راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

محمد علی عموئی:
عده ای از خارج کشور
فریاد می زنند: لنگش کن!

 

فرارسیدن هر مناسبت و روز تاریخی‌ طی یک‏سال اخیر، فرصتی برای معترضان به نتیجه‏‌ی انتخابات بوده است تا حضور و اعتراض خود را بار دیگر اثبات کنند.
در سالگرد انتخابات 22 خرداد، رادیو فردا مصاحبه ای انجام داد با محمدعلی عموئی در تهران و حسین لاجوردی که در پاریس مقیم است. این دو، از دو دیدگاه به این سالگرد و بویژه به بیانیه ای مشترک میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای لغو راهپیمائی 22 خرداد پرداخته اند. دیدگاه آقای لاجوردی نگاه به اوضاع ایران از فراز آسمان ایران است و دیدگاه عموئی از کف خیابان های تهران و ایران. اولی همان را می گوید که سلطنت خواهان می گویند و عموئی همان را می گوید که مشی شناخته شده حزب توده ایران است. ما می توانستیم مصاحبه محمدعلی عموئی را مستقل از نظرات حسین لاجوردی منتشر کنیم و تاکنون نیز در باره مصاحبه های ایشان معمولا همینگونه رفتار کرده ایم، اما از آنجا که برخی تئوری پردازهای سیاسی سازمان های چپ نیز تقریبا همان مواضعی را دارند که حسین لاجوردی دارد، انتشار سخنان وی را نیز در راه توده مفید دانستیم. شاید از این طریق و با خواندن دیدگاه های لاجوردی، تئوری پردازان سیاسی چپ به خود آیند و از خویش سئوال کنند که این همه همسوئی با سلطنت خواهان از کجا آب می خورد و چرا؟
مصاحبه را خانم مریم محمدی انجام داده است که برای اینگونه مصاحبه ها، بدلیل آشنائی با اوضاع ایران و مسائل جنبش چپ فردی مناسب است.
 

مصاحبه را از اینجا بخوانید:
آقایان کروبی و موسوی دو روز پیش از فرارسیدن ۲۲ خرداد، طی انتشار بیانیه‌ای به ‌دلیل «حفظ جان و مال مردم»، راهپیمایی را لغو کردند.
این تصمیم در برخی محافل اپوزیسیون، بویژه در خارج از کشور، با مخالفت روبرو شد و آقایان کروبی و موسوی از این بابت مورد انتقاد قرار گرفتند. ازجمله آقای حسین لاجوردی، مدیر «انجمن پژوهشگران ایران در پاریس.»
از سوی دیگر، چهره‏ای مانند محمدعلی عمویی، فعال سیاسی چپ که سابقه‏ ای بیش از ۳۵ سال زندان را در کارنامه ‏ی خود دارد، این حرکت را در مجموع درست ارزیابی می‏ کند.
آقای حسین لاجوردی، در ارزیابی تصمیم آقایان کروبی و موسوی برای لغو راهپیمایی ۲۲ خرداد می‏ گوید:
تصمیم آقایان موسوی و کروبی ممکن است به‌عنوان دو شخصیت جمهوری اسلامی که طی این ۳۰ سال در درون این نظام بوده‏‌اند، تصمیم صحیحی بوده باشد. ولی به‌ عنوان تصمیم یک رهبر برای فکری که جامعه را بتواند به حرکت دربیاورد، بدون ‏تردید تصمیم نادرستی است. چرا که به این ترتیب جامعه را متوقف می‏ کنند و اجازه نمی‏ دهند جامعه تفکر خود را که در نهایت سرنگونی جمهوری اسلامی است، به ‏پیش ببرد.
 

اگر تصمیم جامعه سرنگونی است، چرا براساس حرف آقایان کروبی و موسوی توقف می‏ کند؟ اگر هدف آنها چیزی جدا از تصمیم آقایان کروبی و موسوی است چرا خودشان این اقدام را نمی‏ کنند و به خیابان نمی ‏آیند؟
در نظرسنجی‏ که انجمن پژوهشگران ایران انجام داده و نتایج آن دیروز منتشر شده است، آقایان موسوی و کروبی بهانه‏ ی مردم هستند برای این که بتوانند از شر جمهوری اسلامی نجات پیدا کنند. بحث این نیست که به ‏دنبال آقایان موسوی و کروبی بروند و جمهوری اسلامی را زنده نگاه دارند.
موقعیت سرکوبی که در حکومت به ‏وجود آمده، بهانه‏ ای می‏ خواهد. یک سال گذشته این بهانه را به ‏دست مردم داده است. بسیار طبیعی است که وقتی دست خالی باشند، وقتی که رهبران‏شان که در همین یک سال به ‏وجود آمده ‏اند، نتوانند هدایت و حمایت کنند، بدون تردید کسی جلوی گلوله نخواهد رفت. عقل سلیم چنین کاری را انجام نمی ‏دهد.
 

- آیا همین عقل سلیم و این که مردم جلوی گلوله قرار نگیرند، باعث لغو تظاهرات از سوی آقایان موسوی و کروبی نشده است؟ استدلال این دو نیز بعد از این که نتوانستند مجوزی برای راهپیمایی بگیرند، حفظ جان و مال مردم بود.
لاجوردی: متأسفم از این که طی یک سال گذشته تعداد زیادی از مردم کشته شده‏ اند و تعداد زیادی مورد خشونت، تجاوز و سرکوب قرار گرفته ‏اند، اما به ‏هرحال آزادی بی‏ بها نیست.
مسئله این است که وقتی رهبری یک حرکت، خصوصیات و مشخصات یک رهبر را دارد، لازم نیست از هیچ‏‏کس اجازه بگیرد. در هیچ‏ کجای دنیا، در جنبش‏ های آزادی‏خواهانه‏ ی مردم، رهبر نیامده اجازه بگیرد و بگوید که اگر اجازه ندادند، من کاری انجام نمی‏ دهم. می ‏توانند آن را به مردم محول کنند و دست کم در این زمینه صحبتی نکنند.
وقتی بحث برعهده گرفتن مسئولیت جان و مال مردم به‏ میان می ‏آید، بهتر است به یک سال گذشته نگاه کنیم و بپرسیم که چرا در یک سال گذشته این مسئولیت را برعهده نگرفتند. در سال گذشته نزدیک به ۱۰۰ نفر کشته شدند. ایستادگی آقای موسوی و آقای کروبی در سه ماه اولیه، باعث شد این تعداد کشته شوند . چرا مسئولیت را در آن‏جا برعهده نگرفتند؟


- وقتی مردم به خیابان می ‏آیند، جلوی گلوله قرار می‏ گیرند و کسانی هم که فراخوان داده‏ اند، قدرت حمایت از آنها را ندارند، مسئولیت را چه کسی برعهده می‏ گیرد؟ اگر بر فرض شما این فراخوان را می ‏دادید و از شما پرسیده می ‏شد که هزینه ‏ی این فراخوان را چه کسانی باید بپردازند، چه پاسخی می‏ دادید؟
 

لاجوردی: بدون تردید هزینه ‏ی فراخوان رهبری را، در هر کجای دنیا، همیشه مردم می‏ پردازند. ولی در پاسخ به سئوال شما که اگر من بودم چه می‏ کردم؟ باید بگویم در این حالت، من به‌عنوان یک رهبر، مسئله را با حکومتی که یک حکومت دیکتاتوری است و باید مردم از شرش راحت شوند، مشخص می‏ کردم و می ‏ایستادم. در تمام دنیا همین‏طور است.
منتها آقای موسوی و آقای کروبی در جایگاه رهبری نه بوده‏ اند، نه هستند و نه خواهند بود. برای این که آن‏ها خود جزئی از جمهوری اسلامی هستند. اگر جمهوری اسلامی نباشد، نه آقای کروبی، نه آقای موسوی، نه آقای خاتمی و نه آقای رفسنجانی، هیچ‏کدام دیگر هویتی ندارند.
هویت همه ‏ی افراد جمهوری اسلامی، چه آنهایی که در حکومتند (اصول‏گرایان) و چه آنهایی که در مقابلند (اصلاح‏ طلبان) همه از جمهوری اسلامی می ‏آید. پس در نتیجه، هویت دوگانه‏ ای نیست. بلکه هویتی یگانه، در دو بخش جداگانه است.

آقای محمدعلی عمویی با تاکید بر نقش آقایان کروبی و موسوی در نظام جمهوری اسلامی، تفسیر کاملاً متفاوتی از این تصمیم دارد:
مخالفت با موضع و نظرات آقایان موسوی و کروبی کار دشواری نیست. می ‏شود شعارهای خیلی تند سر داد؛ می‏ شود گفت که باید می ‏آمدند، کشته هم می ‏دادند، اشکالی ندارد. اهمیت جنبش چنین و چنان است و... ولی این مقداری از کنار گود صحبت کردن است.
دشواری‏ های کار معترضین تاکنون کم‏ هزینه نبوده‏ است. الان هم همین موضع‏گیری، همین مخالفت با تدارک سرکوب و محکوم کردن اعدام بعضی از مخالفینی که اخیراً اتفاق افتاده، نمایشگر آن است که موضع آقایان در حد کسانی که قانون اساسی را قبول دارند، بسیار رادیکال و درست است.
 

