26 سال پس از رفراندم 12 فروردین

جدال بر سر دو نظام

جمهوری یا سلطنت

 

 

12 فروردين 1358 مردم ايران در شماری كه دشوار بتوان تكرار آن را در رويدادی مشابه حدس زد، در رفراندومی شركت كردند كه بموجب آن رژيم سلطنتی در ايران لغو و نظام جمهوری جايگزين آن شد. مردم ايران با اين رفراندوم خواستار تثبيت حقوقی آزادی بدست آمده از انقلاب 57، استقلال كشور و برچيده شدن نظام خودكامه دربار و سلطنت شدند. به اين ترتيب و بر اين اساس، هر نوع نفی و انكار آن رفراندوم تاريخی به معنای نا ديده انگاشتن اراده و خواست تاريخی مردم ايران برای ايجاد جمهوری و تحقق سه شعار اصلی انقلاب 57 است. اين تصور كه پسوند اسلامی جمهوری، موقعيت كنونی را در ايران فراهم ساخته و يا اين پسوند موجب سقوط و از كف رفتن دستآوردهای انقلاب 57 شده، همانقدر ساده لوحانه است، كه انديشه هر نوع تحولی در ايران، بدون حضور و اراده ملی مردم ايران.

نه تنها پيش از اين رفراندوم، بلكه در دوران انقلاب نيز بخش مهمی از روحانيت شيعه ايران تلاش داشت نظام سلطنتی را كه همسازی و همراهی ساختاری با اليگارشی روحانيت داشت حفظ كند. تلاش و كوششی كه هم در طول انقلاب مشروطه، هم در جريان روی كار آمدن رضاخان و حتی در زمان سقوط رژيم او و بر سركار آمدن فرزندش در تاريخ معاصر ايران ثبت است و بخشی از موفقيت كودتای 28 مرداد نيز در همين انگيزه و توطئه نهفته است.

اين تلاش پيوسته در پيوند بوده است با اراده و خواست انگلستان برای نگهداشتن نظام سلطنتی در ايران.

رفراندوم 12 فروردين 58 كه بدون ترديد، آيت الله خمينی در تحميل آن به روحانيت مخالف جمهوری و طرفدار نظام سلطنتی نقش قاطع و تعيين كننده داشت، چنين خواست و اراده ملی را تحقق بخشيد. هر نوع نفی آن رفراندوم، حتی از سوی تندترين گرايش‌های چپ و يا ملی، عملا مقابله با اين خواست ملی و همسوئی با طيفی از طرفداران نظام سلطنتی در ايران است كه در بالا به آن اشاره شد.

بنابراين، بحث بر سر ماهيت كنونی جمهوری اسلامی و حاكميت آن، بكلی از بحث مربوط به رفراندوم 12 فروردين و تثبيت سقوط نظام سلطنتی جداست و از اين مرحله به بعد، بحث بر سر ماهيت حاكميت، ساختار طبقاتی آن و شيوه حكومتی است.

شواهد بسياری در دست است كه طرفداران حفظ نظام سلطنتی اما بخشيدن رنگ و لعاب مذهبی به آن، پس از آنكه تلاش‌های آنها تا رفراندوم 12 فروردين به نتيجه نرسيد، تمام نيروی خود را روی احيای نظام سلطنتی از درون جمهوری تازه تاسيس گذاشتند. آنها در اين تلاش، از حمايت‌های آشكار و پنهان عوامل انگلستان در ميان روحانيت و چهره‌های سياسی كه خود را تا قلب تشكل‌های روحانی پيش كشيده بودند برخوردار بودند. حضور در مجلس خبرگان قانون اساسی و دگرگون ساختن طرح اوليه قانون اساسی كه در ابتدا انتشار يافته و مردم با آن آشنا شده بودند، اولين گام عملی و سازمان يافته دراين زمينه بود. اصل ولايت فقيه با اميد به احيای سلطنت در سالهای آينده، بصورت توطئه آميزی در قانون اساسی گنجانده شد و موافقت و حمايت ساده انديشانه روحانيت طرفدار جمهوری – از جمله آيت الله خمينی و آيت الله منتظری و ديگرانی كه بعدها حزب جمهوری اسلامی را تاسيس كردند- را جلب كردند. مظفربقائی در پشت صحنه و روی خط مستقيم انگلستان و حسن آيت بعنوان مجری دستورات او در داخل مجلس خبرگان و بصورت آشكار چنين طرحی را پيش بردند.

پس از درگذشت آيت الله خمينی و آغاز فصل دوم جمهوری اسلامی كه به جمهوری دوم و كودتائی شهرت دارد، اين خواست نه تنها با دستكاری قانون اساسی به سود طرفداران سلطنت روحانيت درايران يك گام بلند به جلو برداشت، بلكه امثال آيت الله مشگينی با صراحتی‌بی‌نظير در نماز جمعه قم از سلطنت روحانيت در ايران با جمله ای به مضمون زير دفاع كرد:
« چه اشكال دارد، برای يك دوره هم مردم سلطنت روحانيت را تجربه كنند؟»

دهها ترور و انفجار و كشتاری كه از درون حاكميت پس از انقلاب و شليك گلوله به مغز آيت الله مطهری آغاز شد و بعدها مجاهدين خلق مجری آن شده و به چنين ورطه ای كشانده شدند، زمينه جمهوری دوم و نيمه سلطنتی را فراهم ساخت و بيت رهبری تبديل به دربار سلطنتی شد. نه تنها چنين شد، بلكه طرفداران نظام سلطنتی درايران كه اكنون سلطنت روحانيت را مطرح می‌كردند، رسما خواهان تغيير قانون اساسی و اعلام حكومت اسلامی بجای جمهوری اسلامی شدند.( حبيب الله عسگراولادی دبيركل وقت موتلفه اسلامی)

جدال ميان طرفداران جمهوری و مدافعان رفراندوم 12 فروردين از سال 1367 كه قانون اساسی را تغيير دادند تا پيش از انتخابات دوم خرداد 1376 و از ابتدای رياست جمهوری محمد خاتمی تا اكنون كه هفته‌های آخر دو دوره رياست جمهوری وی رو به پايان است همچنان ادامه دارد و سرنوشت انتخابات آينده رياست جمهوری نيز با آن گره خورده است. انتخاباتی كه می‌تواند به عقب راندن طرفداران دربارولايت و سلطنت و حكومت اسلامی بيانجامد و يا برعكس به چرخشی به سود تقويت جمهوری و وفاداری به رفراندوم 12 فروردين ختم شود.

ماه‌های پس از كودتای سوم اسفند "سيد ضياء- رضاخان"، كه كشاكش بر سر ماندن و يا رفتن سلطنت با سلسله قاجاريه و يا حفظ نظام سلطنتی و تحويل آن به خاندانی جديد(بعدها پهلوی) جريان داشت، شباهتی تاريخی با كارزار كنونی بر سر انتخابات رياست جمهوری كنونی در ايران دارد. آنها كه دل در گرو جمهوريت و دغدغه تحولات درايران را دارند، پيش از آنكه اثبات حضور خود را در نفی رفراندوم 12 فروردين جستجو كنند، بايد هويت خويش را در اين صحنه و كارزای كه در داخل كشور جريان دارد نشان داده و تثبيت كنند. سخن از "به روز" شدن است و نه " به ديروز" شدن. سخن بر سر آن نيست كه در 12 فروردين 1358 ما – حزب توده ايران- چه گفت و به چه دلائل منطقی حضور در آن رفراندوم را تائيد كرد، كه بايد می‌كرد؛ بلكه سخن از لحظه كنونی و درك شرايط و حضور در صحنه واقعی و كنونی است. اينگونه "به روز" شويم!

اين امر ممكن نخواهد شد، مگر بدانيم و بپذيريم و مرور كنيم حوادث 26 ساله گذشته را و بخوانيم و تحليل كنيم تاريخ سياسی يكصدساله اخير ايران را. با نفی وانكار واقعيات صيادی خواهيم شد كه در جوی حقيری، به صيد مرواريد رفته ايم!

 

    

    مقاله در فرمات PDF :