فعالیت آزاد

حزب توده ایران

معیار تاریخی

آزادی در ایران است

 

از بهانه‌های مخالفان اصلاحات برای جلوگيری از حضور احزاب در ايران، يكی هم آن است كه گويا كار حزبی در ايران "پيشينه" درستی نداشته يا احزاب "سابقه" خوبی نداشته اند. و چون در تاريخ ايران جز حزب توده ايران حزب ديگری به مفهوم واقعی وجود نداشته بنابراين مشكل كار حزبی در ایران، اساسا وجود همان تنها حزب واقعی و جدی يعنی حزب توده ايران در کشور است. هرچند همين امروز هم كسانی كه دنبال كار حزبی در ايران هستند به تاريخ حزب توده ايران مراجعه می‌كنند تا مفاهيمی نظير اساسنامه، برنامه، واحد حزبی، كميته رهبری، سازماندهی و غيره را از روی آن بياموزند و كپی ناقصی تهيه كنند.

 

         طرفداران فعاليت‌های مافيايی و بی‌شناسنامه، در ابتدا مدعی هستند با كار حزبی موافق ولی با حزب توده ايران مخالفند. اما به محض اينكه حزب توده ايران سركوب می‌شود نوبت جمع شدن بقيه احزاب هم می‌رسد. در رژيم شاه ابتدا حزب توده ايران غيرقانونی شد. بعد نوبت به جبهه ملی رسيد. بعدا حتی دو حزب درباری "ایران نوین" و "مردم" هم تحمل نشد و جای خود را به حزب واحد رستاخيز داد. در جمهوری اسلامی هم پس از سركوب حزب توده ايران، حتی احزابی نظير حزب جمهوری اسلامی و مجاهدين انقلاب اسلامی يا مجمع روحانيان مبارز هم نتوانستند به فعاليت حزبی ادامه دهند.

         در نتيجه همین تجربه تاريخی در ایران است که آزادی يا عدم آزادی فعاليت حزب توده ايران به شاخص فعاليت حزبی و دمكراسی تبديل شده است. در مورد بسياری از احزاب كمونيست و كارگری منطقه نیز همين وضع است. مثلا در عراق باوجودي كه دهها حزب و گروه مختلف ماركسيستی يا مذهبی و غيره وجود دارد كسی راجع به آنان و سرنوشتشان پرسشی نمی كند، اما اگر حزب كمونيست عراق آزاد نباشد هيچكس نمی پذيرد در عراق آزادی فعاليت حزبی وجود دارد. اين را اشغالگران آن كشور هم می‌دانند. وضع و موقعیت کنونی حزب كمونيست عراق نیز بدليل اينكه تنها حزب واقعی آن كشور بوده و تاريخ دمکراسی و آزادی در عراق نیز با آزادی يا عدم آزادی فعاليت آن گره خورده شبیه همان وضعی است که در باره ایران صادق است. بنابراين وضع حزب توده ايران و آزادی آن با گروه‌های ديگر تفاوت دارد، چرا که شاخص آزادی يا عدم آزادی فعاليت حزبی در ايران است. به این ترتیب است که حساسيتی كه نسبت به آن وجود دارد و مخالفت با فعاليت آزاد حزب توده ايران فقط جنبه مخالفت با اين حزب را ندارد، بلكه مفهوم عام مخالفت با كار حزبی را دارد كه هدف آن جلوگيری از آزادی‌ها بطور كلی و حفظ فعاليت‌های سیاسی اما بی‌شناسنامه و مافيايی در کشور است.

 

         واپسگرايان و مخالفان حضور احزاب در ایران به گونه ای از پيشينه "منفی” كار حزبی سخن می‌گويند كه گويا احزاب خود به ميل خود يا به خواست رهبران و هوادارانشان يا بدليل رويگردانی مردم از صحنه خارج شده اند. درحالیکه، واقعيت عكس اين است. احزاب را همواره درست در اوج موفقيت ها و بدليل همين موفقيت ها، خطر تشخیص داده شدند و به زور سرنيزه، با كشتار، تبعيد، اعدام، قتل در زندان و روشهای نظير آن از صحنه فعالیت قانونی و علنی خارج ساختند. اگر سابقه كار احزاب در ایران، آنگونه که مدعیان وابسته به همان دسته بندی های مافیائی می گویند منفی بوده و مردم از آنان روی گردان شده بودند، دیگر چه نيازی به سركوب آنها بود و چرا اجازه نمی دهند، درحالیکه مردم به آنها اعتنائی ندارند فعالیت کنند.  

 

         نكته ديگر سرپوش گذاشتن اين نيروها بر ناتوانی خود در ايجاد حزبی دارای حداقل معيارهای واقعی است. اين ناتوانی دو دليل دارد.

اول ميل به فعاليت مافيايی،

دوم ناتوانی از فعاليت حزبی كه البته دومی نتيجه اولی است.

         فعاليت حزبی مستلزم داشتن برنامه مشخص، اساسنامه، كنگره، پاسخگويی به اعضا و مردم است كه جريان‌های مافيايی نه می‌خواهند و نه می‌توانند به آن تن دهند. در اين زمينه كافيست به "مرامنامه" حزب موتلفه را (بر روی سايت اینترنتی اين حزب) نگاه كنيد كه جمعا پنجاه خط است و در اين پنجاه خط حتی يك جمله كه حاوی طرحی مشخص، پيشنهادی روشن، موضع گيری دقيق پیرامون یک مسئله از انبوه مسائل جامعه ایران باشد به چشم نمی خورد. تمام اين به اصطلاح "برنامه" جمله پردازی و كلی گويی پوچ از اين دست است كه مثلا " مؤتلفه اسلامی انگيزة اصلی خويش را انجام وظيفه و ادای تكليف شرعی در هر زمان و مكان و كسب رضوان‌الله می‌داند و تلاش خواهد داشت كه از هرگونه ناخالصی و شرك های آشكار و پنهان بركنار بماند"، يا " مؤتلفه اسلامی افرادی را كه راه خدا را انتخاب می‌كنند و می‌خواهند در تشكلی خداپسندانه و در ارتباط با مقام معظم ولايت فقيه، به شناخت اسلام و عمل خالصانه به آن، و شناساندن اسلام به ديگران، و انجام تكليف و وظائف شرعی در هر زمان بپردازند، با يكديگر مرتبط می‌كند". نام اين سخنان بی‌سروته، که هر یک ازسرایداران امام زاده های دور افتاده و کوهستانی و یا پامنبری خوان های مساجد کشور هم بلد است تکرار کند "مرامنامه" حزب گذاشته شده و اين تازه تنها "حزب" موجود و دارای حق فعاليت در جمهوری اسلامی است، نه تنها فعالیت که صادر کننده جواز فعالیت برای دیگر احزاب در کمیسیون ماده 10 احزاب و اکنون رهبری کننده خانه احزاب! بديهی است که بود و نبود چنين حزبی اصلا نمی تواند شاخص فعاليت حزبی باشد.

 

         اما مخالفان يا منتقدان كار حزبی در ايران تنها به واپسگرايان و طرفداران فعاليت مافيايی محدود نمی شود. بخشی از شخصيت‌ها و نيروهای سالم سياسی ايران نيز "پيشينه" كار حزبی در ايران را مثبت نمی دانند و نسبت به امكان آن ترديد دارند. اين عده مفهوم ديگری از "پيشينه" دارند و آن را همان سركوب و خونريزی پياپی هواداران احزاب و "هزينه"‌های كار حزبی می‌دانند. بنظر اين عده هزينه‌های كار حزبی انجام آن را در ايران بسيار دشوار و پرمخاطره كرده است. در صحت اين سخن كمترين ترديدی نيست اما چاره چيست؟ دست كشيدن از فعاليت حزبی؟  يا برعكس پافشاری بركار حزبی تا آنجا كه امكان تحميل هزينه به همگان ناممكن شود؟ اگر همه طرفداران فعاليت حزبی در صحنه بمانند و بدنبال یورش و سرکوب دیگران، آنها نیز با اولين فشار بساط خود را جمع نكنند، آنوقت امكان تحميل هزينه به همه دشوارتر می‌شود و راه برای كار حزبی بتدريج می‌تواند باز شود.

 

         تا به امروز، در ايران "حزب" تنها بشرطی می‌توانسته بماند و فعاليت كند كه رهبران و اعضای آن از جان و زندگی و هستی خود مايه بگذارند. كافيست در اين زمينه نگاهی به تاريخ بياندازيم. دانشمندانی كه گاه پس از سی سال تبعيد در سنين بالای هفتاد سالگی به زندان و شكنجه در آمدند. افسرانی كه فقط 25 سال در زمان شاه زندان بودند. دها و صدها و هزاران شهيد. زنانی كه در سنين نوجوانی يا بالای هفتاد سال شلاق می‌خوردند. هزاران تنی كه از تحصيل و كار محروم شدند. نويسندگان و هنرمندانی كه در پشت ديوارهای سانسور قرار گرفتند و از بيان خلاقيت خود محروم شدند. اين يك بيلان است و رمز ماندن. رمز ماندن شلاق خوردن و اعدام شدن نيست. آن اراده ايست كه در پشت آن برای كار حزبی، برای تحول، برای دگرگونی جهان وجود داشته و دارد. این آن سرگذشتی است که حزب توده ایران برای ماندن در صحنه و دفاع از آزادی و آزادی فعالیت احزاب تلخ تر از دیگران و شاید غیر قابل مقایسه با آنها داشته است.

         اين اراده شرط لازم بوده، اما كافی نبوده است. بايد پاسخی هم درون جامعه برای آن وجود داشته باشد. بايد نيرو و طبقه اجتماعی مشخصی نيز برای تغییر شرايط زندگی خود در احزاب متمرکز شود و سازمان یابد.

         اراده كار حزبی لازم است اما آنچه تا به امروز بوده، با همه مبارزات و قهرمانی ها و بهای سنگينی که برای آن پرداخت شده دیگر نباید تکرار شود. اين تراژدی انسانی را كه با كار حزبی در ايران عجين شده بايد متوقف كرد. هرچند تا زمانی كه نظم جامعه بر مبنايی عادلانه شكل نگرفته ثمره كار حزبی هم ناگزير ناعادلانه می‌ماند و هر كس سرنوشت طبقه‌ای را می‌يابد كه از آن دفاع می‌كند.(نگاه کنید به موقعیت امروز کارگران ایران، قانون کار، فریاد کارگران برای داشتن تشکل های مستقل کارگری – سندیگائی خود، برپائی مجلسی فرمایشی که برای پایمال سازی ابتدائی ترین حقوق کارگران شکل گرفته و....) اما جنبه تراژيك و هزينه انسانی اين ناعادلانه بودن را می‌توان و بايد كاهش داد. اين كار لازم است تا امكان يك ارزيابی خونسردانه و انتقاد و انتقاد از خود ضرور برای كار حزبی در ايران فراهم شود. راه فعاليت حزبی را از اين طريق نيز بايد باز كرد.

 

 

  

 مقاله در فرمات PDF :