راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

"فاجعه" همزاد "بی خردی" است
مشی و سیاست
تغییر ناپذیر راه توده

مشی و سیاست لباس نیست که هر چند گاه
یکبار بتوان آن را  از تن در آورد و لباسی
از نوع و رنگ دیگری به تن کرد.

ع.الهی

 

بارها از ما خواسته شده، سرمقاله های گذشته راه توده را مرور کنیم و برای آشنائی بیشتر خوانندگان جدید راه توده با مواضع 81- 19 ساله راه توده آشنا کنیم.

یکی از همکاران ثابت قدم راه توده این وظیفه را برعهده گرفته است، اما به جای سرمقاله های سالهای اخیر راه توده، مقاله ای از شماره دوم راه توده به تاریخ آبان ماه 1371 را برای باز انتشار انتخاب کرده و ارسال داشته و تاکید کرده که مرور گذشته را را باید از همان شماره های نخست راه توده آغاز کرد.

مقاله مربوط به زمانی است که هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور است، ناطق نوری رئیس مجلس و آقای خامنه ای رهبر. امریکا در تدارک حمله به عراق و اشغال این کشور است و هنوز تا اشغال عراق و انتخابات دوم خرداد فاصله ای زیاد در پیش است.

مسائل مطرح شده دراین مقاله، که در واقع سرمقاله شماره 2 راه توده 1371 است، چنان تازه و به روز است، که حتی می توان آن را سرمقاله همین شماره راه توده ای که در برابر دارید تلقی کرد!

همین مقاله که با امضای سردبیر راه توده در آن شماره راه توده منتشر شده، نشان میدهد که حرف و سخن، مواضع و مشی راه توده از آغاز انتشار همان بوده که امروز هست. حوادث آمده اند و رفته اند و طبیعی است که تاثیر خود را اینجا و آنجا بر مواضع و مشی راه توده نیز گذاشته باشند، اما این حوادث هرگز تاثیری در مواضع و مشی توده ای این نشریه نداشته اند. شاهد آن مقاله ایست که در زیر می خوانید و لینک "PDF " نیز در پایان مقاله قید می شود تا خود نیزبتوانید مستقیما به راه توده شماره 2 سال 1371 راه توده وصل شوید.

 

با هم بخوانیم:

 

«بهرمندی از "خرد" شرط نخست برای هر سیاستمداری است، که به قصد خدمت، تکیه بر قدرت حکومتی زده است و "خرد جمعی" ضامن و حافظ حکومتی است که برای بقاء خود، راه دیگری جز تکیه بر حمایت مردم نمی شناسد.

می توان نام برد از حکامی، که اگر از ابتدا هم بهره لازم از "خرد" را نداشته اند، با تکیه بر صداقت و استعداد خویش و در طول سال های حکومت؛ بدان دست یافته اند و می شناسیم حکومت هایی را، که به یمن بهره مندی از "خرد جمعی" و حمایت مردمی که بر آنها حکومت می کنند، توانسته اند امواج مهیب را از سر بگذرانند. آنجا که حکام و سیاستمداران، خود را از "خرد" بی نیاز می پندارند و حکومت نه بر "خرد جمعی" بلکه بر اراده این حاکم و یا آن سکاندار حکومتی تکیه می کند، هیچ تضمینی برای ادامه آن حکومت وجود ندارد، حتی اگر دست قدرتمندترین حکومت های دوران پشتش باشد. زمانی، که در یک حکومت، شرط نخست محلی از اعراب نداشته باشد و صداقت و استعدادی هم در کار نباشد، استبداد و ستیز با دانش و آگاهی در تمام سطوح سیاسی و فرهنگی به سرعت رشد می کند. هر نابینایی می تواند روشن دل شود، اما هیچ مستبدی نمی توان بصیرت سیاسی پیدا کند. حکام بی خردی که با تکیه بر استبداد، خود را بی نیاز از "خرد جمعی" می پندارند، ای بسا فرصت یابند تا ملتی را به خاک سیاه و کشوری را به نابودی بکشانند، اما بندرت فرصت یک بازنگری را به خود می دهند. این حوال بی نیاز از توصیف جمهوری اسلامی است؛ و نه فقط جمهوری اسلامی، که هر حکومت خود کامه و بی خردی، که بهر تقدیر توانسته باشد برای مدتی سکان اداره یک کشور را به دست گیرد.

 

بی خردان، به همان آسانی که می زنند، می بندند، می کشند و با دروغ، تزویز و فریب تلاش می کنند تا عمر استبداد را طولانی تر کنند، به همان آسانی نیز به بازی گرفته می شوند و در لحظات سرنوشت ساز، در دام ترفند ها گرفتار می آیند. در این لحظات، نخوت، انجماد فکری، رویا پروری  و… هر کدام به سهم خود، ابعاد بی خردی را وسعت می بخشند.

بحث بر سر بازی های بزرگی است که در منطقه جریان دارد و سخن از بی خردی تام و تمامی است که گردانندگان ج.ا. حتی امکان رهایی از آنرا هم به خود نمی دهند.

 

وقتی آقای "خامنه ای" روی مبل چوب گردوی پشت بلند خود می نشیند و به مناسبت جنجال جزیره ابوموسی، خطاب به شیخ نشین های خلیج فارس و کشورهای عرب همسایه، از قدرت جنگی ایران داد سخن می دهد؛ رئیس جمهور تازه از چین بازگشته(هاشمی)، به قرار داد خرید نیروگاه اتمی همان اندازه افتخار می کند، که حجت الاسلام "جنتی" به ارسال 4 هزار مسلسل و آر.پی.جی7 با یک میلیون فشنگ به یوگسلاوی پاره پاره شده می بالد و "ناطق نوری" رئیس مجلس، در جمع فرماندهان سپاه پاسداران فرمایشات گهربار رهبر را طرح مالکیت تاریخی ایران بر بحرین را تکمیل می کند، چگونه می توان نگران بازی های خطرناک نبود؟

 

به راستی هم باید پرسید: کدام عقل سیاسی، در حال و هوایی که بر منطقه خاور میانه و خلیج فارس حاکم است، صلاح می داند "هل من مبارز" خوانی کند؟ در گرماگرم جنجال جهانی پیرامون امکانات بالقوه اتمی عراق، شایعه استخدام کارشناسان اتمی شوروی سابق و آماده بودن افکار عمومی جهان برای مقابله با مجهز شدن کشورهای منطقه به سلاح اتمی، از داشتن امکانات اتمی دفاع کند؟ از داشتن تاسیسات اتمی – بهر بهانه ای و از جمله مجهز بودن اسرائیل به این امکانات- در هنگامه "اره بده و تیشه بگیر" چین و آمریکا از آلت دست شدن بیم به دل راه ندهد و در باره خرید تاسیسات اتمی چنان بازاری گرم کند که پیش از روشن شدن لامپ سبز "الله" مساجد با نیروی اتم، کار دست مردم بدهد. کدام حکومت خردمندی – مگر رژیم بی خرد جمهوری اسلامی، که فکر می کند هر جا آش است کچله فراش است- از آن سوی دنیا به دیگر سوی آن، یک هواپیما سلاح بار می زند تا خود را نخود آشی کند که پزنده اش، نیک می داند آنرا برای چه کسی و چرا پخته است!

هیچ کس، امروز برای این نکته اهمیت کلیدی قائل نیست که بداند کدام یک از حجج اسلام بند نافش به ناف فلان ارگان کشورهای بزرگ بند است، به دو دلیل: اولا، حکومتی که در بن بست قرار می گیرد، گردانندگانش، مانند سرنشینان کشتی در حال غرق، هر کدام، حاضرند برای نجات خویش به هر ریسمانی چنگ بزنند و کیست که منکر این حال و روز در ایران بشود؟ ثانیا، آنها که گام به گام خطوط نقشه جدید جهان و منطقه را رسم می کنند، در میان حاکمیت عاری از خرد ایران، آن قدر نفوذ دارند که بتوانند آنها را به همان سمت و سویی که هدفشان است کیش کنند. حتی، به گونه ای که خودشان نفهمند کجا رفته اند و چه کرده اند.

 

آنها که در سال 58 توانستند، آقایان را به دلیل نادانی و بی خبری آنان از تمامی فوت و فن سیاسی وادار به صدور اعلامیه مالکیت بحرین کنند، آن دستی که اعلامیه قیام خیالی مردم عربستان (حجاز) را پس از چند انفجار جنجال برانگیز در پایتخت آل سعود، جلو دست های آقای خمینی گذاشت و آن عده که فتوای جهاد مردم بصره علیه حکومت صدام حسین را به امضای رهبر رساندند، هم چنان می دانند سر نخ ها را چه وقت و در کدام لحظه به چپ و راست به گردانند.

هستند، در ایران و مهاجرت، که در نخستین هفته پس از فتح خرمشهر، در بیت خمینی  شاهد تحبیب و تهدیدها، زد و بندهای پشت پرده، یافتن آیه از قرآن و روایت از نهج البلاغه و... به منظور ادامه جنگ و ورود ایران به خاک عراق بودند. اطرافیان آن روز "امام"، از جمله رهبر و رئیس جمهور کنونی، که هنوز وسط صحنه اند، تا آنها که مانند جلال الدین فارسی به پشت صحنه خزیده و چند کیلومتر دورتر از حلبی آبادهای تهران به شکار کبک می روند، نزد سید احمد خمینی از این که "آقا" فتوا نمی دهد تا چند روزه کلک صدام کنده شود و دومین ج.ا در منطقه تاسیس شود، ابراز تعجب می کردند. "احمد"، می گفت، آقا چند بار استخاره کرده اما پاسخ قطعی نگرفته است. این که سرانجام استخاره چه بود، بر کسی معلوم نیست ولی حاصل فاجعه 8 سال جنگ، امروز بر صغیر و کبیر حکومتی و مردم گرسنه ای که به زمین و زمان ناسزا می گویند – و در این ناسزاگوئی، به قول موسوی اردبیلی، سهم آخوند فحش از آن نه بدتر است- کاملا معلوم و ملموس است. همان جنگی که ایران را به خاک سیاه نشاند و آقای خمینی با استخاره یا بی استخاره تا لحظه سر کشیدن جام زهر، آن را یک موهبت الهی معرفی می کرد و بچه های ده – دوازده ساله مردم برای فتح مرداب های بصره روی مین رفتند. همان مرداب هایی که امروز امریکا آن را از چنگ صدام در آورده و با تبدیل آن به بندر آزاد، جمهوری اسلامی را هم حسرت به دل گذاشته است!

همان ها که فتح ایران را برای ارتش صدام، یک گردش دست جمعی ترسیم کرده و به دُن کیشوت عراق تضمین همه نوع حمایت را پس از فتح ایران داده بودند، در این سوی اروند رود نیز توانستند رهبران از همه جا بی خبر جمهوری اسلامی را، که رویای امپراتوری اسلامی دست از سرشان بر نمی داشت، به ادامه جنگ را دادند. جنگی که دو کشور ثروتمند خلیج را به خاک سیاه نشاند و پیامدهای آن هنوز در راه است.

 

ده ها نمونه برجسته از این بازی ها را می توان بر شمرد که هر کدام به نوعی در رسیدن ایران به لحظه کنونی نقش داشته اند، اما چون – گویا- قرار است سرنوشت ایران و عراق از هم جدا نباشند، از بازی بزرگ دیگری یاد کنیم که با حکومت مستبد و بی خرد عراق کردند و جنگ خلیج فارس را در سایه آن سازمان دادند.

 

"اومانیته" در تاریخ 12 مارچ 1991 به نقل از اسناد دفتر سیاسی حزب کمونیست فرانسه زیر عنوان "درس های جنگ خلیج" نوشت:

 

"مذاکراتی در این موارد بین دو کشور به عمل آمد که مبنای یک موافقتنامه در خصوص دعاوی عمده طرفین بوجود آمده بود. (کویت – عراق) ولی کشورهای متحده امریکا، کویت را تشویق کردند که موضع خود را سخت تر کند. در همان اوقات، صدام حسین در تاریخ 27 ژوئیه 90، یعنی 5 روز پیش از حمله، خطاب به سفیر آمریکا در عراق مطالب بی پرده ای را ایراد کرد و آشکارا کویت را تهدید کرد. سفیر آمریکا به او پاسخ داد که توصیه های شخص رئیس جمهور آمریکا به وی، هم چنان تعمیق مناسبات با عراق است و افزود "آنجا که اختلاف بین کشورهای عربی وجود داشته باشد، نظیر اختلاف مرزی شما و کویت، ما نقطه نظری نداریم" از پیش روشن می شود که کشورهای متحده آمریکا خواهان (جنگ) بوده و آن را خیلی از پیش تدارک دیده بودند."

فاجعه، همیشه از یک در وارد نمی شود، چرا نباید نگران عبور آن، از ده ها دروازه دیگری بود که در جمهوری اسلامی باز است؟ دروازه هایی که بی خردی گشاینده و استبداد و اختناق نگهبان آن هاست. نابغه های جمهوری اسلامی، هم چنان که تاکنون عمل کرده اند، می توانند فجایعی بزرگتر از حاصل جنگ با عراق را برای میهن ما به بار آورند.

این است آن نگرانی نوین و دم افزون وطن پرستان ایرانی که در هفته های گذشته و به دنبال اوج گیری حوادث خلیج فارس، با بهره گیری از هر فرصت ممکن به بیان و تشریح آن همت گمارده اند. این نگرانی و همت، برای حفظ یکپارچگی ایران و کوتاه ساختن دست رژیم فاجعه ساز کنونی از حکومت کافی است؟ اگر نیست و به همتی والاتر نیاز است، پیش از آغاز فاجعه ای که پایان آن از توان تحلیل و پیشگویی خارج است، باید به پا خاست. باید با آن که بانگ بر میدارد "نه تجزیه- نه استبداد" همراه شد!» 

 

لینک به مطلب        PDF

 

 

            راه توده  254    12 بهمن ماه 1388

بازگشت