راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

فاصله نجومی
آقای رئیس دانا
با جنبش‌های مدنی

آقای فریبرز رییس دانا اخیرا گفتگویی کرده است با سایت "تغییر برای برابری". ایشان در این گفتگو درباره مسایل جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضا و جنبش سبز اظهاراتی کرده، که با توجه به شرایط کودتائی حاکم بر کشور، حیرت انگیز است. از جمله ایشان در مصاحبه خود می‌گوید:

"تعدادی از افراد محافظه کار مسأله شان خط و ربط‌های حقوقی جریان بود. مثل حق طلاق یا ارث و دیه برابر. این خواست‌ها برایشان اساس (استراتژی) بود و نه تاکتیک. از نمونه‌های آن می‌توانم به رفتن پیش آقای صانعی، پیغام دادن به دفتر آقای منتظری و یا دیدار با خانواده آقای هاشمی رفسنجانی را نام ببرم. حرکتی که راه پیدا کرد به کسی که خود از پایه گذاران اصلی سرکوب و فشار و خفقان است. این محافظه کاری دیگر یک روش ساده نیست. این تا مغز استخوان آن جریان نفوذ دارد. البته هزینه‌ای هم که این افراد به طور مشخص پرداخت کردند، هزینه "ترس" بود. اتفاقا اگر این افراد آن قدر هم محافظه کار نبودند، آن هزینه را پرداخت نمی کردند. .... رفتن دوست خوبم سیمین بهبهانی و خانم‌های دیگر به جلوی مجلس که رفتاری توهین آمیز در مقابلش شد، فرزند همین عملکردها بود که خانم آلیا هرچه ناسزا بلد بود، نثار این عزیزان کرد. زنان این جنبش دست به دامن این جنس افراد شده بودند."

فعالیت هائی از آن دست که رئیس دانا به آنها اشاره می‌کند، گویا از روی "محافظه کاری" است و کسانی هم که بابت آن هزینه پرداخته و به زندان رفتند، هزینه محافظه کاری خود را پرداختند. آنها می‌توانستند از آقای رییس دانا یاد بگیرند که بدون "محافظه کاری" به فعالان جنبش زنان یا جنبش سبز حمله کنند و هیچکس هم به ایشان کاری نداشته باشد.

خبرنگار از آقای رییس دانا نپرسید شما که در مورد جنبش زنان چنین رهنمودی را دارید، درباره دستاوردهای غیرمحافظه کارانه خودتان در کانون نویسندگان ایران و سرنوشت آن در مقایسه با دوران پیش از انقلاب و دوران کنونی توضیح بدهید. کانونی که امثال آل احمد و به آذین در دوران دیکتاتوری خفقان بار شاه و زمانی که شمار نویسندگان ایران یک صدم امروز بود توانستند آن را به یک کانون مبارزه و مقاومت تبدیل کنند، و امروز تابوتی بنام کانون نویسندگان که سالی یک بار خفتگان در آن چند جمله‌ای درباره مرگ این و آن صادر می‌کنند.

آقای رییس دانا در ادامه، به شیوه‌ای که هر خواننده‌ای را به یاد سخنرانی‌های احمدی نژاد و علی خامنه‌ای می‌اندازد، به جنبش زنان خرده می‌گیرد که:

"چرا باید هر چه بورژوازی در میز ما گذاشت بپذیریم؟ بورژوازی با بحران اخلاقی و جنسی روبه رو شده و – آن را- گذاشته روی میز ما و گفته تو حلش کن. حل مسائل زنان بدون پرداختن به ریشه‌ها در دیدگاه فمینیستی امروز رسیدن به جایگاه کاندلیزا رایس است. در حالیکه در دیگاه سوسیالیستی، جنایت است. دفاع از زن، اگر تاچر باشد، مگر خوشایند است؟ ولی آن کارگری که 6 بچه گرسنه دارد و کولر ندارد و با زنش نمی تواند ارتباطی داشته باشد خائن است و مردسالار؟ سرمایه داری نمی گذارد ما به ریشه‌های اصلی خواست‌های زنان برسیم."

این سخنان توخالی و شعاری است و با مبارزه برای خواست‌های دمکراتیک و حقوق اولیه زنان ارتباطی ندارد. همان زنانی که جلوی مجلس جمع شدند یا برای آیت‌الله منتظری نامه نوشتند به شیوه خود برای عدالت و دمکراسی مباررزه می‌کنند و در نهایت می‌توانند درصورتیکه جایگاه اجتماعی و طبقاتی آنان اجازه دهد درک خود را تا مرحله ضرورت مبارزه با سرمایه‌داری نیز ارتقا دهند. همه نباید از روز اول  با شعارهای سوسیالیستی وارد میدان شوند تا ما در مبارزه آنان شرکت کنیم یا از آن پشتیبانی کنیم. در جریان همین مبارزه برای خواست‌های کوچک است که بتدریج ریشه‌ها شناسایی می‌شود، مطالبات روشن تر می‌شود، صفوف از هم جدا می‌شود یا به هم پیوند می‌خورد. از زنی که از شوهر خود کتک می‌خورد ما نمی توانیم توقع داشته باشیم بنشیند و مانند پرفسورهای دانشگاه ریشه‌ها را تحلیل کند و درک ضد سرمایه داری پیدا کند. او همان درکی را پیدا می‌کند که زندگی به او می‌آموزد. یعنی درک علیه نظم مردسالار و همبستگی با زنان دیگر از هر طبقه‌ای که وضعیتی مشابه او دارند. 

در مبارزه برای پشت سرگذاشتن این وضع و در موانعی که با آن برخورد می‌کند است که آن زن یا جنبش زنان مسئله ریشه‌ها برایش می‌تواند مطرح شود. درک اینکه خشونت و سلطه در مناسبات خانوادگی، ریشه هایش در خشونت و سلطه در مناسبات اقتصادی – اجتماعی است، درکی است که از زندگی عادی و روزمره زنان بیرون نمی آید، بلکه در مبارزه برای تغییر این زندگی، در دستاوردهای این مبارزه و روبرو شدن با موانع تغییر آن بوجود می‌آید. در اینجاست که روشن می‌شود چگونه مناسبات اجتماعی ناعادلانه حامی مناسبات خانوادگی ناعادلانه است. به همین دلیل مراجعه همان زنان "محافظه کار" به آیت‌الله منتظری یا صانعی یا رفسنجانی، یا جمع شدن آنان جلوی مجلس بدلیل جنبه مبارزاتی آن برای تغییر وضعشان، خود، دارای یک ظرفیت آگاهی برضد سلطه نهفته در مناسبات حاکم اقتصادی و اجتماعی در درازمدت است. ضمن اینکه مبارزه برای عقب راندن خشونت و سلطه در مناسبات خانوادگی را نباید به نابودی سرمایه‌داری حواله داد. نه تنها پیشرفت مبارزه در یک عرصه به پیشرفت آن در عرصه دیگر کمک می‌کند، بلکه اصولا بدون پیشرفت در یک عرصه نمی‌توان به پیشرفت در عرصه دیگر امید داشت.

آقای رییس دانا در پایان درباره جنبش سبز نیز اظهار نظر کرده و می‌گوید:

"مردمی که به نظر بنده عمدتا از طبقات مرفه و نیمه مرفه و متوسط شهری بودند، همه – آن- نیروهایی بودند که به خیابان آمدند. اما در عین حال خروش ناگهانی این تظاهرات خیابانی و جمع نشدن آن و حضور گسترده نیروهای امنیتی و سرکوب و مهار، یأس و نامیدی فزاینده‌ای را به بار آورد. شوکه شدن نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، سرکوب را زیاد کرد و موج مهاجرت فعالان و توده مردم آغاز شد. در ایران، هر جریانی که پایگاه اجتماعی آن در طبقات مرفه و نیمه مرفه است، ضمن همه حقانیت آن، وقتی نتواند جمع شود و ادامه پیدا نکند و رهبران آن شانه بالا بیندازند، به بهانه‌های نداشتن سازماندهی و رهبری و ... باعث لطمه‌ها و دل سردی‌های بسیار می‌شود. نتیجه آن تظاهرات، تنها خاطره‌ای ذهنی بود ..... اما جریانی که خود را بدون رهبری می‌داند، هیچ گاه به عنوان نیروی اجتماعی و سیاسی شناخته نمی شود."

آقای رئیس دانا در اینجا نیز مانند جنبش زنان می‌خواهد آروزی خود را بجای واقعیت جنبش بنشاند. از سوئی رهبران جنبش سبز متهمند که چرا ادعای رهبری دارند، در حالی که آنان حداکثر رهبر "نمادین" هستند، از سوی دیگر متهمند که چرا ادعای رهبری ندارند. خیلی ساده می‌توان از ایشان پرسید: اگر این جنبش رهبری ندارد و یا بی رهبر مانده، چرا خود شما رهبری آن را بر عهده نمی‌گیرید؟ کسی جلوی شما را گرفته که چند رهنمود از نوع همان رهنمودهایی که برای جنبش زنان داده، یا با آن کانون نویسندگان را مدیریت کرده‌اید برای جنبش سبز هم ارائه دهید تا بلکه خلاء رهبری پر شود؟ در این جنبش یقینا آنقدر گوش شنوا هست که اگر سخن و رهنمود درستی از جانب شما بیرون بیآید پذیرفته شود. متاسفانه ایشان بدلایلی که تصور نمی رود حدس آن دشوار باشد، از این کار سرباز می‌زند و انتقاد را ترجیح می‌دهد!

اما، چرا به این نوع سخنان و اندیشه‌ها، که در محدوده بسیار تنگی طرح شده و خوانده می‌شود باید پاسخ داد و جدائی خود را از آن اعلام کرد؟

به این دلیل ساده که ایشان این سخنان را تنها از طرف خود نمی گوید، یعنی طوری سخن می‌گوید که کسانی که تاریخ جنبش چپ ایران را بدرستی نمی شناسند تصور می‌کنند ایشان از طرف تمام چپ ایران سخن می‌گوید. توضیح ما فقط برای جلوگیری از چنین سوتفاهمی و حفظ فاصله خط مشی و روش شناخته شده و تاریخی توده‌ای با این نوع نظرات و پراکنده گوئی‌هائی است که سابقه آن باز می‌گردد به دوران سلطه مائوئیسم بر کنفدراسیون دانشجوئی خارج از کشور و گروه‌های ماجراجو و رنگارنگی که از درون آن بیرون آمدند. همان کنفدراسیونی که رژیم شاه توانست با رخنه عمیق در آن، انواع انحرافات سیاسی و چریکی و انفعالی را به گروه‌های بیرون آمده از آن کنفدراسیون تحمیل کند و حتی رهبری آن را برعهده بگیرد. بخش مهمی از حوادث سالهای نخست دهه اول جمهوری اسلامی میوه تلخ همان تخمی بود که رژیم شاه از طریق گروه‌های کنفدراسیون زده پاشیده بود.

خط فاصل میان جنبش و مشی توده‌ای با نظراتی را که آقای رئیس دانا، هرچند وقت یکبار، اینجا و آنجا و بمناسبت‌های مختلف طرح می‌کند باید حفظ کرد.

 

 

                راه توده 285    5 مهر ماه 1389
 

بازگشت