راه توده                                                                                                                                                          بازگشت

 

اقتصاد
علمی تاریخی و سیاسی
ف. م. جوانشیر
(3)

 

فصل اول - اقتصاد سیاسی چیست

 

4 - اسلوب علم اقتصاد سیاسی
شیوه بررسی یا اسلوبی كه در اقتصاد سیاسی ماركسیستی بكار می رود ماتریالیسم دیالیتیك است. موافق این اسلوب موضوع علم اقتصاد سیاسی، یعنی مناسبات تولیدی و قوانین تكامل آن امری ذهنی نیست واقعیتی است عینی و موجود در خارج از مغز انسان ها.
این مناسبات موافق قوانین ویژه خویش در حال تغییر، حركت و تكامل اند. پدید می آیند، رشد می كنند، از میان می روند. به عبارت دیگر موضوع علم اقتصاد، موضوعی است تاریخی و قوانین و مقوله های آن از جامعه ای به جامعه دیگر، از مرحله ای به مرحله دیگر تغییر می كند و به همراه رشد و تكامل جامعه و قبل از همه رشد و تكامل نیروهای مولده (كه متحرك ترین جانب تولید است) تكامل می یابد. پس علم اقتصاد، علمی است تاریخی و قوانین و مقولات این علم نیز مشروط به شرایط تاریخی است.
بنابر دیالکتیك ماتریالیستی، نیروی محركه جنبش پدیده ها در خارج از آنها نیست. در درون آنهاست. در تضادی است كه در هر روند تكاملی نهفته است. بر اثر این نیروی درونی است كه پدیده ها تكامل می یابند و تكامل و حركت آنها مستقیم الخط و فقط كمی نیست. بلكه در لحظه معین، تغییرات كمی به تغییرات كیفی بدل می شود.
تنها با بكار بردن این اسلوب علمی است كه اقتصاد سیاسی می تواند علم واقعی باشد و بر ماهیت آنچه كه بررسی می كند دست یابد. ماركس در "كاپیتال" علمی ترین نمونه كاربرد دیالیتیك را در بررسی علم اقتصاد سیاسی نشان داده است.
اقتصاددانان بورژوا كه این اسلوب را بكار نمی گیرند و از بكار بردن آن بیم دارند، قادر به درك ماهیت پدیده های اقتصادی نیستند. به نظر آنها شیوه تولید سرمایه داری ازلی و ابدی است. در حالی كه از هزاران سال تاریخ نوشته و ده ها هزار سال ما قبل تاریخ بشری تنها در حدود 500 سال است كه مناسبات سرمایه داری در جهان پدید آمده و در حدود 200-300 سال است كه این مناسبات در بخشی از اروپا و آمریكا مسلط شده و در بقیه جهان – كه بخش اعظم آنست هنوز هم انواع دیگر مناسبات تولیدی ماقبل سرمایه داری باقی است و گاه حتی مسلط است. درعین حال از آغاز گذار سرمایه داری به سوسیالیسم بیش از نیم قرن می گذرد. و آنگاه كه سوسیالیسم و كمونیسم در سراسر جهان پیروز شود تازه تاریخ واقعی بشر آغاز خواهد شد و هر آنچه كه قبل از آنست به قول ماركس ما قبل تاریخ است.
به عبارت دیگر سرمایه داری نه تنها ازلی و ابدی نیست، بلكه فقط چشم بهم زدنی است در زندگی بسیار طولانی جامعه بشری. كسانی كه این واقعیت را در نظر نگیرند، تضادهای درونی سرمایه داری را نبینند و یا دانسته روپوشی كنند، طبیعی است كه نمی توانند به ماهیت مناسبات تولیدی سرمایه داری و قوانین تكامل آن دست یابند. بورژوازی بمثابه طبقه میرنده، طبقه ای كه آینده از آن او نیست، چشم دیدن واقعیت متحول و متغیر را ندارد. و لذا دانشمندان بورژوا نیز كه نماینده این طبقه میرنده اند، استعداد درك علمی را از دست می دهند و به جای تلاش برای كشف قوانین اقتصاد بورژوائی كه به مرگ آن حكم می دهد، در كار پنهان كردن و توجیه این قوانین و وصله كردن اقتصاد سرمایه داری اند.
