بازگشت

 

آقای عبدی ظاهرا نمی داند آنچه در انتخابات اخیر روی داد،
فراتر از نظرسنجی، آمار شماری و گمانه زنی است.
توده مردم
یكبار دیگر سیاسی شد
و به میدان بازگشت
پیروزی بزرگ جنبش اصلاحات
در انتخابات اخیر را كوچك نكنید
رهبر و جبهه طرفداران فاشیسم، با برگی در انتخابات اخیر بازی كردند، كه اگر طرفداران اصلاحات و تحولات، دقیق و آگاه عمل كنند، این برگ به بزرگترین تكان اجتماعی برای گام بزرگ اصلاحات به جلو تبدیل خواهد شد.

  

انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری پایان یافت. علیرغم ظاهر اوضاع، جبهه ضدفاشیستی پیروز اولیه این انتخابات بود، هرچند نامزد آن و نامزد اصلاح طلبان در این انتخابات، برای بدست گرفتن سكان ریاست جمهوری ناكام ماندند.

در واقع اصلاح طلبان، بعنوان یك جریان، با نامزدهای مشخص در این انتخابات ـ صرفنظر از نحوه برگزاری كودتائی آن ـ شكست خوردند. اما این همه واقعیات و نتایج انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران نیست و آن ها كه چنین تصور می‌ كنند، یا از حوادث عقب اند و یا ریشه ‌های واقعی نبرد تنگاتنگ دراین انتخابات را فراموش كرده اند.

جبهه ضدفاشیستی، كه بعنوان یك اندیشه و یك راه حل در این انتخابات وارد شد، در حول "آری" به‌هاشمی رفسنجانی شكل نگرفته بود كه با عدم انتخاب او شكست خورده باشد، بلكه بر محور "نه" به فاشیسم شكل گرفته بود. آن طیف گسترده‌ای كه در مرحله دوم انتخابات در جبهه ضدفاشیست گرد آمدند، به تاكید خود، مسئله‌ شان پیروزی ‌هاشمی رفسنجانی، كه عمدتا با انتقاد نسبت به گذشته او به میدان آمده بودند نبود، بلكه شكست فاشیسمی بود كه مصباح یزدی تئوریزه كرده و با شعار دغدغه‌ های دینی و نه شكم گرسنه مردم به میدان آمده بود. جبهه‌ ای كه پشت سر ‌هاشمی رفسنجانی شكل گرفت در این هدف پیروز شد یعنی امكان یورش فاشیستی به جامعه را به بهانه حمایت مثبت و موافق  مردم از این شعارهای فاشیستی خنثی كرد.

محمود احمدی نژاد، كه در مرحله نخست با شعارهای مصباح یزدی به میدان آمده بود، در مرحله دوم نه با شعارهای فاشیستی بلكه با شعارهای اصلاح طلبانه، با شعارهایی كه از جبهه ضدفاشیستی به عاریت گرفت به پیروزی رسید. اینست آن نكته محوری كه آقای عباس عبدی در مقاله تحلیلی خود(در فاصله دو مرحله انتخابات برای آقای عطریانفر نوشته بود تا به‌هاشمی رفسنجانی رسانده شود) آن را فراموش كرده است.

هاشمی رفسنجانی در آن شرایط و تنگنای كودتائی، یگانه رقیب در صحنه باقی مانده بود، كه اتفاقا امكانات حكومتی او بعنوان نایب رئیس مجلس خبرگان انتخاب رهبری و جایگاهی كه در میان روحانیون دارد، برای شكست دادن طرف مقابل به مراتب بیشتر از مهدی كروبی بود. هر چند اگر‌ هاشمی جای خود را به كروبی داده بود، حمایت از كروبی همه جانبه تر نیز می‌ شد اما آن دستی كه در پی كودتای انتخاباتی بود و در مرحله اول، حتی با به رقص در آوردن فرمانده نیروی انتظامی می ‌خواست امر خود را جلو ببرد، به یقین در مرحله دوم انتخابات نیز با به میدان آمدن كروبی عقب نمی نشست. این عقب نشینی یك راه حل داشت و آن بسیج توده‌های وسیع مردم بود، كه اتفاقا بدلیل غفلت اصلاح طلبان، نیروی مقابل با وعده‌های سریع اقتصادی آن ها را قبل از آنكه ‌هاشمی رفسنجانی بگوید می ‌خواهد "قانون قراردادهای موقت كار را تغییر بدهد" بدنبال خود كشاند. این كه‌ هاشمی چه كرده و یا چه می ‌خواست بكند، در آن تنگنائی كه او چاره‌ای جز متكی شدن به نیروهای حامی خود نداشت مطرح نبود و بعدها نیز، در صورت پیروزی، باید با همین نیرو و درچارچوب خواست‌ های عمومی آن ها حركت می ‌كرد. چنان كه امروز نیز با جبهه ‌ای كه می خواهد تشكیل دهد، عملا بخش اساسی و عام ترین آن حمایت را تحت عنوان "اعتدال اسلامی" پرچم خود كرده است. این را فرماندهان كودتائی سپاه و كارگزاران بیت رهبری به شمول خود رهبر و فرزندش خیلی دقیق تر از عباس عبدی می ‌دانستند و به همین دلیل هم، وحشت زده و برای ایجاد اختلاف آراء سنگینی كه دیگر با تقلب و شناسنامه تقلبی (ماننده دور اول) ممكن نبود و‌هاشمی می ‌توانست زیر بار آن نرود، تن به بزرگترین ماجراجوئی دادند. یعنی به میدان كشاندن مردم با شعارهای دگرگونی اقتصادی و سیر كردن شكم آنها در برنامه ‌های متعدد تلویزیونی و از زبان احمدی نژادی كه در دور اول با شعار "دغدغه دینی مردم متدین" به میدان آمده بود. كاندیدائی كه در مرحله اول، علیرغم همه تقلب‌ ها فقط با چند صد هزار رای توانستند او را جلو كشیده و كروبی را عقب ببرند. این ماجراجوئی، امروز بزرگترین نقطه ضعف جبهه ایست كه انتخابات را برده، اما باید گفت كارزار اصلی تازه آغاز شده است و انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری ایران ادامه دارد. آن تاكتیكی كه تنها با بهره گیری از آن می‌ توانستند ( و توانستند) چنان اختلاف آرائی ایجاد كنند كه جبهه ضد فاشیستی نتواند پیروز شود، امروز به استراتژی جنبش تبدیل شده است و آن جبهه قطعا حریف چنین میدانی نیست و بزودی خواهیم دید، جبهه پیروز انتخابات چگونه متلاشی شده و روبروی هم خواهند ایستاد.

حامیان فاشیسم می خواستند انتخابات را به عرصه رویارویی دو گروه تبدیل كنند: در یكسو مردم دیندار و مومنی كه نه دغدغه فقر و آزادی و بی عدالتی، بلكه دغدغه از دست رفتن "ارزش‌های دینی خود" را دارند و از سوی دیگر‌ بی ‌دینان و اصلاح طلبانی كه گویا آزادی‌ ها را به صورت "بی بند وباری" و توهین به ارزش های این دین باوران در جامعه رواج می ‌دهند. این جبهه انتخاباتی بود كه آنان در ابتدا ترسیم كرده بودند و می ‌خواستند از درون آن نامزد فاشیسم را بیرون آورند. اگر محمود احمدی نژاد در حول تقابل این دو گروه پیروز می‌ شد، فاشیسم پیروز شده بود و سركوب آغاز می ‌شد.

اما با شكل گیری جبهه ضدفاشیستی در مرحله دوم انتخابات، محمود احمدی نژاد ناگزیر شد شعارهای اولیه خود را تغییر دهد و بجای "دغدغه‌های دینداران" خواست‌ های جبهه ضدفاشیستی را به مردم عرضه كند:

-         حساب خود را از "چفیه" به گردن اندازان جدا و تاكید كند كه آن چفیه به سرها با او ارتباطی ندارند،

-         مخالف آزادی و حقوق مدنی مردم نیست و اینها همه شایعه است،

-         موتورسواران حزب الهی مورد علاقه حسین شریعتمداری را "تیغ زن" بنامد،

-         مدافع حقوق زنان كم حجاب شود،

-         از آنان در ستاد انتخاباتی خود بهره بگیرد و دفاع از "كرامت انسانی" آنان را هدف خود اعلام كند،

-    مخالفتش را با برنامه‌های تبعیض جنسی و چادر بعنوان حجاب برتر و مرز كشیدن میان زنان و مردان و غیره اعلام كند.

-         .....

 تا همین جای كار مضمون آرایی كه از این پس به احمدی نژاد داده می ‌شد تغییر كرد و جبهه ضدفاشیستی پیروز شده بود.

اما با از میان رفتن خط جبهه فاشیستی قبلی میان "دین باوران و ‌بی ‌دینان" باید بناگزیر یك خط جدید ترسیم می ‌شد. در برابر وسعت جبهه ‌ای كه در برابر فاشیسم شكل گرفته بود و برای به میان كشیدن وسیع ترین توده ‌های مردم، احمدی نژاد ضرورت عدالت، مبارزه با فقر و فساد، پایان دادن به حكومت اشرافیت سر برآورده از انقلاب و كسانی را كه به گفته وی " 26 سال است با چسب دوقلو به صندلی ‌ها چسبیده اند" به جبهه ‌ای جدید تبدیل كرد. احمدی نژاد آنقدر در این شعارها پیش رفت كه جامعه او را نه بعنوان نماینده حكومت بلكه نماینده "اپوزیسیون" تصور كرد و احساس كرد كه با ریختن رای بنام او به یك تحول بنیادین، به یك "انقلاب" رای می ‌دهد. همه اینها نیز دستاورد جبهه ضدفاشیستی بود. این دستاورد چنان بنیادین است كه نه فقط مفسرین داخلی و خارجی بلكه خود احمدی نژاد و حامیان وی نیز این انتخابات را بعنوان پیروزی "دینداری بر‌ بی ‌بند و باری و‌ بی ‌دینی" تفسیر نكرده اند و برعكس همگان از نقش ‌بی ‌عدالتی اجتماعی و اقتصادی، شكاف طبقاتی و خواست‌ های توده ‌های تهیدست در پیروزی احمدی نژاد سخن می ‌گویند. مضمون رای به احمدی ‌نژاد درست برخلاف میل اولیه حامیانش از رای به فاشیسم به رای به یك تحول بنیادین تغییر كرد.

 

با صدای رسا باید گفت و به آن افتخار كرد:

انتخابات اخیر، بدینسان جامعه را سیاسی كرد. جناح راست تمام تلاش هایی كه در هشت ساله اخیر برای غیرسیاسی كردن مردم و منحرف كردن مضمون اصلاحات كرده بود در عرض یك هفته بباد داد. هم آن ده میلیون رایی كه برای‌هاشمی رفسنجانی در صندوق ‌ها ریخته شد و هم آن 17 میلیونی كه بنام احمدی نژاد از صندوق بیرون آمد تقریبا همه آگاهانه بود. حتی می توان گفت بخش عمده آنانی كه در انتخابات شركت نكردند نیز دارای یك درك سیاسی از عمل خود بودند.

سیاسی شدن این بار اما با سیاسی شدن دوم خرداد و پس از دوم خرداد بكلی متفاوت است. محور آن سیاسی شدن "طبقه متوسط" و "جنبش دانشجویی" بود، در حالی كه محور این سیاسی شدن طبقه زحمتكش جامعه است. انتخابات اخیر این طبقه را سیاسی كرد و به میدان كشید.

اكنون پیروزشدگان انتخابات مانده اند با این هفده میلیون رای توده سیاسی شده كه دغدغه دینداری  و ‌بی ‌دینی ندارد، بلكه منتظر تحقق وعده‌های عدالت و رفع فقر و فساد و تبعیض است و حداقل 5 میلیون از رای‌ هاشمی رفسنجانی یعنی آرای طرفداران دكتر معین و بخش وسیعی از آرای كروبی را نیز می توان به اینان اضافه كرد.

در شرایطی متضادی كه پیروزشدگان انتخابات مغلوب بازی خود شده اند، شكست خوردگان انتخابات، برعكس خواهان تحقق شعارهای خود، یعنی همان وعده‌های انتخاباتی محمود احمدی نژاد هستند.

خطر در همین وضعیت متضاد است. زیرا مسئله پیروزشدگان انتخابات نه ادامه اصلاحات قبلی و تعمیق آن بسود تهیدستان، آنچنان كه محمود احمدی نژاد وعده داده است بلكه یافتن راه فرار از اجرای این تعهدات است. آنها برای بازگرداندن فاشیسم از پنجره دو راه دارند:

 

ـ   نخست تلاش برای تفسیر فاشیستی از رای مردم است كه هم كارایی چندانی ندارد، هم به تقابل آنان به مردمی كه به آن ها رای داده اند دامن خواهد زد و هم در برابر آن واقعیت عینی شعارهای عدالت خواهانه ایست كه در ذهن مردم نشانده شده و برای میلیون‌ها تن به شكل یك حقیقت ملموس درامده است.

ـ   راه فرار دیگر برای بازگرداندن فاشیسم، در بحران سازی و انداختن مسئولیت این بحران‌ ها به گردن اصلاح طلبان است. چنان كه گویی آنان مخالف تحقق عدالت و از بین رفتن فقر و فساد و تبعیض هستند تا از این طریق بهانه سركوب را پیدا كنند. آنان احتمالا برای این بحران سازی بر روی ضعیف ترین و در عین حال ماجراجو ترین حلقه ‌های جنبش دانشجویی از یكسو و آنانی كه  در گذشته نشان داده اند قابلیت تحریك پذیری دارند حساب خواهند كرد. هوشیاری جنبش آن است كه اجازه تحقق چنین چشم اندازی را ندهد.

مسئله دیگر در آن است كه قدرت علی خامنه ای، كه رهبری این ماجرا را برعهده داشته از این پس نه متكی به روحانیت بزرگ بلكه متكی به نظامیان است. جنبش ضد فاشیسم نیز در عام ترین خواست خود كه در دومین مرحله انتخابات حتی از دهان ‌هاشمی رفسنجانی نیز تحت عنوان "انجام وظیفه تاریخی" بیان شد، در برابر اختیارات از كنترل خارج شده رهبر بوده و همچنان هست. پیشنهاد "شورای فتوا" از جانب ‌هاشمی در قم و در تلاش برای یافتن راهی جهت  جلوگیری از عنان گسیخگی بیت رهبری و فرماندهان سپاه نه فقط اینجا و آنجا علیه رهبری فردی خامنه‌ای بر سر زبان‌ها افتاد، بلكه در سخنان جسورانه عیسی سحرخیز، در جریان اعلام حمایت از رفسنجانی، با تاكید بر ضرورت دفاع‌ هاشمی از محدود شدن اختیارات رهبری در مجلس خبرگان مطرح شد. توان و امكانی كه‌ هاشمی، با توجه به موقعیتش در مجلس خبرگان بیش از كروبی داشت و هنوز هم دارد. بنابراین بحث با آقای عبدی، از سطح نظرسنجی و مقایسه آماری رای دهندگان ( كه در یك كشور اروپائی البته قابل استناد نیز هست) فراتر می‌ رود و می ‌رسد به قبول و یا عدم قبول شعار و خواست اصلی اما بیمناك مطرح شده در انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم: درهم شكستن اختیارات مطلق رهبر و مشوقان و بهره گیران اطراف او( به شمول شورای نگهبان و دیگر نهادهای انتصابی- نظامی) كه برای برقراری حكومت فاشیستی- سلطنتی خیز برداشته بودند و هنوز نیز در اندیشه پیاده كردن آن هستند.

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت