"انقلاب
در انقلاب"
شایسته ترین نام
برای جنبش سبز
برخی خوانندگان راه توده از ما پرسیده اند:
جنبش سبز مردم ما چه ماهیتی دارد؟ چرا شما که طرفدار اصلاحات هستید و
تاکنون نیز از جنبش مردم بعنوان جنبش اصلاحی نام می بردید، اکنون از جنبش
سبز و سمت گیری انقلابی آن می نویسید. اصلاح طلب بودید و حالا انقلابی شده
اید؟
برای این گروه از خوانندگان خود، که ظاهرا به مقولات اجتماعی یک بعدی نگاه
می کنند و لابد راه توده را نیز یک نشریه رفرمیستی قلمداد کرده اند، برخی
توضیحات را می نویسیم:
مرز عبورناپذیری جنبشهای انقلابی و تحولات رفرمیستی را از هم جدا نمیکند.
رفرم و انقلاب اشکال مختلف تحول اجتماعی هستند که در شرایط معین میتوانند
به دیگری تبدیل شوند. رفرم میتواند محتوای انقلابی داشته باشد. انقلاب
میتواند شکل سلسلهای از رفرمها را به خود بگیرد. بنابراین بحث انقلاب یا
رفرم بحث بر سر جنبه عمده در تحولات است. وقتی جنبشی عمدتا از پایین شکل
میگیرد، خواهان دگرگونی بنیادین در حاکمیت است و رهبران خود را در بیرون و
در اپوزیسیون رژیم حاکم پیدا میکند غالبا نام انقلاب به خود میگیرد. وقتی
جنبشی عمدتا رهبرانی را در و در درون نظام حاکم پیدا می کند و خواهان اصلاح
ساختارها و نه زیر و رو کردن آنهاست عمدتا سمت گیری رفرمیستی دارد. هر
اندازه که خواسته های رفرم عمیق تر و دارای پایگاهی وسیع تر در میان اقشار
و طبقات اجتماعی باشد، به همان اندازه به مرزهای یک تحول انقلابی نزدیک تر
است.
معمولا میان انقلاب و رفرم از جهت شکل تمایز قایل میشوند. مثلا در سده
گذشته، جنبشی داریم بنام "انقلاب 1905 روسیه". جریان این انقلاب در روسیه
سرنگونی حکومت نبود و چنین نیز نشد، گرچه علیرغم کشتار مردم، حکومت تزاری
حاکم بر روسیه تن به عقب نشینی ها و رفرم هائی داد. بنابراین کاربرد اصطلاح
"انقلاب" به این جنبش فقط از جهت حضور فعالانه مردم و خواست آنان برای
تغییرات بود و نه پیروزی و سرنگونی نظام حاکم. چنان که در انقلاب اکتبر این
سمت گیری را پیدا کرد و پیروز نیز شد. یعنی نظام ترازی سرنگون شد و حکومت
شوراها برقرار شد.
از همین دست است انقلابهای 1848 در کشورهای مختلف اروپایی. همه اینها از
جهت عمق خواستهای مردم و حضور و مقاومت گسترده آنان برای تحمیل تحولات به
حاکمیت ها انقلاب نام گرفتند ولو انکه به نتیجه رسیده باشند یا نرسیده
باشند. از این جهت کاربرد اصطلاح "انقلاب سبز" بر جنبش کنونی مردم ما به
لحاظ حضور آنان در میدان مبارزات و خواست تغییر نادرست نیست، زیرا خواسته
های جنبش سمت گیری انقلابی دارد، درعین حال که سرنگونی نظام حاکم در دستور
جنبش نیست.
گاه میان انقلاب و رفرم از جهت هدف آن تمایز قایل میشوند. هدف انقلاب
سرنگونی نظم موجود و حکومت است و نه کنار زدن حکومتگران. در حالیکه هدف
رفرم اصلاح نظم موجود است. چنانکه انقلابهای فرانسه، روسیه، کوبا، چین،
ایران و غیره همگی نظم گذشته را واژگون کردند. در حالیکه جنبش سبز مردم ما
قصد سرنگونی حکومتگران را دارد نه نظام را. از این جهت نیز کاربرد اصطلاح
رفرم برجنبش سبز نادرست نیست. بدین ترتیب ما با جنبشی روبرو هستیم که
خواهان رفرم است اما خواسته های آن سمت گیری انقلابی- به معنای تغییر
حاکمان- دارد.
تمام بحثی که در تاریخ جنبش انقلابی جهانی در مورد انقلاب و رفرم و تمایز و
تشابه آنها شده است، اصولا در مواجهه با حکومتهای ارتجاعی بوده است نه
حکومت برخاسته از یک انقلاب. در حالیکه همه معیارهای مربوط به انقلاب یا
اصلاح دربرابر حکومتهایی که خود برخاسته و نتیجه یک انقلاب هستند دگرگون
میشود و محتوایی دیگر پیدا میکند. انقلاب در انقلاب همیشه شکل رفرم به
خود میگیرد. و این همان گذرگاهی است که جنبش سبز درحال عبور از آنست.
در این نوع جنبش ها- انقلاب در انقلاب- رهبران از درون خود حکومت ها بیرون
میآیند نه خارج از آن. هرگز هدف آن براندازی نظم موجود نیست، برعکس دفاع
از آن، یا پیشبرد آن، یا جلوگیری از انحراف نظام است. با این معیارها آیا
جنبش سبز یک "انقلاب" در انقلاب نیست؟
چرا ماهیت انقلاب و رفرم در انقلابها به هم میریزد؟ چرا انقلاب ها شکل
رفرم به خود می گیرند؟ نکته بنیادین که محتوای انقلاب و رفرم را در یک رژیم
برآمده از انقلاب دگرگون میسازد آن است که انقلابها "اپوزیسیون" ندارند.
هیچ انقلاب واقعی و مردمی در طول تاریخ اپوزیسیون نداشته است. انقلابها،
"ضدانقلاب" دارند و نه اپوزیسیون. نه انقلاب فرانسه، نه روسیه، نه چین، نه
کوبا هیچکدام پدیدهای بنام اپوزیسیون نداشتهاند و این بدلیل سرکوب نیست
بلکه دلایلی عمیق تر دارد. حتی در شرایط سرکوب هم اپوزیسیون میتواند شکل
بگیرد اما در انقلابها اپوزیسیون شکل نمیگیرد. منظور از "اپوزیسیون"
نیرویی است شکل گرفته در خارج از حکومت که میخواهد در وسط انقلاب و
ضدانقلاب قرار گیرد. مخالف و اپوزیسیون رژیم برآمده از انقلاب باشد اما در
عین حال ضدانقلاب نباشد. در شرایط یک انقلاب گرفتن چنین موضع میانهای
ناممکن است. سرنوشت بسیاری از مهاجرین ایرانی که برخی ادعای چپ هم داشتند و
خواستند در این موضع میانه قرار گیرند و اکنون سر از حمایت از بختیار و
سلطنت در آوردهاند به اندازه کافی گویای ناممکن بودن قرار گرفتن در چنین
موضع میانهای است.
این که نیروهای مخالف و اپوزیسیونها در انقلابها درون خود حکومتهای شکل
میگیرند. البته دلیل دارد. برخلاف رژیمهای ارتجاعی که نماینده اقلیت
کوچکی از جامعه هستند، رژیمهای برآمده از انقلابها بازتاب شرکت وسیع ترین
اقشار جامعه در روند انقلابند و به همین دلیل همه اقشار اجتماعی کمتر یا
بیشتر نمایندگان خود را درون حکومت دارند. مبارزه میان این اقشار فورا در
حکومت منعکس میشود و نمایندگان و سخنگویان خود را پیدا میکند. به همین
دلیل مقاومت و مخالفت بخشی از جامعه با سیاستها و سمتگیریهای حکومت،
همواره نمایندگانی در داخل خود حکومت هم دارد.
شیوههای اعتراض نیز در شرایط انقلابها نیز به هم میریزد. میدانیم که
مبارزه میان اقشار مختلف اجتماعی و بازتاب آن در حکومت که حزب توده ایران
بر آن نام "نبرد که بر که" گذاشته بود یک روند طولانی و پرفراز و نشیب است.
کسانی که در مرحلهای پیروز هستند ممکن است در مرحله بعد شکست بخورند و به
حاشیه رانده شوند و این به حاشیه رانده شدگان ممکن است در شرایطی دیگر
مجددا قدرت را بدست گیرند. در این فراز و نشیبها نیروهایی دفع و نیروهای
دیگری جذب میشوند. از این جهت شیوههای اعتراض در جریان انقلابها تغییر
میکند.
در انقلاب ایران نمونه برجسته این فراز و فرود، موقعیت نیروهای موسوم به چپ
مذهبی و یا خط امامی است که درحال حاضر میرحسین موسوی شاخص ترین چهره آنست
و بلافاصله در کنار وی ما محمد خاتمی و مهدی کروبی و بدنبال آن دهها چهره
به زندان افتاده سیاسی و حاضر در حاکمیت دو دهه اول و دوم جمهوری اسلامی را
داریم. همانگونه که در میان روحانیون وضع چنین است. یعنی کسانی مانند آقای
صانعی و دیگران که در دهه اول درحاکمیت بودند، در دو دهه بعد در سایه بوده
اند و امروز در راس روحانیون طرفدار جنبش سبز یکبار دیگر به صحنه باز گشته
اند.
بحث بر سر فراز و فرودها درحاکمیت است، والا ما در بدنه حاکمیت و در خارج
از حاکمیت نیز شاهد همین فراز و فرود هستیم. هم در داخل کشور و هم در خارج
از کشور. شاید برای خارج از کشور بهترین نمونه موقعیت کنونی فرخ نگهدار
دبیراول سابق سازمان فدائیان اکثریت باشد، که پس از یک دوره نسبتا طولانی
که درحاشیه قرار گرفته بود، امروز و متاثر از جنبش سبز انقلابی در کشور، در
مرکز ثقل این سازمان قرار گرفته است. نمونه هائی را در ارتباط با ملی –
مذهبی ها و دیگران و دیگران نیز می توانیم ذکر کنیم.
بدینسان ما با نظامی سروکار داریم که برآمده از یک انقلاب است. جنبش سبز
میخواهد این نظام را حفظ کند. نظامی که هنوز ساختار جمهوری آن حفظ شده
است. در برابر، یک جریان ضدانقلابی متکی بر ایزارهای سرکوب در رهبری جمهوری
اسلامی داریم که میرود جمهوری اسلامی را سرنگون و بجای آن یک دیکتاتوری
نظامی کودتایی و ارتجاعی برقرار کند. این جریان چون مدافع منافع یک اقلیت
بسیار اندک است میداند که در شرایط دموکراسی و قانون گرایی جایی برای آن
نیست بنابراین میخواهد با قانون اساسی، با انتخابات، با حقوق و آزادیهای
بدست امده بر اثر انقلاب وداع کند. دربرابر این جریان برانداز و سرنگونی
طلبی که بدلیل بی کفایتی علی خامنهای در رهبری جمهوری اسلامی لانه کرده،
یک جنبش وسیع مردمی شکل گرفته با نام "جنبش سبز" که هدف آن جلوگیری از
سرنگون جمهوری اسلامی و برپائی یک دیکتاتوری نظامی و قرار دادن و باز
گرداندن کشور به شرایطی است که مردم ما در انقلاب 57 برای تغییر و دگرگونی
آن دست به انقلاب زدند.
بدین سان و با مفهومی که توضیح داده شد، این از عجایب نیست که سرنگونی
جمهوری اسلامی، برخلاف ظاهر آن، نه تنها ماهیت انقلابی ندارد بلکه ماهیت
ضدانقلاب نیز دارد. زیرا در درون خود حاکمیت، ضدانقلابی ترین نیروها و
مرتجع ترین گرایش ها، در حال سرنگون ساختن جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب
57 اند و باز گرداندن نظام سلطنتی پیش از انقلاب اند. و دفاع از جمهوری
برآمده از انقلاب 57 همچنان یک خواست انقلابی در برابر تلاش حاکمیت برای
بازگرداندن سلطنت به کشور است. و این در واقع انقلاب در انقلاب است. مگر آن
که ما با جایگزینی مترقی و آماده بدست گرفتن قدرت روبرو باشیم، که در حال
حاضر چنین آلترناتیوی موجود نیست. توجه باید داشت که ما در باره این لحظه
صحبت می کنیم و نه آینده ای که معلوم نیست چه امکاناتی در برابر جنبش باشد.
دانستن اینکه جنبش سبز جنبشی است رفرمیستی یا انقلابی اهمیت دارد زیرا باید
بدانیم خود را برای برخورد با چه موانعی و برای بکارگیری چه اشکال و
شیوههایی آماده کنیم. در این نکته تردید نیست که موانعی که دربرابر جنبش
سبز قرار دارد و قرار خواهد گرفت از نوع موانعی است که دربرابر انقلابهاست
و بنابراین این جنبش نمیتواند از بکارگیری شیوههای انقلابی یعنی اشکال
مختلف مبارزه، خلاقیت و سازماندهی از پایین صرفنظر کند. نه فقط نمیتواند
صرفنظر کند بلکه بدون استفاده از این شیوهها و به امید رفرم از بالا و از
درون حاکمیت کنونی به هیچ عنوان نمیتواند به پیش رود.
در عین حال که تا زمانی که دیکتاتوری کودتایی نتوانسته خود را بطور قطع
مستقر کند، این جنبش میتواند حامیانی در حکومت و حاشیه حکومت برای خود
بیابد و بنابراین یک پا هم در حکومت دارد. پایی که نه تنها باید آن را حفظ
کرد بلکه باید بتوان به هر شکل جای آن را مستحکم کرد و نیروی آن را افزایش
داد.
بنابراین، میتوان گفت این جنبش به لحاظ ماهیت و مضمون جنبشی انقلابی اما
به لحاظ چارچوب و ساختار آن جنبشی رفرمیستی است.
تکیه پیگیرانه به ظرفیت انقلابی در جامعه و استفاده هوشیارانه از ظرفیت
ایجاد رفرم در حکومت، کلید شناخت جنبش اصلاح طلبانه و انقلاب سبز مردم است.
راه توده 264 26.04.2010