راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

فروپاشی اتحاد شوروی و متلاشی شدن ج. اسلامی
انفجار از درون
تجربه می تواند
دوبار تکرار شود
برگردان وکوتاه شده "کيوان خسروی"
 

پیرامون فروپاشی اتحاد شوروی همچنان اسناد و تحلیل هائی منتشر می شود که برخی از آنها را می توان با اوضاع کنونی ایران مقایسه کرد. از جمله سخنان ژنرال والنتین ایوانویج وارنیکف در محاکمه معروف به "کمیته اضطراری". او در این دادگاه با صراحت می گوید که حکومت فردی و خودسرانه گورباچف، اختلافات شخصی اش با یلتسین و اطرافیان گورباچف نقشی تعیین کننده در فروپاشی اتحاد شوروی داشتند. او می گوید که بزرگترین توطئه غرب برای نابودی اتحاد شوروی، انفجار از درون بود.
در سالهای اخیر فرماندهان سپاه پاسداران و شخص علی خامنه ای نیز می گویند که امریکا و غرب چنین طرحی را در ایران در دست اجرا دارند. این حرف، حرف بی حسابی نیست، اما اشکال در آنست که آنها یک نیمه لیوان آب را می بینند. یعنی نیمه پر آن را و فراموش کرده اند که این لیوان یک نیمه خالی هم دارد!
این انفجار از درون، هم از درون جامعه بود و هم از درون حاکمیت. نگاهی به اوضاع امروز ایران – بویژه پس از کودتای انتخاباتی 22 خرداد- چه نمره ای به کارنامه طراحان این توطئه می دهد؟
نارضائی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی وسیع مردم، تحمیل دولت و سیاست هائی که مردم آن را نمی خواهند و متلاشی کردن هر ساختار و نهاد حزبی و تشکیلاتی و متمرکز کردن همه قدرت در دست یکنفر و پر کردن زندان ها از مخالفان این تمرکز و این سیاست.
فروپاشی اتحاد شوروی ناممکن می بود، به آن شرط که مردم با رضایت از حاکمیت و برای دفاع از آنچه دارند به خیابان می آمدند. چنین نبود و چنین نیز نشد و دیدیم که سازمان های فرمایشی و وابسته به دولت، علیرغم همه ادعاهای ایدئولوژیکی که داشتند در بزنگاه ضرورت دفاع از حاکمیت و نظام حاکم، شانه خالی کردند. نه تنها شانه خالی کردند، بلکه خود تبدیل شدند به دولتمردان نظام جانشین و غارت کشور و مردم را آغاز کردند. این همان آینده ایست که برای سپاه پاسداران و بسیج می توان تصور کرد.
سخنان ژنرال والنتین، در مقایسه با وضع کنونی ایران، اما با مقدمه ای که در بالا نوشتیم خواندنی است.
بخوانیم:

روزنامه "ساوتسکایا راسیا" اخیرا سخنان ژنرال والنتين ايوانويچ وارنيکف در محاکمه "حالت اضطراری 19 فوريه 1994" را منتشر کرد. او در این سخنان از حاکمیت شوروی دفاع کرده بود.
والنتين وارنيکف فرمانده ارتش شوروی، ژنرال ارتش، قهرمان اتحاد شوروی، و قهرمان جنگ کبير ميهنی و شرکت کننده رژه پيروزی بود. وی درعمليات نظامی درآنگولا، سوريه، اتيوپی و افغانستان شرکت کرده و درسال 1986 سازمانده اصلی عمليات واحد های نظامی درزمينه برچيدن پيامد های سانحه ی نيروگاه هسته ای چرنوبيل بود.
ژنرال وارنيکف درسال های 1991- 1989 فرمانده کل نيروی زمينی، معاون وزير دفاع اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی و عضو شورای عالی دفاع اتحاد جماهيرشوروی ودر دوران گارباچف از مخالفان فعال علیه تخریب کنندگان اتحاد شوروی نيز بود.
با اينکه والنتين وارنيکف جزو کميته حالت اضطراری دراوت سال 1991 نبود(قیام نام کام شماری از فرماندهان نظامی و اعضای رهبری وقت حزب کمونیست اتحاد شوروی علیه توطئه یلتسین که با شکست همراه شد) در جریان دستگیری اعضای فعال « توطئه کودتای دولتی » بازداشت شد و يک سال ونيم درزندان زندانی شد. وی تنها متهمی بود که درخواست عفو را نپذيرفت و بر نظرات خود علیه فروپاشی اتحاد شوروی پافشاری کرد.
11اوت 1994 از سوی دادگاه عالی روسيه فدراتيو تبرئه شد. سخنان ژنرال ارتش والنتين ايوانويچ وارنيکف درجريان محاکمه، هرسطر آن عاملین فروپاشی اتحاد شوروی را محکوم می کند. او اکنون در گورستان "ترويکوروسکی" روسیه خفته است، اما دفاع او از اتحاد شوروی روز به روز زنده تر و پرقدرت تر جلوه می کند.
او در دادگاه گفت:
من و رفقای من عليه چه چيزی در اوت سال 1991 مخالفت کرديم؟ عليه تخريب اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی ازدرون بدست سياستمداران هوادار غرب، که اوامر واشنگتن را اجرا کردند. من گفته های رئيس سابق سازمان سيا "روبرت گيتس" را بخاطر مي آورم که در «ايزوستيا» در 12.12.91 بچاپ رسيد: «ما پی برده ايم که اتحاد شوروی را نه فشاراقتصادی، نه مسابقه تسليحاتی و نه زور فرونمی پاشاند. آنرا تنها با انفجار ازدرون مي توان تخريب کرد».
چرا غرب اینچنين علیه وطن ما و حاکمیت آن کینه جویانه عمل کرد؟ زیرا در این سرزمین ثروت بی شمار طبيعی وجود دارد که بدون آن ها غرب درآينده نمي تواند سر پای خود بایستد و اروپا هم درکل پس از 15- 10 سال ديگر به تنگنا خواهد افتاد. آنها چشم طمع به منابع انسانی و طبيعتی ما دوخته اند. آنها برای اينکه به اين گنج برسند، مي بايست ما را درهم مي شکستند. آنچه که با کمک و دقيقا با خيانت گارباچف، ياکوولف و ديگران انجام شد.
ما ضمن بررسی اين تراژدی، هر نوع گامی را برای جلوگيری از سقوط دولت برداشتیم. بی عملی گارباچف درآن زمان نشان دهنده کوته نظری و کُند ذهنی او بود. البته برخی علت را در تزلزل وبزدلی او جستجو می کنند. در واقع همه اينها واقعا وجود داشت. اما مهمتر ازهمه آنطورکه اکنون روشن شده است بی عملی گارباچف آگاهانه بود. وی يک هدف استراتژيک را تعقيب ميکرد: رساندن همه پروسه ها به ويرانی دولت تا چنان مرحله ای که آن پروسه ديگر برگشت ناپذير شوند.
گارباچف اراده وخواست چه کسانی را اجرا کرد؟ درآن زمان برای ما هنوز تماما اين مسئله روشن نبود. دشمنان اصلی درکنار گارباچف، یعنی افرادی مانند شواردنادزه و ياکووليف و ديگران در رهبری حزب هنوز برای ما اینگونه که امروز هستند شناخته شده نبودند. لازم بود ماهرانه آنها را بازشناخته، افشاء کرده و درهم می کوبيدیم. گارباچف مانع این در هم کوبیدن بود. نيروی سوم از شرايط مساعد بهره برداری کرد، تدارک ديد و با کمک خائئين به ميهن انفجار شوروی از درون را اجرا کرد. ( بعد ها اين را بارها رابرت گيتس باستایش از نقش یلتسین تاييد کرد).
همین نیرو، به کمک امریکا اکنون سرگرم غارت ثروت میهن ماست و برای پيش بردن مقاصد خود مي خواهد برای هميشه در روسيه برای خود جا باز کند.
اين چه نيرويی است؟
اين نيرو، نيروی زبدگان دولت های غربی است که در دستان آنها سياست خارجی و داخلی شکل می گيرند و باضافه بورژوازی خود فروش کمپرادور و سياستمداران خود فروش ما و جاسوسان نفوذی است. لازم است اشاره شود که در هر مرحله تکامل ما طی ساليان اخير، نيروی سوم روی رهبری حساب باز کرده است. من موافق ادعای آن رسانه های گروهی هستم که اکنون می گويد که چگونه درسالهای 1991- 1990 غرب از گارباچف به يلتسين تغيير جهت داد وامروزهم غرب شروع به تغيير سمت گيری‌های خود داده است.
آيا در کشور ما شورش و کودتای دولتی وجود داشت؟ پاسخ قطعی است. آری وجود داشت! وبه نظر من دارای سه مرحله بود.
مرحله نخست- تدارک است. گاهی آن همه سالهای پروسترويکا تا رويدادهای ماه اوت سال 1991 را دربرگرفت و دراين دوره نيروهای معينی مبانی ايدئولوژيکی، اجتماعی- سياسی، مادی – تکنيکی وحتی کادری را برای تغيير نظام اجتماعی و دولتی شوروی و اقتصاد سيستم سوسياليستی و نظم سوسياليستی بوجود آوردند.
تخريب نظام دولتی، هرج و مرج در اقتصاد و ناسيوناليسم بطورکامل شروع به رشد کرد. همه اينها را کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی مي ديد، اما چون اعضای کميته مرکزی با روح تابعيت بی چون و چرا تربيت يافته بود، به اين مسئله مانند کسانی که هيپنونيزه شده اند، نگاه می کردند. تنها برخی توانستند، هرچند خجولانه درباره اين اوضاع صحبت کنند.
تا آنجا که مربوط به کنگره نمايندگان خلق و شورای عا‌لی اتحادجماهيرشوروی سوسياليستی مي شود اين است که آن زمان اين ارگان نيز منظره پديد آمده درکشور را، ضمن نداشتن تجربه در ترکيب جديد خود و تجربه کار پارلمانی وانتخاباتی و همچنين (که بسيارعمده است) ضمن معرفی کردن اشخاص بسيار ناهمگون درعقايد و اعتقادات خود در منعکس ساختن منافع خلق، نتوانستند دست به نوعی تدابير راديکال در زمينه خنثی کردن گرايشات سخت خطرناک برای کشور بزنند. هرچند نطق های جداگانه ای به نفع دولت ما وجود داشتند وبه گارباچف که مي خواست از زير بار وظيفه رئیس جمهوری اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی خلاص شود، پيشنهاد شد. اما اين پيشنهادات تکوين نيافت.
آيا گارباچف کشور را فردی هدايت کرد و این ساختار پوششی شد برای تخريب دولت.
مرحله دوم – مرحله مقدماتی و بسيارکوتاه است. اين مرحله درعمل 19 و20 ماه اوت سال 1991 است. اين مرحله، مرحله اشتعال آن بود و دلالت بر سخنان رهبران رده بالای قوه مقننه و اجرائيه عليه تجزيه دولت مي کرد. اين سخنان حکم اعتراض عليه بی عملی گارباچف در زمينه جلوگيری و خنثی کردن گرايشات منفی داشت. گرایش هائی که کشور را به فاجعه می کشاند و سرانجام نیز به فرورپاشی کشورما بصورت قانونی انجامید.
درآن دوره همه ماسک ها ازچهره برگرفته شد. همه صحنه آرايی‌هايی را که نيروهای شبه دمکراتيک وفاشيست ها (از جمله در ليتوانی) روی اعمال خود پرده پوششی کرده بودند برچيده شدند و فروپاشی و تجزيه حاکميت ممکن شد. این فروپاشی در جريان پروسترويکا درجامعه ريشه های عميق دوانده بود.
دراين دوره همه رهبران عمده و اصلی قوه مقننه و اجرائيه اتحاد شوروی ( مسلم است غير از رئيس جمهور) بازداشت وبه زندان انداخته شدند و بعضی از مسئولان که باب طبع کارکنان رژيم جديد نبودند بازنشسته شدند ويا استعفا دادند.
مرحله سوم- مرحله عمده واصلی است. مرحله ای است مع از 21 اوت سال 1991 آغاز و همه ساليان بعدی پروسه سياسی، اقتصادی، ملی و فيزيکی تخريب اتحاد شوروی ، سيستم سوسياليستی شوروی، پايه های اقتصادی آن، فرهنگ يکپارچه، علوم، هنر و قدرت دفاعی را شامل شد.
چه کسی چنين کودتا را تدارک ديد واجرا کرد و همراه آن دولت و میهن ما را تخريب کرد؟ در مرحله نخست گارباچف وهمه کسانی که به همراه او مستقيما کشور را به سمت فاجعه درجريان همه پروسترويکا هدايت کردند.
درمرحله دوم که 19 و20 اوت است، که به نظر من ناشی از نداشتن قاطعیت دولتی بود. علتش آن بود که اعضای کميته حالت اضطراری وارد کشمکش موجود میان رئيس جمهور و يلتسين شدند. این تعلل کميته حالت اضطراری، فرصت را دراختیار خائنین به کشور و سوسیالیسم قرار داد تا اعضای کميته را مجرم اعلام کنند. آنها با عوامفریبی توانستند مردم را به نافرمانی، به اعتصاب عمومی، به مبارزه عليه کميته حالت اضطراری فراخوانند و به اين بهانه متينگی در برابر ساختمان شورای عالی فدراسيون روسيه، جايی که به احساسات اعضاء با توسل به پست ترين متد ها دامن زده شد، برگزار کردند.
کمیته منفعل ماند و دولت به آرامی و بدون چون و چرا همه کس وهمه چيز را رها کرد. از اماکن و اموال دولتی تا کل ساختار سوسیالیستی کشور.
دولت به سایه خزيد و اين عمل ننگ آور و شرم آوربود! حقيقت اینست.
درآن زمان رهبری روسيه ضمن بهره برداری از آزادی کامل دراستفاده از رسانه های گروهی مارک دشمن را به کميته دولتی حالت اضطراری زد و ضمن فراخواندن مردم به تارومار کردن اين کميته، علیه اعضای آن دست به تبلیغات زد. اعضای کميته دولتی حالت اضطراری ساده لوحانه خيال کردند که دشمن تنها آن کس يا کسانی اند که از خارج وارد عمل می شوند.
درمرحله سوم البته نقش قاطع را طراحان و سازماندهان زد و بند و توطئه بازی کرد. اما نباید به رقابت و حتی دشمنی شخصی يلتسين و گارباچف در تعیین سرنوشت اتحادشوروی کم بها داد. مجموعه این شرایط حتی اجازه نداد کشور در چارچوب کنفدراسيون يا حتی فدراسيون جديد باقی بماند.
درهمه سال های پروسترويکا توسط گارباچف همچنان آسيب و صدمه به کشور و به نيروهای مسلح، به قابليت دفاعی دولت وارد آمد و دادستانی کشور علیه آن اقدامی نکرد. ارتش میهنی را تحلیل بردند و نظامیان با سابقه کشور از خود حساسیتی نشان ندادند. تسلیم یک جانبه آغاز شد. نمونه نخست- نيروی هسته ای استراتژيکی است. تحت شعار « تفکرنوين»، «ارزش های عموم بشری» گويا بمنظور «شکستن » مناسبات بين غرب وشرق به امضاء رسید، قرارداد فوق العاده خسارت بار برای اتحاد شوروی درباره کاهش موشک های ميان برد و کم برد تصویب شد. ما دو و نيم برابر بيشتر از مروجين خود وسه ونيم بار بيشتر از کلاهک های خود را درمقايسه با ايالات متحده آمريکا کاهش داديم!
نمونه دوم – در خیانت بعدی محدوده های نفتی دريای برينگف به آمريکايی ها واگذار شد. اين امر نيروی دريايی ما را در مناطق عدم تمرکز محدود کرد، ارتش و نيروهای مرزبانی را به تجديد نظر درنقشه های دفاعی ونظامی خود وا داشت. علاوه بر همه اینها، خسارت عظيم مادی بود که از نظرذخاير نفتی آبهای ساحلی که قابل مقايسه با کشورکويت بود به ما وارد آمد.
نمونه سوم – درباره کاهش تسليحات متعارف و نيروهای مسلح است. درکشور ما نيروی زمينی و تانک ها بيشتراز ايالات متحده آمريکا بود. اما کشور ما با مرزهای زمينی همسايگان – دهها هزار کيلومتر است. گارباچف باز به علتی (معلوم نيست چرا؟) به کاهش فوق العاده دراين زمينه تن داد و به آمريکايی ها پيشنهاد داد که همزمان کاهش عظيم ناوگان های جنگی هواپيما بر را که تا حدود زيادی ازهمه ناوگان های جهان فراتر بود مورد بررسی قراردهد. اما ايالات متحده آمريکا نه تنها اين مسئله را به بحث و مذاکره نگذاشت بلکه درسال 1992 ، بوش درمراسم بکار انداختن ناوهای هواپيمابر حضور يافت.
نمونه چهارم – بيرون بردن نيروهای ما از خاک کشورهای اروپای شرقی ومغولستان است. اين مسئله نه خروج، بلکه فرار ننگين وتوام با ترس بود. فرار به مناطق کاملا تدارک ديده نشده. حتی کشور کانادای پيشرفته، بلحاظ اقتصادی بسيار موفقيت آميز، يک هزار نيروی خود را از اروپا طی 2-3 سال بيرون مي آورد. اما ما 120 - 100 هزار نفر نيروی خود را دريکسال بيرون آوردیم.
درنتيجه همه اينها خسارت عظيمی به دولت و به مواضع دفاعی ما وارد آمد.
من درطول تمام زندگی ام ازحکومت شوروی، در جنگ کبير ميهنی و در سالهای پس از آن دفاع کرده ام. درجنگ میهنی، درجبهه های بسياری نه تنها عليه اشغالگران فاشيست آلمانی ، بلکه عليه خائنينی که روی پرچم آنها نوشته شده بود« شوروی را نابود خواهيم کرد» مبارزه کردم.

 

راه توده 234 14.09.2009

 

بازگشت