبارزه با تروریسم تسخیر کردند و نه بر عراق، که به بهانه از بین بردن سلاح های کشتار انبوه صدام حسین آن را به تصرف در آوردند، چه رسد برتسلط به سراسر خاور نزدیک و میانه. به این ترتیب روشن است که " دوران استعمار نوین" که ریچارد هرتسینگر با یورش امریکا به عراق در سال 2003 برای آن به به و چه چه می کرد، در واقع آغاز نشد. آرزوی کریستیان هاکه، که شیفته پذیرش بی قید و شرط سرکردگی امپریالیسم آمریکا بود نیز به همین سرنوشت گرفتار آمد. اما همه این ها برای ارزیابی توازن قوا در عرصه بین المللی و گرایش های آن و آینده ناتو و درگیری های کشورهای عضو آن با یکدیگر، دارای اهمیت اساسی است.

استعمار نو محکوم به شکست است
ارزیابی روبرت کوپر، رئیس دفتر خاویر سولانا، در سال 2004، مبنی بر این که با دست زدن به اقدامات نظامی بخت باز گشت به استعمار کهن چقدر است؟ هنوزهم مطرح است . اظهارت کوپر بیانگر تردید اساسی بود که "تغییر رژیم از طریق دخالت های نظامی" بتواند راه حلی اساسی باشد" زیرا دولت های دست نشانده مدت زیادی بر سر کار نمی مانند. اکثر آنها به محض خروج نیروی اشغالگراز صحنه ساقط می شوند". وی بویژه تاکید کرد که: "نمی توان بی اعتنا به صد سال جنبش های آزادی بخش و حاکمیت ملی، به عقب بازگشت". (14)
از آن زمان تاکنون توازن قوای بین المللی روی هم رفته به زیان آمریکا و ناتو تغییر کرده است. این واقعیت که نخستین سفر خارجی خانم هیلاری کلینتون ، وزیرخارجه جدید آمریکا، نه به اروپا، بلکه به آسیا و از جمله به چین بود به روشنی نشانگر این تغییر است. افزون بر این، خانم وزیر خارجه آمریکا درچین خواستار دریافت اعتبار برای دولت آمریکا شد که به شدت مقروض است ."15 (!) امروز دیگر نه صحبتی از قرن آمریکا در میان است و نه از " دوران استعمار نو". دلیلش هم آنست که کشور هائی مانند چین، هند و برزیل کشورهای عضو اپک (از جمله ونزوئلا و ایران) تبدیل به قدرت هائی شده اند که در سیر امور در جهان نقش موثر دارند. روسیه نیز باردیگر نیرومند شده و باید در عرصه سیاست جهانی کاملا جدی گرفته شود. آمریکا و دیگر کشور های عضو ناتو امروز مجبورند صرفا بخاطر منافع اساسی خود با تمام این کشور ها بگونه ای مسالمت آمیز کنار بیایند. ولی آمریکا، تا زمانی که اوباما رئیس جمهور تازه آن، به امید پیروزی در افغانستان می خواهد از تعداد سربازان آمریکائی در عراق بکاهد و در عین حال نیروهای آمریکا را درافغانستان افزایش دهد، با سیاست مسالمت آمیز فاصله ای دراز دارد. این راهبرد ی است که سخت از واقع بینی به دور است.

ناتو باید راهبرد خود را تغییر دهد
در شصتمین سال موجودیت ناتو موضوع مورد بحث میان امریکا و دیگر کشورهای عضو ناتو تدوین یک استراتژی نو در برابر استراتژی فعلی است که عبارتست از دخالت نظامی در سراسر جهان برای اجرای طرح استعمار نو.
برای این استراتژی ، یعنی دخالت نظامی، که آلمان نیز از آن پیروی می کند، پتر اشتروک، وزیر دفاع آلمان در همان زمان، روز پنجم دسامبر 2002 جمله ای بر زبان آورد که از آن تاریخ تبدیل به فورمول تبلیغاتی شده است. وی گفت: "در هندوکش هم از امنیت آلمان دفاع می شود. " اشتروک در ماه مارس 2008 در مورد مسئله جنگ و صلح موضع عمیقا ضد دموکراتیک خود را مورد تاکید قرار داد و گفت "کاملا روشن است که حزب سوسیال دموکرات، همچنین حزب دموکرات مسیحی و حزب دموکرات آزاد و بخش عمده ای از سبز ها با حمایت روشن خود از حضور در افغانستان در برابر خواست اکثریت مردم آلمان قرار گرفته اند. معهذا من بر سر حرف خود می ایستم: در هندوکش هم از علائق آلمان دفاع می شود." در مقابل او ، ویلی ویمر سیاستگر عضو حزب دمکرات مسیحی با بیان خواست اکثر مردم آلمان گفت: "باید خروج نیرو های نظامی بین المللی از افغانستان هر چه زود تر تضمین شود. این امر از اولویت محض برخوردار است- ارتش ما بی خود به آنجا رفته است..."17
بریژنسکی، طراح نقشه های راهبردی امپریالیستی، مردی اهل سنجش و دوراز خیال پردازی بوده و هست. او در کتابش " یگانه قدرت جهانی" که درسال 1997 منتشر شد، نوشت: "آمریکا به عنوان قدرت جهانی راهبر فقط در دوران کوتاهی از بخت تاریخی برخوردار است" و بعد از سیاستمداران امریکا می خواهد "موقعیت مسلط آمریکا را دستکم برای یک نسل و چه بهتر که بیشتر حفظ کنند". وی دو سال بعد در گفتگوئی با هفته نامه "فرایتاگ" طرازنامه بدون ملاحظه ای از جنگ با عراق ارائه می دهد، حاوی اشاره ای با این مضمون که دوران سرکردگی آمریکا رو به افول است: "آن کس که ادعا کند تجارب ما در عراق یک پیروزی تمام عیار بود، بی تردید فاصله ای از دیوانگی ندارد. حتی اگر عراقی ها زیرکی به خرج دهند و خواستار خروج ما گردند و ما هم بنوبه خود آن قدر هوشمند باشیم که آن را به اجرا در آوریم، این واقعیت که در سراسر جهان لطمه شدیدی به اعتبار آمریکا وارد آمده است بر جا خواهد ماند. این تجربه به ما نشان داد وقتی با اختلافات سیاسی برخورد نظامی می کنیم مرز توانائی ما تا کجاست."21
بریژنسکی روز اول فوریه 2007- دهسال پس از انتشار کتابش " یگانه قدرت جهانی" در برابر کمسیون خارجی سنای آمریکا سخنانی بر زبان آورد که برای یک طراح راهبرد های امپریالیسی در سطح او سخنانی جسورانه در انتقاد از سیاست جنگی دولت بوش بود. او گفت : "وقت آنست که کاخ سفید خود را برای روبرو شدن با دو واقعیت مرکزی آماده کند: جنگ عراق یک فاجعه تاریخی، راهبردی و اخلاقی است. جنگی که بر اساس فرضیات غلط روی دهد مشروعیت آمریکا را در عرصه جهانی از بین می برد. صدماتی که با این جنگ به مردم غیر نظامی وارد می آید نیز چون موارد بدرفتاری های صورت گرفته اعتبار آمریکا را لکه دار می کند، جنگی که با انگیزه های متضاد و متغیر همراه با خودپسندی های امپراتور مآبانه صورت پذیرد بی ثباتی در منطقه را تشدید می کند. 2.
تنها آن راهبرد سیاسی که از لحاظ تاریخی متناسب باشد می تواند زمینه مساعد برای حل مسئله جنگ عراق و نیز نا آرامی های رو به افزایش در منطقه را فراهم آورد، و نه راهبردی که یاد آور امر و نهی قیم وار باشد".20
راه حلی که بریژنسکی پس از این انتقاد برای آمریکا مطرح می سازد نیز بسیار گویاست: "ایالات متحده آمریکا باید با صراحت و دور از سخنان دو پهلو اعلام دارد که مصمم است هرچه زودتر و با تعیین تاریخ مشخص خاک عراق را ترک کند... افزون بر این برای رفع هر نوع نگرانی از حضور جدید و ماندگار امریکا در خاورمیانه بعنوان یک قدرت سلطه جو، باید اعلام کند که چنین قصدی ندارد ".
این نوع ارزیابی ها ونتیجه گیری ها از سوی یک طراح با نفوذ راهبرد های امپریالیستی می توانند برای تحلیل مسائل و تنازعات ناشی از جنگ های امپریالیستی امروز و فردا مفید باشند. نکته ای که در جنبش صلح بکرات نادیده گرفته می شود. پس از شکست جنگ های تجاوزکارانه آمریکا و ناتو علیه یوگوسلاوی، افغانستان و عراق که به پیروی از راهبرد بازگرداندن استعمار در سطح جهان صورت گرفت، امروز دیگر باید روشن شده باشد که ناتو در شصتمین سالگرد تاسیس خود باید بالاجبار راهبرد دیگری انتخاب کند. نیروهای خواستار صلح می توانند با پخش اطلاعات و بسیج نیروهای اجتماعی به جلوگیری از جنگ های تجاوزگرانه و مداخلات نظامی کمک کنند و با مبارزات خود به حل مسالمت آمیز و چند جانبه مسائل بین المللی، هماهنگ با منشور سازمان ملل دست یابند.


راه توده 219 20.04.2009
 

1 Vgl.Semour M.Hersh: Atommacht Israel. München 1991, S.274
2 Kurt Bidenkopf: 1989-1990 Ein deusches Tagebuch. Berlin 2000, S.224
3 Samir Amin: Kapitalismus, Globaliesierung. In: Marxistische Blätter. Essen. H.4/1998,S.48
4 Reinhard Herden: Die neue Herausforderung. Das Wesen künftiger Konflikte. In: Truppenpraxis/Wehrausbildung. Frankfurt/M. 1996, H.2, S.70
W.Wimmer War 1998 - 92 Staatssekretär im Bundesverteidigungsministerium und 1994-2000Vizepräsident der parlamentarischen Vertretung derOSZE.
5 Interview in Freitag, Berlin, Nr.64v. 17.11.2006.S.9
6 Michel Chossudovsky: GLOBAL BRUTAL …Frankfürt/M. 2002. S,393
7 Siehe: Karl-Heinz Peil: NATO-Kolonie. In:Friedensjournal, Kassel, Nr.1/2009, S,15
8 Marina Achenbach: Der rote Faden. Bosnien-Kosovo-Irak. In Freitag.Berlin.Nr. 15 v.4.4.2003,S,4.
9 Der Spiegel. Hamburg. Nr.4/2003, S,109
10 Frankfurter Allgemeine Zeitung. Frankfürt/M. 20. 3.2003, S, 37.
11 Richard Herzinger: Wo Demokraten schießen . In: DieZeit Hamburg. NNr.25 v.12. 6.2003,S,8.
12 Christian Hacje: Deuschland, Europa und der Irakkonflikt. In: Aus Polotik und Zeitgeschichte. Beilage zu Das Parlament. Berlin, Nr. 24/25 v. 10.6.2003, S,16.
13 Robert Cooper: Wenn Staaten zerfallen, droht Terror. In: Die Zeit, Hamburg.5 v.22.1.2004, S.17
14 Der Spiegel. Hamburg. Nr. 10/2009,S.17.
15 Junge Welt. Berlin, 17.3.2008,S.4.
17 Freitag. Berlin.16.11.2007,S.6.
18 Zbigniew Brezinski: Die einzige Weltmacht. Weinheim u.Berlin 1997, S.303 u. 306
19 Freitag.Berlin. Nr. 9 v.4.3. 2005,S. 7.
20 Nach: Blätter für deutsche und internationale Politik. Bonn. Nr.5/2007,S.629 f.
21 Ebenda, S.631.
 

بازگشت