راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

"چین خلقی"
 گشایش دروازه های
ناشناخته ترین کشور جهان
"آلن رو" چین شناس کمونیست فرانسوی
ترجمه جعفر پویا

"چین خلقی" اثر دو جلدی "آلن رو" چین شناس کمونیست فرانسوی است که در 1984 در پاریس منتشر شد. این اثر تاریخ انقلاب و جمهوری خلق چین را تا میانه‌های دهه هشتاد بررسی می‌کند.

غالب آثاری که در مورد چین نوشته شده است توسط مائویست‌ها و طرفداران چین است که غالبا بر اشتباهات بزرگ مائو و رهبری چین سرپوش گذاشته و یا آن را به سکوت برگزار کرده اند. آثاری که در اتحاد شوروی در این زمینه منتشر شده است، البته بسیار واقع گرایانه‌تر است، اما از یکسو بیشتر جنبه سیاسی و افشاگرایانه دارد تا تحلیلی و از سوی دیگر درباره اشتباهات متقابل سیاست خارجی شوروی نسبت به چین سکوت یا آن را توجیه می‌کند. آثار نویسندگان مدافع سرمایه‌داری نیز بالطبع هیچ چیز مثبتی در تجربه انقلاب و جمهوری خلق چین نمی‌بییند.

ویژگی اثر آلن رو در آن است که از این محدودیت‌ها آزاد است. اثر او احترام عمیق به انقلاب و خلق چین را با نقد بی گذشت از سیاست‌ها و برنامه‌های رهبری این کشور، بویژه در دوران جهش بزرگ و انقلاب فرهنگی در هم آمیخته است. بدون آنکه ضمنا انتقادهای خود را نسبت به رویه اتحاد شوروی نسبت به چین - هر اندازه هم که فرعی و غیرتعیین کننده باشد - پنهان کند.

آنچه در ادامه و بتدریج منتشر می‌شود ترجمه بخشی از این اثر است که به دوران جهش بزرگ و انقلاب فرهنگی مربوط می‌شود و این دورانی است که همانطور که نویسنده تاکید می‌کند، گویی جنون مردم و رهبران چین را فرا گرفته است. شروع اثر از این بخش بدون مطالعه مباحث پیشین کتاب ممکن است در خواننده این تصور را بوجود آورد که نویسنده یکسره منتقد مردم و انقلاب چین است در حالی که چنین نیست. امید است که روزی تمام این کتاب ارزشمند بتواند به زبان فارسی منتشر شود.

1976 - 1958

سوسیالیسم در خطر

من در شروع بررسی این دوران پیش از هر چیز می‌خواهم احترام خواننده را طلب کنم. احترام به مردم چین. دربرابر ناکامی‌های یک کشور خارجی گرایش به ساده نگری همیشه وجود دارد. فخر فروختن یا تمسخر دیگر مردمان غالبا خواهر جهل است. زمانی که حیات سیاسی چین را در فاصله 1958 تا 1976 مشاهده می‌کنیم وسوسه افتادن در دام این ساده نگری بسیار نیرومند می‌شود.

در واقع طی دو دهه، از زمستان 1958 - 1957 تا پائیز 1976 بنظر می‌رسد که جنون بر مردم چین و رهبران سیاسی آن غالب شده است. جنونی که جدی ترین ضربه را به جامعه نوینی که اتفاقا حاصل تلاش مشترک آنان بود وارد کرد. در 1968 - 1966 کشور به لبه پرتگاه جنگ داخلی، حتی دیکتاتوری نظامی نزدیک شد. سوسیالیسم بر خود می‌پیچید.

برخی، از دیدن این منظره در نهان خوشحال بودند و به خود اطمینان می‌دادند. اینان می‌توانند همچنان به ابدی بودن و جهانی بودن سرمایه‌داری معتقد باشند. اگر خلق چین در مالکیت خصوصی شک کرده است حتما ناشی از دیوانگی او بوده است! چین خردمند ناگزیر همان چینی است که در آن سود و مالکیت خصوصی و نابرابری اجتماعی پذیرفته شده باشد. اصلا جنون، همان آرزوی جامعه‌ای دیگر، جامعه‌ای است که در آن معیارها و مقولاتی دیگر حاکم باشد، جامعه‌ای که باید آن را سراپا ابداع کرد. جنون همان سوسیالیسم است.

برخی دیگر را نیز این حوادث مطمئن کرد، با آنکه منطقی متضاد داشتند. بنظر آنان قوانین عام سوسیالیسم وجود داشت که شوروی تجسم آن است و چین از آن تخطی کرده است. بنابراین هرکشوری تا آن اندازه سوسیالیست است که با این قوانین خود را تطبیق داده باشد. آنچه در این دو دهه در چین گذشت آنان را در اعتقاد خود راسخ تر کرد. اما در هر دو این موارد ما خارج از واقعیت چین هستیم.

در غرب، چین به یک سرپوش، یک بهانه، یک نمونه از آن چیزی تبدیل گشت که ذاتی سوسیالیسم است. شکست سیاست چینی‌ها برخی را به این نتیجه رساند که سوسیالیسم ناممکن و تخیلی است و برخی دیگر را به این نتیجه که راهی دیگر به سوسیالیسم جز آنچه در شوروی و کشورهای اروپای شرقی وجود داشته نیست.

بنظر من در هر دو مورد ما به مردم چین و به خواست آنان احترام نگذاشته ایم. خود رهبران چین پذیرفته‌‌اند که سال‌های 1976 - 1958 سال‌هایی "تاسف آور" آکنده از اشتباه و شتابزدگی هستند. این دورانی است که سوسیالیسم چینی در خطر قرار گرفت. از این آزمون می‌شد و می‌باید اجتناب می‌گردید. فرصت‌ها از دست رفت، انسان‌ها قطب نمای خود را از دست دادند و این برای جامعه چین بنحوی سخت و برای دورانی طولانی بسیار گران تمام شد. اما در همه این سالها، تجربیاتی نیز آزموده شد که نمی‌توان گفت همه آنها بی ثمر بود و بر روش‌ها و رفتارهای هزاران ساله تردید راه یافت.

مردم چین به پرسش‌های بنیادینی که سوسیالیسم مطرح کرده بود پاسخی نادرست و ناکامل دادند: انقلاب فرهنگی چیست؟ رابطه میان پایه اقتصادی و روبنا در جامعه‌ای در حال گذار چگونه است؟ مناسبات میان کشورهای سوسیالیست چگونه باید باشد؟ زیر سوال رفتن سوسیالیسم در چین همچنین به روشن تر شدن مسایلی انجامید که سوسیالیسم در اروپای شرقی مطرح کرده بود. در آنجا نیز با گوش ندادن به مردم چین یا سخن گفتن به جای آنان به این مردم یعنی به رویاهای آنان بی احترامی شد. و ما از لنین می‌دانیم که انقلابی باید رویا هم داشته باشد....

من در راه پرمخاطره‌ای که از زمستان 1957 در آن قرار گرفته‌‌ایم چهار منزل را پیشنهاد می‌کنم:

1- 1962-1958 : "جهش بزرگ به پیش" و شکست آن

2- 1966-1962  : ریشه‌های بلاواسطه انقلاب فرهنگی

3- 1969-1966  : انقلاب فرهنگی

4- 1976-1969  : شکست انقلاب فرهنگی

 

1 - 1962-1958 : "جهش بزرگ به پیش" و شکست آن

در ژوییه 1959، هنگامی که خواب و خیال‌های نخستین در مورد "جهش بزرگ به پیش" فرو می‌ریخت گردهم آیی رهبری حزب برای پایان ماه برنامه ریزی شد. مائوتسه تنگ برای چند روز به استراحت در لوشان رفت. در این رزوها او شعری سرود که بطور ضمنی به دو مسئله بزرگ این دوران اشاره می‌کند :

"قله‌ی تنها، ناگهان، نزدیک رود بزرگ پدیدار شد

من پیچ و تاب خوران چهارصد بار از میان طبیعت سبزپوش به قله جهیدم

با آرامش و اطمینان بسوی دریا گردیدم و جهان را نظاره کردم. بادی گرم باران را بر روی رودخانه تا افق می‌پراکند. مه بر "نُه شاخه"، بر روی بنای "گرو خوان" می‌لغزید.

مه سپید از روی موج‌هایی که خود را به ساحل می‌کشیدند بر می‌خاست.

والی تائو کجا رفته است؟

آیا خواهیم توانست زمین را در "سرچشمه درختان هلو" بارور کنیم؟"

ببینیم این شعر چه منظره‌ای را توصیف می‌کند. مائو از فراز قله‌ای در 1400 متری در حال توصیف چشم انداز مقابل خود است. دریا در 500 کیلومتری به سمت شرق است. در پای آن 9 شاخه رود بزرگ در نزدیک شهر جیوجیانک در شمال شانگهای گسترده است. از اینجا می‌توان تپه‌های بنای "گرو یوان" را در ذهن تجسم کرد. دو سطر آخر شعر معمایی هستند. در واقع همه چیز در این شعر در حول زادگاه شاعری بنام "تائو یوامینگ" می‌گردد که چهارصد سال پیش از میلاد مسیح در این ناحیه زندگی می‌کرده است. او تنها بمدت هشتاد روز والی ناحیه شد. سپس از مقام خود استعفا داد زیرا نمی‌خواست، با احترام کامل، از بالادست خود پذیرایی کند. او گفته بود "من نمی‌خواهم برای پنج کیسه برنج از این دهاتی حقیر پذیرایی کنم." و این تقریبا همان جملاتی بود که مائو درباره ... نیکیتا خروشچف بکار برد که قرار بود چند روز پس از آن در پکن با او ملاقات کند و مائو تصمیم خود را گرفته بود تا بر سر مسئله همزیستی مسالمت آمیز و جریان عادی سازی روابط شوروی و آمریکا دربرابر او بایستد.

وانگهی "تائو یوامینگ"، سراینده شعری زیبا در مورد "باغ سرچشمه درختان هلو" است. این ماجرای ماهیگیری است که تا سرچشمه رودخانه می‌رود، غاری را زیر پا می‌گذارد و دربرابر دنیایی تحسین برانگیز قرار می‌گیرد که در آن همه از مواهب کافی برخوردارند، عدالت و برابری حاکم است و زمان در آن وجود ندارد. ماهیگیر اما در بازگشت، راه این بهشت را گم می‌کند. از آن زمان، در آرمانشهر چینی، اشاره به این بهشت گم شده به معنای هماهنگی جاوید است که مائوتسه تنگ قبلا در 1949 بدان اشاره کرده بود و "باغ درختان هلو" اینجا چیزی جز رویای بنیادین کمونیسم نیست. مائو در این شعر در واقع مسئله جهش بزرگ به پیش و کمون‌های خلقی را مطرح می‌کند: اینها طرح‌هایی است واقعی برای رفتن به پیشواز کمونیسم یا تنها امیدی است خیالی؟ این پرسشی است که صدها میلیون چینی، همراه با او، در طول سال 1959 بدان می‌اندیشیدند ...

ما بدینسان در قلب بحثی قرار داریم که آن را پی خواهیم گرفت: به راه انداختن جهش بزرگ به پیش، شور و هیجان تابستان و پاییز 1958، نگرانی و ناامیدی 1959، فاجعه "سه سال سیاه" و ادامه تحکیم کمون‌ها در شرایطی که در سیاست خارجی شکاف ایدئولوژیک میان چین و شوروی در 1960 علنی می‌شود، که با وخامت خطرناک مناسبات میان دو کشور توام است.

شکل گیری جهش بزرگ به پیش

نخستین علایم

پس از آنکه محصول نسبتا ناچیز سال 1957 برداشت شد، نگرانی ناگفته‌ای کادرهای حزبی را فرا گرفت. هفته به هفته فضای تازه‌ای در روستاهای چین بوجود می‌آمد. این فضا اجزای مختلفی داشت: بازتاب دورادور گفتارهای سیاسی که در پکن بر زبان‌ها جاری شده بود، پیامدهای تصمیمات سومین پلنوم کمیته مرکزی حزب که در ماه سپتامبر برگزار شده بود، سرگشتگی و حیرانی در برابر اقدام‌های مشخصی که باید اتخاذ می‌شد تا آهنگ بی تحرک کارها و روزها را تغییر دهد. "جهش بزرگ به پیش" در حال شکل گیری بود.

اصطلاح جهش بزرگ در فاصله دسامبر 1957 تا فوریه همانسال در اینجا و آنجا بکار رفت. پیش از آن لیو شائوچی، در بزرگداشت سالگرد انقلاب اکتبر و 6 نوامبر، شعار اصلی را از پیش مطرح کرده بود: ما به سیاستی نوین نیاز داریم در حول چهار محور "کمیت، سرعت، کیفیت و اقتصاد". کمیته مرکزی در سپتامبر برنامه کشاورزی 12 ساله را که تصور می‌شد بدلیل عدم موفقیت آن کنار گذاشته است دوباره پیش کشید. آگاهان خبر می‌دادند که کارزار جدیدی تدارک دیده می‌شود که باید پیشرفت چشمگیری در عرصه اقتصادی بوجود آورد. مگر سخنرانی دسامبر مائو تسه تنگ با شور فراوان خواهان پشت سر گذاشتن بریتانیا در ظرف 15 سال نشده بود؟ "لی خیانیان" در برابر مجمع ملی خلق به "قدرت فوق العاده انقلابی، در همه عرصه‌ها، برای جنبش بزرگ ملی اصلاح هدف‌ها" اشاره کرد.

در ارقام پیش‌بینی شده تجدید نظر شد و بالاتر رفت که خود این فضای تب آلود صبح روز نبرد را نشان می‌داد. در ماه فوریه 1957 مجمع ملی خلق یک "جهش بزرگ به پیش" را در عرصه صنعت پیشنهاد کرد که براثر آن تولید فولاد به میزان 19 درصد، الکتریسیته 18 درصد و زغال 17 درصد باید رشد می‌کرد. تصورات نابخردانه در میان ظاهر خشک ارقام خود را نشان می‌داد: هدف گیری تولید فولاد از 6 میلیون و 200 هزار تن در فوریه به 7 میلیون تن در مه افزایش یافت. در اوت به 10 میلیون و 700 هزار رسید! بدون کمترین پژوهش آماری جدی، تنها در رقابت میان مدیران و وزیران سرانجام در 20 مارس اهداف برنامه برای سال 1958 اصلاح شد. پیشرفت سالانه تولید صنعتی از رقم سخت الحصول 6/14 به 33 درصد افزایش یافت!

عجیب این که در مرحله اول کشاورزی از اینگونه برنامه‌های تخیلی عقب ماند، شاید بدلیل تجربه تلخ سال‌های 1956 - 1955 که احتیاط را الزامی کرده بود. در این عرصه یک رشد 9/5 درصدی پیش‌بینی شده بود. با اینحال، در مه 1958، برنامه 12 ساله کشاورزی سرانجام تجدید نظر جدی در سمت بالاتر نسبت به اهداف اصلاح شده‌ای که به سمت کاهش بود انجام داد.

به نظر می‌رسد غیر‌ از دلایلی که در گذشته به آنها اشاره کردیم (منظور در بخش‌‌هایی از کتاب است که در این ترجمه نیامده است.م) یعنی فشار دهقانان فقیر، ناچیزی برداشت‌های کشاورزی، مبارزه سخت در بالا و غیره یکی از دلایل این تسریع تازه بسوی "چین نوین" را باید تا اندازه‌ای در شرایط بین‌الملی جستجو کرد. سخنرانی‌ها و گزارش‌های گوناگون بویژه لیوشائوچی و چوئن لای که میان نوامبر 1957 و مه 1958 ایراد شد همگی بر روی سقوط امپریالیسم امریکا - این "ببر کاغذی" که بحران اقتصادی به زانویش درآورده - ، بر روی برتری اردوگاه سوسیالیستی و بیش از همه اتحاد شوروی در همه عرصه‌ها تاکید می‌کرد. توجه خاصی به پیشرفت‌های فنی اتحاد شوروی در عرصه نظامی گذاشته می‌شد: موشک‌های آن کشور می‌توانند کلاهک‌های اتمی را حمل کنند که کسی را یارای متوقف کردن آنها نیست.

مائو حزب را در دست می‌گیرد

در فاصله ماه‌های دسامبر تا مارس 1957 مائو چین را زیر پا گذاشت و در همه جا از مسئولان محلی مردد انتقاد کرد. کارزار واقعی تصفیه این کادرها آغاز شد. در فاصله اکتبر 1957 تا مه 1958،  4 عضو مشاور کمیته مرکزی، 24 عضو دفاتر استانی حزب، 14 استاندار یا معاون استاندار بعنوان "راستگرا" از حزب اخراج شدند. در میان آنان "پن فوشنگ" دبیر اول حزب در ناحیه "هنان" قرار داشت.

به موازات آن، در چارچوب گسترش جنبش ضد راست در تابستان 1957 فشار بر کادرهای میانی و پایینی حزب افزایش یافت. تردید نیست که در بدنه حزب، تشویش‌های ناشی از سال 1957 بسیار جدی بود. در شاندون از 882 کادر حزبی، 25/10 درصد آشکار مخالفت خود را با انحصار غله اعلام کردند. 10 درصد معتقد بودند که جیره غذایی دهقانان ناکافیست، 30 درصد آنان پذیرفتند که برای حفاظت از سطح زندگی دهقانان به تقلب دست زده‌‌اند، چه از طریق افزایش میزان زیان‌های ناشی از حوادث کشاورزی یا از طریق اعلام کمتر ثمرات برداشت محصولات.

"کارزار آموزش سوسیالیستی" سفت و سختی برای مبارزه با این روش‌ها بوجود آمد. تنها شمار کمی از کادرها مقاومت کردند: غالب آنها همچنان خاطره سوزان مخالفت بخش مهمی از کادرها با اشتباهات مربوط به تسریع در کلکتیویزاسیون را بخاطر داشتند.  فلان دبیر حوزه کشاورزی ناگزیر شد که دربرابر عموم انتقاد از خود مفصلی برای انحراف‌های بورژوایی خود انجام دهد و گناهش تنها آن بود که فهمیده بود که رهنمود اجباری کردن شخم عمیق (که سنگ‌ها را به سطح خاک می‌آورد) یا کشت فشرده که موجب پژمردن گیاهان خواهد شد نادرست است. بنابراین دیگر بی احتیاطی آن زمستان را تکرار نمی‌کردند و ... سکوت را ترجیح می دادند.

این فکر در میان کادرها رواج یافته بود که "بهتر است اشتباه چپ گرایانه باشد تا راست گرایانه" ...

در همین زمان، تدابیر اداری خاصی برای تقویت نظارت بر کادرهای پایه حزبی اتخاذ شد: این همان حرکت "خیا فانگ‌" ("به سمت پایه حزبی") است که در سپتامبر 1956 تصمیم آن گرفته شد، اما تنها در سال بعد و برای مارس - آوریل 1958 اجرای آن برنامه ریزی شد. صدها هزار کادر حزبی باید برای مدتی طولانی محل زندگی خود را ترک کنند و به سطح "خیان" یا پایه حزبی و در پایین ترین مرتبه‌ها در گروه‌های تولیدی و روستاها مسئولیت بگیرند. در آنجا این کادرها غالبا جانشین کادرهای محلی می‌شوند که پیوند نزدیک با مردم داشتند و در نتیجه گرایش داشتند که پرده‌ای میان مردم و مقامات حزبی بکشند. این رفتاری بود که حزب آن را "محلی گرایی" می‌نامید و محکوم می‌شد.

اما محلی گرایی ریشه در سنت اداری چینی داشت: در تمام تاریخ چین مقامات مرکزی تنها مقامات محلی را کنترل می‌کردند نه اینکه مستقیما بر مردم نظارت کنند. آنان تنها به وجود نظم و جمع آوری مالیات توجه داشتند. این وضع با ورود وسیع کادرها به روستاها بسرعت تغییر کرد. 200 هزار کادر به استان لیائونینگ، 100 هزار به جیلین، 200 هزار به هه بی، 180 هزار به گوانگدونگ اعزام شدند. 61 درصد مسئولیت‌های محلی در دست تازه آمدگان از استان هونان قرار گرفت. در منطقه هه‌بی، 100 هزار کادر حزبی اهل پکن رهبری گروه‌های تولید را بدست گرفتند. بدین سان وضع روستاهای چین برای حزب شفاف شد. اکنون می‌توانست همه نیروهایش را بطور کامل بسیج کند.

بسوی زیر و رو کردن دوباره جامعه؟

در همین زمان، تدارکات تازه‌ای چیده می‌شد که حیات اقتصادی و اجتماعی را عمیقا تغییر می‌داد. در شهرها کارزاری برای استفاده بهینه از همه منابع موجود به راه افتاد. با اسراف مبارزه شد و از مردم دعوت شد که فلزهای کهنه را جمع آوری کنند. کاری که بدون افراط به پیش نرفت. در دالیان با چه دقتی ... لوله‌های گرمخانه مرکزی خدمات شهری جمع آوری شد. در پکن لوله‌های مسی تلفن تخریب شد. این تلاش برای تمرکز زدایی موجب ایجاد چندین کارخانه کوچک در روستاها و شهرک‌ها شد. در سال 1958 باید 13 هزار کارخانه کوچک در شانخی ساخته شود که 90 درصد آن در سطح بخش و شهرها بود. تلاش برای آن بود که میان صنعت و کشاورزی توازن بوجود آید و بنگاه‌های صنعتی ساخته شود که مستقمیا با نیازهای کشاورزی هماهنگ باشد. ایجاد کارخانه‌های آجرپزی، سیمان سازی، کارخانه‌های تولید ابزار آلات اولیه و مشابه آنها پیش بینی شد. چین بقول مقامات "حرکت بر روی دو پا" را آغاز کرد. (یعنی صنعت و کشاورزی)

در سطحی وسیعتر تلاش شد که کشاورزان بیکار را در ماه‌های زمستان بسیج کرد. موفقیت کلکتیویزاسیون زمین‌های کشاورزی که به 97 درصد رسیده بود این وظیفه را نسبت به تلاش اولیه زمستان 1956- 1955 سهل تر کرد. از این طریق 60 میلیون دهقان برای کارهای زیرساختی کشاورزی فعال شدند. یعنی در اموری مانند نگهداری از آبگذرها، ساختن سدها، کندن کانال‌ها ....   

اینها معمولا کارهای نسبتا ساده‌ای بودند که با تکنولوژی‌های ابتدایی انجام می‌شدند. این حزب و کمیته‌های جانبی آن بود که هدایت چنین وظایفی را عهده دار بود که نیاز به توانایی فنی نداشت.

این وضع انضباط دقیق سازمانی از نوع نظامی را موجب شده بود. نیروی کار، گاه برای هفته‌ها از محیط خانوادگی خود دور می‌شد. در برخی بریگادها آنچنان این شیوه تازه استفاده از نیروی کار در دسته‌های مخصوص مورد پسند شد که دوره آن را تا بهار و هنگام کار مزارع تمدید کردند. در این حالت نیروی چندین دسته را در بریگادهای ویژه جمع کرده و از نو دسته بندی می‌کردند. (به آن نام بریگاد 1500 کارگری می‌دادند.) کار آنان احیای جنگل، جمع آوری زباله‌های خانواده‌ها، کندن چاه و غیره بود.

این دگرگون شدن دنیای کشاورزی، دهقان را از منظره مالوف، از کلان و طایفه خود، رفتارهای فرهنگی خود بیرون کشید. به او احساس نیرویی بی پایان داد. دهقان خود را در آستانه عصری تازه احساس کرد، احساسی که نیازها و خواست هایی تازه را در او بوجود می‌آورد. بدینسان، در بخش هه‌بی، 40 هزار کارگر از 110 هزار به کار کندن کانال مشغول شدند. در این شرایط کمبود نیروی کار در مزارع بوجود آمد. کار زنان، ایجاد مهد کودک‌ها و کودکستان‌ها را ضروری کرد. در این عرصه نیز تغییری کامل آغاز شد.

در این شرایط، طبعا مزارع کلکتیو باید در یکدیگر ادغام می‌شدند، زیرا اکنون آنها به بریگادهای تولیدی مشترک تبدیل شده بودند. این روند از ماه مارس آغاز شد و بسرعت گسترش یافت. باید توجه کرد که در سپتامبر 1957 برعکس تصمیم گرفته شده بود که "تعاونی‌های بزرگ" برچیده شوند و اعضای آن به حداکثر 100 خانوار محدود شود، زیرا بنظر می‌رسید که با عبور از این تعداد مدیریت تعاونی بسیار دشوار می‌شود! اکنون این مانع برداشته شد. در هنان تعاونی با 7 هزار خانوار بوجود آمد یا مثلا با ادغام 27 تعاونی کوچک، 4 تعاونی بزرگ با 9369 خانوار تشکیل شد.

جالب توجه است که استان هنان بود که در این عرصه نقش پیشگام را داشت؛ استانی که پنج رود بزرگ از آن می‌گذرد و در هنگام کشت ابتدای تابستان در خطر سیلاب‌هاست. بنابراین طبیعی است که مهار آب‌ها دغدغه اساسی مردمی باشد که هر ساله زیر خطر سیل و خشکسالی (و غالبا هردوی آنها در پی یکدیگر!) قرار دارند. در طول این زمستان سوزان، میلیون‌ها دهقان 8 میلیارد متر مکعب زمین و صخره را جابجا کردند در حالیکه در طی هشت سال پیش از آن جمعا 360 میلیون متر مکعب را جابجا کرده بودند. سطح آبیاری شده چهار برابر شد و به 6/86 درصد زمین‌های کشاورزی رسید.

به راه افتادن "جهش بزرگ به پیش"

دومین اجلاسیه کنگره هشتم 

در این شرایط بود که اجلاسیه دوم کنگره هشتم حزب در ابتدای مه 1958 برگزار شد. طبق اساسنامه، کنگره حزب کمونیست چین برای پنج سال برگزیده می‌شود و باید هر سال یک جلسه برگزار کند. در این دومین اجلاسیه حزب بود که "جهش بزرگ به پیش" رسما اعلام شد و بدینسان به روندی که اجرای آن از قبل آغاز شده بود رسمیت داد. لیو شائوچی در این اجلاس گزارش سیاسی را ارائه داد. مسایلی را که از سپتامبر 1957 با آن روبرو بودیم بدون حرارت خاصی طرح کرد. زبان او یادآور زبان مائو در دوران یانان بود یعنی "خط توده ای"، "انقلاب مداوم" که باید به گفته وی "انقلاب تکنولوژیک و فرهنگی" را ممکن سازد. شائوچی در هنگام ارائه گزارش نوعی التهاب عجیب داشت که ناشی از اصرار وی برای رد نظرات "رفقای " کم شوق در مورد خط عمومی جدید بود. وی در پایان با نوعی مبارزه طلبی هشدار داد :"حساب‌هایمان را پس از برداشت پاییز روشن خواهیم کرد!" آیا این نوعی هشدار محتاطانه نسبت به جریان آرمان گرا و برابری خواه نبود که از قبل محسوس شده بود؟ شاید. اما همه اینها مانع از آن نشد که شور و هیجان عمومی در هفته‌های پس از آن اوج گیرد و این در شرایطی بود که برنامه قبلی 12 ساله کشاورزی که بسرعت سرهم بندی شده بود خود برنامه‌ای غیرواقع بینانه بود. تمرکززدایی که در ادارات و صنایع انجام می‌شد چرخ و دنده‌های برنامه ریزی را قطع کرده بود بدون آنکه چیزی بجای آن گذاشته باشد. 700 میلیون چینی، بدون نقشه نبرد، برای جنگی بسیج شدند که آماج آن هم روشن نبود!

با اینحال مائو تقریبا تمام مسئولان حزب را با استراتژی خود همراه کرده بود. این امر در کنگره با انتخاب 7 دبیر اول استانی، سپس با انتخاب سه دوست مائو در دفتر سیاسی و از جمله دبیر اول حزب در شانگهای خود را نشان داد در حالی که دو عضو برنامه ریزی یعنی لی فوشون و لی خیانیان وارد دبیرخانه شدند و لین پیائو که بیماری شش داشت معاون رئیس کمیته مرکزی شد. از آنسو چن یون کنار رفت و چوئن لای از وزارت خارجه بسود چن یی کنار گذاشته شد.

اما از همان نخستین ماه ها، چه ماجرایی عجیبی آغاز می‌شد ...

چین در راه کمون‌ها : قطعنامه "بی‌دایهه"

در پایان بهار (شاید از آوریل و یقینا در ابتدای ژوییه) نهاد جدیدی در روستاها پدیدار شد. در شانخی، هنان، هه‌بی و در لیوانینگ: "کمون خلقی" (رنمین گونگشی). واژه "کمون" دارای یک محتوای مارکسیستی انکارناپذیر است. "کمون پاریس"، "کمون کانتون"، "کمون‌های جنگی" نخستین سال‌های حکومت شوروی. کمون در اینجا به معنای واحدهای کاملا یکپارچه‌ای بود که پرولتاریای مسلح راهبر آن بود. از ابتدای تابستان این نام به "تعاونی‌ها بزرگ" داده شد.

مائو در بازدید از هنان در ابتدای اوت 1958 به این نهادهای تازه علاقمند شد. "روزنامه خلق" گزارشی از دیدار میان مائو و "وو ژیپو" دبیر اول جدید استان را منتشر کرد. وی نحوه کار کمون کیلینگ را برای مائو تشریح کرد. مائو نتیجه می‌گیرد: "خوب اگر چنین کمونی وجود دارد پس می‌تواند شمار زیادی از آنها وجود داشته باشد..."

در همین زمان در شماره نخست "پرچم سرخ" که به ارگان تئوریک حزب تبدیل شده بود، چن بودا خطوط کلی این نهاد تازه را که وی همچنان آن را "تعاونی" می‌نامید تشریح کرد: " آیا می‌توان گفت که کار این تعاونی نشانه‌ای از آن است که کشور ما می‌تواند نیروهای مولد جامعه را با آهنگ تاریخی بیسابقه‌ای توسعه دهد، تمایز میان صنعت و کشاورزی را سریعا از میان بردارد و به تقسیم میان کار دستی و کار فکری پایان دهد و بنابراین راهی را باز کند که با سهولت بتوان کشورمان را به سوسیالیسم و کمونیسم رساند؟ بله من معتقدم که می‌توان گفت. آیا می‌توان گفت که در پرتو خط کلی حزب ما برای ساختمان سوسیالیسمی بهتر، سریع تر و اقتصادی تر، این تعاونی بطور مشخص و تدریجی در حال تحقق آرمان بنیانگذار کمونیسم، انگلس است؟ بله بنظرمن می‌توان گفت."

  جلسه وسیع کمیته مرکزی که از 17 تا 30 اوت 1958 در هه‌بی تشکیل شده بود در روز 19 اوت قطعنامه‌ای را تصویب کرد که وجود "کمون‌های خلقی" را رسمی کرد و خواستار فراگیر شدن آنها شد. بر این قطعنامه نوعی خوش‌بینی حاکم است که با سخنان کلی و مبهم توام شده است. هیجان و غزلسرایی در آن جای منطق را گرفته است. از پیشرفت تولید و دوبرابر شدن و حتی ده برابر شدن آن "پس از شکست دادن محافظه کاری راست" تمجید می‌شود. "اکنون می‌بینیم که تحقق کمونیسم در کشور ما حادثه‌ای دور نیست. ما باید از شکل کمون‌های خلقی استفاده کنیم تا راهی مشخص برای گذار به کمونیسم کشف کنیم." مشکل فقط این بود که این "شکل" مشخص یعنی شکل کمون‌ها تعریف نشده بود... این قطعنامه در 10 سپتامبر منتشر شد ولی قبلا در 4 سپتامبر اساسنامه کمون اسپوتنیک همچون یک نمونه ارائه شده بود.

ضرورت این جنبش "جهش بزرگ" چگونه توجیه می‌شد؟

چهار دلیل بر ضرورت این جنبش عنوان شد و یا می‌توان از میان بیانیه‌های گوناگون بیرون کشید.

نخست دلیل ایدئولوژیک: این گام بزرگی بسوی کمونیسم است یا بعبارت دیگر اکنون حرکت به سمت کمونیسم شکل مشخص به خود گرفته است.

چنانکه بند 15 اساسنامه کمون اسپوتنیک تصریح می‌کند : "به همه اعضای کمون، صرفنظر از نیروی کاری که خانوار او در اختیار دارد بطور رایگان غلات تعلق خواهد گرفت." ما بدینسان بسوی تحقق آرمان همیشگی کمونیستی "به هر کس به اندازه نیازش" گام بر می‌داریم. ما در حال خروج از جامعه سوسیالیستی هستیم که بر اصل "به هرکس بر اساس کارش" مبتنی است. بنابراین چین نخستین کشور سوسیالیستی است که به آستانه کمونیسم گام می‌گذارد."

مائو هم این مطلب را تئوریزه کرده و فکر خود را در مورد آنچه "صفحه سفید" می‌نامید مطرح کرد. وی در مقاله‌ای در پرچم سرخ (آوریل 1958) دو خصلت عمده هموطنانش را چنین بر می‌شمارد. "در درجه اول اینان فقیر هستند. در درجه دوم سفید ... خوب آنان که فقیر هستند خواهان تغییر وضع موجود هستند ... و روی یک صفحه سفید خطوط را زیباتر می‌توان نوشت." نتیجه اینکه می‌توان از روی مراحل جهید. همانطور که برخی می‌گفتند "سه سال تلاش سخت و محرومیت و هزار سال خوشبختی". این نظریه‌ها با همه خام اندیشی‌هایی که در آن‌ها وجود داشت در روزنامه خلق 6 اوت منعکس شد: "در شرایطی که امپریالیست‌های امریکایی و انگلیسی در خاورمیانه درگیر شده اند، برای ما شرایط عالی در کارزاری ایجاد شده که در آن جوانه‌های کمونیسم از همه سو می‌روید. چین با سرعت موشک فضایی به پیش می‌رود. همین چندی پیش بود که دهقانان پنجاه ساله افسوس می‌خوردند که نخواهند توانست کمونیسم را ببینند. اکنون هشتاد ساله‌ها و نود ساله‌ها احساس می‌کنند که دیگر در عصر کمونیسم زندگی می‌کنند." 

سرود شادی زنانی که از وظایف کار خانگی آزاد شده‌‌اند این خوشبختی قریب الوقوع را به شعر درآورده بود. در این سرود که در روزنامه هه‌بی 19 اوت منتشر شد گفته می‌شود :

"غذاخوری‌های کودکان براه افتاده و زنان دیگر به کارهای خانه نمی‌پردازند.

دیگر آسیاب را نمی‌گردانند چرا که آرد آماده است.

بی ورود به آشپزخانه غذا آنجاست.

هر شب، زن و شوهر، دوره سوادآموزی را می‌گذرانند و هر روز تولید می‌کنند.

هر دو همه روز بدون خستگی کار می‌کنند.

آواز می‌خوانند بدون آنکه خوشبختی را فرا نهند."

"باغ چشمه درختان هلو چندان دور نیست". همآهنگی جاوید دیگر در دست ماست. میلیون‌ها دهقان بینوا، میلیون‌ها ژنده پوش در معرض گرسنگی، میلیون‌ها زن فرسوده از رنج و کار، میلیون‌ها محروم با همه نیروی خود به این امید دلبسته بودند. رعشه‌ای هزاران ساله همه این کشور عظیم را به لرزه در آورده بود.

انگیزه و دلیل دوم دلیل اقتصادی بود. "انسان یک دهان است، اما دو بازو نیز هست." بنابراین باید بتوان این نیروی عظیم، یعنی چند صد میلیون چینی در سن کار را بسیج کرد. عدم مهارت آنان را می‌توان با کثرت آنان جبران کرد. بدینوسیله چنان پیشرفت سریعی در تولید پیش‌بینی می‌شد که از طریق کمون‌ها، "گذار از مالکیت جمعی به مالکیت همه خلق" را می‌توان در غالب موارد طی سه یا چهار سال به انجام رسانید. پس وفور چندان دور نیست.

کارهای زیربنایی بزرگ در همه جا آغاز شد. کوره‌های ذوب آهن کوچک با تکنولوژی ابتدایی ابداع و فراگیر شد. "راه آهن بومی" با ریل‌هایی از چدن یا چوب ساخته شد. دو میلیارد گنجشک برای حفاظت از مزارع کشته شدند. همه کلکتیوها به حرکت درآمدند. زمین‌های کوچک خصوصی، درختان میوه، حتی حیاط منازل، ابزارهای آشپزخانه، اثاثیه خانوادگی همه در فضایی از جشن مذهبی مصادره و بکار گرفته شد. غذای جمعی در ناهارخوری‌ها غالبا رایگان شد. در هنان، بحث رایگان کردن پوشاک، هزینه‌های بهداشت و کفن و دفن مطرح شد. سخن از "ارتش کار" بود که تماما در خدمت افزایش تولید است. در 2 سال می‌توان اهداف برنامه دوم پنج ساله را تحقق بخشید.

محرک‌های نظامی از همان ابتدا به کار گرفته شد که در اصطلاحات و واژگان بکار گرفته شده خود را نشان می‌داد. مثلا گفته می‌شد که کارگر تولید یک "جنگجو" است. مبارزه دهقان با طبیعت یعنی که او دارد"به جنگ آسمان می‌رود". کار بیشتر خواهد کرد؟ البته زیرا او یک "جنگجوی متحرک" است. ابتکار او چگونه است؟ "او با یک نیزه بر روی یک اسب مبارزه می‌کند". و مبارزه این جنگجو هم معلوم است که عنوان "اعلام جنگ" خواهد داشت.

با اینحال یک جنبه نظامی واقعی و غیراستعاره‌ای نیز وجود داشت : وضعیت بین‌الملی رهبران چین را واقعا نگران می‌کرد. آنان در سال 1958 متوجه شدند که این "ببر کاغذی" امپریالیست هنوز همه دندان‌های خود را نگه داشته است: ناوگان‌های امریکایی در ژوئن 1958 در لبنان پهلو گرفتند و آماده شدند که با کمک نیروهای بریتانیایی به عراق حمله کنند، کشوری که در آنجا انقلاب 14 ژوییه حکومت وابسته به امپریالیسم را سرنگون کرده بود. وزیر خارجه امریکا "فوستر دالس" سیاست خطرناک "بر لب پرتگاه" را ادامه می‌داد که هدف آن عقب راندن کمونیسم و دفاع از "جهان آزاد" بود. مائو طرفدار سیاستی مشابه اما معکوس از جانب اردوگاه سوسیالیست بود، اردوگاهی که او در ماه نوامبر یک باردیگر مدعی شد که لااقل از نظر نظامی بر غرب برتری دارد. 83 میلیون چینی در ماه ژوییه برضد مداخله آمریکا در خاورمیانه تظاهرات کردند. ملاقات (31 ژوییه - 3 اوت) مائو و خروشچف در فضای پرتنشی برگزار شد.

رهبران چین، در واقع مخالف تلاش رهبران شوروی درسمت تنش زدایی بودند. در بحبوحه کارزار توسعه کمون‌های خلقی، در 23 اوت، نیروهای مسلح چین خلیج کوموی را که در اشغال نیروهای چیان کای چک بود بمباران کردند بدون آنکه به شوروی‌ها اطلاع دهند. این در حالی بود که خطر تلافی امریکا در استان فوجیان کاملا وجود داشت. شوروی‌ها پشتیبانی خود را از چین تنها در ابتدای سپتامبر اعلام کردند آن هم در شرایطی که چین مذاکرات محرمانه‌ای را با سفیر امریکا در ورشو آغاز کرده بود. در 6 اکتبر بحران کاهش یافت. چین هیاهوی زیاد بر سر هیچ کرده بود. در شرایطی که ایجاد کمون‌های خلقی مفهومی نظامی به خود می‌گرفت مناسبات چین و شوروی نیز وخیم می‌گردید بدون آنکه هنوز چیزی علنی شده باشد. 

قبلا در 23 مه، رهبران چین گزارشی از دنگ شیائوپینگ را در مورد کنفرانس اخیر احزاب کمونیست در مسکو تصویب کرده بودند. کنفرانسی که در آن نماینده یوگسلاوی برای نخستین بار اصطلاح "ریویزیونیسم مدرن" را بکار برد. از سوی دیگر رهبران چین در هر موقعیتی خود را همچون قهرمان سازش ناپذیر مبارزه ضدامپریالیستی نشان می‌دادند. بدین عنوان بود که روزنامه خلق خبر اعدام ایمرناگی در مجارستان را در 17 ژوئن هم چون "خبری مسرت بخش" اعلام کرد. رهبران چین که تصمیم خود را به قبول خطر یک جنگ گرفته بودند طبعا به سمت ارتش و نظامیگری روی آورده بودند. اما بحرانی پنهانی خود را نشان می‌داد. پس از جنگ کره، ژنرال "پنگ دهایوای" معتقد بود که باید ارتش چین را حرفه‌ای کرد. الگوگیری از مدل ارتش شوروی در پاییز 1955 مطرح شد. سردوشی، نوار و مدال تزیین بخش شانه‌ها و سینه‌های افسران چینی گردید که سربازان آن جا پای سربازان شوروی می‌گذاشتند. و این نماد بیرونی تحولی در عمق درون بود. به خدمت گرفتن سالانه 700 هزار تن از میان 5 تا 6 میلیون جوان در سن خدمت نظام وظیفه به این حرفه‌ای شدن ارتش کمک کرد. علاوه بر آن، جوانانی که حرفه‌ای را فرا گرفته بودند، در بازگشت به دهکده خود به اندازه کافی از محیط روستا دور شده بودند و از میان آنان کادرهای عالی بیرون می‌آمد.

شوروی‌ها هم بنظر می‌رسید حاضرند به این روند کمک کنند. توافقنامه چین - شوروی اکتبر 1957 راه چین را به سوی تسلیحات هسته‌ای گشود. اما بسیاری از افسران مانند لین پیائو، ژو دو، هه لونگ و بویژه خود مائو نگران این ارتشی بودند که با ارتش دوران انقلاب و قهرمانی بسیار متفاوت بود. کنفرانس وسیع کمیسیون نظامی (که از 27 مه تا 22 ژوییه 1958 تشکیل گردید) به صحنه یک رویاروی تبدیل گردید که در آن انتقاد از سیستم شوروی غلبه کرد و مفهوم "ملت مسلح" برگزیده شد. همین مفهوم است که در کمون‌ها حاکم می‌شود و در آنها نیروی شبه نظامی نقش بنیادین پیدا می‌کند و به آن همچون هسته یک جنگ مقاومت خلقی در شرایط معین نگاه می‌شود. بنابراین نظامی شدن کمون‌ها، که در بسیاری از منابع و نوشته‌های این دوره کاملا دیده می‌شود انگیزه‌های بسیار عمیق داشت. این انگیزه‌ها بسیار فراتر از منافعی بود که از تحمیل انضباط بر جریان کار بدست می‌آمد.

اما فراتر از آنچه گفته شد توجیه اصلی که برای توسعه کمون‌ها ارائه می‌شد توجیهات سیاسی بود. ادغام کامل ساختارهای اداری، اقتصادی، نظامی و آموزشی به طبقه کارگر و حزب کمونیست اجازه می‌داد که "سکان فرماندهی" را واقعا بدست گیرند. البته در کمون‌ها سه سطح وجود داشت اما این امید وجود داشت که هر چه سریع تر بتوان قدرت اصلی را به بالاترین سطح انتقال داد، و بدینسان دهقانان را از محیطی که آنان را عقب مانده نگه می‌داشت بیرون کشید. 

 

                                                                                                   بازگشت