بازگشت

سخنرانی طبری که بار دیگر باید خواند

پل پوت های مذهبی

تئوری پردازان "ترور"

 

زنده یاد "احسان طبری" در پلنوم وسیع 17 در سال 1360 که در تهران تشکیل شد، یکی از آخرین سخنرانان بود. در حقیقت، جمعبندی تحلیل اوضاع ایران و توضیح پیرامون آنچه که در طرح برنامه حزب توده ایران پیشنهاد شده بود به او رسیده بود. کسی که خود مستقیما در گزارش سیاسی پلنوم، تهیه طرح برنامه و اساسا سیاست های حزب در دهه منجر به انقلاب 1357 نقشی تعیین کننده داشت و تئوریسین سیاست و خط مشی بود که حزب توده ایران، پیش و پس از انقلاب اتخاذ کرد. علیرغم دشواری هائی که کار علنی در داخل کشور ایجاب می کرد، نه تنها در آن سخنرانی ـ که بخش عمده آن را در زیر می خوانید- بلکه در بزنگاه های مختلف او دقیق ترین نظرات و پیش بینی ها را در ارتباط با انقلاب مطرح کرد و نویسنده مهم ترین نامه های رهبری حزب به شخص آیت الله خمینی بود. از آن جمله است نامه ای که در ارتباط با خطرات ناشی از ولایت فقیه در آینده پس از آیت الله خمینی نوشت و پس از بحث های مفصل در هیات سیاسی حزب، سرانجام قرار شد اصل نامه برای شخص آیت الله خمینی ارسال شود اما در نشریات حزبی، برای جلوگیری از جوسازی های قابل پیش بینی انعکاس نیابد. دراین نامه است که طبری و رهبری حزب توده ایران تاکید کرد که آیت الله خمینی بدون اصل ولایت فقیه هم عملا رهبر انقلاب و مملکت است و آنچه که بعنوان ولایت فقیه در قانون اساسی گنجانده شده، در عمل برای آینده پس از اوست و خطر احیای سلطنت از همینجا بر می خیزد. تنها در دو شماره تحلیل های هفته اشاراتی به آن نظرات هست که مضمون هر دو، تقریباهمین نکات است. یعنی خطراتی که این اصل در آینده ایجاد خواهد کرد. طبری در نامه ای که با امضای رهبری حزب برای آیت الله خمینی ارسال شد، با صراحت پیش بینی کرده بود که این اصل می تواند در آینده منجر به احیای نظام سلطنتی درایران شود. این اسناد قطعا دراختیار مرکز اسناد انقلاب اسلامی و یا بنیاد اسناد مربوط به آیت الله خمینی هست و ما امیدواریم، سرانجام روزی همه آن ها منتشر شود.

سخنرانی کوتاه و موجز طبری در پایان پلنوم 17 حاوی اشاراتی دقیق و علمی درباره روند حوادث و سرانجام انقلاب ایران است. اشاراتی است که دوست بداند و دشمن نتواند از آن استفاده ضد تبلیغاتی علیه حزب در آن سالها کند. به همین دلیل ما آن نکات را دراین سخنرانی با رنگ قرمز برجسته کرده ایم تا به آنها توجه ویژه شود.

از جمله درباره خطر"لمپن" ها در جمهوری اسلامی که امروز در بیش از دیروز در جریان انتخابات ریاست جمهوری شاهد حضور سازمان یافته 300 هزار نفره آن ها بودیم و بیم آن می رود که همین نیرو به سپاه شهری فاشیسم و سرکوب تبدیل شود.

و یا چپ روی های کودکانه ای که نه تنها در آن سال های اول پیروزی انقلاب ضربات مهلکی به روند عادی و انقلابی حوادث زد، بلکه امروز نیز تئوریسین های تازه ای نظیر "کوروش عرفانی" از وابستگان حزب کمونیست کارگری پیدا کرده، که در آخرین تئوری بافی اش آغاز ترور را توصیه می کند. یعنی همان رایشتاگی که جریان حاکم پس از دولت خاتمی برای راه انداختن موج سرکوب و منحرف کردن اذهان عمومی از شعارهای اقتصادی که احمدی نژاد داد به آن نیازمند است و ای بسا خود آن ها مشوق این تئوری بافی ها هستند و یا سال ها امثال این نوع افراد را در آب نمک خوابانده بودند برای این روزها. همانگونه که برای کنفرانس برلین در آب نمک خوابانده بودند. این نوع نوشته ها از روی سایت گویا و یا سایت های شخصی خود این افراد بطور وسیع در میان دانشجویان داخل کشورتبلیغ می شود و قاضی مرتضوی هیچ مانعی بر سر راه ترویج این نوع مطالب ندارد!!

خطر"پل پت" ایسم و سکاندار شدن ارتجاع مذهبی نیز از نکات دیگری که در سخنرانی طبری مطرح شده بود. در آن سالها شاید آنگونه که باید به این نکات توجه نشد، اما امروز توجه به آن ها، با بهره گیری از تجربه گذشته یک الزام تاریخی است. اگر به این الزام توجه نشود، کار بدست ماجراجویان جدیدی می افتد که از خارج کشور تئوری ضرورت ترور را برای داخل کشور تبلیغ می کنند و آب به آسیاب پل پوت مذهبی حاکم می ریزند.

دلیل و انگیزه ای قوی تر از ضرورت بازانتشار بخش اصلی سخنرانی طبری در پلنوم وسیع  17 تهران؟

بخوانید:

 

ما نگران آینده ایم

پلنوم وسیع 17- تهران- احسان طبری

 

برای آن که توده های مردم به یک انقلاب و نسبت به پیروزی نهایی آن ذیعلاقه بمانند و حاضر باشند از آن در قبال دسایس و نیروهای ضدانقلابی و سازشکار دفاع کنند، انقلاب ها باید بتوانند اثرات مثبت خود را برای این توده ها ظاهر کنند والا از دل سردی و تردید و افت شور و شوق آن ها نمی شود جلوگیری کرد.

بدین منظور، حزب ما تشکیل یک "کنگره تفاهم ملی" را پیشنهاد می کند که محمل ها و زمینه های اتحاد این نیروها را یک جبهه، که ما آن را "جبهه متحد خلق" پیشنهاد می کنیم فراهم می سازد و "تشکل شورایی زحمتکشان" در شهر و روستا آن را تقویت می کند. در امر این اتحاد نیز قراردادن سدهای مصنوعی و عدم توجه به این حقیقت ساده که نیروهای مختلفی با صداقت به انقلاب روی آورده اند که باید توانست آن ها را در کنار هم نگاه داشت، دارای اهمیت انکارناپذیر است.

چنان که واقعیات روزمره نشان می دهد، تامین این دو شرط حیاتی، برای تداوم انقلاب و پیروزی نهایی آن، نیازمند مبارزه پیگیر و گذشت زمان است، زیرا تنها مبارزه صحیح و تجربه حاصله از زمان می تواند سطح آگاهی سیاسی توده ها، سازمان ها، رهبران را اعتلاء بخشد و آن ها را به ادراک ضرورت یک عمل قانع کند.

انقلاب ایران در کشور پهناور و نسبتا پرنفوسی انجام گرفته که در آن از اواخر سده نوزدهم میلادی یک سرمایه داری آسیایی استعمارزده، پس از یک دوران رخنه و نفوذ تدریجی بسیار کند و طولانی در متن جامعه کهن و سنتی ایران، سرانجام منجر به پیدایش یک نظام نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره شد. منظور ما از جامعه سنتی، جامعه زمین سالاری و پدرسالاری (فئودال ـ پاتریارکال) با سیستم سیاسی ـ دولتی سلطنت مستبده است که حتی تا اواسط سلطنت ناصرالدین شاه قاجار "غلام داری خانگی" نیز در آن وجود داشت. تکان های زیادی لازم بود، تا سرانجام پس از انقلاب مشروطیت، جامعه سنتی فروپاشد و نظام سرمایه داری نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره در اواخر سلسله قاجار و بخش عمده ای از سلسله پهلوی (رضا پهلوی و دورانی از محمدرضا پهلوی) با حفظ سلطنت مستبده زیر رهبری کادر فراماسونی گوش به فرمان امپریالیسم انگلستان در ایران پا بگیرد. حزب کمونیست که در همین نظام اخیر پدید شد، نخستین نیروی سیاسی جامعه ما بود که معایب سرشتی این نظام را برملا ساخت و ضرورت نبرد مردم ایران  در راه انقلاب ملی و برای استقلال واقعی، انقلاب ارضی برای رهایی از بقایای پدرسالاری و زمین سالاری کلان مالکان و خان ها و الغاء نظام بردگی آور ارباب ـ رعیتی، ضرورت تامین حق خودمختاری یا خودگردانی خلق های کشور کثیرالملله ایران، ضرورت رهایی اجتماعی و صنفی زنان، ضرورت تامین عدالت اجتماعی به سود زحمتکشان، ضرورت برافکندن رژیم سلطنت مستبده و استقرار جمهوری و آزادی های سیاسی، ضرورت صنعتی کردن کشور، ضرورت بسط فرهنگ ملی و جهانی در جامعه را در برنامه های خود منعکس ساخت و بدینسان خشم امپریالیسم و ارتجاع را علیه خود برانگیخت. نقش مارکسیست های ایران در ایجاد رستاخیز فکری و معنوی و تشکل سیاسی ـ اجتماعی نقش بزرگ و انکارناپذیری است.

پس از جنگ دوم جهانی مناسبات سرمایه داری وابسته (بویژه در دهه 40 و 50 ) با سرعت در کشور ما گسترش یافت، امری که مبلغان رژیم وقت، آن را به قصد عوام فریبی "انقلاب سفید" و حرکت به سوی "تمدن بزرگ" نام نهادند.(مقایسه کنید با همین عوامفریبی که اکنون و در توجیه سلطه سرمایه داری تجاری و خصوصی سازی بعنوان "برنامه چشم انداز 20 ساله توسعه" تبلیغ می شود.)

ایران در این دوران زیر نظارت و رهبری امپریالیسم آمریکا قرار گرفت تا آنجا که ریچارد هلمز (رئیس سازمان "سیا") به عنوان "سفیر" آمریکا در ایران به مشاور شخصی محمدرضا پهلوی بدل شد!!

بنا به خواست امپریالیسم آمریکا، ایران به ژاندارم منطقه انرژی خیز خاورمیانه بدل گردید و در کشور ما نوعی کانون "شبه امپریالیستی" بوجود آمد که باید گفت کفه دیگر، اسراییل، برای حفظ "توازن قوا" به سود امپریالیسم در منطقه بود و این مطلب را آلکساندر هیگ وزیر امور خارجه کابینه ریگان در یکی از اظهارات خود تصریح کرده است.

علی رغم همه این دگرگونی های مهم در نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، بقایای جامعه سنتی در لابلای نظام سرمایه داری وابسته به حیات خود ادامه داد و سرمایه داری وابسته که الگوی مصرفی غرب را (برای گسترش بازار خرید کالاهای صنعتی و کشاورزی کشورهای امپریالیستی) پذیرفته بود، با توسعه بخش خدمات و دلالی و مشاوره و سفته بازی و انواع اشکال "اقتصاد مونتاژ" و "اقتصاد انگل"، ساختار پوک و بی رمقی بوجود آورد. امپریالیسم و الیگارشی سلطنتی و چاکران، مایل نبودند ایران به ساختار اقتصادی ـ اجتماعی قرص و قائم به ذات (که پایه استقلال واقعی است) مجهز گردد و به حفظ و بقای بازمانده های قرون وسطایی در شهر و روستا، در فرهنگ و اقتصاد کشور، ذیعلاقه بودند. جامعه ایران دارای بافت خرده بورژوایی و لومپنی نیرومندی بود که اثرات خود را در همه چیز باقی می گذاشت و می گذارد و حال آن که این جامعه دیر زمانی پیش می توانست بافت اجتماعی سالمی را کسب کند و چنین بیمار و نااستوار نباشد.

حزب ما در این دوران نیز برنامه هایی ارائه داد و مختصات سرمایه داری وابسته، ماهیت عوام فریبانه و نواستعماری "انقلاب سفید"، سیاست های خائنانه "درهای باز" و سیاست خائنانه "نفت ـ اسلحه" ( و اکنون "نفت- اتم- صدوراسلام ولایتی" ) و نقش ژاندارمی ایران را برملا ساخت و شرایط یک انقلاب ملی و دمکراتیک را در پلنوم هفتم و پانزدهم و شانزدهم کمیته مرکزی حزب بیان داشت و طرح خود را راجع به اصلاح ارضی، حل مسئله ملی، حل مسئله زنان، صنعتی کردن کشور، تحول فرهنگی و غیره بیان نمود.

کشورما، چنان که بیان کردیم، از جهت سیر تاریخی در "جهان سوم" دارای مختصات ویژه خود است و لذا انقلاب بزرگ آن نیز با ویژگی های خاص خود انجام گرفته، که یکی از آن ها نقش موثر روحانیت و فعالیت وسیع قشرهای متوسط در این انقلاب است. برخی نیروهای چپ رو که تصور می کنند، می توان مجرد را جانشین مشخص کرد، می توان اراده و خواست خود را جانشین واقعیات ساخت، بدون توجه به این سیر خاص و ساختار خاص جامعه و ویژگی های انقلاب، طرح برنامه ای به کلی دیگری را در چارچوب یک "قیام پرولتاری" و یا یک "نظام سوسیالیستی" مطرح می کنند که اگر خیانت نباشد، ساده اندیشی است.

وجود ساخت ها و قشرهای مختلف اقتصادی ـ اجتماعی (اعم از سنتی یا مربوط به دوران سرمایه داری نو استعماری وابسته) در جامعه ما، هم وضع انقلاب و هم وضع دوران پس از انقلاب را سخت بغرنج، متضاد و پیچیده ساخته و آن را گزند پذیر و شکننده نگاه داشته و بر امکانات رخنه نیروهای ضدانقلابی افزوده است. چپ روی در این شرایط، آگاه یا ناآگاهانه، خدمت به نیروهایی است که خواستار عقب گرد ضدانقلابی هستند.

امپریالیسم آمریکا همیشه در تاریخ خود یک امپریالیسم متفرعن، سبع و گانگستر مآب بوده و اکنون با روی کار آمدن کابینه "ریگان ـ بوش ـ هیگ" این امپریالیسم، که از درون دچار وضع درهم و برهم و آشفته اقتصادی و اجتماعی است، هاری و بی تابی عجیبی نشان می دهد و بویژه در مورد کشور ما از خود بی خود می شود.( سیر این بی تابی که با 11 سپتامبر وارد مرحله جدید شد،  در دوره دوم ریاست جمهوری جورج بوش به خطری بزرگ برای ایران تبدیل شده است- راه توده)

همه این امور بر حساسیت وضع در کشور ما می افزاید و ما را به حد اعلای هشیاری فرا می خواند، تا بتوانیم نقش موثر و سازنده ای در این برهه ار تاریخ میهنمان ایفاء کنیم.

در انقلاب ما، مانند همه انقلاب ها، دو مسئله مهم مطرح است که هر دو به هم پیوستگی سرشتی است:

 

1-  در نبرد مابین نمایندگان مختلف طبقات که در انقلاب به شکل پی گیر و یا نا پی گیر شرکت داشته اند، سرانجام کدام نیروی اجتماعی برنده است و رهبری جامعه را بدست خواهد گرفت. این مسئله را، چنان که می دانیم "که بر که؟" می نامند.

 

2-    این که جامعه ایران پس از حل (یا به طور عمده حل) که بر که سیاسی، از لحاظ نوسازی اقتصادی ـ اجتماعی به "کدام سو؟" حرکت خواهد کرد، چگونه نظامی را بنیاد خواهد نهاد؟

 

ما در مسئله اول (که بر که؟) نا پیگیری نیروهای مردد و بینابینی را برملا می سازیم و از مواضع درست حاکمیت، بر اساس اتحاد و انتقاد پشتیبانی می کنیم. این تنها مشی واقع بینانه است و فزون طلبی های انقلابی گرانه در این زمینه، فقط و فقط موجب تقویت تاکتیک تخریبی امپریالیستی می شود. ما در عین حال روش های قشری و انحصارگرایانه نیروهای شریک در حاکمیت را رد می کنیم.

در مسئله دوم (به کدام سو؟)، در توافق با قانون اساسی جمهوری اسلامی، که حزب ما بدان رای مثبت داده است، خواستار راه رشد سرمایه داری وابسته نیستیم، زیرا برآنیم که این راه رشد در طول مدت، الیگارشی(یعنی قشر ممتاز و مقتدر انحصارگر) جدیدی را جانشین الیگارشی دوران پهلوی می کند و هیچ یک از مسایل حاد کشور ما مانند مسئله ارضی و کشاورزی، مسئله ملی، مسئله زنان، مسئله صنعتی کردن، مسئله استقلال، مسئله آزادی های دمکراتیک، مسئله پیشرفت علم و فرهنگ و بهداشت و غیره را، بر بنیاد سالم، حل نخواهد کرد و عدالت اجتماعی در کشور ما تامین نخواهد گردید. ( نگاه کنید به الیگارشی سراپا فساد و غارت کنونی درجمهوری اسلامی و معطل ماندن تمام خواسته های ملی بالا طی بیش از دو دهه- راه توده) این است اختلاف نظر ما با کسانی که اینگونه نمی اندیشند و اینگونه عمل نمی کنند، والا ما با کسی خصومت و رقابت شخصی و ذهنی نداریم. ولی اتخاذ راه تکاملی غیرسرمایه داری ـ بویژه اگر پی گیر و مردمی باشد ـ می تواند محمل های جامعه ما را به سوی جامعه سوسیالیستی از جهت تاریخی پدید آورد.

این نبردی است دشوار که از امپریالیسم گرفته تا قشرهای معین نیمه فئودالی و بورژوایی و خرده بورژوایی  و دیگر نیروهای ارتجاعی در مقابل آن ایستاده اند. انقلاب ایران زمانی موفق خواهد شد که بتواند بر سدهای بسیار و بسیار زیادی غلبه کند و باصطلاح از "گردنه های" دشوار بگذرد. مردم ایران خودبودگی تاریخی خود را باید با رنج، کار، خردمندی و تشکل به دست آورند. با اتکاء به تجارب گذشته، می توان امیدوار بود که مردم ما از عمده آزمون های دشوار و حتی بسیار دشوار آینده برآیند. آنچه که اکنون در تاریخ کشور ما می گذرد، اگر به ثمرات منطقی خود دست یابد، عظیم ترین چرخش در سراسر کارنامه پرتلاطم خلق های ایران است.

برنامه حزب ما، به این تبلیغات موذیانه که گویا حزب توده ایران خواستار لغو فوری هرگونه مالکیت شخصی و خصوصی و اعلان "کوپونیسم عمومی" و امثال این نوع افتراآت است پاسخ می دهد و در عین حال با شیوه های "پل پت" مآبانه، که به نیت رسوا کردن اندیشه سوسیالسیم علمی و یا از روی جهالت و ساده اندیشی بدون کمترین دقت و واقع گرایی اعلام قیام رنجبری و سوسیالیستی را در دستور روز می گذارد، مخالف است.

همه نیروهای ضدانقلابی، سازشکار، ارتجاعی و چپ رو و غیره می کوشند جامعه پس از انقلاب را به سویی بکشانند که خود مایلند. این جا ایران بر سر مقطع شگرفی قرار گرفته است و اگر در این چند راهه، سمت درست را در نیابد، دچار فاجعه خواهد شد. لذا کار تئوریک و پولمیک و سیاسی و سازمانی عظیمی در برابر ماست تا جامعه مسیر سالم تکاملی را روشن کند و سیر نماید. حزب باید بکوشد در این امر بغرنج نیز نقش شایسته خود را ایفا کند. مبارزه خلق ما طی سال های گذشته محمل ها و شرایط مساعد حرکت به جلو را فراهم ساخته است و باید کوشید تا گام بزرگ دیگری در این راه پر افتخار برداشت.

امید است سرنوشت برنامه حاضر مانند مصوب پلنوم های پانزدهم و شانزدهم روی هم رفته سرنوشت توفیق آمیزی باشد و کشور ما که سرشار از جوانه های وعده دهنده رشد و شکوفایی است، بتواند سرانجام خود را از زیر یوغ نواستعمار، بهره کشی، عقب ماندگی و حرمان ها و ستم های گوناگون رهایی بخشد و به سوی آن ستیغ تابنده ای گام بردارد که آرزوی دیرینه اوست.

ایران: یک جمهوری مستقل، مجهز به علم و فرهنگ و صنعت و کشاورزی امروزین، برخوردار از رفاه و عدالت اجتماعی ـ این است آرزوی ما. کدام ایرانی شریف و میهن دوستی است که با چنین آرزوی نورانی مخالفت کند؟

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                         بازگشت