بازگشت

 

سرمایه داری بزرگ آلمان گذشته را دوباره مرور می کند

سوسیال دمكراسی آلمان

در برابر نازیسم زانو زد

  

سوسیال دمكراسی، در لحظه عمل قطعی، شهامت نكرد نیروهایش را دربرابر هیتلر بكار گیرد. این حزب نیرویی فراوان در اختیار داشت، از جمله مقاومت پروس و "پلیس سوسیالیسم" كه سازمان عظیمی از پلیس‌های سازماندهی شده بود و همه اینها بلااستفاده ماند و این صرفنظر از امكانات عظیم دیگری بود كه سوسیال دمكراتها داشتند. همانطور كه كنراد‌هایدن می‌نویسد: "سوسیال دمكراسی سالهای بسیار این شمشیر مرصع پلیس را صیقل داده بود، اما زمانی كه می‌توانست از آن استفاده كند دیگر شهامت استفاده از این سلاح زیبا را نداشت". به همین شكل بود وضعیت "جبهه آهنین" كه در پایان سال 1931 تشكیل شد و هیچ واكنشی دربرابر كودتای هیتلر از خود نشان نداد و عملا معلوم شد كه اصلا شایسته چنین عنوانی نیست. این سازمان باوجود امیدهای بسیاری كه با خود آورده بود، سلاح بر دست منتظر دستور رهبران خود ماند. رهبران سوسیال دمكرات تحت پوشش اینكه تسلیم ماجراجویی نباید شد، هیچ دستور مقاومتی ندادند. برعكس كمونیستها را متهم می‌كردند كه با طرح شعارهای نابهنگام مردم را سردرگم كرده اند. به این بهانه، رهبری سوسیال دمكراسی مدام شعارهای نادرست كمونیست‌ها را به رخ آنان می‌كشید و به اتش كینه برضد آنان دامن می‌زد.

اما دلیل بنیادین اختلاف دردناك میان دو جریان جنبش كارگری آلمان در جایی دیگر بود. یكی خواهان برقراری فوری سوسیالیسم بود، در حالی كه دیگری معتقد بود باید در چارچوب دمكراسی "بورژوایی" پارلمانی باقی ماند. به همین دلیل هیچكدام نه می‌توانستند فوریت خطرفاشیسم را درك كنند نه از ابعاد این خطر ارزیابی دقیقی داشته باشند.

پیش می‌آمد كه سوسیال دمكراسی رابطه میان نازیسم و محافل اقتصادی را درك كند. در برنامه انتخاباتی 19 ژوییه 1930، سوسیال دمكراسی بلوك بورژوازی حاكم را مورد انتقاد قرار داد كه می‌كوشد به ضرب قانون و بخشنامه حكومت كند. در این برنامه گفته می‌شد: "سرمایه می‌خواهد از طریق دیكتاتوری تسلط خود را برقرار كند." اما تحلیل آن از پدیده ناسیونال سوسیالیسم همچنان خام و ابتدایی بود. البته گرایش همه چپ‌های آن زمان این بود كه هیتلر را ریشخند كنند و دست كم بگیرند و او را خودبزرگ بینی مسخره و لافزن بپندارند. از سوی دیگر براساس نظریه‌های سوسیال دمكرات‌های آن دوران، دمكراسی دیگر شكست ناپذیر شده و خودبخود به سوسیالیسم فرا خواهد رویید. سوسیال دمكراسی نمی توانست بپذیرد كه بخش حاكم بورژوازی در حال "تدارك ضدانقلاب با همه وسایل" است. سیاست نومیدكننده حزب سوسیال دمكرات به خونریزی داخلی آن می‌انجامید اما به كندی، زیرا "میهن پرستی" حزبی در آن بسیار نیرومند بود، سنت جنبش كارگری بسود آن بود و ریشه عمیقی در طبقه كارگر داشت. با همه اینها وجود دشواری در حزب قابل انكار نبود و دلیل آن هم روشن بود. درشرایطی كه رهبری حزب به نظام اقتصادی اجتماعی موجود تسلیم شده بود، اعضای حزب از وضعیت فاجعه بار كشور رنج می‌بردند. برخی سازمانهای حزبی و بویژه گروه‌های جوانان سوسیالیست كه خط رسمی حزب را نمی پذیرفتند، اخراج می‌شدند. اینان و بخشی از جناج چپ حزب در پاییز 1931 تحت رهبری ماكس سیدویتز و كورت روزنفلد ، سردبیر ماهنامه "مبارزه طبقات" ، حزب كارگری سوسیالیست "ساپ" را بنیاد گذاشتند. این رادیكالیزه شدن در چپ بسود كمونیستها تمام شد اما دستاورد حزب كمونیست آلمان قابل مقایسه با نازی‌ها نبود و به این حزب امكان ایفای نقش اول را نمی داد.

یكی از رهبران باواریایی حزب سوسیال دمكرات وضع آن زمان را بسیار دقیق ترسیم كرده است: "هسته مركزی حزب و سندیكاهای آزاد تا پایان به پرجم ما وفادار ماندند. با این ارتش میلیونی انسانهای باتجربه ، وفادار و منظم رهبری سوسیال دمكرات و سندیكاها می‌توانستند با فعالیت جوشان خود جمهوری را نجات دهند. اما مسئله آن بود كه سیاست حزب بر محور اقدامات جسورانه قرار نداشت." حزب به امثال هیندنبورگ، برونینگ و بسیاری دیگر از محافظه كاران و نمایندگان سرمایه‌داری بزرگ اعتماد داشت در حالی كه پیشنهادهای مكرر اتحاد عمل حزب كمونیست آلمان را پیشاپیش رد می‌كرد. بدینسان در شرایطی كه پارلمان ناكارامد شده بود و نابود كردن سازمان یافته دمكراسی ادامه می‌داشت، سوسیال دمكراسی با رد هرگونه اقدام فراپارلمانی خود را به ‌ بی‌عملی و ناتوانی محكوم كرد. تارنوف سندیكالیست و نمایند سوسیال دمكرات پارلمان رسالت جدید سوسیال‌ دمكراسی را چنین كشف كرده بود: "پزشكی بر بالین سرمایه داری بیمار". غافل از آنكه این بیمار در جستجوی طبیبی دیگر است.

شمار اعضای حزب كه سیاست كمیته رهبری حزب را خودكشی می‌دانست هر روز افزایش می‌یافت اما اینان نمی‌توانستند نظر خود را پیروز كنند و غالبا به انفعال افتادند. سیاست "تحمل" و رواداری حزب روحیه توده مردم را ضعیف كرد، بدون انكه فرود خطر را به تاخیر بیاندازد.

پیروزی انتخاباتی نازی‌ها در 14 سپتامبر 1930، زنگ خطری بود كه به صدا درآمد اما به هیچگونه واكنش كارسازی نیانجامید. از سوی دیگر مدتها بود كه سوسیال دمكراسی از مبارزه با حكومت‌های ریاست جمهوری كه درعمل مردم را به نبود دمكراسی و رهبری اقتدارگرا عادت می‌دادند دست برداشته بود. حزب سوسیال دمكرات حتی به آنچه رای داد كه پیشتر از تایید آن خودداری كرده بود، مانند پذیرش تشكیل یك ارتش كوچك و نمایندگان مخالف این اقدام را اخراج كرد. اینان كسانی بودند كه حاضر نشدند مردود دانستن علنی خط سیاسی كه موجب موفقیت حزب در 1928 شده بود را بپذیرند.

ماكس سیدویتز یكی از رهبران گرایش چپ حزب سوسیال دمكرات آلمان پس از انكه اعلام كرد بورژوازی تشكیل یك حكومت اقتدارگرا را انتخاب كرده مورد حملات شدید رهبری حزب قرار گرفت. او و همه كسانی كه «استراتژی عقب نشینی» و تسلیم را نمی پذیرفتند به دشمنی با حزب و جمهوری، به اتحاد با هیتلر متهم شدند. رهبری حزب سوسیال دمكرات مشی خود را تنها مشی ممكن می‌دانست و با طرح اینكه شدت بحران به "تضعیف طبقه كارگر" انجامیده است آن را توجیه می‌كرد. این در شرایطی بود كه سوسیال دمكرات‌های آگاه نمی توانستند قریب الوقوع بودن خطر، مانوورهای مختلفی كه برای به قدرت رساندن هیتلر می‌شد، تداركات برای وارد آوردن یك ضربت كودتایی را نادیده بگیرند. چنانكه روشن شده بود كه با آگاهی ارتش تسلیحات مخفی در اراضی بزرگ در حال انبار شدن است. صدراعظم برونینگ در مورد رفتار حزب سوسیال دمكرات كه خود را وامدار آن می‌دانست چنین گفت: " وظیفه این حزب رام كردن طبقه كارگر با مبارزه با سوسیالیستهای چپ و كمونیستهاست." نشریه فورهربلاتر (شماره 16 سپتامبر 1932)، نشریه‌ای كه مختص نخبگان بورژوازی بود همین تحلیل را چنین عنوان كرد: "امتیاز سوسیال دمكراسی آن است كه سازمان‌های كارگری را مهار می‌كند و با فلج كردن انرژی انقلابی آنان توانسته به دولت سرمایه‌داری زنجیرشان كند. سوسیال دمكراسی جنبش انقلابی را به سمت افزایش دستمزدها و اقدامات سیاسی و اجتماعی كانالیزه كرده است و مبارزه را از خیابان‌ها و كارخانه‌ها به پارلمان و دفاتر وزرا كشانده است. رهبران سندیكالیست رابطه تنگاتنگی با دولت سرمایه داری و دستگاه اداری آن یافته اند."

رهبران سوسیال دمكراسی آنچنان در نظام موجود ادغام شده بودند كه اصولا تصور امكان وجود الگوی دیگری از جامعه برای آنان ناممكن بود.‌این خط مشی عدم مقاومت دربرابر حملات- ولو غیرقانونی- راست و رد مداوم هرگونه اتحاد عمل با كمونیست‌ها تا پایان یعنی حتی پس از بقدرت رسیدن هیتلر نیز حفظ شد. 28 ژوئن 1932 چند ماهی پیش از بقدرت رسیدن هیتلر ، یك بخشنامه درونی هرگونه ارتباط با كمونیستها را ممنوع اعلام می‌كرد. فردای بعد از كودتای ناكام پاپن، "ورواتس" ارگان حزب سوسیال دمكرات آلمان كارگران را به رعایت هشیاری دعوت می‌كرد ... البته دربرابر كمونیستها. جنگجوترین و وفادارترین اعضای حزب علیرغم گسترش خطر محكوم به  بی‌عملی و نومید شده بودند. پیش می‌امد كه برخی از سوسیال دمكرات‌ها همراه با كمونیستها دربرابر نازی‌ها می‌ایستاند و به مقابله با چماقداران و گروه‌های ضربت آنان در محله‌های كارگری می‌رفتند. اینان گاه حتی به ضد حمله دست می‌زدند، چنانكه در 13 ژوییه مانع سخنرانی هیتلر در ووپرتال شدند. وعده‌های مقابله مثل قاطعانه سوورینگ (وزیر سوسیال دمكرات) درصورت لطمه به آزادی‌های عمومی جز لاف و گزاف نبود؟ تردید نیست كه همانگونه كه بسیاری از تحلیلگران تاكید كرده‌اند یك فرمان رهبران سوسیال دمكرات می‌توانست اوضاع را تغییر دهد. احزاب، جنبش‌ها، سندیكاهای وفادار به جمهوری و از جمله سندیكاهای مسیحی می‌توانستند وارد میدان شوند. اما همانطور كه هوینگر یكی از رهبران سوسیال دمكرات با تلخی تاكید می‌كند سوسیال دمكراسی آلمان دیگر انرژی كافی برای یك اقدام قاطعانه را نداشت به گونه‌ای كه تنها می‌توانست ژست لافزانه‌ای بخود گیرد. وضع پریشانی آوری حاكم شده بود اما رهبری سوسیال دمكراسی شهامت تغییر مسیر را از دست داده بود. بخشی از اعضا همچنان معتقد بودند كه خطر اصلی از ناحیه كمونیستهاست. سورینگ وزیر افتخار می‌كرد كه اسناد وسیعی برضد كمونیستها، "دشمنان دولت"، گرد آورده است.  همكار او و.هاینه همان بود كه "جبهه سرخ" را ممنوع اعلام كرده بود. این جبهه سازمان كمونیستی بود كه نقشی كارامد در مبارزه با سازمانهای اس.اس نازی‌ها داشت. اما همین‌ هاینه هیچگونه اقدامی دربرابر سازمان‌های نازی نكرد. غالب سیاستمدارن بورژوا و شخص هیتلر بر روی این‌  بی‌عملی مداوم حزب سوسیال دمكرات حتی در این دوران بحران حاد حساب كرده بودند.

 

 

  

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                        بازگشت