راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

اقتصاد سیاسی- 15
زمان لازم- زمان اضافی
بهره کشی
انسان از انسان
ف. م. جوانشیر

فصل چهارم – ماهیت بهره كشی سرمایه داری
 


 1- روند تولید اضافه ارزش
با وجودی كه سرمایه داران هر جا كه می توانند مزد كارگر را پائین تر از ارزش نیروی كار او پرداخت می كنند، نمی توان بر این مبنا بهره كشی سرمایه داری را توضیح داد و سرچشمه اضافی ارزشی را كه سرمایه دار بدست می آورد پیدا كرد. ماركس در نمونه رشد سرمایه داری در انگلستان جنایاتی را كه طبقه سرمایه دار و دولت نماینده آن ها علیه طبقه كارگر مرتكب می شوند، فشارهای غیراقتصادی و اداری و "قانونی" را كه به كارگران وارد می آورند تا نیروی كار را ارزان تر از ارزش واقعی آن بخرند بررسی می كند، ولی هرگز در این اندیشه نیست كه از این طریق بهره كشی سرمایه داری را توضیح دهد. ماركس می گوید و با دقت ریاضی ثابت می كند كه سرمایه داران درست در همان زمانی هم كه نیروی كار را به ارزش واقعی آن می خرند كارگر را استثمار می كنند. ماهیت بهره كشی و استثمار سرمایه داری هم در همین جاست. خریدن نیروی كار به بهایی كمتر از ارزش آن، اگر چه كاملا مرسوم است، عامل اصلی بهره كشی سرمایه داری نیست، عامل درجه دوم است. ماركس اصل را بر اجرای دقیق قانون ارزش می گذارد. یعنی فرض می كند كه در بازار رقابت آزاد و در حالت تساوی عرضه و تقاضا، همه كالاها از جمله نیروی كار، برابر ارزش واقعی خود، مبادله شده اند. آنوقت او ثابت می كند كه با وجود چنین مبادله "برابری" سرمایه دار ارزش چندین ساعت از كار روزانه كارگر را به او نپرداخته و او را وادار كرده است. روزانه چندین ساعت به طور رایگان برای او كاركند.
درصفحات پیش گفتیم كه فرمول عام سرمایه، وقتی به دقت به آن بنگریم عبارت است از دو مبادله و یك روند تولید:
                    نیروی كار
پول 1                                         روند تولید             كالای جدید             پول 2
                    وسایل تولید
كه در آن پول 2 بزرگتر از پول 1 است.
چنان كه در صفحات پیش گفتیم ارزش افزائی و بزرگتر بودن پول 2 از پول 1 حاصل مبادله نابرابر نیست. حتی درمورد نیروی كار نیز ما اصل را بر این می گذاریم كه ارزش آن تمام و كمال برداشت شده است. پس منطقا باید سرچشمه ارزش افزائی در روند تولید باشد، بیائیم و این روند را از نزدیك بررسی كنیم. فرض می كنیم سرمایه داری كارخانه نخ ریسی دایر كرده است. او بطور مداوم پنبه می خرد، آنرا به نخ تبدیل كرده و می فروشد و از این راه سودی به دست می آورد. او سالها و سالها این كار را ادامه می دهد. سود از كجاست؟
می دانیم كه ارزش هركالا برحسب مقدار كاری كه در آن نهفته یعنی زمان كار اجتماعی كه برای تولید لازم است تعیین می گردد. این حكم در مورد محصولی نیز كه در كارخانه سرمایه دار ما تولید می شود صادق است. ببینیم ارزش نخ تولید شده در این كارخانه چقدر است. برای تولید نخ، ماده خام آن پنبه لازم است. فرض می كنیم سرمایه دار برای تولید نخ، ده كیلو پنبه به بهای هركیلو 72 ریال خریده باشد و این بها برابر ارزش پنبه تلقی شود. مقداری مواد كمكی نظیر سوخت و برق و آب وغیره نیز برای شستن ده كیلو پنبه لازم است كه فرض می كنیم برابر 20 ریال باشد و استهلاك دوك ها و سایر ماشین آلات نیز ده ریال فرض شود.
سرمایه دار برای نخ ریسی كارگری استخدام كرده با هشت ساعت كار در روز كه دستمزدش 100 ریال است. این كارگر در مدت چهارساعت كار می تواند ده كیلو پنبه را به ده كیلو نخ تبدیل كند. در این صورت ارزش ده كیلو نخ درنمایش به ریال برابر خواهد بود از:
ده كیلو نخ = دستمزد كارگر + موادكمكی + استهلاك ماشین آلات + پنبه
ریال 850 = 100 + 20 + 10 + 720
سرمایه دار می تواند این ده كیلو نخ را به بازار ببرد و برابر ارزش آن به فروش رساند. دراین صورت علت وجودی كارخانه از نظر خود سرمایه دار از میان خواهد رفت.
او كارخانه را برای تولید نخ تاسیس نكرده و كمترین علاقه ای هم به تولید نخ ندارد. او با همین موفقیت حاضر بود كه كارخانه تولید بمب و مواد منفجره و یا تابوت سازی تاسیس كند و اگر مختار بود حتی دلش می خواست عمر خضر داشته باشد و هرگز حتی یكی از تابوت های ساخت كارخانه اش را به مصرف شخصی نرساند. كارخانه برای او محل تولید ارزش مصرف نیست. محل كسب، محل تولید سود است. او به این قصد نخ تولید می كند كه ارزش مصرف نخ حامل سودی برای او باشد. به این دلیل زمانی كه كارگر ارزشی برابر ارزش پیش ریخته سرمایه دار تولید كرد، تازه آن مرحله ای فرا می رسد كه سرمایه دار به خاطر آن سرمایه گذاری كرده و كارخانه ایجاد نموده است. سرمایه دار كارگر را پس از چهارساعت كه در آن كارگر ارزشی برابر ارزش نیروی كار (دستمزد) خویش تولید كرده رها نمی كند. او كارگر را برای مدت هشت ساعت اجیر كرده است!! و كارگر مجبور است در چهارساعت بعدی ده كیلوی دیگر پنبه را به نخ تبدیل كند و باز ارزشی برابر 850 ریال بسازد و تحویل سرمایه دار بدهد. در حالی كه سرمایه دار برای این نخ فقط ارزش پنبه و استهلاك و مواد كمكی یعنی 750 ریال پرداخته است. صد ریال كه برابر ارزش چهارساعت بعدی كار كارگر است توسط سرمایه دار تصاحب می شود. او از 20 كیلو نخ 100 ریال سود می برد. سرمایه دار ارزش نیروی كار كارگر را پرداخته و ارزش مصرف آن را در اختیار گرفته است.
تفاوتی كه میان ارزش نیروی كار و ارزش نوین حاصل از به كار افتادن مصرف آن موجود است اضافه ارزش است. این اضافه ارزش در محصول كار تجسم می یابد و از آنجا كه محصول كار كارگر از آن سرمایه دار است، اضافه ارزش نیز به سرمایه دار تعلق می گیرد.
كارگر در موقع انجام كار مولد از یك سو مشغول انجام كار مشخصی است. مثلا كارگر نخ ریسی ما مشغول اداره دوك ها، رساندن پنبه، تنظیم حركت ماشین ها و غیره است تا بتواند پنبه را به نخ تبدیل كند. او با كار مشخص خویش ارزش وسایل تولید را كه ارزش مرده ای هستند به كالای نوین در مثال ما نخ منتقل می سازد. اما در همین زمان كارگر در عین حال مشغول انجام كار مجرد است. یعنی صرفنظر از شكل كاری كه انجام می دهد. مشغول صرف قوای دماغی و عضلانی خویش است و با این كار مجرد ارزش نوینی می آفریند كه در محصول نوین تجسم می یابد، نخ در مقیاس با پنبه فقط یك ارزش مصرف نوین و متفاوت آن نیست بلكه ارزش بیشتری هم دارد كه حامل مقدار زیادتری كارانسانی است كه در آن تجسم یافته است.
كلید معمای اضافه ارزش سرمایه داری را باید در این ارزش نوین و در این ویژگی نیروی كار انسانی یافت. ویژگی نیروی كار انسانی این است كه در موقعی كه به طور مولد به كار می افتد ارزشی بیشتر از ارزش خویش به وجود می آورد. اگر غیر از این بود اصولا ثروتی در جامعه انسانی پدید نمی آمد. هر نسلی آنچه را كه تولید می كرد به مصرف می رساند. اما بشر روز به روز ثروت بیشتری می آفریند و باقی می گذارد، چرا كه نیروی كار زنده انسانی قادر است بیش از آنچه برای بقاء خویش لازم است محصول و در تولید كالائی ارزش تولید كند.
پایه بهره كشی انسان از انسان در اینجاست. در جامعه های طبقاتی، آنچه را كه طبقات ستمكش بیش از نیاز بقاء خویش و آنهم در نازل ترین سطح می آفرینند، طبقات ستمگر تصاحب و غصب می كنند درجامعه های برده برداری و فئودالی این تصاحب و غصب علنی و بی پرده است. ولی درجامعه سرمایه داری رو پوشیده و با استفاده از مكانیسم تولید كالائی مبتنی بر مالكیت خصوصی وسایل تولید. اما تفاوتی در ماهیت امر وجود ندارد. سرمایه دار نیز برده دار منتها در شكل تغییر یافته، كارگر را وادار می كند كه مدتی از روزانه كار خود را به رایگان برای او كار كند. همین كار رایگان و پرداخت نشده سرچشمه اضافه ارزش است. ماركس می گوید: "ارزش نیروی كار و ارزشی كه در روند مصرف این نیرو ساخته می شود دو مقدار مختلف اند. موقعی كه سرمایه دار نیروی كار را می خرید این اختلاف ارزش را در نظر داشت(1).
لنین توضیح می دهد:
"كارگر مزدور نیروی كارخود را به صاحب زمین، صاحب كارخانه، صاحب ابزار تولید می فروشد. قسمتی از روز خود را كارگر صرف جبران هزینه زندگی خود می نماید (مزد) قسمت دیگر روز را هم رایگان كار می كند و برای سرمایه دار اضافه ارزش به وجود می آورد كه منبع سود و منبع ثروت طبقه سرمایه دار است(2) "
چنان كه در بحث از تولید كالائی گفتیم ارزش را می توان و باید با زمان كار لازم اجتماعی سنجید. ارزشی را كه كارگر ایجاد كرده و همچنین ارزش نیروی كار او و اضافه ارزشی را كه تولید می كند می توان با زمان كارسنجید. آن بخش از روزانه كار، كه كارگر برای جبران هزینه زندگی خود و خانواده اش كار كرده و ارزش آن را به صورت مزد دریافت كرده است زمان لازم می نامیم و آن بخش از روزانه كار را كه كارگر به رایگان برای سرمایه دار كار می كند زمان اضافی.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

(1) ماركس. كاپیتال. جلد اول. چاپ فارسی ص 200
(2) لنین – منتخبات ، جلد اول، قسمت اول، چاپ فارسی 1950 ص 85
 

 

 

راه توده 184 07.07.2008

 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت