بازگشت

 

هيتلر و آلمان ها (ورنر پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982)

نوشته "پي ‌ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان ماركسيست فرانسوی

ترجمه عليرضا خيرخواه برای راه توده

 

 

نازيسم در آلمان- آبادگران در ايران

کپي طرح آلمان نازی

 به ايران صادر شده

 

سناريوئي که تشکيل دولت احمدی نژاد در دل آن قرار دارد و توهمات جهاني آن را در سرمقاله شماره گذشته راه توده منتشر کرديم، چنان کپي برداری از رويدادهای  سالهای رشد نازيسم در آلمان و فاجعه جنگ جهاني است، که گاه موجب حيرت مي شود. اين رويدادها که گام به گام هيتلر را به پيشوای آلمان نازی تبديل کرد و تشابه آنها با آنچه در جمهوری اسلامي مي گذرد، گاه چنان است که مي توان تصور کرد: « يک تيم ورزيده حکومتي، در سالهای گذشته و با دقت بسيار زياد طرح حکومت کنوني در جمهوری اسلامي را از روی تحولات خوفناک دهه 1930- 1940 آلمان کپي برداری کرده و با شرايط ايران تطبيق داده است. مثلا بجای "سرويس ملي کار" بسيج جديد را جايگزين کرده، کار و دستمزد حداقل اما توام با سرکوب خوفناک سياسي را به ارمغان آورده و با راه انداختن ماشين جنگي زنان را به کارخانه ها فراخوانده است. تشکل ستيزی جنون آسا، تا حد مقابله با تشکل های خودی نيز از ويژگي هاي اين دوران است که در کپي برداری برای ايران عينا به اجرا گذاشته شده است. تهييج افکار عمومي نيز از ديگر بخش های اين طرح است که اکنون با تبليغ اتم خواهي به قيمت جنگ، از سوی حسين شريعتمداری دنبال مي شود و سيمای جمهوری اسلامي و دولت احمدی نژاد به آن پوشش کامل مي دهد.»

ما (راه توده) کتاب "هيتلر و آلمان" را با دقت بسيار و چند باره خوانده و ترجمه آن را با دقت و وسواس دنبال مي کنيم. به تمام توده ای ها، تمام کساني که از رويدادهای آن بيمناک اند، به همه آن ها که دسترسي به سايت راه توده دارند و همه سياسيون و فعالان سياسي ايران توصيه موکد مي کنيم که اين ترجمه را با دقت بخوانند و با اوضاع کنون ايران مقايسه کنند. ترديد نداريم که آنها نيز به همان نتيجه ای مي رسند که ما رسيده ايم: « آنچه درايران مي گذرد، کپي برداری از طرح های نازی ها در دهه 1930- 1940 آلمان است».

بدين گونه است که ما اين ترجمه را، صرفا يک تفسير و تحليل درباره نازيسم در آلمان و روی کار آمدن هيتلر و جنگ دوم جهاني نمي دانيم. اهميت آن براي ما- در شرايط ويژه ای که ايران در آن قرار گرفته- در حد "کليد رازگشائي تحولات امروز ايران" است، و به همين دليل در ترجمه و انتشار آن پيگيريم، به همان اندازه که در توصيه به خواندن و پيگيري دقيق آن از سوي خوانندگان اصرار داريم. بخوانيد و به ديگران نيز توصيه کنيد اين کار تحقيقي ارزنده را بخوانند-  راه توده

 

هيتلر و آلمان ها

( پاريس ـ اديسيون سوسيال ـ 1982)

نوشته "پي ‌ير آنجل" آلمان شناس و تاريخدان مارکسيست فرانسوي

ترجمه عليرضا خيرخواه برای راه توده

 

در اين اواخر برخي تاريخ دانان کوشيده اند نازی ‌ها را از اتهام آتش سوزی رايشتاگ تبرئه کنند، يا ترديدهايي در مورد عاملين آن بوجود آورند؛ يا ادعا کرده اند که تنها "مارينوس لوب" کمونيست هلندی رايشتاگ را آتش زده است، که عملا ناممکن است. مي دانيم ارنست تورگلر و سه بلغار از جمله ديميتروف - مسئول انترناسيونال کمونيست اروپای غربي - به اتهام مشارکت در آتش سوزی دستگير شدند.

