راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

 

دو واقعیت جدا از هم و تاثیر گذار بر هم
تاریخ ایران
تاریخ اسلام
دکتر سروش سهرابی- بخش 4
 

نقش جنبش‌های اجتماعی در شکل گیری تحولات مذهبی در ایران و برآمدن طیف هائی مانند خوارج، تشیع و اسماعیلی و تاثیر آن را در مناسبات سیاسی و اجتماعی.
قبل از هرچیز باید به جنبش‌های اعتراضی شکل گرفته در میان اعراب و ایرانیان پس از پیروزی اسلام توجه کرد که مهمترین آنها جنبش‌های خوارج و شیعه است و تاریخ آن با افسانه‌ها آمیخته شده است.
با تغییرات بنیادی که بتدریج در ساختار اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ایران پس از تسلط اعراب رخ داد، امکان موفقیت و گسترش جنبش‌های ملی گرایانه همچون جنبش خردمدینان کاهش یافت و برخی حرکت‌های شکل گرفته هرگز به جنبش‌های گسترده و پایا تبدیل نشدند. در مقابل، جنبش خوارج علیرغم تقابل آن با امام علی خلیفه چهارم از نظر اجتماعی شباهت بسیاری با جنبش‌های اجتماعی شیعی بعدی دارد. جنبش خوارج اولین حرکت اجتماعی است که تفاوت‌های نژادی را نادیده می‌گیرد و به همه ملیت‌ها امکان می‌دهد که در جنبش اعتراضی شرکت کنند و بدین لحاظ واجد اهمیت تاریخی بسیار است.
این جنبش‌ها همگی یک وجه اشتراک فکری دارند و آن وجود ایدئولوژی متفاوت از دستگاه حکومت است. ولی ارزیابی این جنبش‌ها از روی محتوا و مضمون منطقی ایدئولوژی آنان کاملا به گمراهی می‌رود زیرا ایدئولوژی جنبش‌های اجتماعی الزاما انسجام یا چارچوب منطقی محکم تر و نیرومندتری نسبت به ایدئولوژی حکومتی ندارند. این پدیده را ما بعدها در جنبش بابیه و حتی تا اندازه‌ای در انقلاب اسلامی هم می‌بینیم. مترقی بودن یک جنبش را درجه منطقی بودن و انسجام ایدئولوژیک آن خارج از زمان و مکان تعیین نمی کند بلکه این نکته تعیین می‌کند که این ایدئولوژی در لحظه مشخص طرح آن برعلیه کدام نیروهای اجتماعی سمت گرفته، کدام اتحاد طبقاتی را شکل می‌دهد و چه چشم اندازی را در عمل برای تحول اجتماعی می‌گشاید.
پیدایش جنبش اعتراضی خوارج به جنگ صفین و حادثه حکمیت باز می‌گردد که طی آن علی چهارمین خلیفه مسلمانان توسط نماینده خود ابوموسی اشعری عزل شد. پس از آن در جریان حمله سپاه تحت فرماندهی علی که در اصل برای جنگ با معاویه بسیج شده بود بسیاری از معترضان خوارج کشته شدند. ابن خلدون مدعی است که لشکری متشکل از 60 هزار تن رویاروی حدود 1800 تن خوارج قرار می‌گیرند و آنان را از دم تیغ می‌گذرانند. نکته قابل تامل آن است که پس از این درگیری نظامی و جنگ نهروان لشکر علی از پیرامون او پراکنده می‌شود و امکان جنگ با معاویه را از دست می‌دهد.
حادثه بعدی کشته شدن علی توسط یکی از خوارج بنام ابن ملجم است. اما آنچه از آن بعنوان جنبش خوارج نام می‌برند احتمالا ترکیبی از قیام‌های مردمی مخصوصا در نواحی اشغال شده ایران و نیز سرکشی و تمرد برخی از روسای قبایل و یا جنگجویان عرب و پیوستن آنان به دستجات معترض است، دستجاتی که زیر عنوان عام "خوارج" نامگذاری شده بودند. این دستجات گاهی بدلیل قدرت و کثرت نفرات شرکت کننده تقریبا سراسر مناطق مرکزی ایران و عراق را مورد تاخت و تاز قرار می‌دادند. آنان اعتقادات گوناگونی داشتند. گستره این اعتقادات و گرایش‌های فکری از عقیده به مباح بودن جان و مال غیرخودی تا غیرمجاز دانستن جنگ‌های تهاجمی تغییر می‌کند. از گروه دوم اطلاع چندانی در دست نیست و احتمالا در سیر تاریخی خود در جنبش‌های مختلف شیعی حل شده‌اند. این واقعیت تاریخی یعنی حضور عناصر متفاوت با اهداف و روش‌های متفاوت در سرتاسر جنبش‌های بعدی و تا حکومت اتکابکان مغول ادامه پیدا می‌کند و بررسی تاریخی و مستند از جنبش خوارج را بسیار دشوار می‌سازد. در ورای نام تاریخی خوارج و شعاری که گویا از طرف همه گروه‌های موسوم به خوارج مورد استفاده بوده است، یعنی "لا حکم الا الله" میان جنبشهای گسترده اجتماعی مثل قیام حمزه خارجی با دار و دسته‌های شورشی و راهزن اشتراک چندانی وجود ندارد. به نظر می‌رسد که در تحولات بعدی و مقارن با اوج گیری جنبش‌های اجتماعی شیعیان در دوران عباسی بسیاری از خوارج با پرچم تشیع به مبارزات اجتماعی خود ادامه داده باشند.


تولد تشیع و تحول آن
با رحلت پیامبر اسلام تشیع همچون یک حرکت سیاسی عربی که خلافت را حق علی می‌دانست آغاز گشت. این جنبش در ابتدا با اندیشه‌ها و مسایل دیگر ملت‌ها و از جمله ایرانی‌ها ارتباطی نداشت. از نظر اعتقادات دینی نیز هنوز اختلافی بین طرفداران حکومت علی و دیگر مسلمان‌ها وجود ندارد. چنانکه گفتیم اولین جنبش اجتماعی گسترده که امکان شرکت همه اقوام عرب و غیرعرب و ملت‌های سرزمین‌های تسخیر شده را فراهم می‌کرد جنبش خوارج بود. از ابتدای شروع حکومت اسلامی تا پایان حکومت اموی فلسفه سیاسی حاکم بر برتری اعراب مبتنی بود و دیگر اقوام و ملت‌ها را نژادهای پست تر می‌دانست. پس از حادثه کربلا که آن هم خود یک نزاع صرفا عربی بود و بدلیل نیاز شیعیان به شرکت دیگر اقوام پای اقوام دیگر نیز به میان می‌اید. حادثه مهم در این دوران قیام مختار به خونخواهی حسین و شرکت بسیاری از ایرانیان اسیر (موالی) در آن می‌باشد. ولی ما همچنان شاهد وجود عناصر غیر عرب در این حرکت سیاسی بیشتر عربی نیستیم. که ادامه خود دچار تحولات و انشعاب‌های بسیاری خواهد گردید. همچنان که می‌دانیم قیام مختار برای به حکومت رساندن محمدبن حنیفه از فرزندان علی که از نسل فاطمه نبود انجام گرفت. پس از آن انشعاباتی بر این مبنا اتفاق می‌افتد. یعنی کسانی که به امامت و خلافت فرزندان فاطمه اعتقاد دارند و معتقد به وراثت خونی برای انتقال امامت می‌باشند که از آنان می‌توان به فاطمیون نام برد.
در واقع این شاخه از شیعه تا هنگام خلافت عباسیان در اقلیت قرار داشت و شاخه مهم دیگر تشیع در آن دوران یعنی مدعیان خلافت و برتری خاندان عباسی بودند که موفق به گرداوری نیرو و سرنگونی خاندان اموی گردیدند. این شاخه از تشیع به امکان انتقال امامت از خاندانی به خاندان دیگر اعتقاد داشت. یعنی معقتد بودند که این ابوهاشم نبوده است که امامت را به ابوعباس منتقل کرده است. به هر حال این شاخه قدیمی از شیعیان با کمک گسترده ایرانیان و همراهی بسیاری از اعراب موفق به برچیدن خلافت اموی می‌شود و بازتاب خلافت عباسی دیگر نمی توان از تشیع عباسی به عنوان پرچم مبارازت اجتماعی نام برد.
حادثه کربلا نیز یک نزاع صرفا عربی بود ولی پس از آن بدلیل زیر سلطه قرار گرفتن شیعیان و نیاز آنان پای اقوام دیگر نیز به این جنبش کشیده شد.
در تمام دوران یاد شده هنوز تشیع به صورت یک ایدئولوژی و مذهب متفاوت شکل نگرفته است. حتی هنوز چیزی به نام فقه شیعه بوجود نیامده است و شیعیان با دیگر مسلمانان از نظر اعتقادات و مراسم مذهبی تمایزی ندارند و مبارزه بیشتر برسر حقانیت و یا برتری این یا آن خاندان عرب بر دیگری است.
انتقال خلافت از امویان به عباسیان یک چرخش تاریخی بزرگ محسوب می‌شود. زیرا از یکسو خلافت عباسی دیگر خلافتی متکی بر برتری اعراب نبود و از سوی دیگر پیامدهای تلاشی نظام قبیله‌ای و ایجاد اشرافیت عرب متکی بر غارت کشورهای تصرف شده که از دوران خلافت عثمان آغاز شده بود در دوران اموی و پس از آن دوران عباسیون به اوج خود می‌رسد. در این دوران دیگر عرب به معنی برخوردار از مواهب غارت دیگران و در نتیجه توانگر نبود. به این ترتیب مبارزه غرب و غیرغرب که در ابتدا به مفهوم مبارزه غارتگر و غارت شده بود در دوران عباسیون جای خود را به مبارزه طبقات توانگر و بینوایان اجتماعی اعم از عرب و غیرعرب می‌دهد و از این دوران است که تشیع به پرچم مبارزات اجتماعی بینوایان عرب و ایرانی تبدیل می‌شود. فقه شیعه نیز بتدریج در همین دوران شکل می‌گیرد هر چند انشعاب مهم دیگری در تشیع بر سر جانشین امام صادق روی می‌دهد و آنانی که به امامت اسماعیل معتقدند از معتقدان به جانشینی موسی کاظم به عنوان امام هفتم جدا می‌شوند.
در این میان پرچمدار مبارزات اجتماعی در درجه اول همان طرفداران اسماعیل یا باطنیون می‌باشند و شیعه‌ای که بتدریج به شکل دوازده امامی در می‌آید عمدتا یک حرکت ملایم سیاسی محسوب می‌شود.
تاریخ مبارزات اجتماعی اسماعیلیه دو دوره دارد. در دوره اول که ناصر خسرو شخصیت برجسته آن در ایران است بر تبلیغ حقانیت خلفای فاطمی در مصر مبتنی است. از آنجا که طرفداران مذهب اسماعیلی عناصری از جنبش‌های پیشین چون خرمدینان را در خود جذب کرده بودند دعوت اسماعیلیان به خلافت خاندان فاطمی به نوعی دعوت برای عدالت اجتماعی نیز به شمار می‌رفت که با شدت نیز سرکوب می‌شد. برخی معتقدند که تساهل و تسامح مشاهده شده در مذهب اسماعیلی نیز ناشی از جنبش عیسویه در سالهای هفتاد هجری در منطقه اصفهان باشد.(1)
تبدیل شدن شیعه به ایدئولوژی گروه‌های وسیع اجتماعی صرفنظر از نژاد آنها در درجه اول در دوران عباسی به انجام رسید. این تبدیل نمایانگر گسترش تمایز طبقاتی در بین اعراب و ایرانیان هردو بود. از اینجا به بعد است که اعضای خاندان‌های قدیمی ایرانی مذهب رسمی را انتخاب می‌کنند و از میان آنان گاه فقهای متعصی نیز بیرون می‌آید. در مقابل انواع مختلف تشیع به پرچم مبارزات اجتماعی اعراب و ایرانیان محروم از مواهب اجتماعی تبدیل می‌شود.
در یک کلام پیروزی تشیع عباسی به معنای پایان تشیع به مفهوم رقابت بین زمامداران مختلف عرب و تبدیل شکل‌های دیگری از تشیع به پرچم مبارزات اجتماعی گسترده در بین تمام ساکنین قلمرو اسلامی می‌باشد.
با ورود عناصر غیرعرب به مبارزات اجتماعی عناصری از ایدئولوژی این اقوام نیز وارد انواع مختلف تشیع می‌گردد. همچون اعتقاد به مهدی که در مذاهب زرتشتی و عیسوی همانندی چون سوشیانت و یا مسیح دارند. برخی از جزییات تکامل ایدئولوژی مهدیگری نیز کاملا مشخص نیست. برای مثال ارتباط افسانه‌ای بین داستان سید خراسانی که این روزها مجددا تبلیغ می‌شود و واقعه ابومسلم خراسانی چندان روشن نیست که از موضوع بحث ما خارج است.


خلافت فاطمی
در همین دوران خلافت خاندان فاطمی در قلمرو عربی و افریقای شمالی شکل می‌گیرد که در سده سوم هجری موفق به تشکیل امپراتوری فاطمیان در شمال افریقا و تصرف مصر و بنیادگذاری شهر قاهره و مرکز الازهر در آن می‌شود. از میان شرکت کنندگان در این مبارزه سیاسی عربی جنبش‌هایی همچون قرمطیان در قسمت‌های شرقی عربستان و نیز سوریه کنونی ظهور می‌کند. سلطان محمود در جریان تصرف ری به کشتار وسیعی از باطنی مذهبان دست می‌زند و آنان را قرمطی می‌نامد. از جمله طرفداران معروف مذهب اسماعیلی ناصر خسرو شاعر نامدار ما می‌باشد. که در کتاب سفرنامه اش به توصیف بحرین تحت حکومت قرمطیان می‌پردازد که البته بنظر اغراق آمیز می‌اید و با مشاهدات دیگر مورخین همخوانی چندانی ندارد. این در واقع دوره اول فعالیت ایدئولوژیک مذهب اسماعیلی محسوب می‌شود. مذهبی که در ایران بصورت یک جنبش فکری و مخالف وضع موجود در می‌اید، در بحرین و شرق عربستان پرچم جماعات قبیله‌ای می‌شود که به حمله و دستبرد و غارت و کشتار دیگر مناطق دست می‌زنند و بالاخره در شمال افریقا بصورت یک امپراتوی بزرگ بروز می‌کند.

این بار نیز همچون جنبش خوارج ما شاهد حرکت‌های اجتماعی متفاوتی با یک ایدئولوژی ظاهرا مشابه هستیم. تلاش‌های مبلغین یا داعیان باطنی بر اساس شیوه زندگی اجتماعی و روابط اجتماعی هر ناحیه و هر ملت پیامدهای مختلفی را ببار آورده بود. مجموعه‌ای که بدلیل تشابه ایدئولوژیک تا مدتها احساس نزدیکی به یکدیگر می‌کردند ولی در کمتر از یک سده تقابلات مهمی بین آنها شکل گرفت که به درگیری نظامی بین قرمطیان شرق عربستان و یمن با حکومت فاطمیون از طرفی و جدایی طرفداران مذهب باطنی در ایران به سرکردگی حسن صباح از حکومت فاطمی انجامید. حسن صباح بجای دعوت مردم به حکومت خلفای فاطمی در شمال افریقا می‌کوشد با تصرف قلعه‌های پراکنده حکومت‌ها کوچک محلی تشکیل دهد. ظاهرا جدایی حسن صباح به شکل انشعاب طرفداران نزار - یکی از شاهزادگان فاطمی - جلوه گر می‌شود و به همین دلیل است که از جنبش حسن صباح به اسماعیلیان نزاری یاد می‌شود. ولی به نظر ما حرکت حسن صباح و طرفداران او را باید بر مبنای وجود یک گسست مهم در روابط اجتماعی درک کرد و نه از منظر ایدئولوژیک.

آنچه در بررسی جنبش اسماعیلیه در این دوران مهم بنظر می‌رسد همان وجود حاکمیتی است که از سرزمین‌های تصرف شده درکی بیش از یک غنیمت جنگی ندارد. این درک مانع از استقرار مناسبات قانونمند اجتماعی در این سرزمین‌ها می‌شد که نارضایتی گروه‌های وسیع اجتماعی از جمله روستاییان، پیشه وران شهری و فئودالهای کوچک را موجب می‌گردید. به این ترتیب حکومت‌های پراکنده و محدود اسماعیلی به پناهگاه این گروه‌های اجتماعی تبدیل می‌شدند. کثرت مبارزین و فداییان اسماعیلی در این دوران را نمی توان بر مبنای قوت ایدئولوژیک و یا بدتر از آن همچون برخی ناشی از تاثیرات حشیش ارزیابی کرد. وجود این تعداد زیاد از فداییان ناشی از وخامت وضع زندگی و ناامیدی گسترده در میان گروه‌های مختلف اجتماعی بود. توضیح اجتماعی و روانشناسانه مبارزین آماده مرگ برمبنای شیوه زندگی و ناامیدی گسترده در میان آنان بهتر قابل درک است.

جنبش حسن صباح تا تقریبا دوست سال ادامه پیدا می‌کند. این دورانی است که مشخصه اجتماعی آن نبود مناسبات قانونمند در اقتصاد وابسته به زمین از طرفی و غارتها و تجاوزات گسترده صحرانشینان مهاجم به مردم یکجا نشین است که نتیجه‌ای جز پس رفت و انحاط اقتصاد روستایی و فشار بر گروه‌های گسترده شهرنشینان نداشت. البته تلاشهای فراوانی برای قانونمند کردن مناسبات اقتصادی از سوی برخی حکومت گران و فقهای سنی مذهب همچون نظام الملک و غزالی و ... صورت گرفته است. آنان همگی در عین تلاش برای حفظ حکومت و مناسبات فئودالی موجود خواهان محدود کردن فشار بر روستاییان و پیشه وران شهری نیز بودند که البته هیچگاه به موفقیت درازمدت دست نیافتند. بازتاب این بی نظمی و فشار تحمل ناپذیر و تلاشی اقتصاد روستایی روی آوردن این گروه‌های اجتماعی به اسماعیلیان است که به این ترتیب امکان حیات این جنبش را به صورت حکومت‌های پراکنده محلی همراه با پشتیبانی بسیاری در شهرها فراهم می‌کرد.
برخی از مورخین وجود جنبش اسماعلیه را از جمله علل شکست خوارزمشاهیان در مقابل تهاجم مغول ذکر می‌کنند. در حالیکه بنظر ما جامعه‌ای با آن درجه از بی ثباتی اجتماعی که امکان تداوم جنبش اسماعیلیه را برای حدود دویست سال فراهم می‌کند نمی توانسته در مقابل تهاجم مغول مقاومت کند. وجود حکومت‌های پراکنده اسماعیلی پیامد وجود بحران اقتصادی و اجتماعی ژرف در ایران آن دوران است و نه از علل آن.
بدیهی است در این شرایط ادامه حکومت‌های پراکنده اسماعیلیان در سراسر دوران سلجوقی و خوارزمشاهی تا دوران اتابکان مغول و هولاکوخان بنوبه خود به تمرکز و قدرت مرکزی لطمه وارد می‌کرد. شاید به همین دلیل است که خواجه نظام الملک از دشمنان سرسخت این جنبش‌ها محسوب می‌شود. ولی در عمل، تداوم بی ثباتی اجتماعی و غارت گسترده گروه‌های مختلف مردم توسط سران قبایل ترک، هم تلاش امثال خواجه نظام الملک را بعنوان یک فقیه اسلامی موافق با ایجاد نظم فئودالی ناموفق گردانید و هم مبارزات آرمان خواهانه حسن صباح را برای تشکیل حکومتی بر مبنای عدالت بیشتر ناکام گذاشت. این تلاش‌ها تا زمان حکومت هولاکوخان بر ایران نیز بصورت رسمی ادامه پیدا کرد. یعنی از طرفی شاهد تلاش‌های فقهای اسلامی در محدود کردن غارت بی حساب و استقرار مناسبات منتظم فئودالی هستیم و از سوی دیگر مبارزات اسماعیلیه نیز به همان شکل خود و بدون رسیدن به یک نتیجه در گستره ایران ادامه پیدا می‌کند.
به این ترتیب یکی از مشخصه‌های مهم تحولات اجتماعی در ایران عدم قانونمند شدن روابط اجتماعی است. در واقع پس از سرنگونی شاهنشاهی ساسانی ما شاهد دوران‌های طولانی از برقراری نظم در مناسبات اجتماعی نیستیم. بدین دلیل عمده که قلمرو ایران در بیشتر این دوران بعنوان یک غنیمت جنگی در نظر گرفته شده است که خود به انحطاط سرزمین منجر می‌شد.
--------
(1) جنبش عیسویه در دوران اموی توسط یک خیاط یهودی در اصفهان ایجاد گردید. او خود را عیسی می‌نامید و در عین حال خواندن کتاب‌های مقدس قران و انجیل را به پیروان خود توصیه می‌کرد. برنارد لوییس معتقد است نوعی تساهل و تسامح در اندیشه عیسویه وجود داشت که به اسماعیلیان انتقال پیدا کرد. به این ترتیب حرکت اسماعیلیه با جذب عناصر ادیان مختلف تبدیل به اندیشه‌ای جذاب برای جنبش‌های اعتراضی شده است.

راه توده 292 15.11.2010
 

بازگشت