- آقای عمویی! این استدلال در میان مخالفین وجود دارد که مبارزه هزینه‏ دارد و نمی‏ شود بهای آن را پرداخت نکرد. خود شما نیز از کسانی هستید که بیش‌تر عمر خود را در زندان به‏ سر برده‏ اید و برای تغییر وضعیت هزینه داده ‏اید.
عموئی: به گمان من، همه ‏ی کسانی که به شکلی از اشکال مخالفت خود را چه در قالب بیانیه، چه با حضور در خیابان، چه به صورت مصاحبه، سخنرانی و... با دیکتاتوری نشان می‏ دهند، همه هزینه می ‏پردازند. منتها میزان این هزینه متفاوت است.
من تصور می ‏کنم موضع این آقایان درست بوده که در قبال جان و مال معترضین احساس مسئولیت کرده ‏اند. گو این‏که در امر رویارویی با انتخاباتی که از نظر آقایان مخدوش است و تقلبی در آن صورت گرفته، به ‏‌هر حال تحمل هزینه‏ هایی بیش از آن‏چه تاکنون اعمال شده، قابل پیش‏بینی است.
ولی با توجه به این که این آقایان، قانون اساسی جمهوری اسلامی را با تمام ویژگی‏ هایش قبول دارند، خود آنها از ارکان این رژیم بودند و در حال حاضر هم از این نظام چندان دور نیستند. بنابراین در حد مخالفت کردن و به مناسبت این که همان‏طور که در بیانیه ‏ی آن‏ها منعکس شده بود، تدارکات وسیعی برای سرکوب معترضین دیده شده، احساس کردند بهتر است راهپیمایی نکنند برای این که جان و مال مردم محفوظ بماند.
باز دوباره تکرار می‏ کنم: با توجه به این که این آقایان در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی حرکت می‏ کنند. این را به‏ خاطر داشته باشیم.
 

- شما اگر در این موضع قرار می‏ گرفتید، چه تصمیمی برای راهپیمایی دیروز می‏ گرفتید؟
اگر من به‌ جای آقایان بودم، از دعوت مردم به راهپیمایی خودداری می‏ کردم و اشکال دیگری از اعتراض را پیشنهاد می‏ کردم.
 

 - ممکن است در مورد اشکال دیگر اعتراض توضیح بدهید؟
عموئی: می‏ تواند دعوت به حضورهای پراکنده در میادین، و نه متمرکز و سردادن شعارهایی به صورت میتینگ‏های موضعی باشد.
در سال‏های فعالیت‏ های پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، میتینگ‏های موضعی با حضور ۴۰ تا ۵۰ نفر در خیابان‏های تهران برگزار می ‏شد. یک نفر چهارپایه‏ ای جلوی سینما می‏ گذاشت، بالای آن می ‏رفت و شروع به گفتن اهم شعارها می‏ کرد. ظرف سه یا چهار دقیقه نیروهای انتظامی سر می ‏رسیدند و آن‏ها را متفرق می‏کردند. این‏ها پراکنده می‏ شدند و حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ متر آن طرف‏تر مجدداً همین تظاهرات انجام می‏ گرفت.
یعنی حضور و مخالفت بود، اما شکل معینی داشت. همین گفتن الله‌اکبر در شب‏های گذشته بر بام ‏های تهران، یکی از این اشکال اعتراضی است.
این‏ها اشکال و راه‏ های کم ‏هزینه‏ تری هستند که معترضین با برگزیدن آن‏ها، به‏ هرحال حضور مستمر این جنبش را نشان می ‏دهند.
من فقط می‏خواهم به یک نکته را اشاره کنم: دوستانی که این‏قدر علاقه به حضور معترضین در خیابان دارند، به محذورات و مشکلاتی که پرداخت‌کنندگان هزینه، یعنی کسانی که واقعاً ضرب و شتم را تحمل می‏ کنند نیز توجه کنند. تحمل این هزینه‏ ها هم حد و اندازه ‏ای دارد. نباید در حد محو شدن معترضین و مأیوس شدن‏شان پیش رفت؛ آن‌هم با این دلیل که به‏ هیچ‏وجه نمی‏شود حضور به‏ هم رساند.
به گمان من، مبارزه اوج و فرودی دارد و حضور نیز اشکال گوناگونی دارد. چنان‏که معترضین توانستند در این ایام به اشکال گوناگون حضور خود را نشان بدهند.
مخالفین هم شاید از همین زاویه استدلال می ‏کنند که مردم طی یک ‌سال گذشته حضور داشته‏ اند، اما دیروز نتوانستند حضور خود را اثبات کنند.
حتی در همین حوادث دیروز، به ‏رغم تدارک بسیار وسیعی که توسط نیروهای مسلح با طیف گسترده‏ای در تمام میادین تهران و شهرستان‏ ها تدارک دیده شده بود، عده ‏ای دست به راهپیمایی زدند. عده ‏ای شعارهایی در زمینه ‏ی «رأی من کجاست» سردادند و حتی برخوردهایی هم انجام گرفت.
البته در سطح گسترده‏، وسیع و همه‏ جانبه نبود، ولی این‏جا و آن‏جا، در میدان آزادی، در میدان انقلاب و در پاره ‏ای شهرستان ‏های دیگر این اعتراض‌ها رخ داد.
این دقیقاً به لحاظ طیف وسیع و گسترده ‏ای است که در این جنبش اعتراضی وجود دارد. پاره ‏ای با ملاحظات معین و رعایت برخی مبانی، پاره‏ ای رادیکال‏تر و خواستار حضور بیش‌تر هستند.

راه توده 272 21.06.2010
 

بازگشت