منبع:

کتاب :  " نظری به سیر انقلاب کشور ما "

گردآوری و تنظیم :  جعفر جاویدفر

چاپ اول : شهریور ماه 1361

انتشارات حزب توده ایران

 

"راه عشق ارچه کمین گاه کمانداران است

هرگاه دانسته رود صرفه زاعـدا ببرد."

                                                                        حافظ

 

نظری به سیر انقلاب کشورما

 

(ارزیابی لحظه)

 

بسیارند کسانی که درباره انقلاب ایران، گاه با حسن نیت و گاه نیز بدون آن، تصور مغشوشی دارند و آن را بعنوان انقلابی که یا از روز نخست در جاده لازم خود نبود و یا لااقل حال از جاده مطلوب و مورد انتظار خود خارج شده و در انحصارقشرمعینی از روحانیت و اندیشه های خاص آن ها قرار گرفته،  می پندارند.

    در واقع در میان روحانیت و مسلمانانی که در این انقلاب شرکت و نقشی موثر دارند، طالبان انحصار قدرت و شیوه عمل، تا امروز کم نیستند، ولی به نظر ما انقلاب ایران دارای اصالت است و نه امر سقط شده ایست و نه می تواند در انحصار قشرمعینی قرارگیرد. انقلاب ایران یک رویداد عظیم ضداستعماری و ضداستبدادی و مردمی در کشور ماست که جزیی از روند پرتلاطم و طولانی انقلاب جهانی علیه ستم و بهره کشی است و دارای پرتوافکنی نیرومندی، نخست در منطقه خاورمیانه و سپس در حوادث جهان خواهد بود و تا امروز کماکان حرکت خود را در خطه لازم به پیش حفظ کرده است. و تاکنون دلیلی در دست نیست که از مسخ یا سقط یا شکست یا پوسیدن انقلاب سخن گوئیم و حکمی بدبینانه صادر کنیم.

 

فراز و نشیب انقلاب در کشور

    تردید نیست که انقلاب 22 بهمن 1357 هجری شمسی در کشور ما عملا" و درنتیجه تاثیر بغرنجی و پیچیدگی وضع کشور، منطقه و جهان به انقلابی سخت پیچیده و بغرنج بدل شده است، که درک درست ماهیت و آینده آن، حتی بسیاری از افراد دقیق و تیزهوش را "گیج می کند".

    این انقلاب بیش از هر انقلاب دیگر نظیر، خواستار شکیب و پایداری روحی هواداران خود است تا ثمرات واقعی آن پدیدار آید و تثبیت و فرجام آن تحقق پذیرد.

   هنوز حتی در میان برخی "روشنفکران" (که متاسفانه از روشنفکری بیشتر عنوانی دارند ولی اهل خواندن و مطالعه اسناد و بررسی و تعقیب حوادث و مداقه در آنها نیستند) کم نیستند که چون "امپریالیسم انگلوساکسون" را مانند روزگارهای پیشین نیروئی قدر قدرت می انگارند، لذا برآنند که انقلاب ایران یک بازی تازه از "بازی های" آن ها است و استدلال می کنند که کاری که شاه معدوم نتوانسته بود به ویژه درمورد امحاء نیروهای "چپ" انجام دهد این انقلاب هم اکنون انجام داده و تا آخر انجام خواهد داد. یا آن را ( انقلاب را ) نتیجه "رقابت های انگلیس وآمریکا درمنطقه میپندارند!! وفرضیات عجیبی درباره اش میکنند.

    در واقع از روز نخست سیا و اینتلیجنس سرویس و موساد علاقمند بودند که این انقلاب را کارخودشان جلوه دهند. زیرا با این عمل به دو هدف می رسیدند. هم حیثیت خود را به عنوان رهبر و سرور کل ارکستر تاریخی حفظ می کردند.

    و هم با این عمل، انقلاب ما را که جزء انقلابات رهائی بخش در "جهان سوم" است و نظایر داشته و خواهد داشت آلوده کنند و آنرا ترفندی از ترفندهای امپریالیستی جلوه دهند. این که مثلا" آریل شارون در آستانه هجوم اسرائیل به لبنان علنا" درواشنگتن از دروغ بزرگ فروش اسلحه به ایران سخن می گوید، از همین نوع ترفندها برای آلودن ایران و مغشوش کردن مهره ها و ورق هاست.

    نه! چنین نیست و خوشبختانه چنین نیست. و نیز خوشبختانه امپریالیسم نقش گذشته خود را در تاریخ از دست داده است و دیگر نیرویش برای سکانداری مطلق تاریخ عصر ما رسا نیست و این را حوادث بیش از پیش ثابت می کند.

    انقلاب ایران انقلابی است واقعی، خلقی، برجوشیده از ژرقای ده و شهر ایران، از نوع انقلابات رهائی بخش ضدامپریالیستی، که در کشور ما به علل خاص و قابل درک به رهبری روحانیت مبارز و بر راس آن امام خمینی انجام گرفته است.

    تجارب جهانی نشان داده است که دو پایه و استراتژی امپریالیسم، اشاعه سرمایه داری وابسته و شیوه زندگی بورژوازی غرب گرایانه در "جهان سوم" است. انقلابی که به رهبری امام خمینی انجام گرفته سعی دارد این دوپایه را خرد کند.

    حتی اگر انقلاب ایران سرانجام "مسخ شود" یا شکست بخورد و بدست دژخیمان ارتجاعی و امپریالیستی در خون غرق گردد (احتمالی که قوی نیست ولی بطور عینی محتمل است) این توصیف از انقلاب و قوت علمی خود را حفظ می کند. آری انقلاب ضد امپریالیستی، ضداستبدادی و مردمی ما می تواند شکست بخورد گرچه این احتمال بسیار ضعیف است ولی شکست، خصلت انقلاب را آنچنان که بود و هست دگرگون نمی سازد و نمی توان گفت: دیدید ما می گفتیم !

    یکی از دلایل پیچیدگی "انقلاب ایران آن است که دراین انقلاب نیروهای مختلف: لیبرال ها، چپ نماها، مسلمانان قشری، عمال رنگارنگ نفوذی وابسته به امپریالیسم و دست نشاندگانش و امثال آن، هریک موافق نیت خود شرکت جستند و انقلاب از همان آغاز در کنترل کامل و بی برو برگرد رادیکالترین نیروی قوی انقلابی آن (یعنی امام و پیروان مشی او) نبود و تاکنون هم متاسفانه نیست.

    وجود خطوط مختلف در این انقلاب، نبردگاه پنهان و گاه آشکار این خطوط با هم، تلاش آن ها برای خنثی گذاشتن عمل یکدیگر، و درنتیجه درجا زدن انقلاب، برخی را گیج کرده است.

    انقلاب ما انقلاب عجیبی است و ویژگی های خود را دارا است. انقلاب در یک کشور کاملا" وابسته و شاهنشاهی به کمک یک اهرم نیرومند فرهنگ مذهبی و مقابله شدید با شیوه زندگی وارداتی انجام گرفت تا بتواند خود را از اسارتگران برکند و راه مستقل شکوفائی خود را بیابد.

    درآن تردید نیست. روزی که این انقلاب به پیروزی نهائی برسد. ( که به احتمال قوی چنین خواهد بود) آنگاه تشخیص این مطالب بدیع و شگرف سهل و ساده می شود. چنانکه فی المثل اکنون تشخیص نقش دولت موقت آقای بازرگان و کسانی مانند نزیه و مراغه ای و مدنی و رئیس جمهور اسبق بنی صدر و وزیر امور خارجه اسبق صادق قطب زاده و شریعتمداری و احزابی مانند حزب خلق مسلمان و "مجاهدین خلق" و دمکرات قاسملو و عزالدین حسینی و غیره سهل است. مسئله چون حل شود آسان شود. به گفته امام مشکلات تا برای حل آ ن ها اقدام نشده خود را بزرگ نشان می دهند (از سخنان امام با وکلاء مجلس و قضات در خرداد ماه 1361).

    اکنون دو خط عمده درانقلاب وجود دارد: یکی خط امام و یکی خط مخالف آن، نه فقط درمیان ضد انقلاب و لیبرال ها، بلکه هم چنین در میان مسلمانان و بخشی از روحانیت. ما در این نوشته می خواهیم از این خط اخیر مسلمان نما و انقلابی نما سخن گوییم: خط مخالف امام مواضع مهمی را در دولت و نهادهای آن، در ارتش و سپاه و در دیگر نهادهای انقلابی در دست دارد و در سیاست خارجی، داخلی، اقتصادی، فرهنگی رخنه کرده و دارای نظریات خاص خود است که در جهت حفظ بهره کشی، خان ها، ملاکان و سرمایه داران بزرگ است و با نظریات خط امام تفاوت ماهوی دارد. اعضاء این خط هرنامی که روی آن بگذارند عملا" جبهه متحد نیروهای ضدانقلابی است که با دکوراسیون مذهبی وارد میدان شده اند ومی خواهند ثابت کنند که یک انقلاب به زیان بهره کشان شرعی نیست.

    در یک کلمه خط دوم (مخالف خط امام) طرفدار حفظ اصول سرمایه داری و بزرگ ملاکی (اربابی – رعیتی) و خانی – عشیرتی، حفظ روابط نزدیک با دولتهای مرتجع منطقه (مانند پاکستان، ترکیه، عربستان سعودی، مصر و غیره) و نزدیکی با غرب امپریالیستی است. و در این لحظات که این سطور نوشته می شود، به پیروزی نهائی خود برخط امام اگر کاملا" مطمئن هم نباشد، باور دارد و با غرور و کبکبه و دبدبه خاصی از خود دم می زند. شاید یک علت آن وجود مقامات ذی نفوذی است که به نیت احتراز از اختلاف، عملا" یک جهت را تحت حمایت قرار می دهند و درواقع موضع "میانه رو" و "نوسانگر" را اتخاذ کرده اند.(1)

    وجود این خط دوم و قدرت آن در دستگاه دولتی و نهادهای انقلابی نه تنها اقدامات پیروان خط امام را در راه اصلاح جامعه بسود مستضعفان (کارگران، دهقانان، قشرهای متوسط و فقیر جامعه) تا حدود جدی خنثی گذاشته است، بلکه تهدیدی است برای انقلاب و انقلابیون راستین.

    این مبارزه یکی از بغرنج ترین و خطرناکترین مراحل مبارزه" که برکه" درانقلاب استقلال طلبانه و مردمی کشور ماست. مبارزه ای که در همه انقلاب ها تا حل نهائی خود از مراحلی متعدد و بسیار دشوار می گذرد و فضای پربیم و امیدی را به وجود می آورد.

    در اینکه این دو خط همساز و هم گنجا نیستند تردیدی نیست ولی نمی توان حل مسئله را نیز خیلی آسان گرفت. برای عده ای از مردم ایران که غالبا" در اثر تحلیل های سرسری (با بکاربردن اصطلاحات مبهمی مانند: "حکومت این ها" حکومت آخوندها که با الهام گیری از رادیوهای ضدانقلابی گفته می شود)، همه را بیک چوب می رانند، درک منظره مغشوش کنونی محال است.

    خط دوم (2) که ماهیتا" ضد انقلابی است از این گیجی برای سرخورده کردن و دلسرد ساختن مردم از انقلاب استفاده می کند و استفاده هم کرده است. درواقع اگر سرانجام گرفتن این نبرد بطول انجامد، بر درجه سردرگمی و دلسردی عمومی بحد خطرناکی افزوده خواهد شد.

امید است تا انتشار این نوشته ( که معمولا" از مبداء نگارش آن سر به دو و سه ماه دیگر میزند) مبارزه دو خط که هم اکنون تا حدی آغاز شده، لااقل به آن درجه از وضوح و خوانائی برسد که مردم حساب "خط امام" را از مغلطه های ارتجاعی خط دوم ( که در پوشش مذهب واحکام قرآنی و تفسیرهای فقهی صورت می گیرد) جدا کنند و بدانند که در ایران انقلاب نشده است که مثلا" صاعد لخت مردان را در روزهای گرم تابستان در سطل رنگ غوطه ور سازند و یا بر در و دیوار شهر مرگ بر نیمه حجاب! بنویسند و جلوی لوایح خلقی مانند ملی کردن بازرگانی خارجی و اصلاحات ارضی و غیره را سد کنند و افکارعمومی را علیه انقلاب و جمهوری اسلامی برانگیزند.

    این "مسلمان" دروغین برای رسوا کردن حکومت اسلامی به ابلیسانه ترین اسلوب ها دست زده اند ومسلما" در میان آن ها عمال سرویس های جاسوسی و خرابکاری امپریالیستی کم نیستند و کسانی تحت عنوان پایه تصور ضرورت حفظ وحدت (علی رغم هر نیتی که در سر داشته باشند) به بروز و حل اختلاف آسیب می زنند و مانع افشاء و مبارزه با آن می شوند. مابین تبلیغات رادیوهای ضدانقلابی و تبلیغات این جناح درماهیت تفاوتی نیست.

    دراثر همبودگی نیروهای انقلابی با این نوع نیروها (که از خصلت خودجوش انقلاب ما برای برزدن خود در آن سود جسته اند) به عنوان تشبیه می توان گفت که انقلاب وارد "تونل تاریک" و درازی شده است که به ویژه برای نیروهای راستین انقلابی که خط دوم به آن ها موذیانه و کین توازنه برچسب "خائن" و "ملحد" و ستون پنجم میزند، عجالتا" به جز تنفس دودهای خفه کننده فشار و اهانت دراین تونل دراز، چیز دیگری باقی نمانده است.

    شاید بتوان گفت که روزن این تونل، تازه و به ویژه پس از اظهارات اخیر امام درباره مشکلات و ضرورت مبارزه با آن، پدید شده است. ولی جنگ با صدام و توطئه های وسیع دول امپریالیستی در منطقه و هجوم غدارانه آمریکا و صهیونیست جنایتکار به سرزمین خون آلود لبنان روند مبارزه با خط دوم را کند ساخته وگاه متوقف می کند. در واقع نیز مبارزه با امپریالیسم آمریکا را نباید ساده گرفت و از شتاب و احساسات بافی باید پرهیز داشت و مدبرانه گام برداشت تا به نتیجه مطلوب رسید.

    امید است قبل از آنکه انقلابیون صدیق را "دودهای ارتجاعی" بیش از این مختتق سازد، قطار انقلاب شکوهمند ما از این تونل تاریک و باریک خارج شود، و برای افراد صمیمی به انقلاب و خط اصیل امام، اعم از هر بینشی که داشته باشند، فضای تنفس پدید آید (؟!) و قوانین خلقی که در "صندوق تعویق" تاریخ نهاده شده اند نه تنها تصویب، بلکه اجرا گردند. البته ما این نیایش را با آرزوی شکست صدام و امپریالیسم و صهیونیسم تبهکار همراه می کنیم.

    انقلابیون راستین درست به آن سبب انقلابیون راستین هستند که خصلت این نوع "تونل ها" را در مسیر انقلابهای عصر ما درک می کنند و با آن که دراثر بی مهری های بسیار در واگونهای بی سقف آخر قطار جا داده شده اند و مجبورند دودهای تلخ را تنفس کنند، با این حال خونسردی خود را در قضاوت و سرسختی خود را در مقاومت از دست نمی دهند و دچار انحراف از خط نمی شوند. تحمل این وضع در عین شرکت در ایثار جنگ و مشکلات دیگر با حفظ صداقت و یکروئی خود از اشکال عالی فداکاری انقلابی است که نظیر آن کمتر دیده شده است.

    این آرزوی شریفی است که همه انقلابیون راستین که در این انقلاب صمیمانه از خط امام پشتیبانی کرده اند بتوانند هرچه زودترهوای پاکتری را استنشاق کنند و ثمرات مردمی انقلاب را بچشند. انقلابیون اصیل باید از ساده نگری و کم گرفتن دشمنی محیل مانند امپریالیسم دلار که سقوط قدرت خود را در منطقه برای خود مهلک میداند، بپرهیزند ومتوجه حساسیت عجیب وضع تاریخی خود باشند.

 

انقلاب ایران و منطقه

    بیرون آوردن شهر پنج میلونی تهران به عنوان "پایتخت کشور شاهنشاهی و کشورپهناور چهل میلیونی ما از چنگ خاندان پهلوی و مشاوران آن ها (مانند ریچارد هلمس و سولیوان) و خنثی گذاشتن "لانه جاسوسی" آمریکا در ایران، و امثال آن، هدف های اولیه انقلاب ایران بود که با شجاعت و تدبیر و اثر بخشی انجام گرفت. زیرا این انقلاب، چنان که یاد کردیم، تنها دارای برد و بعد ملی نیست، بلکه یکی از هدف های آن کمک به رهائی منطقه و سپس کمک به رهائی جهان اسلام است که در صورت تحقق، استعمار را به زانو درخواهد آورد و در منظره جهان دگرگونی پدید خواهد آورد.

    به همین جهت انقلاب از روز اول از "صدور" معنوی یعنی اشاعه آرمان های خود، از ضرورت "نجات قدس"، از ایجاد وحدت مسلمانان درنبرد علیه امپریالیسم سخن گفت و این سخنان را نباید به عبث گرفت، د رعین حال که تحقق آنها را نباید یک راه پیمائی ساده انگاشت و کار امروز و فردا دانست.

    صدام حسین تکریتی دیکتاتور عراق که علیه دشمن اصلی اعراب (اسرائیل غاصب) کاری نکرد، به محض انقلاب ایران به جنبش افتاد. نقشه صدام با ترغیب و تشویق عمال "سیا" در منطقه این بود که با حمله برق آسا به نواحی نفت خیز ما در خوزستان، همراه با عمل موازی رجال و احزاب دست نشانده در ایران، حاکمیت جمهوری اسلامی را ساقط سازد و عملا" به اسرائیل برای سرکوب جنبش فلسطین و تضعیف جبهه پایداری یاری برساند. این نقشه که به تصویب امپریالیسم رسیده و به موفقیت 100% آن اعتماد بود، با یک رشته بمباران های ناگهانی (از آن جمله فرودگاه مهرآباد تهران) وارد عرصه عمل شد. این از شگفتی های انقلاب ماست که ارتش، سپاه، بسیج، در عین هرج و مرج اولیه و فقدان وسایل ضرور، در عین نبودن سنت جنگ طی قریب دو سده اخیر درایران ، توانستند به بهای جانبازی های فراوان جلوی موج پولادین ارتش صدام را بگیرند.

    ارتش صدام ارتش زبده و تا دندان مسلحی محسوب می شد که نیازی نداشت از جهت سلاح و پول دغدغه ای به خود راه دهد. تمام جهان سرمایه داری امپریالیستی و وابسته در پشت سر وی ایستاده بود و ایستاده است. شکست صدام مانند شکست اروپای اشرافی در نبرد والمیValmy  (درانقلاب کبیر فرانسه) و شکست 14 کشور مداخله گر و زنرال های تزاری در انقلاب اکتبر، نشان داد که یک خلق بپاخاسته، افسر و درجه دار و سرباز عراقی، جهان غرب را متوحش ساخت. ولی هنوز داستان به پایان مطلوب خود نرسیده است.

    مسافرت ریگان به اروپا درماه زوئن 1982 میلادی پس از اجتماع سران مرتجع عرب در ریاض و سپس رویدادهای لبنان و هجوم اسرائیل و بند و بست های فیلیپ حبیب معاون امورخارجه آمریکا از جمله حلقات سیاست غرب، برای آنست که صدام را نجات دهند.

