راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

کارنامه قربانیان شتابزده انقلاب
در برابر نسل نوین چپ ایران
تورج حیدری بیگوند

2- وظایف پیشاهنگ در دوران رکود
 

 

رفقای اولیه سازمان (گروه احمدزاده) در کار ارتباط گیری با توده ها ناکام ماندند و امیدشان را از دست دادند و دلیل آن هم یکی رکود و سکون سنگین زندگی توده ها بود و دیگر – که مهمتر است- عدم توانایی خود رفقا برای کار در شرایط رکود. بنابراین زمینه برای برداشتن اولین قدم اشتباه آمیز فراهم شد: "باید بر این رکود غلبه کرد".
در حالی که از نظر دانش مارکسیستی رکود توده ها نتیجه یک سری عوامل عمدتا زیربنایی بوده و حالت اوج یا فروکش روحیه انقلابی توده ها خارج از حیطه قدرت پیشاهنگ است. پیشاهنگ باید حالت رکود و یا حریق را به دقت به عنوان یک واقعیت عینی بررسی کرده و وظایف خود را بر مبنای آن مشخص کند. در دوره بعد از شکست انقلاب 1905 بلشویک های چپ خواهان ادامه تاکتیک تعرض بودند ولی لنین گفت: " خستگی توده ها یک واقعیت انکارناپذیر است" لنین همینطور می گفت "بدون وجود روحیه انقلابی در توده ها تاکتیک انقلابی را نمی توان به کار گرفت"(چپ روی).
در مورد دخالت پیشاهنگ در رکود یا حالت انقلابی در جامعه لنین می گفت:
"ما نمی دانیم و نمی توانیم بدانیم (ت) که کدام جرقه از میان جرقه های بی پایانی که اکنون در همه کشورها در اثر بحران سیاسی و اقتصادی جهانی از همه جا فرو می بارد قادر به برافروختن حریق، یعنی بیداری خاص توده ها خواهد بود" (چپ روی).
واضح است که از نظر لنین برافروختن حریق کار پیشاهنگ نیست. چه او نمی داند و نمی تواند بداند که کدام جرقه حریق را برخواهد افروخت. ولی رفقای ما به این مساله توجه نکردند و چنین فرض کردند (هر چند در آن وقت هیچ دلیلی بر صحت این فرض وجود نداشت و اکنون دلایل زیادی وجود دارد که سقم آن فرض را ثابت می کند) که گویا رکود توده ها صرفا به علت سلطه شدید پلیس بوده، در نتیجه با زدن ضرباتی بر پیکر این پلیس سیاسی می توان این بت را در نظر توده ها شکست و راه را برای بروز هیجاناتشان گشود. حال آنکه اگر آن رفقا تا پایان بر روی این نتیجه گیری و فرضيه می اندیشیدند و در قوانین مارکسیستی و همینطور مبارزات تاریخی پرولترها تعمق می کردند به طور قطع به نادرستی آن پی می بردند.
واقعیت آنست که رفقا جای علت و معلول را در فرض خود عوض کرده بودند، زیرا در حقیقت پلیس سیاسی درست به این علت مسلط است که توده ها حالت تعرض و تهاجم ندارند. در آلمان بیسمارک در فاصله سالهای 1878 – 1890 با قدرت تمام قانون فوق العاده علیه سوسیالیست ها را اعمال می کرد. در این فاصله توده ها در حالت رکود به سر می بردند. موست و هاسلمان برای غلبه بر این وضع دعوت به ترور کردند ولی انگلس در خارج از آلمان اقدام به انتشار روزنامه غیرمجاز و پخش آن در داخل آلمان نمود. موست وهاسلمان هم رکود توده ها را معلول سلطه پلیسی می دانستند ولی تاریخ مزاحی کرد و به آنها در زمان حیاتشان نادرست بودن قضاوتشان را ثابت کرد، چه در سال 1890 در اثر اوجگیری مبارزات پرولتری دولت آلمان مجبور به لغو آن قانون شد.
در روسیه تزاری نیز این سناریو عینا تکرار شد. سوسیال انقلابی ها می خواستند با ترور تهییجی یخ سکوت را شکسته و توده بی حال و پژمرده کارگر را به حرکت وادارند. لنین با تمسخر در مورد آنها می گفت: "... گاه ترور تهییج کننده ای که به همان اندازه نااستوار است و می کوشد در جنبشی که در حال رشد و تحکیم است، ولی هنوز به نقطه آغاز نزدیک تر است تا پایان مصنوعا (ت) نمودهای پایان بر انگیزد"( ص 190 چه باید کرد؟) ولی بالاخره حریق آغاز شد، حریقی که سوسیال انقلابی ها در برافروختن آن هیچ تاثیری نداشتند و تهاجم پرولتاریا تزار را وادار به عقب نشینی و دادن آزادی های دمکراتیک کرد. تزاریسم علیرغم ضعف های انکارناپذیر جنبش مجبور به گردن نهادن به "قانون هشت ساعت کار" و "آزادی اتحادیه های کارگری" و "تاسیس دومای دولتی" شد.
ولی متاسفانه رفقای ما چنین تعمقی نکردند و همچنان معتقد بودند که سلطه پلیس گویا به علت فراهم بودن شرایط عینی است در حالیکه انگلس می گفت: "دمکراسی بورژوایی فقط نشانه رشد کیفی پرولتاریاست". این یک جانبه نگری باعث شد که آنها در ارزیابی وظیفه پیشاهنگ در دوران رکود از تئوری مارکسیستی فاصله بگیرند و بر آن شوند که گویا با حرکت مسلحانه دسته های پیشاهنگ یخ سکوت ذوب خواهد شد(خواهد شد!) در حالیکه لنین در مورد همین وظایف می گفت:
" تاکتیک- نقشه ما یورش بی درنگ را نفی می کند و خواهان تدارک لازم برای محاصره صحیح دژ دشمن است"(چه باید کرد؟) و به کمونیست های اروپایی می آموخت:
" (در دورانیکه هنوز حریق آغاز نشده) ما باید دست به کار عمل آوردن کلیه عرصه ها ولو کهنه ترین و ارتجاعی ترین آنها شویم" (چپ روی).
پلخانف هنگامی که هنوز مارکسیست بود می گفت سوسیال دمکراتها باید چهار دست و پای خود را نعل کرده و برای اوجگیری حالت انقلابی خود را آماده کنند.
گفتیم رفقای ما به مبارزه مسلحانه روی آوردند ولی بلافاصله باید خاطر نشان کرد که این مبارزه، مبارزه مسلحانه به معنای لنینی کلمه نبود، چه از آنجا که این عملیات توسط گروهی اندک انجام می گرفت بالضروره می بایست افراد و موسسات جداگانه ای را آماج حملات خود قرار دهد و بناگزیر این عملیات ترور فردی از کار در می آمد. حال بگذار ما این را قبول نکنیم و اسم این کار را تبلیغ مسلحانه بگذاریم ولی واقعیت این است که نام این پدیده ها را قبل از هر چیز شکل و ماهیت آن ها تعیین می کند و نه تمایلات افراد. به قول انگلس " بگذار نام مشی را عوض کنند ولی این عمل تغییری در ماهیت مشی نخواهد داد."
لنین می گوید (از همان نقل قول مورد بحث):
"وقتی گروه سوسیال انقلابی آزادی پدید آمد و کمک همه جانبه به جنبش کارگری را هدف خود قرار داد، ولی ضرورت ترور را در برنامه اش قید کرد"، - پیوند خود را با سوسیال دمکراسی قطع نمود. بطریق اولی می توان گفت ما هم که کمک همه جانبه به جنبش کارگری را هدف خود قرار دادیم ولی ضرورت ترور را نه تنها در "برنامه مان" قید کردیم بلکه آن را محور کار خود قرار دادیم، به ناگزیر می بایست از مارکسیسم فاصله می گرفتیم و در مسائل مربوط به سازمان انقلابیون حرفه ای، انقلابی حرفه ای، مبارزه با پلیس سیاسی و ... تجدید نظر می کردیم.
ما برای احیای انقلابی حرفه ای سازمان تروریستی را پیشنهاد کردیم. این نتیجه ناگزیر بود، زیرا همانطور که لنین می گفت: " شکل سازمان تابع محتوی آن است". و بنابراین اگر سازمانی ضرورت ترور را در برنامه اش قید کند، خواه ناخواه شکل آن سازمان هم یک سازمان تروریستی خواهد بود. و بنابر همان دلیل مبارز انقلابی حرفه ای را هم کسی دانستیم که به عمل مسحانه دست می زند و حال آنکه در آثار لنین هم تصویر سازمان انقلابیون و هم مبارز انقلابی حرفه ای به وضوح ترسیم شده و تفاوت آنها با سازمان تروریستی و تروریست با خطوطی سرخ رنگ برجسته شده است.
در مورد این تفاوت لنین در انتقاد به سوابودا نوشت:
"علت عمده این درهم اندیشی آن است که سوابودا ضمن دفاع از ضرورت ادامه کاری سازمان نمی خواهد پیوستگی اندیشه انقلابی و تئوری سوسیال دمکراسی را دریابد. کوشش برای احیای مبارز انقلابی حرفه ای و برای این کار پیشنهاد اولا ترور تهییج کننده و ثانیا ایجاد "سازمانی از کارگران میانه حال" ... که هرچه کمتر آن را به حرکت وادارند، درست بدان معنی است که برای گرم کردن خانه چوبهایی را که در ساختمان آن به کار رفته بشکنند و بسوزانند" (ص 174 چه باید کرد؟)
ملاحظه می شود که نظر ما در مورد انقلابی حرفه ای کاملا با نظر سوابودا منطبق است و لنین به خاطر همین نقطه نظر او را سرزنش می کند و به او می گوید که نمی خواهد پیوستگی اندیشه انقلابی و تئوری سوسیال دمکراسی را دریابد، از نظر مارکسیسم یک انقلابی حرفه ای یک مبلغ مروج و سازمانگر فعال است که تمام وقت خود را در خدمت این کار قرار داده است. لنین می گوید:
رهبر کمال مطلوب یک مبارز سوسیال دمکرات" باید بتواند در برابر هر یک از مظاهر خودسری و ستمگری در هرعرصه ای که روی دهد و علیه هر قشر و طبقه ای که اعمال شود، به واکنش برخیزد و مجموعه این مظاهر را در قالب تصویر واحدی از تعدیات پلیس و استثمار سرمایه داری منعکس سازد. و از هر پدیده و رویدادی ناچیز برای بیان معتقدات سوسیالیستی و خواستهای دمکراتیک خود در برابر همگان و برای توضیح اهمیت تاریخی جهانی پیکار آزادی بخش پرولتاریا به همگان استفاده کند." (ص 117 چه باید کرد؟)
و نیز: "ما باید از پراتیسین های سوسیال دمکرات چنان رهبران ورزیده ای پرورش دهیم که بتوانند تمام مظاهر این مبارزه همه جانبه را رهبری کنند و در لحظه لازم (ت)، هم به دانشجویان در حال طغیان، هم به نمایندگان ناراضی زمستواها، هم به افراد برآشفته اقلیت های مذهبی و هم به معلمان رنجیده خاطر و غیره و غیره "برنامه عمل مثبت دیکته کنند." (چه باید کرد؟)
در مورد سازمان انقلابیون لنین توضیحات روشنی می دهد: "نادژدین(4) فکرش به خطا می رود، زیرا می پندارد که گویا این ارتش که سیستماتیک سازمان یافته است(سازمان انقلابیون) به کاری می پردازد که آن را از جماعت توده جدا می سازد و حال آنکه در واقعیت امر این ارتش به کاری جز تبلیغات سیاسی همه گیر نمی پردازد (ت)، یعنی درست به همان کاری می پردازد که نیروی ویرانگر خودپوی جماعت توده و نیروی ویرانگر آگاه سازمان انقلابیون را به یکدیگر نزدیک می سازد و در یک کل واحد به هم پیوند می دهد. شما آقایان، گناه خود را به گردن دیگران می اندازید، زیرا این درست گروه سوابودا است که با پذیرفتن ترور در برنامه، ایجاد سازمانی از تروریستها را خواستار می شود و حال آنکه چنین سازمانی ارتش ما را از نزدیک شدن به جماعت توده واقعا باز خواهد داشت." (ص 244 چه باید کرد؟).
از اینجا به خوبی روشن می گردد که لنین خط فاصل قاطعی بین سازمان مورد نظر خود و سازمان موردنظر سوابودا رسم می کند و اما در مورد ارتش مطلوب خود می گوید:
" برای اینکار (تبلیغات سیاسی) ستادی از نگارندگان متخصص، خبرنگاران متخصص(ت) و سپاهی از گزارشگران سوسیال دمکرات لازم است که با همه جا ارتباط برقرار سازند، بتوانند از هرگونه اسرار دولتی... با خبر شوند و به تمام "سوراخ سنبه ها" راه یابند؛ برای اینکار سپاهی از افرادی لازم است که "بر حسب شغل خود موظف باشند همه جا حاضر و از همه چیز آگاه باشند. و ما حزب پیشگام مبارز، علیه هرگونه ستم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ملی می توانیم و باید چنین سپاهی از افرادِ از همه چیز آگاه را گرد آوریم، تعلیم دهیم، بسیج کنیم و به عرصه پیکار گسیل داریم" (ص 205 همانجا).
و اما آن پیکاری که لنین می گوید با پیکار مورد نظر ما – و همینطور سوابودا – زمین تا آسمان فرق دارد. از نظر ما مبارزه علیه پلیس سیاسی عبارتست از – ترور (اعدام) مهره های جداگانه پلیس سیاسی و حال آنکه از نظر لنین این مبارزه، مبارزه با پلیس سیاسی به مثابه یک کل منسجم است. به بیان دیگر این مبارزه عبارت است از بی اثر کردن مهمترین دلیل وجودی این پلیس سیاسی که چیزی نیست جز ممانعت از پخش اخبار چه درباره رسوائی های گروه های حاکمه، چه در مورد نمودهای مختلف مبارزات طبقات و اقشار مختلف خلق و به طور کلی ممانعت از پخش هرآنچه که کارگران باید و حتما باید از آن آگاه شوند. به طور کلی مبارزه مورد نظر لنین عبارت است از پخش اخبار در سطح وسیع، تحلیل مارکسیستی از جریان های موجود در جامعه، دعوت از کارگران و دیگر اقشار انقلابی برای حمایت از مبارزاتی که از لحظه مفروض در جریان است و ... لنین می گوید:
"اعتصاب پنهانی برای شرکت کنندگان آن و برای کسانیکه با آن تماس مستقیم دارند، ممکن نیست. ولی این اعتصاب برای توده کارگران روسیه ممکن است" پنهان "بماند (و غالبا هم می ماند)، زیرا دولت می کوشد هرگونه رابطه ای را با اعتصاب کنندگان قطع کند و پخش هرگونه خبری را درباره ی اعتصاب غیر ممکن سازد. اینجاست که "مبارزه" خاصی "علیه پلیس سیاسی" ضرور می گردد و این مبارزه را نیز همان توده گسترده ای که در اعتصاب ها شرکت می کند، نمی تواند به طور فعال انجام دهد. این مبارزه را باید کسانی که مبارزه انقلابی به حرفه آنها بدل شده "طبق تمام قواعد فنی" آن سازمان دهند." (ص 158 چه باید کرد؟).


راه توده 164 28.01.2008

 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت