راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

تورج حیدری بیگوند
ضرورت انقلابی افشاگری
هم سیاسی و هم اقتصادی
هیچیک از مظاهر ستم پلیسی و بیدادگری سلطنت مطلقه، بعنوان وسیله ای برای "جلب"

توده ها به مبارزه، دست کمی از مظاهر مربوط به افشای مظاهر ستم اقتصادی ندارد.
 

4 - گرایش به اکونومیسم نتیجه محتوم تروریسم است
 

ما در همان نقل قول طولانی مورد بحث دیدیم لنین چگونه با ژرف کاوی یک نابغه ارتباط درونی اکونومیسم و تروریسم و هم چنین ریشه مشترک آنها را که همان کُرنش در مقابل پویه خود به خودی است عیان ساخت.
لنین گفت: "ر. دئیلو" که نتوانست در مقابل پویه خود به خودی اکونومیسم ایستادگی کند در برابر پویه خود به خودی تروریسم نیز نتوانست از خود استواری نشان دهد. حال می توان گفت بر عکس ما که نتوانستیم در برابر پویه خود به خودی تروریسم ایستادگی کنیم در مقابل گرایش به اکونومیسم نیز استواری به خرج ندادیم! در چند ماه اخیر برداشت هایي که در زمینه کار در کارخانه و فعالیت کارگری داشته ایم چیزی جز این نیست. قضیه ظاهرا از مقاله ای آغاز شد که در تبلیغ مسلحانه در مورد "جبهه جدید مبارزه" نگاشته شده بود، و در آن از افشاگری حول مسائل مشخص اقتصادی سخن می رفت. هر کس که یک بار ولو سطحی کتاب "چه باید کرد؟" لنین را خوانده باشد با ماهیت اکونومیستی محدود کردن حوزه افشاگری ها – ولو به طور عمده- به این "مسایل مشخص اقتصادی" آشناست ولی متاسفانه این نقطه نظر به نظر رسمی سازمان ما هم راه یافت. به طوری که در "نشریه ویژه بحث درون دو سازمان" (شماره اول ص 11 سطر 11) چنین می خوانیم:" ... ما خود به اتخاذ تاکتیک های مبارزه اقتصادی و تا حدی سیاسی اعتقاد داریم."
ملاحظه می کنید؟ " مبارزه اقتصادی و تا حدی سیاسی" این کلمه "تا حدی" مگر بیانگر این واقعیت نیست که ما به افشاگری های سیاسی کمتر از افشاگری های اقتصادی بها می دهیم؟ و مگر این خود اکونومیسم نیست؟!
لنین به اکونومیست ها که به مبارزه اقتصادی ارجحیت می دادند چنین می گفت:
" هیچیک از مظاهر ستم پلیسی و بیدادگری سلطنت مطلقه بعنوان وسیله ای برای "جلب" توده ها به مبارزه، از نظر وسعت عرصه استفاده به هیچ وجه دست کمی از مظاهر مربوط به مبارزه اقتصادی ندارد. چرا ... تنبیه بدنی دهقانان، رشوه خواری منصب داران، نحوه رفتار پلیس با "عوام" شهری، مبارزه علیه قحطی زدگان و تحریکات علیه تمایل خلق به روشنگری و کسب دانش، اخذ انواع مالیات و عوارض، اذیت و آزار اقلیت های مذهبی، کتک زدن سربازان و رفتار سربازی با دانشجویان و روشنفکران آزادی خواه و مظاهر بیشمار دیگری از این گونه ستمگری ها که مستقیما با مبارزه "اقتصادی" ارتباط پیدا نمی کنند، به طور کلی وسایل و عواملی پنداشته می شوند که گویا وسعت عرصه استفاده آنها برای تبلیغات سیاسی و جلب توده ها به مبارزه سیاسی کمتر است؟"(ص 86 چه باید کرد؟)
و یا: " اگر ما برای فرمول مارتینف ارزش قائل می شویم، علتش به هیچ وجه آن نیست که این فرمول تصویر روشنی از استعداد مارتینف در خلط مبحث به دست می دهد، بلکه آنستکه این فرمول اشتباه بنیادی تمام "اکونومیست" ها، یعنی اعتقاد آنها را به این امر که گویا سطح آگاهی سیاسی طبقاتی کارگران را می توان به اصطلاح از درون مبارزه اقتصادی آنان یعنی فقط (یا حتی به طور عمده) بر پایه این مبارزه و فقط (یا حتی به طور عمده) با تکیه بر این مبارزه بالا برد، به طور روشن بیان می دارد" (ص 115 چه باید کرد؟)
اگر نقل قول اخیر را با جمله ذکر شده از "نشریه ویژه" که در بالا آوردیم با توجه به اینکه (تاحدی- به طور عمده- فقط) مقایسه کنیم متوجه خواهیم شد که به نظر رفیق نویسنده آن مقاله آگاهی سیاسی کارگران را می توان به طور عمده با تکیه بر مبارزات اقتصادی آن ها بالا برد.
حتی در مورد آماج های عملیات مسلحانه ما به هدف های اقتصادی روی آوردیم – ترور (اعدام) یک کارخانه دار یا سرپرست منفور و یا پلیسی که مبارزات اقتصادی کارگران را سرکوب کرده و ... – و بدین وسیله نشان دادیم که گویا برای کارگر فقط مسائل مشخص اقتصادی ملموس است و آن را هم البته فقط به زور ترور می توان در مغزش فرو کرد.
جالبتر از همه آنکه ما با اینکار عرصه تبلیغات را بوسیله ی دو چارچوب تو در تو – اولا تبلیغ باید حول محور عمل مسلحانه باشد و ثانیا باید مربوط به مسائل مشخص اقتصادی باشد- بیش از حد تنگ کرده ایم در صورتی که لنین می گفت:
" با این وصف؛ به چه علت باید عرصه تبلیغات سیاسی را از پیش محدود ساخت و فقط یکی از وسایل را "قابل استفاده در وسیعترین عرصه ها" اعلام داشت. و حال آنکه از نظر یک مبارز سوسیال دمکرات "وسعت عرصه استفاده" وسایل دیگر نباید از آن کمتر پنداشته شود. " (ص 86 چه باید کرد؟)
نظریات دیگری هم به طور غیر رسمی اینجا و آنجا مطرح می شود که مضمون کلی آنها این است که : "وقتی کارگران دست به اعتصاب بزنند و پلیس دخالت کند، آن وقت جو سیاسی شده و زمینه برای عمل مسلحانه و آنگاه تبلیغ حول عمل آماده می شود." بی تعارف باید گفت که محتوای این نظریه همان تئوری اپورتونیستی مراحل است که با پوسته انقلابی و رعب انگیز عمل مسلحانه پوشیده شده. برای مدلل کردن این دعوی به ظاهر عجیب به گفته زیرین از لنین توجه کنیم:
"در گذشته بسیار بسیار دور (یکسال پیش...) ر. دئیلو نوشته بود: " خواست های عاجل سیاسی پس از یک یا چند اعتصاب، همینکه دولت، پلیس و ژاندارمری را به کار انداخت برای توده ها قابل درک می گردد." این تئوری اپورتونیستی مراحل مبارزه را "اتحادیه" (6) اکنون مردود شناخته" ( ص 87 چه باید کرد؟)
کاملا واضح است که نظر یکسال پیش (1901) ر. دئیلو با نظری که در بالا مطرح شد از نظر محتوی کاملا قابل انطباق است و مضمون هر دو آن است که : " خواست های عاجل سیاسی پس از اعتصاب و دخالت پلیس برای کارگران قابل درک می گردند". و ملاحظه شد که لنین این تئوری را تئوری اپورتونیستی می داند.
البته این سخن به هیچ وجه به معنی نفی اهمیت افشاگری های اقتصادی نیست بلکه صحبت ما بر سر مطلق کردن این افشاگری ها و محدود کردن حوزه افشاگری های سیاسی (ولو به طور عمده) به چهارچوب مسائل مشخص اقتصادی است. لنین می گفت:
".... به یک سخن افشاگری های اقتصادی (درباره وضع کارخانه ها) اهرم مهمی برای مبارزه اقتصادی بودند و هنوز هم هستند و تا زمانی که سرمایه داری ... برجاست این افشاگری ها نیز اهمیت خود را حفظ خواهند کرد (ص 82) ... روشن است که سوسیال دمکرات ها نه تنها نمی توانند به مبارزه اقتصادی بسنده کنند، بلکه همچنین نمی توانند اجازه دهند که فعالیت عمده آنها سازماندهی افشاگری های اقتصادی باشد. ما باید به طور فعال به کار تربیت سیاسی طبقه کارگر و ترفیع سطح آگاهی سیاسی این طبقه بپردازیم." (ص 84 چه باید کرد؟)

راه توده 166 11.02.2008
 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت