راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

 

نگاهی به مقاله "سلطانیسم فرهنگی"-1
پرواز رویائی
آقای اکبر گنجی
در آسمان مهاجرت

"سلطانیسم فرهنگی" نام سلسله مقالاتی است كه آقای اكبر گنجی در 12 شماره سایت اینترنتی "روز" منتشر كرده است. نوشته آقای گنجی به 2 بخش تقسیم می شود:

بخش نخست به مسئله "انقلاب فرهنگی" سال  1359 و دلایل شكل گیری و مسببان آن می پردازد.

نیمه دوم، نقش و دیدگاه های علی خامنه ای را در زمینه "تهاجم فرهنگی" بررسی می كند، دیدگاه هایی كه به گفته ایشان نمادی از "سلطانیسم فرهنگی" است.

البته "انقلاب فرهنگی" سال های ابتدایی انقلاب از نظر دلایل شكل گیری و زمینه تاریخی آن ارتباط مستقیمی به مسئله "تهاجم فرهنگی" مورد نظر و ادعای علی خامنه ای ندارد. ماجرای انقلاب فرهنگی را باید در یك چارچوب معین تاریخی با كنشگران و فعالان و نقش گروه‌های دانشجویی و احزاب و سازمان ها و دولت و شورای انقلاب و درون یك شرایط داخلی و بین‌المللی بسیار ویژه بررسی كرد. در حالیكه تهاجم فرهنگی در یك چارچوب و فضای كاملا متفاوت مطرح شد.

تهاجم فرهنگی نام رمز برنامه‌ای بود كه از طریق آن ویران كردن فرهنگ و هنر و قتل و حذف روشنفكران میهن دوست هدف قرار گرفته بود. این برنامه ارتباط مستقیم با موقعیت متزلزل رهبر جدید جمهوری اسلامی و تلاش او برای تثبیت جایگاه خود داشت. نتیجه برنامه تهاجم فرهنگی نابود كردن هر گونه فضای نقد و انتقاد و تلاش برای جلوگیری از زایش و رویش فرهنگی ملی و كشاندن جامعه به زیر سلطه حكومت ارازل و اوباش بود كه "دستاورد" آن را امروز در همه عرصه ها شاهدیم. آنچه این دو پدیده را به یكدیگر پیوند می دهد و می تواند توجیه گر بررسی آنان در یك مقاله و زیر یك مقوله باشد آن است كه مسببان و برپاكنندگان انقلاب فرهنگی همانها بودند كه بعدها سودبرندگان از تهاجم فرهنگی شدند. اما نگاه آقای گنجی به موضوع بدین شكل و از این زاویه نیست. ایشان نه در بحث انقلاب فرهنگی دلایل و مسببان واقعی آن را شناخته و معرفی می كند، نه در بحث تهاجم فرهنگی ریشه ها و پیامدهای عمیق آن را. در هر دو مورد نه تنها بدرستی بررسی و معرفی نمی كند بلكه مطلب را كاملا واژگونه و تحریف می كند.

ریشه این واژگون بینی و تحریف در كجاست؟

موضوع این مقاله نشان دادن همین موضوع و ریشه یابی همین پرسش است كه باید تا آخر آن پیش رفت و گام به گام آن را بررسی كرد. ولی در همین ابتدا می توان بدلایل این تحریف و ناتوانی آقای گنجی در تبیین علل انقلاب فرهنگی و تهاجم فرهنگی و آنچه وی بدان "سلطانیسم فرهنگی" نام داده اشاره كرد.

ریشه این ناتوانی در ذهن گرایی و پیشداوری های آقای گنجی است. ایشان تاریخ را بررسی نمی كند تا واقعیت را بر اساس آن بازسازی كند و از آن نتیجه بگیرد. ایشان نتیجه ای را از قبل و همچون یك پیشداوری پذیرفته و فاكت ها و اسناد و مدارك را برای اثبات این نتیجه در كنار هم می چیند. هدف آقای گنجی اثبات این نكته است كه ماجرای انقلاب فرهنگی ریشه در نگاه ضدسرمایه داری و ضدامپریالیستی دوران انقلاب داشت. برای اثبات این نتیجه گیری قبلی، چاره‌ای نیست جز آنكه مسببان انقلاب فرهنگی مستقیم و غیرمستقیم كسانی معرفی شوند كه نگاه ضدامپریالیستی داشته اند. مشكل آقای گنجی و زمین و زمان را به هم دوختن وی از همینجا شروع می شود، زیرا واقعیت تاریخی درست عكس این را نشان می دهد. امروز همگان می دانند كه موتور اجرایی ماجرای انقلاب فرهنگی انجمن اسلامی علم و صنعت و تربیت معلم بود كه محمود احمدی نژاد و هاشمی ثمره و دار و دسته ای كه امروز در اطراف آنان جمع هستند در راس آن قرار داشتند. این جریان در تقابل با دانشجویان خط امام و حركت تسخیر سفارت امریكا شكل گرفت. جریانی كه اتفاقا نه ضدامپریالیست بلكه بشدت ضد شوروی و ضد كمونیست بود. یعنی از این نظر به اندیشه های امروزین آقای گنجی بسیار نزدیك بود. از اینجا مشكل دوم آقای گنجی شروع می شود. این مشكل كه چون آقای گنجی میان اندیشه های ضد كمونیستی امروز خود و اندیشه های دار و دسته احمدی نژادها در ابتدای انقلاب نزدیكی شدید و انكارناپذیری می بیند، آگاهانه یا ناآگاهانه می كوشد احمدی نژاد و دار و دسته ضد چپ و ضد كمونیست او را از مسئولیت انقلاب فرهنگی تبرئه كند.

بنابراین آقای گنجی یك هدف دوگانه در برابر خود دارد: نخست چون با خط ضدامپریالیستی انقلاب مشكل و از آن نفرت دارد، بنابراین گرایش ذهنی او بدین سمت است كه مسئولیت انقلاب فرهنگی را به گردن این خط بیاندازد. دوم چون با نیروهای ضد كمونیست و ضد شوروی ابتدای انقلاب احساس نزدیكی و همبستگی فكری عمیق دارد بنابراین می كوشد آنان را از مسئولیت انقلاب فرهنگی تبرئه كند. نتیجه آنكه در مقاله ای كه نیمی از آن به بررسی زمینه تاریخی انقلاب فرهنگی اختصاص دارد، تنها یك بار از احمدی نژاد اسم برده شد و آن هم بعنوان یك "روایت دیگر". در مقابل ایشان آنقدر مطالب بی ربط را در كنار هم می چیند تا مثلا اثبات كند دانشجویان خط امام و نیروهای ضدامپریالیست برپا كنندگان انقلاب فرهنگی بوده اند.

در نیمه دیگر مقاله اكبر گنجی كه به "تهاجم فرهنگی" مورد نظر علی خامنه ای مربوط می شود اوضاع از این هم دردناك تر است. آقای گنجی در پوشش نقد علی خامنه ای در واقع او را تبرئه كرده و حداقل چیزی كه در مورد این بخش نوشته آقای گنجی می توان گفت آن است كه ایشان اصلا مضمون و سمت تاریخی تهاجم فرهنگی و اهداف آن را درك نكرده است. با خواندن این بخش از نوشته آقای گنجی تازه می فهمیم منظور وی از "سلطانیسم فرهنگی" چیست و در زیر این عنوان دهان پر كن تا چه اندازه دركی سطحی از مضمون واقعی تهاجم فرهنگی و تحریف اهداف واقعی آن نهفته است.

برای آنكه در عرصه ادعا باقی نمانیم، به نوشته آقای گنجی مراجعه كنیم و گام به گام با ایشان پیش برویم. گنجی در همان صفحه نخست شماره نخست بررسی "سلطانیسم فرهنگی" جریان انقلاب فرهنگی را چنین بیان می كند:

"تاریخچه ی انقلاب فرهنگی ایران: طی ماه های اول پیروزی انقلاب، دانشگاه از محل علم و دانش، به مرکز گروه های سیاسی معتقد به مشی مسلحانه و رادیکال تبدیل شد. هیچ کس به دنبال علم و حقیقت نبود. علم و دانشگاه اموری طبقاتی و بورژوایی محسوب می شد که اگر در خدمت پرولتاریا قرار نمی گرفت، فاقد ارزش بود. دانشگاه هم زمین جنگ و مبارزه بر سر قدرت بود. همه ی گروه ها به دنبال تسخیر دولت یا مشارکت در قدرت بودند... کلاس های درس" به "اتاق های جنگ" تبدیل شد. آموزه لنینی- در کتاب دولت و انقلاب-،تسخیر قهرآمیز دولت از راه انقلاب را فرمان می داد."

این جملات در سطح نشریه فكاهى "جیغ و داد" است كه یاران احمدی نژاد در ابتدای انقلاب برای تمسخر نیروهای چپ منتشر می كردند و شاید از همانجا اقتباس شده باشد. و هرچه باشد سخن كسی نیست كه ادعای اندیشمندی دارد، آن هم سی سال پس از انقلاب. این هم ممكن است كه چنین سخنانی امروز در برخی محافل آكادمیك آمریكا و بنیادهای رنگارنگ ضدكمونیست آن كشور كه آقای گنجی برای آنان مقاله می نویسد خریداران و كف زنندگانی داشته باشد و جوائزی نقدی هم در پی داشته باشد، ولی آیا واقعا در ایرانی كه سی سال تجربه انقلاب را پشت سر گذاشته و انواع و اقسام دیدگاه ها و اندیشه ها را آزموده است خریداری پیدا خواهد كرد؟ آقای گنجی مخاطبان خود را چه كسانی تصور كرده است؟ كدام ایرانی- هر قدر كم اطلاع واز همه جا بی خبر- یافت می شود كه باور كند كسانی بوده اند در ابتدای انقلاب كه مدعی بوده اند علم و دانشگاه امور بورژوایی است و بعد هم همانها ایستاده بودند كه در دانشگاه "بورژوایی" بمانند و با تعطیلی آن مخالف بوده اند و در مقابل عناصر راستگرا و ضد كمونیست كه علم و دانش را "بورژوایی" نمی دانستند خواهان بسته شدن و بیرون كردن آنها از این دانشگاه بورژوایی بوده اند؟

ناگفته نماند سخنان آقای گنجی تنها در مورد چپ ها نیست. ایشان در مورد اندیشمندان مسلمانی نظیر علی شریعتی نیز مدعی است :"علی شریعتی بت دانشجویان مسلمان آن دوره بود. شریعتی به آنها آموخته بود که علم برای علم ارزشی ندارد. علومی که در دانشگاهها تدریس می شود، علوم بورژوایی است."

مشكل دكتر علی شریعتی هم ظاهرا این است كه مخالف امپریالیسم و سرمایه داری بوده و  گفته است:

"در کنار دانشگاه های بزرگ اروپا کارخانه دارها و سرمایه داران بزرگ ایستاده اند و دانشمندانی را که از رشته های عالی علم فارغ التحصیل می شوند، به حراج می گذارند ... و این نگاه می کند و خودش را به یکی تسلیم می کند و در خدمت آن قرار می گیرد.آن کیست؟ عالم و متفکر است؟ نه، کسی است که سرمایه دارد"

وظیفه دفاع یا نقد اندیشه های دكتر علی شریعتی برعهده هواداران ایشان است ولی آیا این سخنان نادرست است؟ و یا معنای آن چنین است كه شریعتی با دانش و دانشگاه مخالف بوده است؟ اگر چنین بوده پس وی تمام عمر خود را دانشگاه چه می كرده و برای چه در آنجا به تحقیق و تدریس مشغول بوده است؟ آقای گنجی با نقل دو جمله از علی شریعتی و بعد ادعای اینكه شریعتی "بت دانشجویان مسلمان" بوده است در واقع می خواهد مسئولیت انقلاب فرهنگی را بر دوش هواداران شریعتی در دانشگاه ها بیاندازد. چنانكه به گفته ایشان "اگر به اعضای انجمن های اسلامی دانشگاهها در آن زمان نگریسته شود، مشاهده خواهد شد که بسیاری از آنها از شاگردان و شیفته گان شریعتی بودند. برخی از آنها، هنوز هم شریعتی را "متفکر آینده" قلمداد می کنند." این ادعای آقای گنجی در حالیست كه همه می دانند بانیان انقلاب فرهنگی اتفاقا مخالفان سرسخت علی شریعتی نیز بودند.

باز گردیم به آنچه اكبر گنجی در مورد چپ ها می گوید. این كه چپ روها و چپ نمایانی وجود داشتند كه در تخیلات خود تصور می كردند می توان جمهوری اسلامی را به اتكا چندصد یا گاه چندده هوادار خود در دانشگاه سرنگون كنند یا تصور می كردند از همان دانشگاه می توانند یك انقلاب (یا درواقع ضدانقلاب) جدید به راه اندازند درست است ولی این هیچ ربطی به "آموزه های لنینی در كتاب دولت و انقلاب" ندارد. قرآن را هم یك عده می خوانند می شوند القاعده، مصباح یزدی، طالبان، موتلفه، احمدی نژاد، خامنه ای، جنتی و ... یك عده دیگر هم می خوانند می شوند شریعتی، طالقانی، خمینی، منتظری، خاتمی، جبهه مشاركت، موسوی و نظایر آنان. ضمن اینكه كتاب دولت و انقلاب لنین را حزب توده ایران به فارسی ترجمه كرده بود و موضع حزب توده ایران در مورد دانشگاه و فرهنگ و انقلاب كاملا روشن بود.

برای اینكه مستند سخن بگوییم، در این مقاله می خواهیم به گوشه ای از اسناد حزب توده ایران نیز اشاره کنیم. ما به اسنادي اشاره می كنیم كه در آن به مسئله مورد نظر آقای گنجی پرداخته شده، یعنی به مسئله تحول در آموزش عالی كشور و بیانگر دركی است كه حزب توده ایران از این جنبه "انقلاب فرهنگی" در كشور ما داشته و دارد.

مثلا در سندي تحت عنوان "دگرگونی بنیادی در نظام آموزش عالی نیاز مبرم انقلاب" چنین گفته میشود:

"انقلاب باید پرتو دگرگونساز و حیات بخش خود را بر این عرصه مهم، که آینده میهن در گرو آن است، بیفشاند و نظام آموزش عالی متناسب با خود را پدید آورد. این نظام آموزش عالی باید دارای خصوصیات زیر باشد:

 1- آموزش عالی جمهوری اسلامی ایران باید با نیازهای رشد اجتماعی- اقتصادی کشور هماهنگ باشد.

برای انجام این امر، اقدامات زیرین ضروری است:

آموزش عالی هماهنگ با آموزش پیش دانشگاهی و به عنوان بخشی از کل سیستم آموزشی کشور باید بر اساس یک برنامه ریزی دقیق و علمی، کادرهای ورزیده و کاردان و مومن به انقلاب را، که بتوانند چرخ های اقتصاد کشور را مستقلا به حرکت در آورند، تربیت کند.

 اولویت قایل شدن برای رشته هایی که به منظور بازسازی کشور و برای ریشه کن ساختن عقب افتادگی اقتصادی- اجتماعی اهمیت حیاتی دارند، گسترش کمی و کیفی این رشته ها، ایجاد دوره های کوتاه مدت فنی، پزشکی و کشاورزی به منظور تربیت سریع کادر متخصص (تکنسین)، و جذب تعداد متناسب و ضرور دانشجو به این رشته ها.

ایجاد پیوند و هماهنگی میان آموزش نظری و عملی، یا به عبارت دیگر، میان تولید و آموزش، ایجاد مراکز پلی تکنیک یکی از گام های اساسی جهت تحقق این منظور می باشد؛

تدوین برنامه های درسی متناسب با نیازهای انقلاب و مبتنی بر آخرین دستاوردهای علم و فن جهان امروزین؛

ایجاد آکادمی علوم که به یکی از نیازهای مبرم اجتماعی بدل شده است و همچنین گسترش پژوهش های علمی،

گسترش برنامه ریزی شده مبادلات فرهنگی با همه کشورهای جهان، بویژه با کشورهای مترقی، قطع وابستگی آموزشی به کشورهای امپریالیستی و بهره گیری از امکانات کشورهای انقلابی پیشرفته در جهت ایجاد و گسترش شبکه آموزش عالی، پرورش استاد، تدوین نظام آموزشی و غیره.

2- آموزش عالی در جمهوری اسلامی ایران باید دارای خصلت مردمی باشد و امکانات آموزش عالی برای وسیع ترین بخش های زحمتکشان شهر و روستا فراهم آید.

برای انجام این کار، از جمله اقدامات زیرین ضروری است:

گسترش کمی و کیفی شبکه آموزش عالی در سراسر کشور؛

رایگان کردن آموزش عالی و ایجاد تسهیلات لازم مادی و معنوی برای ادامه تحصیل جوانان زحمتکش؛

تخصیص درصد معینی از ظرفیت دانشگاه ها به جوانان زحمتکش؛

ایجاد دانشکده های کارگری- دهقانی و پذیرش جوانان کارگر و دهقان، که تنها از تحصیلات ابتدایی برخوردارند.

3- محیط آموزش عالی در جمهوری اسلامی ایران باید محیطی دمکراتیک و پرورش دهنده شخصیت و اندیشه دانشجویان و به دور از هر گونه بوروکراسی، تنگ نظری و انحصار طلبی باشد.

برای انجام این کار، از جمله اقدامات زیرین ضروری است:

از میان بردن بوروکراسی و تشریفات زاید و دست و پاگیر، که مانع خلاقیت و شکوفایی استعدادها هستند، از طریق وضع مقررات و آیین نامه های انقلابی و مترقی؛

اداره شورایی مراکز آموزش عالی، طبق اصل 104 قانون اساسی، و شرکت دادن نمایندگان منتخب دانشجویان، اساتید و کارکنان مراکز آموزش عالی در اداره و برنامه ریزی دانشگاهی در همه سطوح، به دور از هر گونه انحصارطلبی و تنگ نظری؛

تامین و تضمین آزادی ها و حقوق دمکراتیک در دانشگاه ها و مدارس عالی، به گونه ای که همه دانشجویان و دانشگاهیان مومن به انقلاب و جمهوری اسلامی ایران، صرفنظر از عقاید سیاسی، مسلکی و مذهبی، بتوانند از حق آزادی اندیشه و بیان، حق شرکت در فعالیت های صنفی و سیاسی- در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران-، حق داشتن انجمن های صنفی دانشجویی برخوردار باشند."

(نقل از "همگام با انقلاب در دانشگاه ها" انتشارات سازمان جوانان توده ایران- خرداد 1361)

در كجای این برنامه آمده كه علم و دانشگاه امور "بورژوایی" هستند و باید تعطیل شوند؟ كجا از تشكیل اتاق اسلحه در دانشگاه حرفی به میان ،مده، یا از بدست گرفتن قدرت از طریق آموزه های لنینی كتاب دولت و انقلاب سخن رفته است؟ این همان برنامه ایست كه به ادعای آقای گنجی نشان می دهد "هیچكس بدنبال علم و حقیقت نبود"؟ یا همه "غیردمكرات" بودند؟ ما معتقدیم آنچه حزب توده ایران دیروز در مورد تحول در آموزش عالی كشور گفت امروز نیز با تمام قدرت مطرح است. هرچند این حق را نیز برای همگان قائلیم كه با این برنامه یا این یا آن بخش آن مخالف باشند و مخالفت خود را نیز در یك فضای نقد و گفتگو بیان كنند. ما از چنین نقدی استقبال می كنیم ولی به كسی اجازه نمی دهیم تخیلات خود را به ما نسبت دهد و سپس براساس این تخیلات موضع بگیرد و بر روی ناآگاهی مخاطبان خود سرمایه گذاری كند. كاری كه آقای گنجی می كند.

آنچه اشاره شد تنها گوشه ای از درك و تلاش حزب توده ایران برای تحول در آموزش عالی در كشور ما و بخش كوچكی است از آنچه حزب توده ایران برای ایجاد محیط تفاهم علمی و انقلابی در دانشگاه ها انجام داد. نمونه های بسیار از این تلاش وجود داد كه در نوشته ها و بیانیه های توده ای ها در همان دوران منعكس است. برای نمونه می توان به بیانیه سازمان جوانان و دانشجویان دمكرات هوادار حزب توده ایران در تاریخ دوم اردیبهشت 1359 یعنی در بحبوحه زد و خوردهای به اصطلاح انقلاب فرهنگی اشاره كرد كه همان عنوان آن به اندازه دهها سند و نوشته گویاست:

"دانشگاه‌ها، مراكز آموزش عالی و مدارس باید در محیط تفاهم و اتحاد نیروهای انقلابی فعالیت عادی خود را از سر گیرند!"  

یا بیانیه مشترك سازمان دانشجویان پیشگام و سازمان جوانان توده ایران در 15 مهرماه 1360 با خواست بازگشایی سریع دانشگاه ها و بسیاری بیانیه ها و موضعگیری های دیگر كه ما در ادامه این نوشته و به موقع خود به محتوای برخی از آنها خواهیم پرداخت.

 

 

راه توده 275    28 تیرماه 1389
 

بازگشت