راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

گمراه نویسی آقای مافی در سایت جرس
آب را گل نکنید
تا احمدی نژاد ماهی نگیرد!

 

 

 

 

آقایی بنام حمید مافی در شب 13 آبان مقاله‌ای نوشته با عنوان "از ایده حمله به سفارت شوروی تا اتحاد با کمونیست‌ها". این مقاله در سایت "جرس" منتشر شده است. عجیب اینجاست که ایشان در این شب و در شرایطی که طرفداران اصلاحات و جنبش سبز هشدار می‌دهند که مخالفان جنبش می‌خواهند با حمله به سفارتخانه‌ها و از جمله سفارت روسیه فضا را به زیان جنبش متشنج کنند یاد حمله به سفارت شوروی و اتحاد احمدی نژاد با کمونیست‌ها افتاده است. محتوای مقاله اقای حمید مافی ولی ما را به یاد سخنی از زنده یاد نورالدین کیانوری دبیر اول وقت حزب توده ایران می اندازد. کیانوری در سالهای پس از انقلاب که حملات تبلیغی وام گرفته از دوران پهلوی برضد حزب توده ايران سکه رایج شده بود گفته بود:

"من به جرات می‌توانم بگویم که در جهان هیچ سازمان با حزب کمونیست واقعی، مانند حزب ما، اینچنین به شدت زیر حملات توپخانه تبلیغاتی دشمنان نبوده است. در ایران، شرایط تاریخی ویژه‌ای وجود دارد. از تمام رویدادها و مسائل مربوط به سیصد سال پیش تاکنون، برای تبلیغ علیه حزب توده ایران سوء استفاده می‌شود. مثلا حتی با سوء استفاده از روابط میان ایران و کاترین روسیه، به ما دشنام و ناسزا می‌دهند! ما هنوز هم چوب کاترین دوم و یا وصیت نامه پطرکبیر را می‌خوریم! آخر در کدام کشور، علیه یک نیروی سیاسی، چنین جوی وجود داشته است؟ در کجای جهان، کدام حزب کمونیست ناگزیر بوده است چنین فشاری را تحمل کند؟ "

آقای حمید مافی هم در مقاله خود پس از شرح مخالفت احمدی نژاد با تسخیر سفارت امریکا در سال 1358 و پشتیبانی از حمله به سفارت شوروی آن زمان می‌نویسد:

"احمدی نژاد که روزگاری خطر مارکسیست‌ها و شوروری را بیشتر از دیگران می‌دانست حال با یکایک مارکسیست‌ها دست برادری می‌دهد و با چاوز، مورالس، پوتین و مدودف و دیگر رهبران چپ گرای دنیا به کرات عکس یادگاری می‌گیرد و دیدار دوستانه ترتیب می‌دهد و امریکا را دشمن اصلی ایران می‌خواند."

معلوم می‌شود در فرهنگ سیاسی و اطلاعات بین المللی آقای مافی امثال پوتین و مدودیف "مارکسیست" و از رهبران "چپ گرای" دنیا به حساب می‌آیند! کمونیست‌های ایران در گذشته چوب کاترین و پطر کبیر را می‌خوردند حالا باید چوب پوتین و مدودیف را بخورند. آقای مافی فراموش می‌کند که پوتین و مددویف حاصل کودتا علیه انقلاب اکتبر هستند. یعنی همان کاری که احمدی نژاد می‌خواهد علیه انقلاب ایران انجام دهد.

 مضحک اینجاست که هر جا قرار بر اثبات ناکارآمدی سوسیالیسم و کمونیسم است سرنگونی انقلاب اکتبر در شوروی توسط ترکیبی از دولتی‌ها و کودتاچی‌ها و احمدی نژادهای روسی را شاهد می‌آورند. اما اینجا که هدف متوجه کردن نفرت مردم از احمدی نژاد به سمت کسانی است که با آنان اختلاف فکری دارند ناگهان رژیم کودتایی کنونی در روسیه مجدا "کمونیست" و پوتین و مدودیف "مارکیسست" و چپ گرا می‌شوند.  

اگر محتوای مقاله آقای مافی در همین حد بود که پوتین و مددویف مارکسیست و کمونیست و چپ گرا هستند می‌شد از آن صرفنظر کرد. اما سخن ایشان محتوای یک گمراهی بسیار بزرگتری است که اگر در پیرامون آن روشنگری و آگاه سازی نشود خطر بزرگی برای جنبش سبز خواهد بود. نوشته آقای مافی حاوی این فکر است که سیاست احمدی نژاد واقعا ضدامریکایی است. این فکر اگر فراگیر و تقویت شود می‌تواند زمینه را برای عدم هوشیاری افکار عمومی دربرابر یک سازش به زیان جنبش بوجود آورد.

واقعیت آن است که دولت احمدی نژاد همانطور که بسیاری از طرفداران جنبش سبز مردم ما هم بارها بدان اشاره کرده‌‌اند نخستین دولت در سی سال پس از انقلاب است که بیش از همه بدنبال امریکاست و در پی آنست که امریکا آن را به رسمیت بشناسد. از نامه‌های بی پاسخ احمدی نژاد به جرج بوش تا پیام تبریک به اوباما، از شرکت پی در پی در نشست‌های سازمان ملل به امید رساندن پیامی و انداختن عکسی در کنار رهبران امریکا تا مذاکرات پنهان، هیچ دولتی در 30  سال گذشته این چنین بدنبال رابطه با امریکا ندویده که دولت احمدی نژاد می‌دود. سیاست باصطلاح ضدامریکایی احمد نژاد و روابط آن با کشورهایی مانند ونزوئلا و بولیوی و غیره را نیز باید در درون همین تلاش درک کرد. احمدی نژاد با این دولت‌ها رابطه برقرار می‌کند تا به امریکایی‌ها پیام دهد که اگر دولت من را به رسمیت نشناسید و با آن مذاکره نکنید ما هم به دشمنان و مخالفان شما کمک خواهیم کرد. این روابط تا جایی و تا زمانی است که احمدی نژاد و فرماندهان سپاهی و نظامی که پشت سر او هستند به هدف خود در به رسمیت شناخته شدن از سوی امریکا نرسیده باشند. پس از رسیدن به این هدف، این روابط هم مانند همه "اصول" و "ارزش"‌های دیگر مورد نظر امثال احمدی نژاد قربانی خواهد شد.

اما وجه دیگر این مسئله که آن هم تابع اغراض ضدکمونیستی شده است عبارتست از روابط کشورهایی مانند ونزوئلا و بولیوی با دولت احمدی نژاد. واقعیت آن است که شخصیت‌هایی نظیر چاوز یا مورالس نه کمونیست هستند، نه مارکسیست. در کشورهای آنها احزاب کمونیستی وجود دارند که اینان عضو آن نیستند. اما اینان شخصیت‌های مترقی و میهن دوستی هستند که به منافع ملی کشورشان می‌اندیشند. برای آنها اولا احمدی نژاد مطرح نیست بلکه دولت ایران مطرح است و آنها با هرکس که نماینده جمهوری اسلامی باشد رابطه خواهند داشت. اگر آقای موسوی هم رییس جمهور شده بود امروز همین رابطه را با میرحسین موسوی داشتند. ثانیا برای آنان مسئله به این شکل مطرح است که یا احمدی نژاد در ادعاهای ضدامپریالیستی اش صداقت دارد که پس باید با او همکاری کرد یا دروغ می‌گوید و از روابط با کشورهای آنان می‌خواهد همچون اهرم فشار برای رسیدن به یک سازش استفاده کند و بنابراین باید او را در دامی که خودش پهن کرده هر چه بیشتر اسیر کرد و تا جایی که می‌شود او را در قراردادها و روابط دوجانبه بسود کشور خود فرو برد و بیرون آمدن و سازش کردن و فروختن این منافع را برای او دشوار کرد. نام این روابط از هر دو سو "همکاری احمدی نژاد با کمونیست‌ها"ست؟

جالب اینجاست که مجموع روابط اقتصادی ایران با کشورهایی نظیر بولیوی یا ونزوئلا حتی یک صدم روابط ایران با کشورهایی نظیر انگلستان و فرانسه و آلمان و ایتالیا و ترکیه و حتی بطور غیرمستقیم خود امریکا نیست. اما راجع به این روابط و وابستگی اقتصادی شدید ایران به غرب و خطرات ناشی از آن و انتقال بحران‌های ناشی از این وابستگی ظاهرا امثال آقای مافی قصد ندارند به مردم آگاهی دهند چون رهبران این کشورها را نمی‌توان به مارکسیسم و کمونیسم منسوب کرد. اتفاقا این نکته‌ای است که مسلمانان مترقی و شخصیت‌های جدی طرفدار جنبش سبز نسبت به آن توجه دارند. چنانکه مثلا در بیانیه تحلیلی "جنبش مسلمانان مبارز" پس از اشاره به شکل گیری طبقه جدیدی از صاحب منصبان حکومتی و فرماندهان نظامی گفته می‌شود:

 "ماهیت تمامیت‌خواه و رانتی این طبقه، عرصه‌ی همکاری در نهادهای اقتصادی و بوروکراسی دولتی را تنگ و انحصارات اقتصادی را به بازارهای مالی، فعالیت‌های صنعتی (بویژه نفت و گاز) و همچنین تجارت خارجی گسترش داده است. این انحصارات در مواجه با اقتصاد جهانی، بحران‌های بین‌المللی و آثار تحریم‌های اقتصادی را به حوزه‌ی ملی منتقل کرده است."

  خطر واقعی این روابط و وابسته شدن ایران به واردات صدها میلیارد دلاری و سازوکار انتقال بحران های بین‌المللی به اقتصاد ملی کشور ماست نه پول توجیبی‌هایی که احمدی نژاد در کشورهای فقیر و فلک زده‌ای مانند بولیوی خرج می‌کند. آیا روشن کردن این بحث و ابعاد این مسئله برای مردم بهتر از تبلیغات دروغ و کم ارزشی نظیر مارکسیست و چپ گرا بودن پوتین و مدودیف نیست؟ هرچند همه می دانند که جامعه ما امروز نسبت به دروغ حساس است و اینگونه دروغ ها تاثیر معکوس در اعتماد مردم به جای می‌گذارد.

یک نکته آخر هم وجود دارد. ما توده‌ای‌ها انترناسیونالیست هستیم. یعنی همبستگی میان ملت‌ها در لحظات حساس تاریخ آنها را مهم تر از روابط اقتصادی و سودهای فوری می‌دانیم. از این نظر معترض به هر نوع رابطه غیرانتقادی با دولت کودتایی احمدی نژاد هستیم، از جانب هر کشوری و با هر محاسبه‌ای که باشد. اما همبستگی و انترناسیونالیسم جاده یک طرفه نیست. ملتی، حزبی، جنبشی که از دیگران توقع همبستگی و گذشت از منافع اقتصادی دارد باید خودش هم آماده اعلام همبستگی با دیگر ملت‌ها و گذشت از منافعش باشد. توده‌ای‌ها نزدیک هفتاد سال است که چوب این اعتقاد انترناسیونالیستی را می‌خورند. آن زمان که ما از دولتمردان ایران خواستیم که در توطئه جهانی علیه انقلاب اکتبر و اتحاد شوروی شرکت نکنند خواب کاترین را پیش کشیدند و ما را متهم به اجرای وصیت نامه پطر کبیر کردند. آن زمان که گفتیم با رژیم کودتایی و سرکوبگر و قاتل ژنرال ضیاالحق علیه مردم پاکستان و افغانستان همکاری نکنید به خیانت به منافع ملی و تلاش برای برهم زدن رابطه ایران با "کشورهای دوست و همسایه" متهم شدیم. نتیجه آن همکاری‌ها سرنگونی انقلاب اکتبر و روی کار آمدن دولت ارتجاعی یلتسین و پوتین و مدودیف یعنی همکاران کنونی احمدی نژاد در روسیه از یکطرف و سرنگونی و قتل دکتر نجیب در افغانستان و روی کار آمدن طالبان در آن کشور از سوی دیگر شد. کدام سیاست و کدام توصیه بیشتر به سود منافع کشور ما و کدام روش بیشتر به زیان آن بود؟

ملت ما در توقع مشروع خود از همبستگی دیگر کشورها و دیگر ملت‌ها در مبارزه دشواری که برضد دولت کودتایی احمدی نژاد به پیش می‌برد، خود درس انترناسیونالیسم و ضرورت همبستگی با دیگر ملت‌ها را نیز می‌آموزد. بجای دامن زدن به دروغ و دشمنی کور با کمونیسم و مارکسیسم باید این ضرورت همبستگی با مبارزه همه ملت‌ها را از تجربه انقلاب سبز مردم ما آموخت و آموزاند.

 


 

 

            راه توده 242 09.11.2009

 

بازگشت