با آنکه موج پيگرد به سوسيال دمکرات ها و نويسندگان ليبرال نيز رسيد، نتايج انتخابات 5 مارس چندان برای نازی ‌ها اميدوار کننده نبود. آنان در اين انتخابات 43.9 درصد آرا را بدست آوردند، در حالي که آرای محافظه کاران به 8 درصد رسيد. با وجود کارزار ترور و وحشتي که به راه افتاده بود دو حزب کارگری رويهم 30.6 درصد آرا را بدست آوردند. بياد آوريم که کمونيست‌ ها و سوسياليست‌ ها در 1919 حدود 45 درصد و در 1928 نزديک به 40.4 درصد آرا را داشتند. ريزش آرا بنابراين انکارناپذير است. اما در مناطق بسيار صنعتي مانند اسن، دورتموند، ‌هامبورگ، درصد آرای نازی ‌ها کمتر از سطح ملي بود. کمونيست‌ ها با وجود آنکه مورد اتهام و تعقيب قرار داشتند توانستند همچنان 4 ميليون رای بدست آورند. نازی ‌ها در برلين تنها 31.3 درصد و در کلن 30.1 درصد رای آوردند. پرده آخر نمايش آتش سوزی رايشتاگ در ماه سپتامبر با دادگاه لايپزيک اجرا شد. لوب به اعدام محکوم شد و بقيه متهمان تبرئه شدند. ديميتروف ستايش افکار جهاني را بدست آورد زيرا توانست گورينگ را در محاکمات عملا به محاکمه کشد و خشم او را برانگيزد.

در بررسي آتش ‌‌سوزی رايشتاگ يقينا ضرب المثل لاتيني " کار را کسي کرده که از آن سود برده" برای اثبات مجرميت نازی‌ ها کافي نيست. مگر نمي شود بهره يک حادثه را برد بدون آنکه در آن دخالت داشت؟ اما بدون اينکه بخواهيم در جزييات اين ماجرا وارد شويم يا تمام نتيجه گيری ‌های "کتاب قهوه‌ای" را بدون بحث بپذيريم - کتابي که نتايج تحقيقات ضدفاشيست‌ های آلمان با ياری دوستان خارجي آن ها در آن منعکس شده بود - اما نمي توانيم به چندين واقعيت بهت آور اشاره نکنيم. از يکسو مي دانيم نازی ‌ها به بهانه‌ای برای تحت تاثير قرار دادن مردم و راه انداختن موج ترور نياز داشتند. از سوی ديگر چرا دستورها و بخشنامه‌های لازم از قبل آماده بود، بخش نامه هايي که دولت وقت را که در چارچوب نهادهای موجود تشکيل شده بود به دولتي خودکامه و توتاليتر تبديل مي‌ کرد؟

از اين گذشته، تازه به مسند رسيدگان قبلا بارها نشان نداده بودند که قادر به انجام پرووکاسيون‌ها و تحريکات مشابه هستند؟ آنان بارها از روش‌های مشابه استفاده نکرده بودند؟ گورينگ بدون کمترين ترديد يکي از طراحان اين عمليات بود. وضع مکاني کاخ او اين نظر را تاييد مي‌ کند. (کاخ گورينگ از طريق يک دالان زيرزميني - که نويسنده کتاب از آن ديدن کرده - به ساختمان رايشتاگ وصل مي ‌شد.)

برخي از فعالان و شاهدان اين عمليات نيز بعدها در جريان عمليات معروف به "شب قمه‌ ها" کشته شدند. دکتر "ابرفورهن" يک محافظه کار تيزبين و‌ "هانوسن" که پيشگوی هيتلر و رفيق رئيس پليس برلين بود به همين سرنوشت دچار شدند. او با‌ بي‌ احتياطي و‌ بي ‌شرمي در يک حالت شور ساختگي بروز قريب‌الوقوع يک پيشامد وخيم را به اصطلاح پيش بيني کرده بود. جسد او در يکي از جنگل‌های اطراف پايتخت پيدا شد.

 

هيتلر ضمن تحکيم منظم موقعيت خود، تلاش مي‌ کرد اعتماد کامل عناصر راست سنتي و سنت گرا را به سوی خود جذب کند. تجليل شکوهمندی از فردريک بزرگ (شاه پروس سده هيجدهم) در کاخ وی در شهر پتسدام به عمل آمد. بدينسان اتحاد نمادين محکمي ميان آلمان پرشکوه گذشته و آلمان نوين ناشي از "انقلاب ناسيونال سوسياليست" برقرار گرديد. دستي که مارشال هيندنبورگ و هيتلر در اين مراسم به يکديگر دادند نماد زنده اين اتحاد بود. مارشال پير ديگر هيچ چيز را از اين "سرجوخه بوهمي" دريغ نمي کرد. او بر همه اقدامات هيتلر و از جمله کشتار 30 ژوئن 1934 مهر تاييد زد. او دستورنامه‌هايي را امضا کرد که قدرت خودکامه را به هيتلر تفويض مي کرد. هيندنبورگ معقتد بود تاريخ را بدون خونريزی نمي توان نوشت.

فردای انتخابات هيتلر توانست با اکثريت دو سوم آرا اختيارات مطلق را بدست گيرد. اين رای در شرايط شانتاژ و جو ترس، نيرنگ، دروغ و تهديد بدست آمد. ضمن اينکه بطور غيرقانوني مانع از حضور هشتاد و يک نماينده کمونيست در مجلس شده بودند. در ميان حاضران تنها نمايندگان سوسيال ‌دمکرات با اعطای اين اختيارات مخالفت کردند. از اين پس مجلس ديگر جز يک اتاق ثبت، يک چارچوب رسمي چيزی ديگر نبود و تمام امتيازهايش را از دست داد. برخي تاريخدانان اين رای به خودکشي را غيرقابل فهم مي ‌دانند، رايي که دريچه‌ ها را بر "انقلاب" نازی ‌ها گشود.

"هوگن برگ" محافظه کار که قبلا اطمينان مي داد هيتلر را "مديريت" خواهد کرد، در همان پايان ژوئن 1933 کرسي خود را از دست داد. گرايش رفرميست جنبش کارگری تصور مي ‌کرد با صبر، پشتکار و سازش رفتار مساعدتری با او خواهد شد. ليپارت يکي از رهبران سنديکايي پيوندهای سنتي ‌اش را با سوسيال دمکراسي گسست و در 23 مارس به هيتلر پيشنهاد همکاری داد. در همين حال رهبران سنديکاليست پذيرفتند در مراسم روز کارگر که هيتلری ‌ها عوامفريبانه به خود گرفته بودند شرکت کنند. تعطيلي روز اول مه در پای "تامپل هوف" برلين بصورت راه پيمايي عظيمي از کارفرماها، کارگران و کادرها برگزار شد که "دست در دست هم در يک شور ميهني" تظاهرات مي ‌کردند. اما اين پذيرش بندگي نيز ‌بي ‌ثمر بود. از فردای همان روز، يعني دوم ماه مه دفاتر سنديکاها مورد يورش قرار گرفت و اموال آنان ضبط گرديد.راه توده

بخشي از سوسيال دمکراسي که از رهنمودهای هيئت رهبری تبعيدی حزب در پراگ تبعيت نمي کرد، اميدوار بود با اخراج يهودی ‌ها از مقامات بالای حزبي و گسستن پيوندها با انترناسيونال سوسياليست به بقا ادامه دهد. اين بخش تا پشتيباني از سياست خارجي هيتلر نيز پيش رفت. اما آن نيز از سرنوشت ديگران گريزی نداشت و در پايان ژوئن حذف شد. نسبتا عجيب بود که سازمان‌های نظير مرکز کاتوليک يا سوسيال دمکراسي که در گذشته اين چنين در برابر بيسمارک متهور بودند، با تيپايي از صحنه سياسي خارج شدند. اين چند نمونه نشان مي دهد که هيتلری ‌ها بطور منظم و پيگير اقدام مي ‌کردند و اجازه نمي دادند هيچ چيز آنان را از هدف خود منحرف کند.

دولت که بيش از پيش نيرومند مي ‌شد،عليرغم وعده‌های‌ قبلي ، خودمختاری‌ ايالت ‌ها را از آنان ستاند. اختيارات ايالت ‌ها بتدريج به دفاتر حزب نازی واگذار مي شد. بالاترين مسئوليت‌ ها تقريبا هميشه توسط چند شخص معين اعمال مي ‌شد : گولييتر و رايشتس تاهلر که فرماندار واحد محلي حزب نازی و از 1933 به بعد نماينده دولت محسوب مي ‌شد. قانون 1 دسامبر 1933 وحدت حزب و دولت را اعلام کرد. ولي همچنان نوعي از دوگانگي باقي ماند. کادرهای نازی عرصه سياسي را برای خود نگه داشتند، در حالي که وظايف اقتصادی به "کارشناسان" سپرده شد. رهبری حزب مواظب بود از هر گونه مداخله نابهنگام و خود بخودی پايه حزبي در مسايل اقتصادي، اداری يا نظامي جلوگيری کند. هيتلر و ديگر رهبران حزب هيچ گونه سازماني را ولو "نازی" که احتمال داشت از تسلط آنها و پيروی از قوانين آن ها خارج شود تحمل نمي ‌کردند. حتي شاخه‌های پيوند خورده به آنان نيز از هر گونه استقلال محروم شدند. همين وضع برای حوزه‌های حزب نازی در کارخانه ‌ها و "جبهه کار" ناز ی ‌ها که ميليون‌ها کارگر عضو داشت بوجود آمد.

موقعيت سه وزير نازی روزبروز بيشتر تحکيم مي ‌شد. گوبلز با عنوان وزير تبليغات و اخبار وارد کابينه شد. نقش او دارای اهميت درجه نخست بود. او افکار عمومي را برای پذيرش فداکاری براي اربابان جديد آماده مي ‌کرد. او به هر کاری متوسل مي ‌شد تا روحيه مردم را مطابق تبليغات بسازد. تحت نفوذ گرفتن مردم برای او از اين رو نيز بسيار ساده تر شده بود که تمام وسايل "ارتباط جمعي"، هنر و ادبيات در اختيار او قرار گرفته بود. از سوی ديگر حکومت سياست‌ هايي را در پيش گرفته بود که بدون هيچگونه نزديکي به سوسياليسم پيامدهای بحران در حال عقب ‌نشيني را کاهش مي‌ داد. بسياری از کارگران بتدريج شغلي مي‌ يافتند و ديگر وحشت از دست دادن کارشان را نداشتند. در اين شرايط از اينکه مي ديدند حقوق مدني و خاص آنان کاهش يافته يا از بين رفته چندان نگران نمي شدند.

صدها هزار جوان در "سرويس ملي کار" به خدمت گرفته شده و مغزشويي مي ‌شدند. اين نيروی کار فراوان و تقريبا رايگان بود که از جمله بزرگ راه‌ها را ساخت. هر چند دستمزدها ناچيز بود، اما برخلاف گذشته فرد ديگر به حال خود رها نشده بود، گرسنگي او پذيرفته نمي شد، محکوم به بيکاری و ‌بي‌ عملي نبود. از همه مهمتر خود را مجددا مفيد احساس مي‌ کرد.

دستمزد کارگران کمتر از 1928 بود، اما بازگشت تدريجي ثبات جايگزين از دست دادن برخي امتيازها مي ‌شد. زنان که در ابتدا به "بازگشت به خانه" تشويق مي‌ شدند، بعدها به توليد نظامي فراخوانده شدند. در اين شرايط دستمزد خانواده امکان حداقلي از آسايش را فراهم مي‌ کرد. امنيت اشتغال دستاوردی گرانبها براي همه آناني بود که عذاب بيکاری و نااميدی ناشي از محروميت و فقدان کامل چشم انداز را ديده بودند. افق زندگي ديگر بسته بنظر نمي آمد. هيتلر که معتقد بود سياست مهمتر از اقتصاد و مسايل اجتماعي است به ‌زودی اهميت حياتي اين مسئله را دريافت و فهميد که بايد به هر قيمت شده آن را حل کند. وی تلاش کرد تا دستگاه توليد را به کار اندازد و تعداد شغل ‌ها را افزايش دهد.

 

 

 

  فرمات PDF :                                                                                                                        بازگشت