از اینجاست كه كشف، درك و تدوین كامل و علمی قوانین اقتصاد سرمایه داری نیز به عهده پرولتاریا و دانشمندانی كه نماینده این طبقه اند می افتد. طبقه كارگر از آینده نمی ترسد و جرات آن را دارد كه با شادمانی و با احساس اطمینان كامل به آینده بنگرد و قوانین تكامل جامعه بشری را درك كرده به خدمت گیرد. چرا كه سیر تاریخ در جهت منافع این طبقه است و چه بهتر كه سرعت حركت تاریخ هرچه بیشتر گردد.
نه فقط اقتصاد سیاسی، بلكه اصولا همه علوم – چه علوم طبیعی و چه علوم اجتماعی – برای شناخت درست جهان، چاره ای ندارد جز كاربرد دیالکتیك ماتریالیستی. اما روشن است كه در هر علمی، این كاربرد ویژگی هائی دارد. دانشمندان علوم طبیعی امكان دارند كه روندهای مورد بررسی را در آزمایشگاه های خود و طبق شرایطی كه مایل اند برانگیزند.
در علوم اجتماعی چنین آزمایشگاهی نیست. اینجا نه از میكروسكوپ می توان استفاده كرد و نه از معرفت های شیمیائی. جای آزمایشگاه را باید قوه تجرید و انتزاع بگیرد. تجرید یا آبستراكسیون وقتی خردمندانه و در پیوند با واقعیت خارج باشد، تنها وسیله مناسب شناخت روندهای اجتماعی و از جمله قوانین اقتصادی است.
ماركس در بررسی خود درست این اسلوب را بكار می گیرد. او ابتدا ساده ترین مفاهیم مجردی چون كالا، ارزش كالا، تقسیم كار، پول و غیره را بررسی می كند و گام به گام پیش می رود تا به مفاهیم مشخص اقتصاد سرمایه داری نظیر بازار عرضه و تقاضا، سود، بهره زمین، درآمد ملی، مالیات، نقش دولت و غیره می رسد.
به علت كاربرد دیالکتیك ماتریالیستی، در اسلوب ماركس مفاهیم مجرد و مشخص به هیچ وجه در تقابل و تعارض نیستند. آنها به یكدیگر مربوط بوده، از یكدیگر حاصل می شوند. مفهوم مجردی نظیر كالا – كه ماركس بررسی خود را از این سلول اقتصاد سرمایه داری آغاز می كند – مفهومی جدا از زندگی نیست، بلكه نتیجه بررسی دقیق اقتصاد سرمایه داری و مفاهیم مشخص آنست. ماركس بررسی تئوریك به ظاهر كاملا تجریدی خود را درباره كالا، ارزش و اشكال ارزش، كه نقطه عزیمت جلد اول كاپیتال و مجموعه آموزش اقتصادی اوست، بر انبوه عظیمی از بررسی های كاملا مشخص تاریخی استوار كرده است. او نه از روی هوی و هوس و به دلخواه خویش، بلكه از بررسی مشخص تاریخ پیدایش و تكامل مبادله و كالا به درك و باز تولید این مفاهیم تجریدی دست یافته است. به همین دلیل است كه لنین وقتی آموزش اقتصادی ماركس را توضیح می دهد می گوید كه در فصل های نخست كاپیتال بیان ماركس شكل تجریدی دارد و چنین به نظر می رسد كه ماركس تنها از اسلوب ردوكسیون بهره گرفته، یعنی مفاهیم عام و تجریدی را پایه قرار داده است، در حالی كه خود این مفاهیم تجریدی و عام چكیده بررسی انبوه عظیمی از فاكت ها و اطلاعات مربوط به تاریخ تكامل مبادله و تولید كالائی است(1).
ما در متن درسنامه، جابجا، اهمیت این اسلوب علمی ماركس را متذكر خواهیم شد.


راه توده 172 14.04.2008


 

 فرمات PDF                                                                                                        بازگشت