    آن ها فکر می کنند: اگر درعراق یک شورش خلقی موجب سقوط صدام شود و اتحاد دمشق و بغداد و تهران علیه اسرائیل وارد عمل گردد و نقش ایران در"جبهه" پایداری تقویت شود، شعار رهائی قدس از یک شعار خیالی و شاعرانه به یک خطر واقعی مبدل می گردد. آن ها از این منظره شبح آلود که کم کم شکل به خود می گیرد، سخت هراسان و نگرانند.

    آمریکا اسرائیل را به گفته رنالد ریگان "گنج استراتژیک" خود می داند ولی درواقع این ازدهائی است که بر سرگنج "انرژتیک" خاورمیانه خفته و پاسدار آن است. اگر درست است که ژاپن 90$ و اروپای غربی70% و آمریکای شمالی بیش از 20% نفت خود را از خاورمیانه تامین می کند، اگر درست است که عربستان سعودی با بازگذاشتن دست آمریکا در غارت "استراتژیک" نفت غنی عربستان، قدرت کارتل را درمانورهای موفقیت آمیز در برابر اپک بالا برده است، درآن صورت سقوط صدام و به خطرافتادن سلطه اسرائیل در "قدس" بچه معنایی خواهد بود؟

    زمانی بود، تقریبا" درقرن های دهم، یازدهم و دوازدهم میلادی، در گرما گرم قرون وسطی، که شوالیه های مسیحی مردم اروپا را برای نجات اورشلیم، شهر داود نبی، براه انداختند و جنگ های صلیبی را علیه خاورزمین اسلامی دائر کردند و حتی توانستند در "اورشلیم" یک حکومت صد و پنجاه ساله مسیحی برپای دارند.

    اکنون زمانی است که انقلابیون مسلمان، کشورهای اسلامی را برای نجات همین اورشلیم، یا شهر قدس و مسجد الاقصی، بسیج می کنند و جنگ های رهائی بخش را علیه اسرائیل و حامیان امپریالیستی آن دائر می سازند تا بتوانند فلسطین اشغالی را نجات دهند و در واقع نوعی جهاد اسلامی در پاسخ مطامع امپریالیسم و صهیونیسم به عمل می آید. هیجان بگین (به دستور ریگان) برای محو فلسطین به عنوان خلق محصول همین وحشت بزرگ است.

    لذا در تاریخ نیز پژواک ها وجود دارد. البته این یادآوری تاریخی تنها می تواند جالب و شگفت انگیز باشد و حال آنکه اصل حوادث دوران ما چنان که گفتیم (جنبش های رهائی بخش در متن روند انقلاب جهانی) دارای ماهیت به کلی دیگری غیر از حوادث سده های میانه است که خصلت و توصیف جامعه شناسانه جداگانه ای دارد. ماهیت حوادث دوران ما نبرد خلق ها علیه امپریالیسم و بر راس آن امپریالیسم آمریکاست به نیت آزاد شدن از دام شیطانی استثمار و استعمار. این آغاز "آخرین نبرد" انسان در راه رهائی کامل خود به سود ایجاد جامعه برادری و صلح است.

    درست به همین جهت انقلاب ایران به مثابه آغاز یک انفجار انقلابی تاریخی در منطقه سخت امپریالیسم آمریکا را مضطرب ساخته است. زیرا در آهنگ نیرومند ناقوس آن پیام مرگ بهره کشی را می شنود.

    معنی این سخن چیست؟

    معنی این سخن آن است که انقلاب ایران نه تنها در درون، در جامعه ایران، ادامه دارد و باید سرانجام به پیروزی خط امام برخط ضد آن منجر شود، بلکه در بیرون نیز ادامه دارد و سرانجام نه تنها باید رژیم صدام را بروبد، بلکه اسرائیل غاصب را نیز بکوبد و قدس را رهائی بخشد.

    این دو جهت انقلاب ایران بهم سخت درهم بافته است. اگر خط امام در درون پیروز نشود، خط ضد صهیونیستی در منطقه نمی تواند به جائی برسد. آرزوی مسلمانان قشری هوادار سرمایه داری و غرب آشتی با فهدها و فیصل ها و حسنی ها و حسین ها و حسن ها و سرانجام بگین هاست. آروزی آنها د رداخل پیروزی قشرهای بهره کش است. هر دو "آرزو" سر و ته یک کرباس است. 

    در قبال این دورنمای عظیم انقلاب ایران، ضد انقلاب جهانی آرام نخواهد نشست. روشن است که اگر قدرت ضد امپریالیستی بسیار مقتدری در جهان و برراس آن اتحاد جماهیر شوروی نبود، غرب امپریالیستی مدت ها پیش می توانست بر ما ضربه جدی وارد سازد. باند فاشیست مآ ب ریگان و دارو دسته اش در شرایطی که امپریالیسم قادر نیست به برتری نیروها دست یابد، درشرایطی که مداخله مستقیم امپریالیستی می تواند خطر جنگ جهانی را پدید آورد، می خواهد گره پیچاپیچ انقلاب ایران و بحران منطقه را به سود خود حل کند.

آیا خواهد توانست؟

    به نظر ما درآخرین تحلیل نخواهد توانست. تردیدی نیست که امپریالیست ( و به ویزه تجاوزکارترین محافل آن) هنوز بسیارقوی، از خود راضی و ماجراجو است و می تواند ضربات بزرگ و دردناکی وارد سازد. امپریالیسم قادر است به این یا آن موفقیت تاکتیکی بزرگ یا کوچک، اینجا و یا آنجا دست یابد ولی امپریالیسم قادر نیست دردرازمدت پیروزی استراتزیک را به کف آورد. تمام مطلب اینجاست امپریالیسم ابتکار تاریخی را از دست داده و فاقد آینده است. تلاش های او در دراز مدت عبث خواهد ماند.

    هرگز انقلابیون پیروزی شخصی خود را به حساب هدف پیروزی نمی گذارند. تردید نیست که هر فرد انقلابی از شرکت در پیروزی امر حق شادمان می شود و این از مختصات انسانی او ناشی است. ولی برای تصرف یک "شلمچه" یا یک "پایگاه حمید" چه اندازه جوان سرو قد به خاک افتاد و برای ابد چشم از جهان بربست. انقلابیون پیروزی جامعه و نوع انسان را هدف قرار می دهند. تفاوت عصر ما با اعصار پیشین دراین است که در عصر ما پیروزی نهائی نوع انسان بر دیوسرشتان انسان نما، این خادمان زرو زور، امری کاملا" شدنی است. ما برآنیم که حتی در سده بیستم مراحل مهم این پیروزی را طی خواهیم کرد و در آستانه فتح نهائی خواهیم ایستاد.

    لذا نیرنگ های امپریالیسم هراندازه هم که زیرکانه باشد بی دورنماست. این را "عاقل ترین" جناح امپریالیستی نیزدر اروپا و آمریکا احساس می کنند و شما درسخنان کرایسکی، براندت، شمیدت، میتران، کندی، فولبرایت، کنان، سایروس ونس و حتی کسانی مانند گلدواتر کهل و ماک نامار (سخنگویان ارتجاعی ترین بخش امپریالیسم) این بی اطمینانی به آینده را احساس می کنید. محتوی استعفای "هیگ" دارای یک معنای تاریخی بزرگی است که آن را آینده بیش از اکنون خواهد شکافت.

 

نتیجه گیری

    پس تاریخ ایران، منطقه و جهان وارد یک رزم نهایی و وقاطع شده است که سرانجام آن را بمب های نوترونی، زیردریایی های ترایدنت، هواپیماهای ام – ایکس، سلاح های شیمیایی و لازر (اپتیک) حل نمی کنند، بلکه خلق ها حل می کنند. در دیپلماسی امپریالیستی از زمان پیت و دیسرائیلی و هامیلتون برای نقش ویژه خلق ها که غیر مترقب و اعجازگر است جائی اختصاص نیافته و این خود بدبختی اشرافیت بی اعتنا به مردم است.

    خلق ها که اکثریت مطلق آنها در "جهان سوم" بسر می برند. نه خواستار جنگند، نه خواستار استعمار و نواستعمار و نه خواستار بهره کشی سرمایه داران و ملاکان. آنها می خواهند در صلح و برادری و عدالت و پیمبران به شعار روزمره توده های میلیونی بدل شده است. این است ویزگی حیرت انگیز و امید بخش دوران ما.

    علاوه برخلق های "جهان سوم" دردنیای ما نیروهای ضدامپریالیستی و ضد سرمایه داری به شکل دولت های مختلف تشکیل شده اند که به نوبه خود نیرومندند و با تمام قوا دربرابر امپریالیسم ایستادگی می کنند. در میان آن ها دولت اتحاد جماهیر شوروی بارها گفته است که وی به آمریکا اجازه نخواهد داد در راه احراز برتری استراتزیک به موفقیتی برسد نیروی علمی و تسلیحاتی اتحاد شوروی در سطحی است که این سخن را به واقعیت بدل می کند.

    تئوریسین های شوروی پیوند عمیق سوسیالیسم و انقلاب های رهائی بخش را تصریح می کنند. مثلا" ک. بروتنتس درکتاب "انقلاب های رهائی بخش ملی دوران معاصر" می نویسد:

    درشرایط کنونی نقش عامل بین المللی از لحاظ کمی بشدت افزایش یافته و از لحاظ کیفی دگرگون شده است. بیش از همه باید خاطرنشان کرد که مناسبات بین المللی چنان درهم گره خورده اند که وضع و سیر کل روند انقلابی ، تاثیر فعالی بر پیشرفت و دورنماهای هر یک از گردان های آن دارد. پشتیبانی مستقیم و غیرمستقیم جهان سوسیالیستی تاثیری بلاواسطه بر تکامل جنبش رهایی بخش می کرد. (ج 1 ص 48)

    علاوه برهمه این ها درخود کشورهای امپریالیستی بخش های بزرگی از جامعه خواستار صلح و همکاری بین المللی هستند. راه پیمائی های عظیم دراروپا و آمریکا که گاه تا یک میلیون نفر را در برگرفته است نمودار از آنست.

    جنبش نیرومند زحمتکشان دراین کشورها متشکل است و نمونه تازه آن اعتصاب پهناور کارکنان متروی راه آهن انگلستان است که از1926 نظیر نداشته. به علاوه دراین کشورها، کشورهایی هم هستند که از جنگ سودی نمی برند و مثلا" اروپای غربی و ژاپن به شهادت برخی واقعیات از ماجراجوئی های باند ریگان خوشحال نیستند و نمی خواهند درکوره هسته ای جزغاله شوند. ریگان می خواهد با فشارهای سیاسی و اقتصادی آن ها را بدنبال خود بکشد ولی کامیابی او در این زمینه تمام و کمال نیست.

      بدینسان نیروهای اجتماعی بازدارنده بسیارقوی در جهان ما پدید آمده که هرگز در تاریخ همانند آن ها دیده نشده است. صلح هرگز پاسدارانی چنین انبوه که خواه ناخواه باید آن را حفظ نمایند، نداشته است.

 

_____________________________________________________

1) این وضع میانه ممکن است از روی کمال حسن نیت و به علت مشکلات جنگ و سیاست منطقه باشد و ما بخود حق نمی دهیم درباره آن داوری نهائی کنیم ولی خط مخالف عملا" از آن استفاده می کند.

2) در اصطلاح برخی که خط اول را خط امام و خط دوم را خط لیبرال و بنی صدر می شمردند. این خط سوم است که به هواداران استثمار فرد از فرد تعلق دارد. ما بحثی در اصطلاح و نام گذاری نداریم و مقصد محتوی بحث است و نام را افاده مقصود برگزیده ایم.

 

 

 مقاله در فرمات PDF :